خوان خوزه فلوریان؛ 'بمبی که نزدیک بود من را بکشد، هدیه‌ای برای تولد دوباره بود'

خوان خوزه فلوریان؛ 'بمبی که نزدیک بود من را بکشد، هدیه‌ای برای تولد دوباره بود'
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۳۰ آذر ۱۴۰۰

خوان خوزه فلوریان؛ 'بمبی که نزدیک بود من را بکشد، هدیه‌ای برای تولد دوباره بود'

  • مت رندل
  • بی‌بی‌سی
یک ساعت پیش

منبع تصویر،

Getty Images

توضیح تصویر،

فلوریان با بمبی که به دنبال گریختن از گروه فارک جلوی در خانه‌شان گذاشته شد، تا یک قدمی مرگ رفت

خانه دوران کودکی خوان خوزه فلوریان در منطقه‌ای دورافتاده از بخش‌های تخریب‌شده شده جنگل‌های بارانی کلمبیا قرار داشت و خانواده او از طریق پرورش پاپایا، پرتغال و آووکادو امرار معاش می‌کرد. اما در طول شب گروه‌های مسلح غیرقانونی کنترل این منطقه را در دست داشتند.

هرکس از مقررات منع رفت‌‌وآمد سرپیچی می‌کرد را می‌گرفتند، دست و پایش را محکم می‌بستند و در طول شب در جنگل رهایش می‌کردند. کسانی که چند بار مرتکب چنین تخلفی می‌شدند، با مجازات مرگ روبرو بودند به طوری که هر روز چندین جنازه در مسیرهای جنگلی پیدا می‌شد.

این منطقه نه جاده واقعی داشت و نه تلویزیون. شب هنگام، در حالی که بقیه کودکان بازی‌های فوتبال را دنبال می‌کردند، فلوریان و برادر بزرگ‌ترش میلر برای تماشای تبادل آتش میان ارتش کلمبیا و گروه فارک و سایر گروهای شورشی کشور و تشویق نیروهای ارتش، یواشکی از خانه خارج می‌شدند .

"هرکس از مقررات منع رفت‌‌وآمد سرپیچی می‌کرد را می‌گرفتند، دست و پایش را محکم می‌بستند و در طول شب در جنگل رهایش می‌کردند"

  • مکس فرشتاپن؛ 'گاوباز فرمول یک' و خانواده‌ای که او را شکل داد
  • شب تاریخی آث میلان مقابل ستاره سرخ بلگراد؛ وقتی یکی از 'شکست‌ناپذیران' مرگ را به چشم دید
  • تراژادی در فوق ماراتن چین؛ دونده‌هایی که جانشان را از دست دادند و بازماندگانی که تهدید شدند
  • ماجرای عجیب ورزشگاه ویمبلدون؛ پلاو لین، کابوسی که بدل به ورزشگاهی آبرومند شد

فلوریان می‌گوید: "وقتی ارتش آن‌جا بود می‌توانستیم تا دیروقت بیرون از خانه بازی کنیم و بچه‌های مدرسه‌ای از خدمت اجباری برای گروه‌های شورشی در امان بودند."

چریک‌های فارک - گروهی که در ۱۹۶۶ تاسیس و در ۲۰۱۶ به دنبال امضای آتش‌بس منحل شد- به طور مرتب در خانه آن‌ها را می‌زدند و دنبال قضا و پول و چیزهای دیگر بودند.

فلوریان و برادرش میلر هر دو تصمیم داشتند وقتی بزرگ شدند سرباز شوند. میلر ۲۳ ساله بود که راهی نزدیک‌ترین شهر به محل سکونت‌شان شد و مدارکش را به ایست‌ بازرسی ارائه داد اما به او گفتند مدت زیادی از موعد خدمت سربازی‌اش گذشته و او هم شکایتی نکرد.

چند هفته بعد، گروهی از سربازان فارک خانه فلوریان رفتند تا به آن‌ها پیامی بدهند. آن‌ها گفتند چون این خانواده یکی از پسرهایش را به نیروهای واکنش سریع ارتش داده، پسر دیگرش را به انقلاب بدهکار است.

از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکستبه عبارت دیگر

گفتگو با چهره‌های سیاسی، هنری و ادبی از تلویزیون فارسی بی بی سی.

برنامه ها

پایان پادکست

فلوریان می‌گوید: "مادرم سعی کرد جلویشان بایستد. به آن‌ها التماس می‌کرد و در حالی که من را با خود می‌بردند،‌ با چشمانی گریان برایم دعای خیر کرد."

به این ترتیب فلوریان که در ۱۹۹۸ تازه ۱۶ ساله شده بود،‌ به جنگی کشیده شد که از ۱۹۵۴ آغاز شده بود و تا زمان پایانش در ۲۰۱۶ در مجموع ۲۶۰ هزار کشته و بیش از ۶ میلیون نفر آواره بر جای گذاشت؛ جنگی که او را مقابل برادرش قرار می‌داد. او یکی از ۱۸ هزار سرباز زیر سن قانونی (۷۰ درصد آن‌ها کمتر از ۱۵ سال داشتند) بود که فارک در طول ۵ دهه درگیری مسلحانه به عنوان بزرگ‌ترین گروه شورشی کشور به خدمت خود درآورد.

فلوریان می‌گوید:‌ "ما ساعت‌ها تحت فشار روانی قرار داشتیم. ارزش‌هایی که آن‌ها به ما آموزش می‌ دادند مخالف چیزهایی بود که از مادرم آموخته بودم.

"کسانی که چند بار مرتکب چنین تخلفی می‌شدند، با مجازات مرگ روبرو بودند به طوری که هر روز چندین جنازه در مسیرهای جنگلی پیدا می‌شد.این منطقه نه جاده واقعی داشت و نه تلویزیون"تمام مدت به فرار فکر می‌کردم. روزهایم را صرف نگاه کردن، گوش دادن و نقشه کشیدن، می‌کردم. می‌دیدم که سربازان فراری‌ را به جرم خیانت به آرمان گروه تیرباران می‌کردند."

اما فلوریان در برابر القائات فکری آن‌ها مقاومت کرد و یک سال پس از به خدمت گرفته شدن به عنوان چریک کودک، فرصت را برای فرار مهیا دید.

منبع تصویر،

Getty Images

توضیح تصویر،

آنجی، همسر فلوریان عکسی از دوران خدمت او در ارتش را نشان می‌دهد

گردان او به نام جبهه بیست و هفتم، برای حمله به مرکز پلیس اعزام شد. ارتش هم هلیکوپتر‌هایش را به آن‌جا فرستاد.

او می‌گوید: "آن‌ها موقعیت‌ ما را شناسایی و به سمت‌مان شلیک کردند. من زیر شاخ و برگ یک درخت پنهان شدم.

در حالی که یک هلیکوپتر بالای سرم دور می‌زد و من هم دور تنه درخت می‌چرخیدم."

در حالی که هم‌قطارانش فرار کردند، فلوریان به شکلی غافلگیرانه وارد خانه‌ای روستایی شد و ساکنانش را که یک زن و شوهر بودند، گیر انداخت.

او گفت: "در آن مناطق عده‌ای زیادی هوادار فارک بودند و در ازای تحویل سربازان فراری جایزه دریافت می‌کردند، به همین دلیل به آن‌ها گفتم، اگر یک حرکت نابجا انجام دهید، شلیک خواهم کرد."

"به آن‌ها گفتم لباس نیاز دارم. مرد خانه یک شلوار جین و پیراهن سفید برایم آورد. آن‌ها را وادار کردم روی زمین دراز بکشند و با یک دستم که آزاد بود،‌ لباس فرمم را عوض کردم. به آن‌ها گفتم از جایشان بلند نشوند و در همان حال از خانه فرار کردم."

" یک ایست بازرسی ارتش پیدا کردم، اسلحه‌ام را دور انداختم و نزدیک شدم.

"میلر ۲۳ ساله بود که راهی نزدیک‌ترین شهر به محل سکونت‌شان شد و مدارکش را به ایست‌ بازرسی ارائه داد اما به او گفتند مدت زیادی از موعد خدمت سربازی‌اش گذشته و او هم شکایتی نکرد"به افسری که آنجا بود گفتم چریک هستم و می‌خواهم خود را تسلیم کنم. به او گفتم دو روز است چیزی نخورده‌ام. آن‌ها به من غذا دادند و من هم ماجرایم را برایشان تعریف کردم. از من پرسیدند برادرم در کدام گردان است. خوشبختانه او به آن‌ها اطلاع داده بود که من به اجبار به خدمت گرفته شده‌ام و آن‌ها هم تایید کردند من همان فردی هستم که ادعا می‌کنم."

به این ترتیب فلوریان در بوگوتا، پایتخت کشور تحت حفاظت ارتش قرار گرفت.

او می‌گوید: "می‌ترسیدم به خیابان بروم و من را پیدا کنند.

خیلی وحشتناک بود. در آن سن کم چنین دشمن قدرتمندی داشتم."

در خانه هم مادر فلوریان مجبور شده بود به همراه دیگر فرزندانش از خانه فرار کند و برای حفظ امنیت‌شان آن‌ها را به مدرسه شبانه‌روزی بفرستد.

فلوریان در سال ۲۰۰۰ وقتی ۱۸ ساله شد، به ارتش کلمبیا پیوست. او پس از گذراندن دوره آموزشی ۱۲ سال با باندهای مواد مخدر و قاچاقچیان سوخت مبارزه کرد. برادرش میلر هم به خدمت در ارتش ادامه داد تا این که در تقابل با فارک در شهر الدورادو واقع در شهرستان متا در ۳۵۰ کیلومتری جنوب شرقی بوگوتا حادثه‌ای دردناک را از سر گذراند.

"آن‌ها گفتند چون این خانواده یکی از پسرهایش را به نیروهای واکنش سریع ارتش داده، پسر دیگرش را به انقلاب بدهکار است"

فلوریان می‌گوید: "عملیاتی بسیار گیج‌کننده بود که او در آن یک نفر را به ضرب گلوله کشت. وقتی برای تشخیص هویت رفتند، معلوم شد او به دوست صمیمی‌اش شلیک کرده. این اتفاق ضربه شدیدی به میلر وارد کرد و او دچار شوک شد."

به تدریج علائم اسکیزوفرنی پارانوئید مزمن در میلر بروز پیدا کرد. فلوریان هم مرخصی گرفت و برای دیدن او به زادگاهش سفر کرد.

مادرشان مزرعه را فروخته و از پرداخت به اصطلاح مالیات درخواستی فارک خود‌داری کرده بود. آن‌ها هم رد او را گرفته و خانه جدیدش را پیدا کرده بودند.

روز ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۲ یک بسته جلوی حیاط خانه‌شان پیدا شد.

فلوریان می‌گوید: "یادم می‌آید چیزی جلوی در خانه دیدم. به سمتش رفتم، روی دو زانویم نشستم و دستانم را به سمتش دراز کردم. صحنه بعدی که در خاطرم هست این بود که روی زمین افتاده بودم و نعره می‌کشیدم. هر دو دستم را از دست داده بودم."

پای راستم از بالای زانو متلاشی شده و همه جای بدنم دچار سوختگی درجه دو و سه شده بود.

"او یکی از ۱۸ هزار سرباز زیر سن قانونی (۷۰ درصد آن‌ها کمتر از ۱۵ سال داشتند) بود که فارک در طول ۵ دهه درگیری مسلحانه به عنوان بزرگ‌ترین گروه شورشی کشور به خدمت خود درآورد"چشم راست و همین‌طور شنوایی گوش راستم را از دست داده بود. برادرم سرم را در آغوش گرفته بود و من فریاد می‌زدم، من را بکش. به من شلیک کن. نمی‌توانم این‌طوری زندگی کنم."

"او سرم را نوازش کرد و گفت، 'این را از من نخواه. تو خوب می‌شوی.' من با فریاد به او فحش می‌دادم و سعی می‌کردم عصبانی‌اش کنم.

بعد از حال رفتم."

فلوریان بعد از ۱۲ روز از کما بیرون آمد. طی ماه‌های بعد بارها جراحی و پوستش پیوند زده شد. او در این مدت به شدت با افسردگی، هذیان و فکر خودکشی درگیر بود.

او می‌گوید: "در فکر این بودم که خود را از پنجره یا راه پله پایین بیندازم. اما با خودم می‌گفتم 'اگر موفق نشوم و اوضاعم بدتر از این شود، چه؟' تصمیم گرفتم راه رفتن را یاد بگیرم تا بتوانم خودم را جلوی ماشین بیندازم.

"ارزش‌هایی که آن‌ها به ما آموزش می‌ دادند مخالف چیزهایی بود که از مادرم آموخته بودم"اما در نهایت به همان نتیجه می‌رسیدم که اگر جان سالم به درد ببرم چه؟"

منبع تصویر،

Getty Images

توضیح تصویر،

فلوریان در ۲۰۲۱ در بخش جاده و تایم تریل قهرمان مسابقات دوچرخه‌سواری معلولین کلمبیا شد

فلوریان چندین ماه در بخش مراقبت‌های ویژه بستری بود و با ابراز همدردی بی‌پایان روبرو شد. او در نهایت این شانس را داشت که به گردان سرجوخه خوزه ماریا هرناندز، لشکری ویژه در ارتش کلمبیا برای افرادی آسیب دیده در جنگ منتقل شود.

فلوریان می‌گوید: "حالم از دلسوزی دیگران به هم می‌خورد اما در مکانی قرار گرفته بودم که مملو از خنده و حس برادری بود. بقیه سربازها من را 'یک تکه مرغ' خطاب می‌کردند. به جاهای قطع شده از بدنم دست می‌زدند و به من می‌خندیدند. همدیگر را تهدید به مشت زدن می‌کردیم اما هیچکدام‌مان مشتی نداشتیم! من در کنار آن‌ها به زندگی برگشتم."

فلوریان به عنوان بخشی از روند معالجه خود، آب درمانی را آغاز کرد.

اما جلسه‌های گروهی خیلی زود شکلی رقابتی به خود گرفت.

او متوجه شد می‌تواند بیشتر از هم‌تیمی‌هایش نفس خود را زیر آب نگه دارد و طول استخر را سریع‌تر از آن‌ها شنا می‌کند. او شروع کرد به وقت گرفتن و سعی کرد رکوردش را بهتر کند. در استخر با افراد غیر‌نظامی عضو لیگ شنای معلولین بوگوتا برخورد کرد که اعضای بدنشان را در سانحه رانندگی یا به دلیل ابتلا به بیماری‌های تحلیل‌برنده از دست داده بودند. فلوریان هم به تیم شنای ارتش پیوست.

  • نیوکاسل یونایتد؛ مالکان جدید در یک ماه اول حضورشان چه کردند؟
  • ستاره سرخ و پاری‌سن‌ژرمن، دو برند متفاوت فوتبال در پاریس
  • مسابقاتی گم‌شده در تاریخ ورزش؛ ماجرای حضور بریتانیا در 'المپیک پرده آهنین'
  • لوری کانینگام؛ اولین بازیکن بریتانیایی که به رئال مادرید رسید

او می‌گوید: "بعضی از دوستانم برای فراموش کردن درد و رنج خود زندگی‌شان را صرف نوشیدن مشروب کردند اما من به دنبال یک زندگی متفاوت بودم."

" شروع کردم به شنا کردن مسافت‌های طولانی‌تر.

"ارتش هم هلیکوپتر‌هایش را به آن‌جا فرستاد.او می‌گوید: "آن‌ها موقعیت‌ ما را شناسایی و به سمت‌مان شلیک کردند"با همان تکه‌های باقی مانده از دست و پایم، بلندپروزی‌ام هر روز بیشتر و بیشتر می‌شد. در شنای معلولین هیچ‌گونه مانع، مرز و تبعیضی وجود نداشت. آن زمان من تحت درمان روانپزشکی بودم و برای خواب و حفظ آرامش ذهنی‌ام دارو مصرف می‌کردم. شنا به من کمک کرد که دارو را کنار بگذارم یا به عبارت دیگر، شنا به داروی من تبدیل شد."

فلوریان اولین مدال طلایش را سال ۲۰۱۳ در مسابقاتی که توسط دانشگاه مینه‌سوتا در آمریکا برگزار شد، گرفت. او سه سال در کلاس اس ۵ شنای پروانه مسابقه داد و در کلمبیا، ونزوئلا، برزیل، آمریکا و کانادا رکورد شکست.



فلوریان آخرین مدالش را سال ۲۰۱۵ در مسابقات ملی گرفت. یک سال بعد، یعنی ۴ سال پس از آن انفجار، او از ارتش بازنشسته شد و تحصیل در رشته روان‌شناسی آغاز کرد. از آنجایی که دیگر نمی‌توانست در تیم معلولین ارتش مسابقه بدهد، سراغ یک رشته ورزشی دیگر رفت.

او می‌گوید: " ناپدری‌ام، مردی که من بزرگ کرد، مثل بیشتر کلمبیایی‌ها دیوانه دوچرخه سواری بود. در تمام طول تور دو فرانس، جیرو ایتالیا و ووئلتا‌ آ اسپانیا، رادیوی ترانزیستوری‌اش را کنار گوشش می‌گرفت و گزارش مسابقات را دنبال می‌کرد. "

با این حال خوان هرگز، نه حتی در دوران کودکی‌اش، دوچرخه‌سواری نکرده بود.

"آن‌ها را وادار کردم روی زمین دراز بکشند و با یک دستم که آزاد بود،‌ لباس فرمم را عوض کردم"

او می‌گوید: " فکر می‌کردم هیچوقت دیگر هم دوچرخه سواری نخواهم کرد. تصورم این بود که برای این کار به دست، پا، چشمان تیزبین و واکنش‌های سریع نیاز است."

اما او نتوانست جلوی این کنجکاوی مقاومت کند: "یک نفر به خواهرم دوچرخه‌ای داده بود تا با آن سر کار برود. با کمک یکی از دوستانم آن را به یک خیابان فرعی نزدیک خانه بردیم، دست‌هایم را با طناب به دسته‌های دوچرخه بستیم و راه افتادیم."

"فکر می‌کردم تعادلم را از دست می‌دهم و از پهلو به زمین می‌افتم. در واقع هزار و یک فکر در ذهنم داشتم که همه‌شان منفی بودند. اما لحظه‌ای که سوار دوچرخه شدم و با پای سالمم به پدال فشار آوردم، فهمیدم فکرهایم اشتباه بوده.

به دوستم گفتم دوچرخه را رها کن. به سمت بالای خیابان راندم، دور زدم و برگشتم. فریاد می‌زدم من می‌توانم دوچرخه سوار شوم! می‌توانم در پارالمپیک در رشته دوچرخه سواری مسابقه بدهم!"

آنجی، همسر فلوریان تلاش کرد دوچرخه را بیشتر با وضعیت او سازگار کند. او با کمک ابزارهای برقی از ورقه‌های فلزی جایگاه‌هایی برای آرنج‌های او ساخت اما این موجب شد به کمر درد و التهاب تاندون دچار شود. فلوریان از مسئولین ورزش کشور درخواست کمک کرد اما هیچ نتیجه‌ای نداشت.

"به آن‌ها گفتم از جایشان بلند نشوند و در همان حال از خانه فرار کردم." " یک ایست بازرسی ارتش پیدا کردم، اسلحه‌ام را دور انداختم و نزدیک شدم"

فلوریان می‌گوید: "در سیستم پارالمپیک کلمبیا بیشتر به ورزشکاران حرفه‌ای که معلولیت‌های بسیار جزئی دارند، فرصت داده می‌شود تا آن‌هایی که سه عضو بدن‌شان قطع شده است. به ما بیشتر به چشم دردسرهای هزینه‌ساز یا بیماران در حال توان‌بخشی، نگاه می‌کنند."

او در دسامبر ۲۰۱۷ خودش راه حل این مشکل را پیدا کرد.

منبع تصویر،

Getty Images

توضیح تصویر،

فلوریان در حال تمرین در کنار همسرش آنجی

"برای ارائه یک سخنرانی انگیزشی در یک پایگاه هوایی واقع در یکی از مناطق کشت قهوه در کلمبیا دعوت شده بودم که پرسنل متخصص تعمیر و نگهداری هواپیماهای نیروی هوایی کشور در آن مستقر بودند. آن‌ها از من خواستند کمی در مورد داستان زندگی‌ام و کارهایی که هر روز انجام می‌دهم، صحبت کنم."

"حین صحبت با مهندسین، متوجه شدم آن‌ها در زمینه آیرودینامیک تخصص دارند و با الیاف کربن کار کرده‌اند. از آنها پرسیدم آیا می‌توانند برای تغییر دوچرخه‌ام به من کمک کنند و آن‌ها هم گفتند، با این که هیچوقت روی دوچرخه کار نکرده‌ایم اما بیا انجامش بدهیم."

"با ایده‌هایی که آن‌ها از کارهای معمول خود و همین‌طور نظرات من گرفتند، کار روی وزن، آیرودینامیک و تمامی جنبه‌های دوچرخه را آغاز کردیم."

فلوریان معتقد است بیشتر از سایر دوچرخه‌سواران معلول کلاس سی‌وان (C۱) اندام قطع شده دارد.

مصدومیت‌های او مشکلات زیادی برای طراحان دوچرخه ایجاد کرده بود. با این حال مهندسین هواپیما با استفاده از جدیدترین الیاف کربنی وزن یک دوچرخه ۱۸ کیلوگرمی را به ۸/۵ کیلوگرم کاهش دادند.

فلوریان با استفاده از مستمری ارتش و پول‌هایی که از طریق برگزاری قرعه‌کشی و کمک‌های داوطلبانه و حامیان مالی کوچک جمع‌آوری کرده بود، هزینه سفرهای خود به جام جهانی در بلژیک، ایتالیا و هلند و همین‌طور مسابقات قهرمانی جهان در هلند و پرتغال را تامین کرد.

در ۲۰۱۹ شرکت مخابرات مووی‌استار کلمبیا حامی مالی او شد. او که حالا در سطح ملی به شهرت رسیده بود، لقب "ابرقهرمان" را گرفت.

"در آن سن کم چنین دشمن قدرتمندی داشتم." در خانه هم مادر فلوریان مجبور شده بود به همراه دیگر فرزندانش از خانه فرار کند و برای حفظ امنیت‌شان آن‌ها را به مدرسه شبانه‌روزی بفرستد"

در کلمبیا افرادی که قطع عضو شده‌اند را موچو (mocho) خطاب می‌کنند. با خودم گفتم اگر قهرمانانی مثل سوپرمن و بتمن داریم، چرا من نتوانم "موچومن" (Mochoman) بشوم.

  • اندرو واتسون: "تأثیرگذارترین" فوتبالیست سیاه‌پوستی که فراموش شد
  • زید آیت مالک، مسافر قاچاقی که ستاره دوی استقامت اسپانیا شد
  • لیونل مسی؛ پشت پرده ماه‌های نخست فوق ستاره آرژانتینی در پاریس
  • یکی از تلخ‌ترین لحظات فوتبال برزیل؛ شکاف اجتماعی که هنوز عمیق است

با تنها سه سهمیه و فهرست بلند بالای هشت نفره دوچرخه سواران مدعی، فلوریان موفق نشد به پارالمپیک توکیو راه پیدا کند. اما او نگاهی فلسفی به این مسأله دارد: "من هنوز زنده هستم و یک پارالمپیک دیگر در راه است."

فلوریان نوامبر امسال با ۳۹ سال در بخش‌های جاده و تایم تریل، قهرمان مسابقات ملی دوچرخه‌سواری معلولین کلمبیا شد.

فلوریان حالا هدفی تازه دارد. او به عنوان شناگر و دوچرخه‌سواری ماهر می‌خواهد در مسابقات سه‌گانه مرد آهنین شرکت کند.

او از بمبی که او را تا یک قدمی مرگ برد با عنوان "هدیه زندگی و تولد دوباره" خود یاد می‌کند.

او می‌گوید: "خیلی هیجان‌زده هستم. پروتز یا تیم پزشکی خاصی که از من حمایت کنند ندارم اما با افرادی که کنارم هستند، دست به کار خواهیم شد."

"می‌خواهم به دنیا نشان دهم که می‌شود آرزوها را به واقعیت تبدیل کرد. مساله نه فقط توانبخشی که چیزی فراتر از آن است. سربازان و افسران پلیسی که جان خود را در درگیری‌های مسلحانه از دست می‌دهند،‌ دارایی‌های ما هستند که اغلب در راه مبارزه با مشروبات الکلی و مواد مخدر هدر می‌روند."

"می‌خواهم صدایی باشم که از کشور می‌خواهد فرصت‌های بیشتری در اختیار سربازان زخمی خود قرار دهد."

.

منابع خبر

اخبار مرتبط