قسمت بیست و دو آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت بیست و دو 22Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۲

اپارتمان بی گناهان ۶-۴

شب وقتی اینجی متوجه میشود اگه به مدرسه نرفته تا دنبال پدرش برود خیلی عصبانی می شود و او را سرزنش می کند اما اگه می گوید: «چون ازش متنفری دلت میخواد بمیره نه؟ خوشحال میشی وقتی نیست و نابود شه؟ »

هان شبانه با فکر کردن به اتفاقات اخیر و روزی که مادرش وقتی دید نقاشی ای که هان کوچک از خانواده اش کشیده مادر داخلش ندارد خیلی عصبانی شده و او نفرین کرد، اعصابش بهم میریزد و دوباره به سمت زباله دانی می رود و شروع به تخلیه عصبانیتش می کند.

صبح اگه تصمیمش را گرفته تا گزارش گم شدن پدرش را به پلیس بدهد. اینجی هم همراهی اش می کند.

گلبن و صفیه مشغول شستن میوه ها و ظرف ها هستند که آب قطع می شود. هردو وحشت می کنند و صفیه داد میزند: «الان همه جارو ویروس و میکروب میگیره! باید چیکار کنیم؟! » تا این که به راهرو می روند و مامور آب را می بینند که کنتورشان را عوض می کند و خیالشان راحت می شود.

سر صبح اینجی با ناراحتی در مورد این که اگه با پدرش ملاقات دارد صحبت می کند.

"هردو وحشت می کنند و صفیه داد میزند: «الان همه جارو ویروس و میکروب میگیره! باید چیکار کنیم؟! » تا این که به راهرو می روند و مامور آب را می بینند که کنتورشان را عوض می کند و خیالشان راحت می شود"هان جا می خورد و می پرسد: «چطور ممکنه؟! » اینجی می گوید: «چند روزیه گم شده. همین امروز هم با اصرار اون رفتیم پلیس و گزارش گم شدنش رو دادیم. » هان می گوید: «فکر کردم دلتون نمیخواد تو زندگیتون باشه. » اینجی می گوید: «درسته ولی نمیخوام بلایی سرش بیاد. » هان می گوید: «شاید هم غیب شدنش چیز خوبی باشه.

» اینجی می گوید: «هان بعضی وقت ها واقعا منو میترسونی. یعنی بمیره؟ واسه مردنش خوشحال شیم؟ » هان که مضطرب شده سکوت می کند.

صفیه به خاطر آمدن مامور آب، همراه گلبن تصمیم میگیرد تمام راهرو را هم تمیز کند. از طرفی اگه در کوچه جلوی نریمان را می گیرد تا دلخوری ای که بینشان بود را از بین ببرد و توضیح می دهد که نگران پدرش است. صفیه اتفاقی از دم در می بیند که اگه دست روی شانه ی نریمان گذاشته و دیوانه می شود و او را داخل خانه می کشد و فریاد میزند: «داشتی با عشوه و ناز با اون حرف میزدی؟! تو یه کثافطی! مغزت با کثافت پر شده! پس مدرسه رفتنت واسه این بود؟! » گلبن هم از نریمان دفاع می کند و با گریه می گوید: «آبجی هم کلاسین نریمان تقصیری نداره.

"از طرفی اگه در کوچه جلوی نریمان را می گیرد تا دلخوری ای که بینشان بود را از بین ببرد و توضیح می دهد که نگران پدرش است"» اما صفیه با گفتن این که باید کثافت ها را تمیز بکند کیف مدرسه نریمان را با همه وسایلش داخل وان خالی می کند و بعد هم نریمان را کشان کشان با همان لباس ها داخل وان می اندازد و شروع به سابیدن او می کند. نریمان اشک می ریزد و گلبن هم که ترسیده از دور انها را نگاه می کند و یاد روزی می افتد که مادرشان دقیقا همین بلا را سر صفیه اورده بود و گلبن از ترس خودش را خیس کرده بود... اما این بار گلبن جلو می رود و صفیه را عقب می زند و با عصبانیت می گوید: «ولش کن. » و دست نریمان را می گیرد و از حمام بیرون می کشد... صفیه مات و مبهوت و حرفی نمیزند و بعد از رفتنشان گریه می کند.



وقتی اسد با رئیس رادیو معامله را انجام میدهد، اویگار از انها فیلم می گیرد و به اینجی نشان می دهد و می گوید: «دیدی حق با من بود؟ من اومدم یارو رو به او بشناسونم! » اینجی با دیدن ویدیو خیلی عصبانی می شود و به دیدن هان می رود و می گوید: «چقد احمق بودم! تو با کسی که دوستش داری نمیتونی مثل عروسک خیمه شب بازی رفتار کنی. جوری رفتار کردی انگار داری حمایتم میکنی اما همش دروغ بوده. » هان می گوید: «من نمیخوام با اون کثافت یجا کار کنی اینجی! شاید تو نمیتونی به کسی اعتماد کنی چون همه اطرافیانت یه مشت کثافت بودن! » اینجی با ناراحتی می گوید: «بهتره یه مدت همو نبینیم! » و می رود.

اگه دنبال پدرش تا خانه اش می رود و مردی را جلوی در خانه او می بیند. او می گوید که دوست پدرش است و مدتی است از او خبر ندارد و نگران شده.

"نریمان اشک می ریزد و گلبن هم که ترسیده از دور انها را نگاه می کند و یاد روزی می افتد که مادرشان دقیقا همین بلا را سر صفیه اورده بود و گلبن از ترس خودش را خیس کرده بود.."

گلبن موهای نریمان را نوازش می کند و می گوید: «چقدر خوشگلی نریمان. خدا میدونه چقدر خاطرخواه داری. » نریمان می گوید: «هیشکی منو دوست نداره. تورو شکل خودش کرد. منم داره شکل خودش میکنه.

کسی حتی بهم نگاه نمیکنه... »

اگه با عصبانیت سراغ اینجی می رود و می گوید: «بابا آخرین بار پیش هان رفته و از اون به بعد ازش خبری نشده. اون کثافت یه بلایی سر بابا آورده. » اینجی به سمت خانه هان می رود تا ببیند قضیه چیست که جلوی در با حکمت روبرو می شود. حکمت با لبخند می گوید: «پریهان اومدی؟ »

وقتی هان به خانه می رسد، گلبن و صفیه دنبال پدرشان هستند.

"» هان می گوید: «من نمیخوام با اون کثافت یجا کار کنی اینجی! شاید تو نمیتونی به کسی اعتماد کنی چون همه اطرافیانت یه مشت کثافت بودن! » اینجی با ناراحتی می گوید: «بهتره یه مدت همو نبینیم! » و می رود"ناگهان همگی حکمت را در پذیرایی می بینند در حالی که اینجی سر روی شانه اش گذاشته و شوکه و متعجب میشوند...

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت بیست و سه ۲۳ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت بیست و یک ۲۱ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۳ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۲۱

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱