قسمت سی و شش ای داد از جوانی

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال ای داد از جوانی قسمت سی و شش 36Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۶

عارف در حالی که در بیمارستان بستری شده و بیهوشه بین خواب و بیداری میبینه که مرده و زکریا و هاجر کبابی شو به دست گرفتند و هاجر خداروشکر میکنه که از شر عارف راحت شده. عارف چشاشو باز میکنه و میبینه که تو بیمارستانه پرستار به اون مقدار زیادی آرام بخش میزنه و بعد هم به خانواده اش خبر میده که حال عارف بهتره. هاجر و احمد و سوزان بالای سر عارف میرند و عارف شروع به چرت و پرت گفتن میکنه از اون طرف چاوی پیش پرستارا است که یکی از پرستارا میگه دوز آرام بخش عارف رو زیاد زده و این باعث میشه تا رازهای مگو رو بگه. 

زولا کنار آزرا میشینه تا دلداریش بده و بعد توی خیالاتش میبینه که به آزرا عشقشو اعتراف میکنه و میگه هنوزم دوسش داره آزرا هم اونو می بوسه اما تا به خودش میاد میبینه که توی خیالاتش اینا رو دیده چاوی فورا سراغ زولا میاد و و زکریا رو هم صدا میکنن و به اون میگن ممکنه عارف به خاطر آرام بخشی که بهش زدند حقایق سالها پیش رو بگه. 

عارف به هاجر میگه سالها پیش به بدروم رفته بودند و زنهای زیبا و جوون با اونها می رقصیدند بعد تا میگه دوتا ایتالیایی هم اطرافشون بودند که زولا و چاوی سر میرسند و میگند زکریا غش کرده احمد نگاهی به زولا و  چاوی میندازه و زیر لب میگه دوتا ایتالیایی؟ اون فهمیده عارف در مورد چی صحبت میکرده و به فکر فرو میره. 

زکریا خودش رو به بیحالی میزنه تا همه حواسها پرت اون بشه در این فاصله زولا و چاوی عارف رو به تراس می برند تا هوا به کله اش بخوره. و اثر آرام بخش از سرش بپره. پرستارها به خانواده اش خبر میدند که عارف غیبش زده و همه پریشون میشند تا اینکه احمد به تراس میره و اونا رو پیدا میکنه و پدرش رو برمیگردونه. 

چالا تو محله کافه خودشو باز کرده و همون موقع پدرش زنگ میزنه و در مورد رابطه اش با احمد میپرسه.

"عارف چشاشو باز میکنه و میبینه که تو بیمارستانه پرستار به اون مقدار زیادی آرام بخش میزنه و بعد هم به خانواده اش خبر میده که حال عارف بهتره"چالا به دروغ میگه همه چی خوبه و پدرش میگه شب برای شام با احمد بیاین خونمون اگه نیاین پولی که میخوای رو برات واریز نمی کنم. از اون طرف مختار در مورد اینکه وضع مالی عارف اصلا خوب نیست با چالا حرف میزنه و چالا به فکر فرو میره. 

هاجر از وقتی عارف برگشته مدام اونو بغل میکنه و خدارو شکر میکنه که سالمه .احمد یقیه زولا و چاوی رو میگره تا حقیقت رو بهش بگن اونا هم به ناچار همه چیز رو میگن و احمد تازه می فهمه که زولا برادر بزرگترشه تو به خاطر همین از آزرا دست کشیدی؟ زولا سرشو پایین میندازه.

 

قسمت بعدی - سریال ای داد از جوانی قسمت سی و هفت ۳۷ قسمت قبلی - سریال ای داد از جوانی قسمت سی و پنج ۳۵ Next Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۷ Previous Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۵

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
آفتاب - ۲۶ مرداد ۱۳۹۹