سریال امانت قسمت ۳۳۵ زبان اصلی | پاورقی و دانلود
سحر به همراه جنگر و یامان به عمارت بر گشته است.اهالی عمارت به جز یوسف برای استقبال از او جمع شده اند،ولی سحر کسی را نمی شناسد و با همه احساس غریبی می کند.او فقط به جنگر اعتماد دارد و از او سوالاتی راجب گذشته اش می پرسد.
سحر از اینکه می فهمد پدر و مادر و خواهرش مرده اند ناراحت می شود.ضیا می گوید که ناراحت نباشد، چون او با یامان ازدواج کرده و حالا آنها هم خانواده اش هستند.سحر می پرسد که ازدواج او به خاطر اینکه برادر زاده اش بی خانواده نماند بوده؟جنگر به ضیا می گوید که وقت دارویش است و او را با خود می برد.یامان کنار سحر می نشیند و دست او را می گیرد و می گوید که آنها اول به خاطر یوسف با هم ازدواج کردند،ولی بعد عاشق هم شدند.سحر که ترسیده است،دستش را از دست یامان بیرون می کشد.
یامان پیش دکتر سحر می رود و می گوید که سحر از بین همه اطرافیانش فقط مقابل او دیوار دفاعی درست کرده و از او می ترسد.دکتر می گوید که او اولین غریبه ای است که سحر با باز کردن چشمانش دیده است و او را باعث ترسش می داند و باید خیلی در مقابل سحر صبور باشد.
یامان به عمارت بر می گردد و با خود می گوید که باید همه چیز را از صفر شروع کند و از اول اعتماد سحر را به دست بیاورد.
یامان و جنگر در تراس در حال صحبت هستند.یامان می گوید که باید فراموشی سحر را زودتر به یوسف بگویند.در همین زمان یوسف وارد خانه می شود و به سمت سحر می دود.سحر او را در آغوش می گیرد و اسمش را صدا می کند.
ولکان وارد اداره پلیس می شود و سراغ دویگو را می گیرد.او با خود می گوید که نباید اجازه بدهد که او با علی تنها بماند.علی و دویگو وارد اداره می شوند.ولکان به سمت دویگو می رود و او را در آغوش می گیرد و می گوید که از این به بعد روی آینده تمرکز می کنند.
دویگو به بازداشتگاه برای دیدن یاسمین می رود و می گوید که اثر انگشت او روی اسلحه بوده است.یاسمین می گوید که قاتل نیست و از دویگو می خواهد که بیرون برود.
مدتی بعد یاسمین را به اتاق بازجویی می برند.علی به دویگو می گوید که چون فامیل درجه یک است نمی تواند این کار را انجام دهد.دویگو می گوید که فقط می خواهد از پشت شیشه آنها را تماشا کند.علی و فرات برای بازجویی وارد اتاق می شوند و ولکان و دویگو از پشت شیشه آنها را تماشا می کنند.دویگو نمی تواند تحمل کند و می رود.
علی از یاسمین می پرسد که چرا اوزکان را به قتل رسانده است؟یاسمین با فریاد می گوید که نامش سایه است و اوزکان می خواسته به او تجاوز کند و او هم به دستش شلیک کرده،اما او را نکشته است.علی از فرات می خواهد که عکس های مقتول را به یاسمین نشان بدهد.یاسمین می گوید که این فردی که به او شلیک کرده نیست.علی می گوید که تاریک بوده و حتما اشتباه دیده است.یاسمین قبول نمی کند و می گوید که همه شان در مقابل فهمیدن مقاومت می کنند.
دویگو در دفترش نشسته و مضطرب است.ولکان وارد می شود و می خواهد با او صحبت کند.در همین زمان علی و فرات هم می آیند.دویگو از علی می پرسد که بازجویی چطور پیش رفت؟علی از او می خواهد که بیرون بروند تا با هم صحبت کنند.علی و دویگو در بیرون از اداره پلیس روی نیمکت می نشینند.علی می گوید که یاسمین گفته که قتل کار او نبوده است.دویگو می گوید که نود درصد مجرمین جرمشان را انکار می کنند.علی به دویگو می گوید که نگران نباشد،چون یاسمین سنش کم است و برای دفاع از خودش اوزکان را کشته است و وکیل خوبی برای او می گیرند تا زودتر از زندان بیرون بیاید.دویگو از علی تشکر می کند و او را در آغوش می گیرد.ولکان آنها را تماشا می کند و با خود می گوید که وقتی خانواده دویگو به او پشت کنند،او علی را مقصر می داند و برای تسلی گرفتن پیش خودش می آید.ولکان با عجله به خانه دویگو می رود و به سمرا می گوید که یاسمین را پیدا کرده اند،اما او مرتکب جرم شده است.سمرا گریه می کند.ولکان از او می خواهد که به دویگو نگوید که این ماجرا را از او شنیده است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران