دختر ریمون آرون: زخم طعنهها و دشمنیها علیه پدرم هنوز باز است
تبلیغ بازرگانی
خانم دومینیک اشناپر در ۸۷ سالگی به عنوان یکی از دانشمندان درجه اول علوم اجتماعی کشورش شناخته میشود. در کشوری چون فرانسه که دارای سنت روشنفکری قوی است، همان قدر که فعالیت دانشگاهی و آکادمیک پرجنب و جوش و پویاست، رقابتها، حسادتها و دشمنیها نیز در میان اهل علم و اندیشه حادّ و گاه خانمانبرانداز است.
دومینیک اشناپر به یاد میآورد که در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی، برخی از همکاران دانشگاهیاش راه خود را کج میکردند تا مبادا مجبور به سلام و احوالپرسی با او شوند. به گفتۀ وی در محیط روشنفکری آن سالها، ضدکمونیست بودن زشت شمرده میشد. اما زمانه تغییر کرد و از دهۀ ۱۹۹۰ به بعد، همان همکارانی که از اشناپر رویگردان بودند، دور او را گرفتند و از وی به عنوان یکی از جامعهشناسان بزرگ فرانسه تقدیر کردند. او حتی اولین جامعهشناس فرانسوی است که نزدیک به ده سال عضو شورای قانون اساسی کشورش بوده است.
با اینهمه، دومینیک اشناپر میگوید که تحقیرها و زخم زبانهایی را که علیه پدرش میشنیده هنوز فراموش نکرده است.
"تبلیغ بازرگانیخانم دومینیک اشناپر در ۸۷ سالگی به عنوان یکی از دانشمندان درجه اول علوم اجتماعی کشورش شناخته میشود"او میگوید: "پدرم تا پایان جنگ دوم دوستی محکمی با افرادی چون ژان پل سارتر یا آندره مالرو داشت. مبارزه با فاشیسم همۀ آنها را متحد کرده بود. اما از سال ۱۹۴۵ به بعد، تمام دوستانش را از دست داد. کسانی که ضد فاشیست بودند، بعد از جنگ ضدیتی با شوروی نداشتند (بر خلاف ریمون آرون)... به همین دلیل پدرم هدف حملات زیادی قرار گرفت و از تنهایی فکری، عقیدتی و سیاسی خود عمیقاً رنج کشید.
بر خلاف ظاهرش، او آدم حساس و شکنندهای بود اما معمولاً وجه عاطفی و احساساتی خود را در پشت چهرۀ عقل پنهان میکرد".
خانم اشناپر حرفهای مادرش را به یاد میآورد که با اشاره به عزت نفس و اخلاق آرون میگفت: "پدرت را اگر تکه تکه کنند، هیچ تکۀ بدی نخواهد داشت".
کودکی و تجربۀ جنگ
به عقیدۀ دومینیک اشناپر، میان نسلی که جنگ را به چشم دیده و نسلهای بعدی، یک گسست واقعی وجود دارد. میگوید: "تجربۀ جنگ چشمانداز تاریخی ایجاد میکند و باعث میشود که بتوانیم از زندگی روزمره فاصله بگیریم".
او شش ساله بوده که روزی ریمون آرون به همسرش میگوید "باید مبارزه را ادامه داد". همسرش پاسخ میدهد: "منظورتان اینست که میخواهید به لندن بروید (برای پیوستن به ژنرال دوگل)؟"...
بدین ترتیب آرون مبارزه با فاشیسم هیتلری را آغاز میکند و همسر و دخترش را به مراکش میفرستد. دومینیک اشناپر میگوید: "در رباط، حق نداشتیم از پدرم حرفی بزنیم. معمولاً میگفتیم پدرمان قنّاد است و فعلا اینجا نیست".
او خاطرۀ دیدار مجدد با پدر را، دو سه سال بعد در لندن، همچنان حفظ کرده است.
"اما زمانه تغییر کرد و از دهۀ ۱۹۹۰ به بعد، همان همکارانی که از اشناپر رویگردان بودند، دور او را گرفتند و از وی به عنوان یکی از جامعهشناسان بزرگ فرانسه تقدیر کردند"میگوید "از خوشحالی جیغ میکشیدیم"...
غصههای نوجوانی
دومینیک اشناپر که از جمله در مدرسۀ علوم سیاسی پاریس درس خوانده، به خاطر میآورد که این مؤسسۀ نامدار پر از "بچهپولدارهایی بود که شرکت در مهمانیها برایشان خیلی مهمتر از تعمق فکری و جستجوی حقیقت بود". با اینحال در آن مدرسه هم ضدکمونیست بودن مُد نبوده و به همین دلیل دومینیک اشناپر مدام با طعنههایی مواجه میشده که "مبارزۀ بیمعنا"ی پدرش یا "لیبرال" بودن او را هدف میگرفته است.
دومینیک اشناپر در شانزده سالگی خواهر کوچک خود را از دست میدهد. کمی بعد مادرش دختر دیگری به دنیا میآورد که دچار "سندرم دان" (یا تریزومی ۲۱ یا همان مونگولیسم سابق) بوده. میگوید: "فضای خانهمان خیلی پرغصه و اندوهگین بود". با اینحال ریمون آرون توجه داشت که دردهای خانوادگی را در محافل روشنفکری و دانشگاهی بروز ندهد.
مه ۶۸ و سیاستزدگی
سالها بعد، دومینیک اشناپر پایاننامۀ دکتری خودش را به پیشنهاد پیر بوردیو به "بالاترین قشر بورژوازی لهستان" اختصاص میدهد.
میگوید: "پیر بوردیو به من حرفۀ جامعهشناسی و پژوهش را یاد داد اما بعداً روابطمان خراب شد. مرکز تحقیقات او کمکم به نوعی فرقه تبدیل شده بود که همه اعضایش میبایست استاد را ستایش میکردند".
رویدادهای ۱۹۶۸ که در فرانسه به "انقلاب مه ۶۸" شهرت دارد، شکاف میان ریمون آرون و سایر روشنفکران را عمیقتر کرد. در حالی که سارتر و لشکر مریدانش و امثال پیر بوردیو – شاگرد سابق آرون – با حرارت از قیام دانشجویان و کارگران دفاع میکردند، آرون چندان نظر خوشی نسبت به رویدادها نداشت. در واقع آرون مه ۶۸ را نه از موضع فعال سیاسی که در مقام جامعهشناس مینگریست و تلاش میکرد تا حقیقت ماجرا را دریابد. اما پرسشهای او به مذاق اکثریت فعالان خوش نمیآمد.
"او میگوید: "پدرم تا پایان جنگ دوم دوستی محکمی با افرادی چون ژان پل سارتر یا آندره مالرو داشت"آرون مثلاً سؤال میکرد که "چرا فعالترین و انقلابیترین بخش دانشجویان و استادیارها در سوربن، کسانی هستند که از ناحیه ۱۶ پاریس (ثروتمندترین محلۀ پایتخت) میآیند؟"
عدم طرفداری صریح آرون از جنبش، باعث شد که انتقادها و طعنهها علیه "روشنفکر لیبرال نوکر امپریالسم و طرفدار سرمایهداری" به اوج برسد و گاه به دشنام و توهین و هجو بکشد.
برای دومینیک اشناپر زخم آن سالها هنوز باز است. میگوید: "محیط آکادمیک از هم پاشیده بود، فضای روشنفکری خفقانآور شده بود و شور سیاسی بیش از حد سنگینی میکرد"... در میان دانشجویان شنیده میشد که "سر کلاس دومینیک اشناپر نروید، دست راستی است!"
تأثیر این ایام تلخ دو سه سال بعد، با بروز افسردگی شدید نزد دومینیک اشناپر نمایان شد. او به خاطر میآورد که در دهۀ ۱۹۷۰ "اگر مارکسیست یا چپ نبودید، در دنیای جامعهشناسی پیشرفت نمیکردید"...
گردش زمانه
اما رفتهرفته اوضاع عوض شد. شمار آدمهایی که با کمونیسم قهر میکردند افزایش یافت و ضدیت با توتالیتاریسم باب شد.
دومینیک اشناپر نیز کمکم از تنهایی فکری بیرون آمد و بالاخره در سال ۱۹۹۴ با انتشار کتاب "اجتماع شهروندان" از سوی محفل بسیار بستۀ جامعهشناسان ردهبالای فرانسوی مورد تقدیر قرار گرفت. میگوید: "کسانی که قبلاً حاضر نبودند با من دست بدهند، رفتاری دوستانه پیش گرفتند!"
مرگ ریمون آرون در سال ۱۹۸۳ برای دومینیک اشناپر ضربهای بزرگ بود. میگوید: "من ۴۹ سال داشتم و او ۷۸ سال. به مدت سه سال، تمام فکر و ذکرم پدرم بود. احساس میکردم که این درد عظیم هیچگاه تمامی نخواهد داشت.
"به همین دلیل پدرم هدف حملات زیادی قرار گرفت و از تنهایی فکری، عقیدتی و سیاسی خود عمیقاً رنج کشید"اما مرگ او در عین حال برای من نوعی رهایی فکری به همراه داشت... خیلی دلم میخواست که نوشتههایم را میخواند".
بزرگترین دلداری را دومینیک اشناپر از زبان فرانسوا فوره، مورخ بزرگ فرانسوی و متخصص انقلاب کبیر فرانسه میشنود. کمی بعد از انتشار کتاب "اجتماع شهروندان"، فرانسوا فوره به خانم اشناپر میگوید: "پدرتان اگر میخواند، حتماً لذت میبرد"...
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید
اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران