سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت ۴۷۴ چهارصد و هفتاد و چهارم
فکرت و چتین برای پیدا کردن سر نخی در مورد مهمت به کلبه وهاب می روند و آنجا را می گردند. فکرت جعبه ای را که وهاب وسایل زلیخا را در آن پنهان کرده است پیدا میکند و عصبانی می شود. او مبکچیپعکه به وقت حساب این کار او را که به زلیخا چشم دارد می رسد. آنها تا شب در کلبه منظر وهاب می مانند.
مهمت به عمارت پیش زلیخا می رود. زلیخا از اینکه او بی خبر به آنکارا رفته بود گلایه میکند.
"فکرت و چتین برای پیدا کردن سر نخی در مورد مهمت به کلبه وهاب می روند و آنجا را می گردند"مهمت میگوید که کار فوری پیش آمده بود. زلیخا میگوید که او میتوانست با یک تماس کوتاه به او خبر بدهد.
شرمین و فسون به رستوران چولاک می روند و در حیاط می نشینند. بتول داخل رستوران مشغول کار روی پرونده های چولاک است. چولاک به او نزدیک شده و میگوید که از ادلکن او خوشش نمی آید و دوست دارد بوی خودش را بدهد و از او میخواهد که دیگر آن را نزند. بتول قبول میکند.
وقتی چولاک بیرون می رود، بتول از او عصبی می شود. چولاک پیش شرمین و فسون رفته و از آنها استقبال میکند و برای آنها قهوه سفارش می دهد. شرمین از توجه چولاک به خودش خوشحال می شود.
شب وقتی وهاب به کلبه می رود، فکرت و چتین با تهدید اسلحه از او میخواهند که هرچه در مورد مهمت میداند به آنها بگوید تا جعبه اش را که روی آن حساس است به او پس بدهند. وهاب ابتدا دوباره انکار میکند و میگوید که هاکان گوموش اوغلو را نمیشناسد و دروغ گفته بود، اما به خاطر تهدید فکرت و پس گرفتن جعبه که روی آن حساس است، قبول میکند و به آنها میگوید که باید به بیروت بروند تا حقایق را بفهمند.
این را هم ببینید: سریال چکاوک قسمت ۷۱
مهمت به شرکت رفته و زلیخا با او سرد برخورد میکند. او میگوید که میخواهد کمی در مورد رابطه شان فکر کند.
"فکرت جعبه ای را که وهاب وسایل زلیخا را در آن پنهان کرده است پیدا میکند و عصبانی می شود"مهمت دلخور شده و بیرون می رود.
شب غفور به آشپزخانه می رود. جوریه برای او غذا می کشد. راشد نیز به آشپزخانه می رود تا غذا بخورد. راشد به او میگوید که باید مانند کارگران دیگر در منطقه چادر نشینان غذا بخورد و نباید با سر کارگر سر یک میز باشد. فادیک و راشد از برخورد غفور عصبانی می شوند و راشد بیرون می رود.
فکرت و چتین آماده شده و شبانه به بیروت می روند.
فکرت با زلیخا تماس گرفته و وقتی زلیخا می فهمد که آنها به بیروت رفته اند، نگران شده و از آنها میخواهد که مراقب باشند زیرا بیروت در شرایط جنگ است. فکرت از اینکه زلیخا نگران او است خوشحال می شود. او بعد از قطع تماس به چتین میگوید که از طرفی از توجه زلیخا خوشحال است، اما از اینکه بخواهد حقایق را رو کند و زلیخا ناراحت بشود، ناراحت است. چتین میگوید که فکرت واقعا عاشق است و ناراحتی عشقش از به دست آوردن او برایش مهمتر است.
صبح روز بعد فادیک برای راشد در حیاط صبحانه می برد. غفور آمده و بابت اینکه راشد پایش را بهانه کرده و کار نمیکند و مدام دنبال خوردن است، از او ایراد میگیرد.
"زلیخا میگوید که او میتوانست با یک تماس کوتاه به او خبر بدهد.شرمین و فسون به رستوران چولاک می روند و در حیاط می نشینند"فادیک و راشد به شدت عصبی می شوند. بعد از رفتن غفور، جوریه پیش آنها آمده و به راشد یادآوری میکند که پولی را که بابت تبلیغات به او داده بود را باید پس بدهد.
این را هم ببینید: سریال رویاها و واقعیتها قسمت ۱۱ یازدهم
فکرت و چتین در بیروت پیش شخصی که وهاب معرفی کرده بود می روند. آن شخص آنها را به یک کتابخانه می برد و فردی که در کتابخانه است، یک روزنامه آلمانی قدیمی به فکرت می دهد که داخل آن عکس چند نفر به همراه مهمت و عبدالقدیر است و از هاکان گوموش اوغلو اسم برده شده است. همان لحظه صدای بمب و تیراندازی می آید و صاحب کتابخانه میگوید که جنگ دوباره شروع شده است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران