نگاهی به زندگی امام رضا(ع) در عصر هارونالرشید
حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در روز یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشودند و در آخر صفر سال ۲۰۳ هجری قمری در سن ۵۵ سالگی به وسیله مأمون، هفتمین خلیفه عباسی مسموم شدند و به شهادت رسیدند و مرقد منور ایشان در مشهد مقدس قرار دارد.
دوران امامت امام رضا (ع) بیست سال بود که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آن در خراسان سپری شد.
امام رضا (ع) در عصر هارون
حدود ده سال از امامت امام رضا (ع) در عصر خلافت هارون الرشید، پنجمین خلیفه عباسی، قاتل حضرت موسی بن جعفر (ع) بود که امام هشتم (ع) در این دوران در شهر مدینه زندگی میکردند و همواره تحت نظر بودند و از مزاحمتهای هارون و حاکمان منصوب شده توسط او در امان نبودند.
هنگامی که هارون از «رقّه» عازم مکه شد، عیسی بن جعفر، عموی او به او گفت: به یاد آور سوگندی را که خوردهای و آن هم این است که هر کسی بعد از موسی بن جعفر (ع) ادعای امامت کند، گردنش را بزنی و اکنون، پسر او (حضرت رضا) چنین ادعایی دارد و هارون با خشم به عیسی نگاه کرد و گفت: «میخواهی چه کنم؟ آیا همه آنها را بکشم؟»
صفوان بن یحیی میگوید: پس از شهادت حضرت امام موسی کاظم (ع)، امام رضا (ع) خطبهای خواندند و امامت خود را آشکار ساختند و ما از عواقب این امر ترسیدیم و به حضور امام رضا (ع) رفتم و عرض کردم: «شما جریان امامت خود را آشکار کردید و ما از گزند این طاغوت (هارون) ترس داریم.»
امام رضا (ع) فرمودند: «او هر چه سعی دارد انجام دهد، قدرت تسلط بر مرا نخواهد یافت.»
صفوان میگوید: خبر مورداطمینان به ما رسید که «یحیی بن خالد برمکی»، وزیر هارون به هارون گفته است: «این علی پسر موسی بن جعفر (ع) برای خود ادعای امامت میکند.»
هارون در پاسخ گفت: «آن چه که درمورد پدرش درخصوص سرکوب مخالفان انجام دادیم، نتیجه نگرفتیم. آیا میخواهی همه آنها را بکُشیم؟»
برمکیان که در دستگاه سلطنتی هارون، نفوذ بسیار داشتند، دشمنان آل محمد (ص) بودند و از هر فرصتی میخواستند هارون را بر ضد آنها بلند کنند.
محمد بن سنان میگوید به امام رضا (ع) عرض کردم شما بعد از پدرتان، امامت خود را آشکار کردید با توجه به این که از شمشیر هارون، خون میچکد؟
امام رضا (ع) در پاسخ فرمودند: سخنی از رسول خدا (ص) مرا برای این کار جرئت بخشید آن جا که فرمودند: «اگر ابوجهل از سر من یک لاخه مو بگیرد، گواهی دهید که من پیامبر نیستم.» و من به شما میگویم: «اگر هارون از سر من یک لاخه مو بگیرد، گواهی دهید که من امام نیستم.»
اباصلت هروی میگوید: روزی حضرت رضا (ع) در خانه خود بود، قاصد هارون به حضور آن حضرت (ع) آمد و گفت: «هم اکنون، هارون شما را خواسته است و دعوت او را اجابت کنید.»
امام رضا (ع) برخاستند و به من فرمودند:ای اباصلت! در این وقت، هارون مرا نخواسته جز این که آسیبی عظیم به من برساند و سوگند به خدا او هیچ آسیبی نمیتواند به من برساند و من با کلماتی از دعا که از جدّم رسول خدا (ص) به من رسیده است از گزند او جلوگیری میکنم.
همراه امام رضا (ع) نزد هارون رفتیم و وقتی که نگاه امام (ع) به هارون افتاد همان دعا را خواندند و هنگامی که امام رضا (ع) جلو هارون ایستادند، هارون به ایشان نگاه کرد و گفت: «ای ابوالحسن، دستور داده ایم صد هزار درهم در اختیار تو بگذارند تا نیازمندیهای خانه ات را با آن تأمین کنی.»
پس از آن که امام رضا (ع) از نزد هارون بیرون آمد، هارون از پشت سر به امام رضا (ع) نگاه کرد و گفت: «من چیزی را اراده کرده بودم، ولی خدا چیز دیگر را اراده کرده و اراده خدا بهتر است.»
همه اینها نشان میدهد که امام رضا (ع) و یارانشان در عصر خلافت هارون، تحت نظر و در سانسور شدید بودند، ولی هارون در جریان شهادت امام کاظم (ع) شکست سیاسی - اجتماعی خورده بود و میخواست با امام رضا (ع) به صورت ملایمتر رفتار کند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران