سریال خسوف قسمت ۲۶ بیست و ششم
پیش از آنکه سریال خسوف قسمت ۲۶ بیست و ششم را ببینیم مروری بر داستان تا اینجای سریال مفید است. تا اینجا فهمیدیم که علیرضا به خانه ثمین آمده با هویت خودش. علیرضا به ثمین بروز نمیدهد که میداند در کار ساقیگری مواد مخدر است.
علیرضا میگوید بیچاره پدر و مادرت رو دق دادی و سمیرا رو هم. اشتباه میکنی فکر میکنی تورو یادش نیست.
"پیش از آنکه سریال خسوف قسمت ۲۶ بیست و ششم را ببینیم مروری بر داستان تا اینجای سریال مفید است"بیا ببینش. از دیدنت ذوق میکنه.
ثمین میگه من راحتم و زندگیم رو میکنم. علیرضا میگه میدونی سمیرا کجاست و چیکار میکنه؟ هرکی جای سمیرا بود ۶ تا فامیل این ور و ۶ تا فامیل اون ورش بارشون رو بسته بودن. عضو شورای شهر شهر خودتونه.
ثمین میگه من بلد نیستم آویزون بشم. اون هم آویزون تو شد افتاد توی مسیر رشد. دلم نمیخواد ببینمش. اصلا تو آدرس اینجا رو از کجا آوردی؟ علیرضا میگه دوربین مدار بسته. شما رفتن دزدی.
"علیرضا میگه میدونی سمیرا کجاست و چیکار میکنه؟ هرکی جای سمیرا بود ۶ تا فامیل این ور و ۶ تا فامیل اون ورش بارشون رو بسته بودن"کجا؟ خونه دایی من.
خواستن زنگ بزنن پلیس، من نذاشتم. شمارهت رو از دخترداییم گرفتم. بهت زنگ زدم برای گرفتن مواد. سمند قرمزه.
ردتون رو زدم. رسیدم اینجا. خلاصه و مفیدش میشه این. شمارهم رو سیو کن. خوشم نمیاد خواهرزنم خلافکار باشه.
"خودش را امیر معرفی میکند و میگوید با بودجه ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزار لیر به دنبال خانهای در استانبول هستم"همهمون باید کمک کنیم سر و سامون بگیری. منتظر تماستم. علیرضا میذاره و میره. ثمین به فرزانه میگه چه آدم عوضیایه؟ دوستش میپرسه واقعا نمی خوای بری سمیرا رو ببینی؟ ثمین میگه نمیخواستم خودم رو مشتاق نشون بدم ولی سوالم اینه که این چرا اینقدر اصرار داره ما رو وصل کنه به هم؟
Khosoof Serial Part ۲۶
امیر تصمیم گرفته شرکتش رو تعطیل کنه. رفقتاش اعتراض دارن.
در نهایت خودش به کارمندها خبر میده که شرکت تعطیله.
علیرضا به یک مشاور املاک تماس میگیرد. خودش را امیر معرفی میکند و میگوید با بودجه ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزار لیر به دنبال خانهای در استانبول هستم. ۲۳ مورد برای خرید خانه در استانبول ترکیه پیدا میشود. میگوید موارد را به اسم خودم امیر صناعی برای من فکس کنید.بچهها به اسما خبر میدهند که شرکت را میخواهد تعطیل کنند.
"میگوید موارد را به اسم خودم امیر صناعی برای من فکس کنید.بچهها به اسما خبر میدهند که شرکت را میخواهد تعطیل کنند"اسما میگوید خب بگذارید بکند.
در کافه مهتاب. آتیه و امیر همدیگر را میبینند. امیر میگوید میخواهم کمکت کنم تا کافهگالری را پیش ببری. مهتاب با غصه به آنها نگاه میکند. آتیه مخالفت میکند میگوید دل و دماغش را هم ندارم به آن فکر کنم.
امیر میگوید آتیه تو نگران چی هستی؟ من حساب کتابم رو از داییم جدا کردم تو هم لطفا حساب من را از او جدا کن. من خودم برای هرچیزی که بخواهم تصمیم میگیرم. آتیه میگوید من به داییت. کارهایی که کرده و بلاهایی که سر من آورده فکر نمیکنم. چی میگی تو؟ امیر میگوید چون میشناسمت میدونم دلت نمیخواد زیر دین کسی مثل دایی من باشی.
"امیر میگوید آتیه تو نگران چی هستی؟ من حساب کتابم رو از داییم جدا کردم تو هم لطفا حساب من را از او جدا کن"
این را هم ببینید: سریال ساخت ایران ۳ قسمت ۲
امیر به خانه رفته و مادرش سعی میکند دایی مهراب با تبرئه کند و مشکلات را گردن رضی بیندازد. به امیر میگوید با مهراب هم دعوا کردم ولی اتفاقیست که افتاده. امیر عصبانی میشود و میگوید برای من فرقی نمیکند چه داییم باشه چه زنم باشه یا هر کس دیگری. هما به پسرش میگوید میخواست جبران کند. بعد از آن ماجرا ۴-۵ ماه در ترکیه به او رسیدگی کرده.
خرجش کرده و کمکش کرده. امیر میفهمد که داییاش بعد از اون ماجرا آتیه را دیده.
در تصویر بعد میبینیم که مهراب یک محل بزرگ را به نیت کافهگالری شدن برای آتیه گرفته است. آتیه سعی میکند نشان دهد که ذوقزده است. علیرضا وارد میشود و میگوید کارها را انجا دادهام فقط مانده که تشریف بیاورند دفترخانه امضا کنند.
علیرضا از عشوههای آتیه برای مهراب به او تبریک میگوید و اضافه میکند که خبر داغ هم برایت دارم که این جا نمیتوانم به تو بگویم.
"چی میگی تو؟ امیر میگوید چون میشناسمت میدونم دلت نمیخواد زیر دین کسی مثل دایی من باشی"تصویر بعد وارد خانهای میشود و میگوید ببین چه مهمانی برایت داریم. ثمین را دعوت میکند داخل خانه و سمیرا او را در آغوش میگیرد.
ثمین میگوید در بوتیک کار میکنیم. چترش را داخل خانه سمیرا و علیرضا پهن میکند. علت قرمزی چشمش را کمخوابی به خاطر بوتیک کار کردن میگوید.
در نهایت علیرضا یواشکی ماجرای مربوط به ثمین را توضیح میدهد. از آن طرف ثمین به فرزانه زنگ میزند و میگوید خرج سفر که هیچ زرنگک باشیم بیشتر هم میشود کند از او.
ثمین کلید میخواهد که به او نمیدهند. در نهایت مینشیند و میگوید کمی پول میخواهم. یک میلیارد تومان پول میخواهد.
"این را هم ببینید: سریال ساخت ایران ۳ قسمت ۲امیر به خانه رفته و مادرش سعی میکند دایی مهراب با تبرئه کند و مشکلات را گردن رضی بیندازد"بهانه میکند میخواهم در شهر خودمان یک بوتیک بزنم تو هم از شورای شهر پول سر بدی به من. پول رو قرض میگیرمها خرد خرد به شما برمیگردانم گدا نیستم که. علیرضا میگوید حالا تو برو بهش فکر میکنیم حرف میزنیم.
این را هم ببینید: برنامه مهمونی قسمت ۱ | صداپیشگان و زمان پخش اعلام شد
ثمین به سراغ فرزانه میرود و میگوید جفتشون گرخیدن. علیرضا چون میدونه چیکارهایم میترسه ازم.
اگر نداد، تهدیدش میکنم.
اسما به خانه آمده و جویای احوال پسرش فراز میشود. میشنود که آتیه آمده بود ریحانه و فراز با آتیه رفتهاند پارک. عصبانی میشود و بیرون میزند. به پارک میرود.
"امیر عصبانی میشود و میگوید برای من فرقی نمیکند چه داییم باشه چه زنم باشه یا هر کس دیگری"
ریحانه را پیدا میکند. بچه را به آتیه سپرده است. میزند توی گوش ریحانه و بچه را میرود از آتیه میگیرد. آتیه از اسما میپرسد چیشد؟ انجام دادی بالاخره یا نه؟ زمان زیادی نداری ها. یادت باشه.
در محلی که برای کافه گالری گرفتهاند، علیرضا به سراغ محراب میرود. میگوید خواستم جایی حرف بزنیم که راحت باشیم. کارهای محضر را انجام داده و میگوید چطور به شما بگویم؟ وانمود میکند نمیخواهد بگوید اما در نهایت میگوید که از وقتی آتیه برگشته دو سه بار خواستم با امیر هم صحبت کنم. دایی فکر کنم امیر هوایی شده فکرهایی به سرش زده. یکی دو دفعه هم خواستم با خودش حرف بزنم ولی طفره رفت.
"در تصویر بعد میبینیم که مهراب یک محل بزرگ را به نیت کافهگالری شدن برای آتیه گرفته است"بعد هم ماجرای شرکت و اینها. به نظرتون چرا میخواد شرکت رو بفروشه؟ پول نقد لازم داره. دایی به گمونم امیر داره از ایران میره دنبال رفتن و خرید ملک در ترکیه است. استعلام قیمت ملک در استانبول است.
مهراب از علیرضا میخواهد فعلا قرار دفترخانه با آتیه را کنسل کند.
چرا؟ بعدا قرار است بگوید.
به سراغ امیر میرود و از او میپرسد خرید خانه در استانبول بدون اطلاع بقیه که باید بدانند معنیاش چیست؟ امیر میگوید بازی جدید شماست؟ برای چه باید بروم استانبول ملک بخرم؟ مهراب میگوید استعلام به نام توست. امیر میگوید من از کسی نمیترسم. بخواهم کاری بکنم زیرابی نمیروم که بعدا گندش در بیاد. مهراب میگوید اسما و ریحانه همه زندگی من هستند اجازه نمیدهم کسی با آنها بازی کند.
"از آن طرف ثمین به فرزانه زنگ میزند و میگوید خرج سفر که هیچ زرنگک باشیم بیشتر هم میشود کند از او"امیر جواب میدهد قبلا هم نشان دادهاید برای اینکه دختر شما به خواسته شان برسند حاضرید از روی همه رد بشوید.
این را هم ببینید: برنامههای نوروزی ۱۴۰۱ | چه چیزی را کجا ببینیم؟
مهراب میگوید تو هنوز من را نشناختی. هرجای دنیا بروی پیدایت میکنم ولی نمیگذارم با دخترم بازی کنی. امیر میگوید نمیدونم برگهها را از کجا آوردهای؟ نمیگذارم کوچکترین لطمهای به اسما وارد بشه نه به خاطر شما چون زندگیم رو دوست دارم. ولی دلم با شما صاف نمیشود.
من به درک، شما دختر بدبخت رو ول کردی وسط مملکت غریب. خودت اومدی دنبال زندگیت. مهراب مدعی میشود که قبلا درباره این صحبت کردیم. امیر میگوید ولی من قانع نشدم. مهراب میگوید بعد از آن ماجرا من رفتم دنبالش.
"بهانه میکند میخواهم در شهر خودمان یک بوتیک بزنم تو هم از شورای شهر پول سر بدی به من"فردای آن شب خودش را گم و گور کرد من چه باید میکردم؟ امیر میگوید من انقدر این مدت دروغ شنیدم دیگر به راست و دروغ شما نمیتوانم اعتماد کنم ببخشید دایی مهراب.
سمیرا با آتیه در یک رستوران در حال خوردن غذا هستند.
علیرضا به سمیرا زنگ می زند. میگوید چرا نمیگذاری همه چیز بیخ پیدا کند بعد من بفهمم؟ تو با رضی در شمال چه گندی زدید؟ تلفنت حتما شنود است بیا خانه، خداحافظ! آتیه میگوید من هم میآیم کمک. سمیرا میگوید بهت خبر میدم.
و میرود.
علیرضا خبر میدهد که در دادگستری برایت پرونده رشوه، اختلاس و زمینخواری تشکیل دادن.
سمیرا میگوید من که رفتم شورای شهر گفتند یک طرح بده برای تغییر کاربری زمینهای کشاورزی. خودشون خریدن ویلا و شهرک و اینها بسازن بشه قطب گردشگری. میگوید خودشون یعنی رضی و افضلی. علیرضا میپرسد چرا؟ سمیرا میگوید همین خانه ای که توی آن زندگی میکنی از صدقه سری همین زمینهاست.
"این را هم ببینید: برنامه مهمونی قسمت ۱ | صداپیشگان و زمان پخش اعلام شدثمین به سراغ فرزانه میرود و میگوید جفتشون گرخیدن"علیرضا میپرسد مگر ارث پدرت نبود؟سمیرا میگوید بابای من ارث و میراثش کجا بود؟ من چیکار کنم الان؟ اگر بازداشتم کنن چی؟ علیرضا میگوید بعید هم نیست. باید ببینیم پروندهتون چقدر جلو رفته. سمیرا میپرسد از کی بپرسیم؟ علیرضا میگوید رفیقی دارم شده بازپرس مفاسد اقتصادی. باید بروم پیگیری کنم. علیرضا میگوید درباره هیچچیز با رضی صحبت نکن.
جوری میپیچاند که پای تو وسط گیر باشد.
با رفتن علیرضا، سمیرا تلفن را بر میدارد و زنگ میزند به رضی.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران