شکستها چرکین میشوند
چکیده :شکست یعنی به راستی شکست؛ یعنی بخواهید از روی شکافی عمیق بپرید، ولی موفق به این کار نشوید. آنجا در ته گودال، شما با پایی آسیب دیده و بدنی مجروح نیمی از راه را نپیمودهاید، بلکه در مقایسه با ابتدای کار عقبتر هستید. یعنی نهادهایی بدتر از گذشته دارید؛ شاهد روشنش تعداد زیادی از کشورهای آفریقایی که پس از استقلال به لحاظ نهادی پس رفتند....
سید علیرضا بهشتی شیرازی
قرار است از نو شکست بخوریم، اگر اسباب پیروزی را فراهم نکنیم.
و شکستها چرکین میشوند. اخیرا کتابی عظیم و کمادعا به دستم رسید که به راستی جا دارد برگهایی از آن را با قلم طلا بنویسند. (۱) از جمله آنهاست همین عبارت.
شکستها چرکین میشوند.
"چکیده :شکست یعنی به راستی شکست؛ یعنی بخواهید از روی شکافی عمیق بپرید، ولی موفق به این کار نشوید"متاخرترین توصیه در زمینه توسعه نهادگرایانه است. منظور از نهادها ترتیباتی جاافتاده و واجد ضمانت اجرایی است که به انگیزهها شکل میبخشند و از این طریق بر رفتارهای اجتماعی و عملکرد جامعه اثر میگذارند. نهادهای خوب (مثلا حقوق مالکیت یا دادگاههای قابل اعتماد) انگیزههای مفید و نهادهای بد انگیزههای مخرب را میسازند. و برای توسعه باید نهادهای خوب را ترویج کنیم، یا اگر از پیش وجود دارند کارکردشان را بهبود ببخشیم. اما نویسندگان اثر گویا این نسخه را قبول ندارند و ناکامیهای اجراییاش را ناشی از غفلت نسبت به این حقیقت میدانند که توفیقها خود علت موجبه نهادهای خوب هستند و نه معلول آنها.
متقابلا نهادهای بد از دل شکست زاده میشوند.
شکست یعنی به راستی شکست؛ یعنی بخواهید از روی شکافی عمیق بپرید، ولی موفق به این کار نشوید. آنجا در ته گودال، شما با پایی آسیب دیده و بدنی مجروح نیمی از راه را نپیمودهاید، بلکه در مقایسه با ابتدای کار عقبتر هستید. یعنی نهادهایی بدتر از گذشته دارید؛ شاهد روشنش تعداد زیادی از کشورهای آفریقایی که پس از استقلال به لحاظ نهادی پس رفتند.
نویسندگان آنگاه توضیح میدهند که پدیدههایی چون فساد چگونه از شکست نیرو میگیرند. و این محدود به فساد نیست. مثلا فوکویاما در یکی دیگر از آثارش (۲) این سوال را پیش میکشد که از میان جوانان مسلمان اروپائی چه شد که افراد بیقید و بندتر سر از جبهههای مرگ در سوریه و عراق در آوردند.
"آنجا در ته گودال، شما با پایی آسیب دیده و بدنی مجروح نیمی از راه را نپیمودهاید، بلکه در مقایسه با ابتدای کار عقبتر هستید"به نظر او آن رفتارهای ناهنجار واکنش به شکست هویتی پدران بود؛ شکستهایی که مورد بهرهبرداری کارآفرینان سیاسی قرار میگیرند تا مخوفترین استبدادها را شکل دهند. آری خود استبداد از شکست متولد میشود. امام محمد غزالی میگوید صد سال جباریت سلطان کمتر لطمه وارد میآورد تا جباریت رعایا علیه یکدیگر (هرج و مرج). ببینید شکست چه استخوانی از او شکسته بود که این گونه اظهارنظر کرد. او چقدر غیر آزاده بود! نه، او ما بود و ما او هستیم.
مثال واضحتر از او خود ما هستیم. هر گونه که وضعیت امروز را با ۴۲ سال پیش مقایسه کنیم زمینهها برای وقوع یک تحول سیاسی مهیاتر است. دستگاههای امنیتی حفظ وضع موجود را به هنر خود نسبت میدهند، حال آنکه این طور نیست، بلکه این مردماند که حاضر به قبول هزینههای یک انقلاب دیگر نیستند. زیرا از تلاش پیشین خود احساس شکست میکنند. کسانی که دل در گرو انقلاب دارند چه بسا میپرسند آیا نمیشد در رفتارهای حکومت آبروداری بیشتری کرد؟
– (اگر بخواهیم از زبان حاکمان پاسخ دهیم باید بگوئیم) نه نمیشد؛ در سال ۸۸ مگر ندیدید که مردم بالای پشت بامها الله اکبر میگفتند و اعتراض خود را در مناسبتهای انقلاب بیان میکردند.
"اخیرا کتابی عظیم و کمادعا به دستم رسید که به راستی جا دارد برگهایی از آن را با قلم طلا بنویسند"اگر آنها از انقلاب پشیمان نمیشدند، اگر آن را یک شکست در تاریخ خود به حساب نمیآوردند میخواستند باز تکرارش کنند. حتی اقشاری که در این رویارویی مثلا به پیروزی رسیدند اگر انقلاب را شکست ارزیابی نکنند ممکن است یک وقت میل به تکرارش نشان دهند. حال آنکه اینک از وقوع مجدد آن تجربه واهمه دارند.
بخش مهمی از آثار شکست روانی است. اول پایمان میشکند، اما مهمتر از آن عزممان است که سپس خرد میشود. اولی بسیار زودتر و آسانتر از دومی جوش میخورد.
به پا گر خلد خار آسان برآید. چه سازم به خاری که بر دل نشیند. اولی بر واقعیتی ملموس مبتنی است و دومی بر واهمهای، یعنی بر توهمی. لذا همین پایی که وقتی حواسمان نیست کار میکند، شاید گاهی که حواسمان هست کار نکند. بدین ترتیب ما در تله شکستهایمان گیر میافتیم.
"منظور از نهادها ترتیباتی جاافتاده و واجد ضمانت اجرایی است که به انگیزهها شکل میبخشند و از این طریق بر رفتارهای اجتماعی و عملکرد جامعه اثر میگذارند"ما از شکستهایمان مجددا شکست میخوریم. شکست گویی شیطان است که در سینهها تخم میگذارد و جوجه میآورد، و در دامن آن میجنبد و به راه میافتد، و با چشم جامعه میبیند، و با زبان آن سخن میگوید، و جامعه را به راه خطا میاندازد.
لذا بار تغییر معمولا بر عهده جوانان قرار میگیرد، چون هنوز شرنگ ناکامی را نچشیدهاند. و آنها اکثرا توفیق نمییابند، زیرا بخش اعظم منابع جامعه در اختیار نسلهای قبلی است. آیا تصدیِ تحول از سوی نسلهای تازه به عرصه رسیده یک قاعده همه جایی به شمار میرود؟ پس چرا خروج بریتانیا از جامعه اروپا به رغم خواست جوانان روی داد، و اگر جوانان در انتخابات گذشته آمریکا پای صندوق میرفتند، ترامپ به عنواننماد شورش علیه وضع موجود هرگز به ریاست جمهوری نمیرسید؟ از قضا وقتی سابقه شکست در کار نیست، نسلهای جاافتاده تغییر را موثرتر به اجرا میگذارند.
نویسندگان اثر زرینی که گفتیم به جز این، مشکلاتی دیگر را نیز در مسیر کشورهای توسعه نیافته باز میشناسند و از جمله مینویسند این جوامع معمولا راهحل را با موفقیت اشتباه میگیرند. میگویند جلوگیری از حیف و میل منابع مستلزم حسابرسی داخلی است، لذا همین که آن را به اجرا گذاشتند اعلام پیروزی میکنند، بدون آنکه بپرسند آیا سوءاستفادهها نیز از بین رفتند.
همانند کسی که در زندگی شخصی راه خوشبختی را پول روی پول گذاشتن مییابد. لذا همین که ثروتمند شد با استناد به غبطه دیگران خود را خوشبخت میخواند و نمیپرسد آیا حالش هم بهتر شده است. یا اگر ثروتمند نشد کامرانیهایش را ناچیز میانگارد. یا به مانند ما اگر پیروزی را به حکومت رسیدن یک قهرمان بپنداریم تا رهبری آزادی را عهدهدار شود، حال آنکه: «هر جمعی و جماعتی که سرنوشتشان را به بود و نبود کسان پیوند زدند سرانجام سرخورده شدند.»
پس پیروزی چیست؟ اگر نهادهای بهتری در جامعهمان شکل گرفت معلوم میشود پیروزی داشتهایم. از بزرگراه که بیرون میآییم گاهی پنجاه اتوموبیل پشت سر هم صف میبندند تا از خروجی استفاده کنند.
"نهادهای خوب (مثلا حقوق مالکیت یا دادگاههای قابل اعتماد) انگیزههای مفید و نهادهای بد انگیزههای مخرب را میسازند"یک نگاه پردقت بیندازیم. اگر ده سال پیش ده ماشین از همه جلو میافتادند و میخواستند خود را سر صف جا بزنند، و حالا تعدادشان به یکی دو ماشین رسیده است حتما یک جایی توفیقی به دست آمده است که دارد به این نهاد مفید شکل میبخشد. اگر پنج سال پیش تنها اقلیتی به چراغ عابر پیاده توجه میکردند و حالا به اکثریت تبدیل شدهاند، اگر تا همین چند وقت پیش سر وقت آمدن یک املبازی و استثنا بود و اینک دیر آمدن مایه خجالت است، اگر به قولهایمان بیشتر عمل میکنیم، اگر کمتر خالی میبندیم، اگر قابل اعتماد بودن را سرمایه خود میشمریم، اگر محرومان را شریک مال خود میدانیم، اگر به کشورمان بیشتر از پیش اهمیت میدهیم، اگر … اینها همه نشان از پیروزی دارند، اگرچه هنوز آنان بر ما حکم برانند.
آیا میتوانیم انتظاراتی بزرگتر از اینها داشته باشیم؟ انتظار آنکه رفته رفته به دیگران هم حق بدهیم. انتظار آنکه انتظار بیش از اندازه از دیگران نداشته باشیم. انتظار انتظار را قدر دانستن، …..
اینهاست که آینده کشور را امیدبخش میکند.
نویسندگان اثر زرینی که برشمردیم به جز اینها مشکلاتی دیگر را نیز در مسیر کشورهای توسعهنیافته تسخیص میدهند، سپس به طرح توصیههایی، بلکه راه حل منسجمی میپردازند، که از اداره یک خانواده تا مدیریت جنبشی جهانی در حد توسعه به کار میآید. یک وقت است که در هر مقیاسی از این دامنه، از رتق و فتق یک کسب و کار کوچک تا پیشبرد یک حرکت اجتماعی فراگیر، به دنبال تغییر هستیم. در آن صورت میتوانیم سر فرصت روی این نظرات دقیق شویم، پوسته توسعهایشان را کنار بزنیم، حکمت آنها را به وضعیت خود ترجمه کنیم، و آنها را به کار بندیم. اما یک وقت است که تحول دارد چونان سیل از راه میرسد. تاریخ کمتر به یاد میآورد که دگرگونیهای بزرگ بدون وقوع بحران محقق شوند، نه چون بحران خود نوشدارو است، بلکه مخاطرات سازوکارهای روانی شکست را از کار میاندازند.
"و برای توسعه باید نهادهای خوب را ترویج کنیم، یا اگر از پیش وجود دارند کارکردشان را بهبود ببخشیم"مهم تر از آن تغییرات عظیم مستلزم ائتلافهای وسیعاند، و معمولا تنها اضطرار میتواند همه را از هر پس زمینه و گرایشی و حزب و گروه دستهای به اتفاق برساند، به صورتی که اگر آب دستشان است زمین بگذارند و در کار پیروزیهای تاریخی شوند. یا دست بالا نزنند و تا انتهای نابودی به دشمنی و رقابت ادامه دهند.
انگاری آن بحران دارد از راه میرسد، و دیر یا زود تغییر چون یک میهمان یا توفان بر ما وارد میشود. ترازوی عظیمی را در نظر آورید که در یک سمت آن خروارها محموله آرمیده باشد، و به سمت دیگر جریانی پیوسته از وزنهها اضافه کنند. اما تغییری در تعادل کفهها روی ندهد. آیا باید به این ثبات غره شد؟ بالاخره یک روز افزودن سنگی کوچک، مرگ یک دستفروش در شهرستانی دورافتاده از تونس، کفهها را با حرکتی مهیب جابجا خواهد کرد.
آن روز دارد هرچه نزدیکتر میآید.
برای آن چه فکری کردهایم؟
———-
(۱) توانمندسازی حکومت: شواهد، تحلیل، اقدام/ مت اندروز، لند پریچت، مایکل وولکاک؛ ترجمه جعفر خیرخواهان، مسعود درودی.
(۲) هویت؛ سیاست هویت کنونی و مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن/ فرانسیس فوکویاما/ ترجمه رحمن قهرمانپور
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران