«نادانی» چیست؟
نادانی، صرف فقدان دانش و اطلاعات به نحو کلی نیست. زیرا در این صورت چه کسی را می توان یافت که همهی علوم، دانشها و مهارتها و اطلاعات جهان را در اختیار داشته باشد. بلکه همان گونه که اشاره شد، "نادانی، یعنی فقدان دانش, اطلاعات و مهارتِ مورد نیاز برای به سامان کردن یک زندگی هدف مند، موفق، و به تعبیر اریک فروم، ناتوان از دسترسی به یک "زندگی سالم". به صورت خلاصه، دانا کسی است که آن چه را باید، میداند و نادان نیز شخصی است که آن چه را که باید بداند، نمیداند. اما پرسش این است که از کجا بدانیم، اطلاعاتی که باید بدانیم، چیست؟
آیا اطلاعات غیرلازم و اشتغال به دانش غیرِ ضرور واجد چه آفات و معایبی است؟
داشتن اطلاعاتِ غیرضروری سه پیامد منفی دارد:
اولا ما را دچار توهم دانایی میکند.
"زیرا در این صورت چه کسی را می توان یافت که همهی علوم، دانشها و مهارتها و اطلاعات جهان را در اختیار داشته باشد"زیرا فکر میکنیم میدانیم، در حالی که آنهایی را که باید بدانیم، نمیدانیم. صرف این که تعداد مغازهها، تعداد کوچههای بنبست، تعداد ساختمانهای دوازده طبقه و یا تعداد ماشینهای سواری قرمز رنگ در شهر تهران، را بدانم، به این معنا نیست که شهر تهران را شناختهام. این دسته از اطلاعات، برای شناخت شهر، نه تنها ارزشمند نیست، بلکه مشکلی که دارد این است که با داشتن این اطلاعات، بتدریج فکر میکنم شهر تهران را به خوبی میشناسم. بخشی از علل توهم دانایی، انباشت اطلاعات غیر ضروری و بیفایده است که در حافظه نگهداری میکنیم.
ثانیا، اطلاعات بیهوده و غیرقابل مصرف، ذهن، حافظه و ظرفیت شناختی ما را اشغال میکند، در حالی که این اطلاعات، به کار ما نمیآید.
این همان چیزی است که در "اقتصاد شناختی، هم مطرح میشود. ما آدمیان توانایی و ظرفیت محدودی برای شناخت داریم و نباید"انرژی شناختی"مان با به دست آوردن اطلاعات و اخبار غیرضروری و بیفایده، مصرف کنیم. از این پدیده نیز به عنوان "اضافه بار اطلاعات" و یا "اضافه بار شناختی (cognitive overload) نام میبرند. داشتن اطلاعات غیر ضروری، جا را برای کسب اطلاعات مورد نیاز و ضروری تنگ میکند.
ثالثا، وقتی حجم بزرگی از اطلاعات پراکنده را انباشت میکنیم، به سرگشتگی دچار میشویم. در میان این سرگشتگی، مسئلهها و دغدغههای اصلی خودمان را از دست میدهیم.
"بلکه همان گونه که اشاره شد، "نادانی، یعنی فقدان دانش, اطلاعات و مهارتِ مورد نیاز برای به سامان کردن یک زندگی هدف مند، موفق، و به تعبیر اریک فروم، ناتوان از دسترسی به یک "زندگی سالم""مشکل تنها این نیست که سرمایهی محدود شناختی در جهت بی حاصل از دست میرود، بلکه مسئله این است که ذهن، مشغول مسئلههایی میشود که مسئلهی ما نیست و ما در میانهی همهمه ای که برای خود درست کردهایم، گم میشویم.
"دانایی" را نیز به دو دستهی بزرگ می توان تقسیم کرد:
دانایی درجهی یک:
دانایانی که برای زندگی موفق و موفقیت در زندگی روزمره و در رسیدن به اهداف خود، آن چه را باید بدانند، می دانند. به سخن دیگر، کسانی که واجد مجموعهی دانستههایی هستند که "ارزش مصرفی" (Use value) و به سخن دیگر، ارزش کاربردی و مبادلهای دارند. این دسته از دانستهها و اطلاعات، صرفا از آن رو ارزشمندند که با کمک آن، می توان به هدف از پیش تعیین شده رسید. اطلاعاتی که "ارزش مصرفی" دارند، ارزشمندیشان وابسته به موقعیت، نیاز، شرایط، اوضاع و احوال، اهداف و بسیاری از امور متغیر است. به این نحو که اگر آن موقعیت و اوضاع و احوال در میان نباشد، آن اطلاعات و مهارت و دانش، بلااستفاده میماند.
آن چه پیش از این با عنوان "اطلاعات ضروری" و "اطلاعات مفید"، از آن یاد شد، همان دانایی درجهی یک است.
و آن، "مجموعهی اطلاعات، دانش و دانستههایی که که ناظر به یک موقعیت و نیاز خاص است."
به عنوان مثال اگر بخواهیم به شهری سفر کنیم که تا کنون آنجا نرفتهایم، محتاج اطلاعاتی از آن شهر هستیم. مثلا، مسافت تا مقصد، مسیر و جادهای که ما را به آن جا میرساند. وضعیت و امکانات مورد نیاز (مانند محل اسکان، فروشگاه، پمپ بنزین، و...) وضعیت آب و هوایی آن شهر و سایر اطلاعات مرتبط. اما اگر قرار نیست به آن شهر سفر کنیم. آنگاه نیازی به جمع آوری اطلاعات مورد نظر، نداریم.
دانایی درجهی دو:
در "دانایی درجهی دو" به معارف و دانشهایی نیاز داریم, نه از آن رو که در موقعیت و اوضاع و احوال خاصی که قرار گرفتهام، بلکه از آن رو که به منزلهی یک انسان به آن نیاز داریم.
"به صورت خلاصه، دانا کسی است که آن چه را باید، میداند و نادان نیز شخصی است که آن چه را که باید بداند، نمیداند"دانایی درجهی دو، بر خلاف دانایی درجهی یک که متکی به اطلاعاتی است که "ارزش مصرفی" دارند، واجد فهمهایی است که"ارزش ماندگار دارند. دانشها و یافتههایی ارزشمند، نه از آن رو که ما را به اهداف روزمره و میان مدت میرسانند، بلکه از آن رو که هستی ما و چگونهِ بودنمان را تحت تاثیر قرار میدهند.
دانایی درجهی دو، شامل معارف و دانشهایی است که با مسئلههای وجودی و عمیق آدمی مرتبطند. اموری مانند معنای زندگی, تنهایی، رنج، فهم جهان، فهم نسبت انسان با هستی و از این قبیل. "دانایی درجهی دو، مجموعهی دانایی است که آدمی را به شناخت و در نهایت به صلح با خویش و با جهان می رساند". معارفی که آدمی را تعالی میبخشد و از منظر وجودی، درون را دچار تحول میکند.
دانایی درجه دوم، دانایی از جنس حکمت، بینش، عمیق اندیشیدن، شکوه و عظمت وجودی و تعالی فکر است.
بنابراین گرچه با امور روزمره نسبتی دارد، اما در خدمتِ خوب زیستن در فراز و نشیب زندگی است، بی آن که لابلای چرخ دندههای آن خرد شود و یا رو به اضمحلال بگذارد. دانایی درجهی دو، ارزشِ ماندگار و پایدار دارد، "دانسته"هایی که از آن رو که وجود داریم به آنها نیاز داریم.
از میان تمام ویژگیهای دانایی درجهی دو، که آن را از دانایی درجهی یک متمایز میکند، دو ویژگی اهمیت بالایی دارد:
اولا، برخلاف دانایی درجه یک، موقعیتمند نیست. یعنی بستگی به موقعیت خاص و اوضاع و احوال خاصی نیست. بلکه با هستی انسان، از آن رو که انسان است، بستگی دارد. به عنوان مثال، دانش اخلاقی زیستن و بالا بردن مهارت حل مسئله به شیوهی عقلانی و مواجه شدن با پرسشهای معنوی از جملهی این گروه از دانایی است.
ثانیا، در خدمت ارتقأ و شکوفاییِ وجودی، زیست معنوی، اخلاقی و عقلانی است.
"صرف این که تعداد مغازهها، تعداد کوچههای بنبست، تعداد ساختمانهای دوازده طبقه و یا تعداد ماشینهای سواری قرمز رنگ در شهر تهران، را بدانم، به این معنا نیست که شهر تهران را شناختهام"به صورت کلی، دانایی درجهی یک، در خدمت موفقیت در رسیدن به اهداف زندگی، و دانایی درجهی دو، در خدمت انسانتر شدن، اخلاقیتر شدن و شکوفاتر شدن امکانها و ظرفیتهای وجودی آدمی است. دانایی درجهی دو، فهم جهان، انسان و زندگی و ویژگیهای آنها است. دانایی درجه دو را می توان "حکمت" نیز نام نهاد. و آن، نوعی بصیرت و بینشی است که جهان درون آدمی را فراخ میگرداند و چشمانداز وسیعی در برابر معرفت میگشاید.
مطابق با دو گونه دانایی، دو گونه شرمندگی هم داریم:
۱) شرمندگی درجهی یک.
و آن وقتی است که در انجام وظایف، مسئولیتها و اموری که برعهده داریم، عاجز هستیم. ناتوانیِ ناشی از فقدان دانش، و یا کمبود اطلاعاتی که باید بتدریج کسب میکردیم و نکردیم.
به عنوان مثال، همسرانی که قصد دارند فرزند داشته باشند، لازم است دست کم، اطلاعات و دانش پایهای در باب موقعیت والدینی و نحوهی درست نگهداری از فرزند را آورده باشند. به عنوان مثال، با نیازهای بنیادین کودک، مراحل رشد و ... آشنا شوند. نحوهی مواجههی منطقی و اخلاقی با انواع وضعیتهایی را که با آن روبرو میشوند، کسب کنند. از این رو همهی آنانی که بدون کسب آمادگی معرفتی و مهارت های لازم عملی، اقدام به فرزندآوری میکنند، از آن رو که باید مقدمات شناختی و مهارتی را کسب کرده باشند و نکردند، مسئولیت اخلاقی دارند و باید شرمندهی نادانی خویش باشند.
"این دسته از اطلاعات، برای شناخت شهر، نه تنها ارزشمند نیست، بلکه مشکلی که دارد این است که با داشتن این اطلاعات، بتدریج فکر میکنم شهر تهران را به خوبی میشناسم"جهلی که سبب آسیب رساندن به کودکی میشود که نیازمند مراقبت درست است.
بنا به آن چه گفته شد، نادانی ما گاهی سبب آسیب به دیگران میشود و برای دیگران رنج ایجاد میکند و گاهی پیامدهای نادانی، گریبان خودمان را میگیرد و مثلا در رسیدن به هدفهای شخصی شکست میخوریم.
در گام اول ممکن است در برابر دیگران شرمنده شویم. شرمنده از این که نتوانستهایم وظایف خود را انجام دهیم و یا سبب رنج و آسیب برای آنها شدهایم. شرمندگی نوع اول، شرمندگی در برابر مرجع بیرون از خویش و در برابر دیگران است.
۲) شرمندگی درجهی دو:
و آن وقتی است که نتوانستهایم وظایف خود را در برابر "خویش"انجام دهیم. این که نتوانستهایم خود را شکوفا سازیم و خویش را در گیرودار زندگی روزمره از دست دادهایم.
این گونه از شرمندگی را ممکن است برخی احساس نکنند.
این نوع از شرمندگی به دو عامل بستگی دارد:
اولا به سطح خودکاوی و خودآگاهی.
ثانیا به فاصلهی ادراک شده از این که هستیم و آن که "باید" باشیم.
وقتی احساس کنیم فاصلهی "آنچه هستیم" و "آنچه باید باشیم"، احساس شرمساری خواهیم کرد. اما این نوع شرمساریِ ممدوح و یا "شرمساری متعالی"، همچون رنجهای متعالی از آن کسانی است که خود را محاسبه میکنند، خویشتنشان را زیر ذرهبین اخلاق و معنویت میبرند و آن را وارسی میکنند. متقابلا، هر چه شلختگی اخلاقی و مسئولیتگریزی افزایش یابد، حس شرمساری از خود و اعمال ورفتارها کاهش مییابد. .
ما گاهی در برابر دیگران، دچار شرمندگی میشویم. و آن هنگامی است که مسئولیتهای اخلاقی خود را در برابر آنها انجام ندادهایم و یا سبب زیان و رنج بیهوده به آنها شدهایم.
"بخشی از علل توهم دانایی، انباشت اطلاعات غیر ضروری و بیفایده است که در حافظه نگهداری میکنیم"این نوع شرمندگی را میتوان "شرمندگی اجتماعی" نام نهاد. نوع دوم شرمندگی، "شرمندگی وجودی" است. و آن وقتی است که وظایف و مسئولیتهای خود را در برابر "خود" انجام ندادهایم. همان گونه که اشاره شد، "شرمندگی اجتماعی" و "شرمندگی وجودی"، با اخلاق مسئولیت ارتباط مستقیم دارد.
مولوی خطاب به کسانی که دانایی نوع اول را دارند، اما از دانایی نوع دوم بیبهرهاند، چنین میسراید:
صد هزاران فضل داند از علوم جان خود را مینداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری در بیان جوهر خود چون خری
که همی دانم یجوز و لایجوز خود ندانی تو یجوزی یا عجوز
این روا و آن ناروا دانی ولیک تو روا یا ناروایی بین تو نیک
قیمت هر کاله میدانی که چیست قیمت خود را ندانی احمقیست
نتیجه آنکه:
کتاب نمیخوانیم، زیرا از این که نسبت به مسئولیتهای اجتماعی و وجودی خویش، آگاهی نداریم، شرمنده نمیشویم. شرمنده نمیشویم، زیرا احساس اخلاقی در ما ضعیف است.
مسئولیتگریز هستیم و زندگی خود را تحت روایت "قربانی"، صورتبندی کردهایم.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران