از شمال تا جنوب تهران؛ مانتو‌هایی برای نپوشیدن!

باشگاه خبرنگاران - ۲۷ تیر ۱۴۰۲



هر قدم که برمی‌دارم صحنه‌های جدیدتری می‌بینم، پاهایم میخکوب می‌شوند و چشم‌هایم خیره. رنگ و وارنگ، کوتاه و بلند، نازک و ضخیم، همه جورش هست و دیده‌های هر رهگذری را به سمت خود هدایت می‌کنند. نه اشتباه نکنید این جلب توجه به خاطر زیبایی نیست! عجیب و غریب بودن‌شان است که چشم‌ها را به پشت شیشه می‌دوزد. تکه پارچه‌های وصله به هم، که زبانم نمی‌چرخد اسم «مانتو» برایشان به کار ببرم.

بالاتر از ایستگاه مترو هفت تیر به سمت خیابان مفتح شمالی می‌روم و از پشت ویترین، مانتوفروشی‌ها را نگاه می‌کنم. در طرح‌ها و رنگ‌های مختلف کنار هم چیده شده‌اند و توجه هر مشتری را به سمت خود جلب می‌کنند.

"هر قدم که برمی‌دارم صحنه‌های جدیدتری می‌بینم، پاهایم میخکوب می‌شوند و چشم‌هایم خیره"هر کدام از دیگری کوتاه‌تر است و در نامتعارف بودن به کناری طعنه می‌زند. مدل‌های بلند نیز بین‌شان دیده می‌شود اما به قدری عجیب و غریب هستند که شباهت به همه چیز دارند جز مانتو. دخترهای جوان با تیپ‌های مختلف در حال رفت‌وآمد به فروشگاه‌ها هستند و مدل‌های دلخواه خود را انتخاب و پُرُو می‌کنند بعضی‌ها هم چرخی می‌زنند و وقتی مانتوی مورد نظر خود را پیدا نمی‌کنند، به سمت فروشگاه بعدی می‌روند.

طرح جوان‌پسند توی بازار پیدا نمی‌شود

جلوی یکی از مغازه‌ها مادر و دختری در حال تماشای ویترین هستند دختر جوان از یک مانتو اسپرت کوتاه و بروز خوشش آمده: «مامان اون مانتو طوسی خیلی خوشگله». مادرش نگاهی به مانتو و نگاهی به قد دخترش می‌اندازد: «فکر نمی‌کنی زیادی کوتاهه؟» دختر خوش تیپ و قدبلند که لب و لوچه‌اش آویزان شده، می‌گوید: «مامان جان مانتوی بلندی که خوشگل باشه، نشون بده من بخرم».   

مادر میانسال که در گرمای عصر تابستان از چرخیدن در فروشگاه‌ها خسته و کلافه شده، انگار خودش هم می‌داند که مانتوی بلند و پوشیده با طرح جوان‌پسند توی بازار پیدا نمی‌شود.

جوابی برای دختر ۱۶ ساله‌اش ندارد، چادرش را مرتب می‌کند و همانطور که به سمت مغازه بعدی می‌رود، زیر لب می‌گوید: «همه مانتوهای جدید یا کوتاهه یا جلوباز. نمی‌دونم چرا مانتوی مناسب برای جوون‌ها طراحی نمی‌کنن.»

مدل کوتاهش قشنگ‌تره!

وارد یکی از مغازه‌ها می‌شوم. مانتوهای اسپرت با رنگ‌های روشن در طرح‌ها و مدل‌های مختلف رگال‌های وسط مغازه را به خود اختصاص داده، رگال‌های سمت راست مانتو اداری و سمت چپ نیز مانتوهای مجلسی هستند. مانتوهای شومیزی کرم رنگ تابستانی را که قدشان به اندازه پیراهن مردانه است با حسرت نگاه می‌کنم و دلم می‌خواهد بدانم چرا کمی بلندتر نیستند تا سخت نباشد اسم مانتو را برای آنها به کار ببریم.

غرق در تماشای شومیزها هستم که خانم فروشنده سراغم می‌آید: «می‌تونم کمکتون کنم؟» یکی از مانتوهای کرم را که خط‌های راه راه دارد نشان می‌دهم و می‌گویم از این مدل مانتو بلندترشو دارید؟ فروشنده جوان که خودش یک مانتوی کوتاه جلوباز به تن دارد نگاهی به چادرم می‌اندازد و می‌گوید: «مدل کوتاهش قشنگتره. شما هم که چادر دارید و کوتاه بودنش مشکلی نداره» بی آنکه بحث کنم تشکر می‌کنم و در حالی که به سمت در خروجی می‌روم می‌شنوم که می‌گوید: «این مدل‌ها، کارهای پرفروشمون هست.»

بیشتربخوانید 



یک مانتوی معمولی می‌خواهم

بانویی حدودا ۳۵ ساله در حال تماشای ویترین مغازه ‌هاست و گاهی بطری آبی که در دست دارد سر می‌کشد، نزدیک‌تر می‌روم و می‌پرسم شما هم چیزی پسند نکردین؟ بطری آب را داخل کیفش می‌گذارد و می‌گوید: «چند وقتی بود که فکر خرید مانتو بودم اما از اونجایی که هر بار برای خرید مانتو، پاساژها و مانتوفروشی های تهران را زیرورو کرده‌ام و چیزی که می‌خواستم پیدا نکرده‌ام، پایم نمی‌کشید در این گرما بازارگردی کنم و دوباره دست خالی برگردم.»

با تماشای مغازه‌ها جلو می‌رویم.

"رنگ و وارنگ، کوتاه و بلند، نازک و ضخیم، همه جورش هست و دیده‌های هر رهگذری را به سمت خود هدایت می‌کنند"شالش را مرتب می‌کند و ادامه می‌دهد: «آخرین بار که قصد خرید مانتو کرده بودم، شب عید بود که هرچی گشتم نتونستم مانتوی مورد نظرم رو پیدا کنم، به خاطر همین از خرید منصرف شده بودم اما چون ۳ سالی هست که مانتوی تابستونی نخریده‌ام و مانتوهای سال‌های قبل همه رنگ و رو رفته و نخ نما شده‌اند مجبور شدم راهی بازار شوم.»

یک مانتوی کاملا معمولی می‌خواهم اینکه خیلی کوتاه نباشه، تنگ نباشه، بدون دکمه نباشه، آستین کوتاه نباشه و طرحش هم اگر بروز نیست حداقل خیلی قدیمی نباشه

ویترین‌های رنگارنگ با طرح‌های جدید را نشان می‌دهم و می‌پرسم مدل‌های مانتو که زیاد است چرا نمی‌تونید انتخاب کنید مگه چه مدلی می‌خواهید؟ با اشاره دست به مانتوی نارنجی رنگ کوتاه و بدون دکمه و زاپ‌دار پشت ویترین می‌گوید: اینها را چطور در خیابان بپوشیم؟! من که مدل خاصی نمی‌خوام، «یک مانتوی کاملا معمولی می‌خواهم اینکه خیلی کوتاه نباشه، تنگ نباشه، بدون دکمه نباشه، آستین کوتاه نباشه و طرحش هم اگر بروز نیست حداقل خیلی قدیمی نباشه». اما چنین مانتوی معمولی را چند ساله که نمی‌تونم پیدا کنم.

دو چیز برایمان مهم است؛ مدل جدید و قیمت مناسب

در ادامه بازارگردی در میدان هفت تیر، در ابتدای خیابان کریمخان به یکی از فروشگاه‌های بزرگ که تنوع طرح بیشتری دارد و به دلیل حراج قیمت‌ها مشتری‌هایش نیز زیاد است، وارد می‌شوم. همه جور مشتری دارد از چادری و محجبه تا کارمند و مانتویی و مکشفه. سه دانشجوی حدودا ۲۰ ساله که مانتوهای کوتاهی به تن دارند، در حال انتخاب مانتو هستند و مدل‌ها را به همدیگر نشان می‌دهند و با بگوبخندهای جوانی در مورد مانتوها نظر می‌دهند.

پس از بررسی‌ همه مانتوها که همراه با شوخی و خنده‌های با صدای بلند است، هر کدام‌شان یک مانتوی کرم رنگ کوتاه برمی‌دارند که یکی طرح کاکتوس، یکی طرح هندسی و دیگری طرح چهارخانه دارد و به سمت اتاق پُرو می‌روند و در نوبت پرو منتظر می‌مانند. یک مانتو از همان مدل برمی‌دارم و پشت سرشان به سمت پرو می‌روم.

کنارشان می‌ایستم و با لبخندی رو به دخترها می‌گویم این مدل‌ها جدیده؟

خیلی تمایلی به هم‌صحبتی نشان نمی‌دهند. مانتو را برانداز می‌کنم و ادامه می‌دهم طرحش خوشگله من که خوشم اومد. یکی از دخترها با تعجب می‌گوید: شما مگه از اینها می‌پوشید؟ می‌خندم و جواب می‌دهم: «عزیزم من که تو خیابون نمی‌پوشم من به عنوان شومیز تو خونه می‌پوشم وقت‌هایی که مهمون داریم.» جوابم برایشان قانع کننده است همگی با خنده می‌گویند آره خاله این مدل‌ها جدیده قیمتشم مناسبه.

قبل از اینکه اتاق پرو خالی شود، کمی در مورد درس و دانشگاه سر صحبت را باز می‌کنم و سپس نگاهی به مانتوهای کوتاه تنشان می‌اندازم و می‌پرسم: دانشگاه گیر نمیده به لباستون؟ میگن نه زیاد. می‌پرسم شما همیشه مدل کوتاه می‌پوشید؟ به همدیگه نگاه می‌کنند و با تعجب می‌گویند راستش به این فکر نکردیم که حتما باید کوتاه باشه راستش فقط دو چیز برایمان مهم است یکی مدل جدید و بروز و دیگری قیمتش مناسب باشه.

بلند و پوشیده بود اما جوان‌پسند نبود

یکی از دخترها رگال روبرو را نشان می‌دهد و می‌گوید مثلا آن مانتو طوسی که قدش بلند است قیمتش یک و ششصده ولی این که ما برداشتیم ۵۰۰ تومن. خب معلومه مانتوی ۵۰۰ تومنی که طرح جدیدتری داره به مانتوی یک و ششصدی که طرحش مناسب افراد میانساله ترجیح می‌دیم.

"نه اشتباه نکنید این جلب توجه به خاطر زیبایی نیست! عجیب و غریب بودن‌شان است که چشم‌ها را به پشت شیشه می‌دوزد"مانتو طوسی که دختر اشاره می‌کرد هم بلند بود و هم پوشیده اما طرحش جوان پسند نبود، قیمتش هم که بالا.

دوباره برمی‌گردم به سمت دخترها و می‌پرسم یعنی اگر همین مانتو کرم کاکتوسی قدش بلند بود بازهم می‌خریدین؟ سه تایی باهم جواب می‌دن معلومه که می‌خریدیم ما که بخاطر کوتاهی اینو انتخاب نکردیم. وقتی همه مانتوهای اسپرت و جدید، کوتاه هستن ما هم مجبوریم کوتاه بخریم ولی اگه مدل بلند هم، خوش‌طرح با قیمت مناسب باشه می‌خریم. که البته همچین چیزی ندیدیم.

بازاری پر از مانتوهایی برای نپوشیدن!

حدود دو ساعتی میشه که در میدان هفت تیر می‌چرخم. به تک تک مغازه‌ها سر می‌زنم و همه رگال‌ها را برانداز می‌کنم و در نهایت فقط یک تصویر نامفهوم از تکه پارچه‌های رنگی در ذهنم نقش می‌بندد. دقایقی بر روی نیمکت کنار پیاده‌رو می‌نشینم و روز‌های اخیر که به تعدادی از بازار‌های بورس مانتو سر زده‌ام را مرور می‌کنم.

پاساژ تندیس و پاساژ ارگ تجریش، پاساژ رضا و پاساژ دلگشا ۱۵ خرداد، پاساژ لوتوس‌مال نازی آباد، جمهوری و سایر مراکز خرید که همه آن‌ها  پر است از مانتو‌هایی که برای نپوشیدن طراحی شده‌اند و عده‌ای همین مانتو‌های عجیب و غریب را می‌خرند و می‌روند عده‌ای هم با حسرت ویترین فروشگاه‌ها را تماشا می‌کنند و از اینکه در کشور اسلامی یک مانتوی مناسب برای یک بانوی ایرانی پیدا نمی‌شود حسرت می‌خورند.

برای پیدا کردن مانتو باید کفش آهنی بپوشیم

دو خواهر حدودا ۲۸ و ۳۰ ساله که مانتوی اداری به تن دارند جلوی ویترین فروشگاه می‌ایستند خواهر کوچکتر گوشی خود را در می‌آورد و از مانتوهای پشت ویترین عکس می‌گیرد. خواهر بزرگتر می‌گوید بیا اینجا بشینیم ببینیم کدومش خوب شد. بر روی نیمکت می‌نشینند و عکس‌های گوشی را بررسی می‌کنند. سعی می‌کنم از کارشان سر دربیاورم.

خواهر بزرگتر که متوجه کنجکاوی‌ من می‌شود، عکس‌های گوشی را نشان می‌دهد و می‌گوید: من و خواهرم ابتکار جدیدی به خرج داده‌ایم، از مانتوهایی که خوشمان می‌یاد ولی به دلیل پوشیده نبودن نمی‌تونیم بخریم، عکس می‌گیریم و پیش خیاط می‌بریم و بر حسب سلیقه خودمون سفارش می‌دیم. عکس یک مانتوی آبی را نشان می‌دهد و می‌گوید مثلا این طرح خوب است ولی باید حدود ۲۰ سانت قدش بلندتر باشه و آستینش هم بلند باشه.

خواهر کوچکتر می‌گوید: البته این روش همیشه کارساز نیست چون پیدا کردن پارچه مناسب، هم سخت است و هم گران و هم اینکه دستمزد خیاط بالاست و آخر سر هم آن طور که می‌خواهیم کار تمیز در نمی‌آید.

"تکه پارچه‌های وصله به هم، که زبانم نمی‌چرخد اسم «مانتو» برایشان به کار ببرم.بالاتر از ایستگاه مترو هفت تیر به سمت خیابان مفتح شمالی می‌روم و از پشت ویترین، مانتوفروشی‌ها را نگاه می‌کنم"مثلا مانتویی که ۸۰۰ تومن قیمتشه، با این روش بالای یه تومن درمیاد کلی هم که دوندگی داره ولی چاره‌ای نداریم چون برای پیدا کردن مانتوی مناسب باید کفش آهنی به پا کنیم و روزها بگردیم و آخرشم هیچی.

شل حجاب‌ها هم دنبال مانتوهای پوشیده هستند

به یکی دیگر از مغازه‌هایی که یک طرف ویترینش را با مانتو اداری و یک طرفش را با مانتو اسپرت تزئین کرده وارد می‌شوم. خانم فروشنده که حدوداً ۴۰ ساله است و مانتوی بلند سرمه‌ای به تن دارد و شال مشکی رنگش را با گیره بسته، سعی می‌کند با نشان دادن مدل‌های مختلف راهنمایی‌ام کند: «خودمان تولیدکننده هستیم و قیمت‌هایمان مناسب است». وقتی می‌فهمم مانتوهای مغازه تولید خودشان است، کارت خبرنگاری‌ام را نشان می‌دهم و می‌پرسم چرا مانتوهای بلند دکمه ندارند و مانتوهای دکمه‌دار کوتاه است؟ همه مشتری‌ها این مدل ها را می‌پسندن؟

فروشنده خوشرو با اشاره دست مشتری‌هایی را که در حال انتخاب مانتو هستند نشان می‌دهد و می‌گوید: «عده‌ای از بانوان حجاب کامل را انتخاب کرده‌اند و حتی با وجود هزینه‌های سنگین دست از حجاب برنمی‌دارند. عده کمی هم به دنبال ولنگاری هستند و با هدف هنجارشکنی لباس‌های نامناسب می‌پوشند اما اکثر بانوان در گروه سوم هستند که حجاب کامل ندارند اما هنجارشکن نیز نیستند این بانوان به دنبال مد روز و قیمت مناسب هستند و وقتی به فروشگاهی مراجعه می‌کنند و مانتویی با این ویژگی‌ها می‌بینند، حتی اگر بیش از حد کوتاه است و یا دکمه ندارد، علیرغم میل باطنی و با این دیدگاه که اگر این را نخرند مورد بهتری پیدا نخواهند کرد، مجبور می‌شوند همین مانتوی تنگ و کوتاه و جلوباز را بخرند و بپوشند و در خیابان تردد کنند.»

به مانتوی بلند تنش نگاه می‌کنم و می‌گویم شما که تولیدکننده هستید چرا مدل‌های پوشیده طراحی نمی‌کنید که هم بروز باشند و هم پوشیده و ارزان؟ همینطور که حواسش به مشتری‌ها هست، می‌گوید: این مشکل اکثر بانوان است و در طول روز بانوان محجبه و حتی خیلی از دختران شل حجاب هم مراجعه می‌کنند و دنبال مانتوهای پوشیده هستند اما ما هم باید با مد روز جلو برویم. این طرح‌ها به مرور و در مدت چند سال بازار را احاطه کرده و یکباره نمی‌توان همه را جمع کرد و طرح‌های پوشیده آورد.

باید دستگاه‌های دولتی ورود کنند و جلوی مافیای واردات و تولیدات زیرزمینی را بگیرند.

عده‌ای می‌خرند و عده‌ای حسرت می‌خورند

خانم فروشنده که حسابی دلش پر است، ادامه می‌دهد: حدود ۱۰ سال است که مانتوهای جلوباز وارد بازار شده اما هیچ اقدام جدی با آنها صورت نگرفته و هر سال در تابستان اتحادیه و اماکن یک سری تذکرات می‌دهند و برخی کسبه را جریمه و برخی مغازه‌ها را پلمب می‌کنند در حالی که علاج کار پلمب مغازه نیست و باید مشکل را ریشه‌ای حل کنند. اما به قدری تعلل کرده‌اند که امروز کار به جایی رسیده که تبلیغات و هجمه‌های دشمن باعث شده تا عده‌ای اصلا مانتو نمی‌پوشند و ما تازه داریم بحث طرح مانتو می‌کنیم. خیلی دیر شده و امروز کار سخت‌تر از پیش است.

یکی از مشتریان که یک مانتوی عبایی انتخاب کرده و در حال حساب کردن است، متوجه حرف‌هایمان می‌شود و می‌گوید: کسانی که بدحجاب هستند و کشف حجاب کرده‌اند تکیفشان جداست و کارشان با قانون و لایحه و... است اما ما که نمی‌خواهیم بی حجاب باشیم، ما که نمی‌خواهیم عفت و حیای خود را به تاراج بگذاریم، چرا باید برای خرید یک مانتوی دکمه دار تابستانی کوچه به کوچه و مغازه به مغازه بگردیم و آخر سر دست خالی برگردیم. این همه برای حفظ حجاب تاکید می‌کنند ولی فکری برای معضل طراحی و تولید نشده است و فقط به مردم می‌گویند نپوشید! اینطوری که بانوانی هم که بی‌حجاب نیستند، به اجبار بدحجاب می‌شوند.
 بدحجابی اجباری!

بانوی فروشنده سرش را به منزله تایید تکان می‌دهد و می‌گوید: چند سال است که این مانتوها با طرح‌های عجیب و غریب در غفلت مسؤولان و متولیان حجاب وارد بازار شده خودمان هم نفهمیدیم از کی گسترش پیدا کرد فقط می‌دانم هر سال مقداری از مانتوها آب می‌رود با دکمه هم که خیلی وقته خداحافظی کرده‌ایم.

"در طرح‌ها و رنگ‌های مختلف کنار هم چیده شده‌اند و توجه هر مشتری را به سمت خود جلب می‌کنند"مثل شلوارهای قد ۹۰ که مشتری وقتی قد ۱۰۰ پیدا نمی‌کند به اجبار همان ۹۰ را می‌خرد. من به عینه می‌بینم بعضی‌ها دوست ندارند بدحجاب باشند، اما به خاطر نوع لباس موجود در بازار، مجبورند لباسهای نامتعارف بپوشند و به این میگن بدحجابی اجباری.

بی‌حجابی به دلیل گرمای تابستان!

یکی دیگر از مشتریان که مانتو سفید تنگ و جلو باز و تاپ آبی با شلوار لی کوتاه پوشیده، شال زرد رنگش از روی شانه‌هایش آویزان است و موهای بلند فِرش دور گردنش را گرفته و سرخاب سفیدابش به قدری غلیظ است که اگر پاک شود، با چهره‌ دیگری روبرو خواهیم شد؛ متوجه حرف‌هایمان می‌شود پشت چشمی نازک می‌کند و می‌گوید: در فصل داغ تابستان چطور می‌شود این همه عبا و چادر را روی هم پوشید؟ آزاد باشید خانوم از زندگی لذت ببرید! چرا در این گرما خودتان را عذاب می‌دهید؟ من که تو هوای گرم اصلا نمی‌تونم شال سرم کنم.

راست می‌گوید گرمای تابستان هم مزید بر علت شده تا ولنگاری‌ها زیاد شود. حالا چطور می‌توانم قانعش کنم که خانوم شما در زمستان هم سرما را تحمل می‌کنید اما لباس نمی‌پوشید. مشتری عبا به دست هم که بهای عبا را پرداخت کرده، می‌داند که گرمای تابستان بهانه این افراد ‌است برای فرار از حجاب. موقع بیرون رفتن از مغازه نگاهی به تیپ دختر می‌اندازد و می‌گوید: «وقتی سنگین‌ترین آرایش‌ها را به چهره دارید و تنگ‌ترین لباس‌ها را به راحتی می‌پوشید، چطور گرمتان نمی‌شود؟!»
 دختر بی حجاب هم با اخم از مغازه بیرون می‌رود و من و فروشنده باز هم گرم صحبت‌ می‌شویم و حسابی درد دل می‌کنیم و از تجربیات بی مانتویی تعریف می‌کنیم مثلا بانوی فروشنده می‌گه که من خودم از مانتوهای تولیدی خودمون نمی‌تونم استفاده کنم و مثل همین مانتویی که تنم است کلی تغییرات انجام می‌دم، اینجاست که نمی‌دونیم بخندیم یا گریه کنیم یا آه بکشیم و افسوس بخوریم.

مانتوهای اسلامی گران‌تر است

مانتوهای عبایی را نشان می‌دهم و می‌پرسم فروش عبا خوب است؟ آهی می‌کشد و می‌گوید نه خواهر مانتوهای اسلامی یا همان عبایی مشتری زیادی نداره، چون کسی که چادری باشه خب چادر می پوشه و طبیعتا نمیشه چادر و عبا را باهم پوشید.

کسی هم که مانتویی هست خب مانتو می‌پوشه نه عبا. در نتیجه تعداد مشتریان مانتو عبایی بسیار محدوده و به علت قیمت بالایی هم که دارن، این تعداد محدود هم بسیار محدودتر شده. بجای اینها اگر مانتوی بلند با طراحی زیبا و مطابق با سلیقه جوانان تولید بشه، حتماً تمایل به استفاده از این مانتوها بیشتر می‌شه.

تعداد مشتریان مانتو عبایی بسیار محدوده و به علت قیمت بالایی هم که دارن، این تعداد محدود هم بسیار محدودتر شده

در نهایت یک مانتوی بلند جلو باز که زیاد عجیب و غریب نیست می‌خرم و از خانم فروشنده خداحافظی می‌کنم. وقت غروب شده و از گرمای سر ظهر خبری نیست. مردم در حال برگشت از سر کار هستند و خیابان‌ها و مترو شلوغ و پر رفت و آمد است.

"مدل‌های بلند نیز بین‌شان دیده می‌شود اما به قدری عجیب و غریب هستند که شباهت به همه چیز دارند جز مانتو"از خرازی ۴ تا دکمه می‌خرم و با عجله به سمت محله خودمون راه میفتم. باید زودتر برسم. قبل از اینکه عمو یوسف بره.

مانتوهای بی‌دکمه و سرگردانی مشتری‌ها

به موقع خودمو رسوندم. متر خیاطی دور گردنش است و سوراخ‌های قیچی توی انگشتهایش. ژورنال لباس را نگاه می‌کند و تاروپود پارچه سرمه‌ای رنگ روی میز را برش می‌زند.

وارد مغازه می‌شوم و سلام می‌دهم. عمو یوسف با همان حالت خشرویی همیشگی عینکش را تنظیم می‌کند و به سمت در نگاه می‌کند: «سلام دخترم بازهم مانتوی بدون دکمه خریدی؟ امروز سرم شلوغ است اگر عجله نداری فردا بیا.»

عمو یوسف، خیاط مهربان محله ما چند سالی هست که برای مانتوهای جلوباز من و دوستانم دکمه و قزن می‌دوزد و سایر عیب و ایرادها و کم و کسری‌هایش را درست می‌کند. مانتو را روی میز خیاطی می‌گذارم و دکمه‌ها را کنارش. عمو فردا میام تحویل می‌گیرم فقط خودت که می‌دونی مثل همیشه باشه.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منابع خبر

اخبار مرتبط

جام جم - ۱ خرداد ۱۴۰۲
رادیو زمانه - ۱۴ بهمن ۱۳۹۸
رادیو زمانه - ۱۹ دی ۱۴۰۱