سینما؛ هدیه کودتا به گلستان!

جام جم - ۴ شهریور ۱۴۰۲

جریان شبه‌روشنفکری، سرگذشت ابراهیم گلستان را با تهیه فیلم‌های مستند خبری در جریان نهضت ملی‌شدن صنعت نفت تا کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق به‌گونه‌ای گره می‌زند که گویا گلستان این فیلم‌ها را به‌طور مستقل تهیه و تولید می‌کرده و به‌دلیل قوی بودن فیلم‌های یاد شده (از جمله فیلم دادگاه مصدق)، در شبکه‌های معتبر خبری جهانی پخش می‌شده است!

اما نمی‌گویند که گلستان اساسا خبرنگار و کارگزار آن شبکه‌های خارجی بوده و اصلا برای آنها فیلم خبری می‌گرفته و از همین روی نیز به همراه سر شاپور ریپورتر (سرجاسوس بین‌المللی در ارتباط با شبکه صهیونیستی روچیلدها) تنها خبرنگاران ایرانی بودند که اجازه یافتند از دادگاه مصدق فیلم، خبر و عکس تهیه و مخابره کنند.
گلستان در کتاب «نوشتن با دوربین» و مصاحبه با پرویز جاهد در این مورد توضیح بیشتری داده. او می‌گوید: «... من خبرنگار تلویزیون بودم و برای تلویزیون‌های CBS و NBC فیلم برمی‌داشتم. اصلا به این جهت آنجا بودم ...». و در جواب پرسش بعدی جاهد که سؤال می‌کند: «...

" فرخ غفاری در گفت‌وگویی که توسط سیدکاظم موسوی در کتابی منتشر شد، درباره گلستان می‌گوید: «.."دوربین ۱۶ میلی‌متری هم همراه‌تان بود. با آن فیلم‌ها چه کردید؟»

گلستان جواب می‌دهد: «... آن فیلم‌ها مال من نبود. من خبرنگار بودم و آن فیلم‌ها را فورا برای تلویزیون (NBC یا CBS) می‌فرستادم. آنها خودشان ادیت می‌کردند...».

تاریخ‌پردازان شبه‌روشنفکری از جبهه‌گیری‌های گلستان در قبال ملی‌شدن صنعت نفت سریع عبور کرده و به رابطه او با فروغ فرخزاد می‌رسند و نمی‌گویند که گلستان در واقع فعالیت سینمایی خود را پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و با پول و سرمایه شرکت‌های نفتی صهیونیستی انگلیس مانند «رویال داچ شل» آغاز کرد که همراه دیگر شرکت‌های آمریکایی و هلندی، کنسرسیوم نفتی پس از کودتا را تشکیل دادند و دستاوردهای نهضت ملی شدن صنعت نفت را نابود ساختند و اصلا استودیوی موسوم به «گلستان فیلم» با بودجه همین کمپانی‌های نفتی تاسیس شد.

سند بیوگرافیک ابراهیم گلستان در ساواک حکایت از آن دارد که گلستان بنا به دستور سفیر انگلیس در ایران، عازم آبادان شده و در شرکت نفت، استخدام می‌شود. 

ابراهیم گلستان به گفته خودش   به‌طور رسمی، هم کارمند شرکت نفت انگلیس و کنسرسیوم چند‌ملیتی آن بود و هم تمامی وسایل و ابزار فیلمسازی و استودیویش را نیز از انگلیسی‌ها دریافت می‌کرد.  

به‌گفته بسیاری از دوستان ابراهیم گلستان از جمله فرخ غفاری و همچنین برادرش شاهرخ گلستان   در برنامه «فانوس خیال» (سرگذشت سینمای ایران به روایت رادیو BBC)، وی بیشتر برای منافع شرکت نفت انگلیس فعالیت می‌کرد.  

فرخ غفاری در گفت‌وگویی که توسط سیدکاظم موسوی در کتابی منتشر شد، درباره گلستان می‌گوید: «... گلستان از طرفی توانست با شرکت کنسرسیوم نفت قرارداری ببندد. در صورتی که ما با شرکت ملی نفت کار می‌کردیم.

"عواملی که بعد از دکتر مصدق آن قراردادها را امضا کرده بودند، دستگاه‌های بسیار مجهزی را برای گلستان آوردند"عواملی که بعد از دکتر مصدق آن قراردادها را امضا کرده بودند، دستگاه‌های بسیار مجهزی را برای گلستان آوردند. چند متخصص بزرگ، فیلمبردار، صدابردار و تنظیم‌کننده معتبر انگلیسی به گلستان کمک می‌کردند و نوع کارشان بسیار محکم‌تر از ما بود. گلستان با همین دستگاه‌ها بود که بعدا سنگ بنای استودیوی خودش را گذارد که واقعا استودیوی مجهزی بود. البته در این استودیو بیشتر به فکر تبلیغ شرکت کنسرسیوم نفتی بودند تا نشان دادن فیلم برای داخل کشور!...»  

نجف دریابندری نیز در همین سال در سازمان گلستان فیلم که توسط کنسرسیوم نفتی ایجاد شده بود به کار مشغول شد. خودش دراین‌باره می‌گوید:«...

مقداری گفتار فیلم‌های مستند مربوط به صنعت نفت ترجمه کردم، ازجمله گفتار فیلمی به اسم مبارزه با آتش در اهواز که در استودیوی ابوالقاسم رضایی ساخته شده بود و کارگردانش یک نفر انگلیسی بود به‌نام جان شرمن. گفتار این فیلم را من و گلستان به فارسی درآوردیم. یکی دوبار هم با دسته فیلمبرداری به‌عنوان دستیار کارگردان به مناطق نفت‌خیز و جزیره خارک رفتم ...» 

براساس روایت یکی از همکاران ساواک، به‌همین‌دلیل و به‌خاطر تضاد منافع آمریکا با انگلیس (که درصدد قبضه‌کردن همه منابع ایران بود)، در آن سال‌های رواج «سیاست‌های آمریکایی ضدانگلیسی»، ابراهیم گلستان تحت عنوان جاسوس انگلیس در اوایل دهه ۵۰ از ایران اخراج شد!  

در سند بیوگرافیک ساواک درباره جاسوسی وی آمده است: «... مطابق با اسناد موجود، وی در شرکت نفت به نفع انگلیسی‌ها جاسوسی می‌کرده است. سپس با حمایت و کمک انگلیسی‌ها شرکت سازمان فیلمبرداری گلستان را تاسیس و در دستگاه او، سه متخصص انگلیسی عضویت داشته‌اند ...» 

استودیو گلستان با سرمایه کنسرسیوم نفتی 

ابراهیم گلستان پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و امضای قرارداد کنسرسیوم نفتی با چند شرکت بزرگ انگلیسی، آمریکایی و هلندی، به استخدام این مجموعه امپریالیستی درآمد و بخش تبلیغات و فیلمسازی آن را برعهده گرفت تا جهت رنگ‌ولعاب‌دادن به عملیات استعماری کنسرسیوم نفتی برای نمایش در دنیا، از عملکرد و حفاری‌ها و سایر اقدامات آن فیلم بسازد که اولین آن همکاری در ساخت فیلمی به نام «موج، مرجان و خارا» بود که به قول جلال آل‌احمد در کتاب «یک چاه و دو چاله»، حماسه‌سرایی گلستان بود برای کنسرسیوم نفتی! 

مجیزگویان گلستان سعی بسیار داشته‌اند که ساخت فیلم موج، مرجان، خارا را به اسم وی سند بزنند و همراه با شاهکار قلمدادکردن آن، ابراهیم گلستان را هم به‌عنوان سازنده‌اش، استاد مستندسازی ایران قالب کنند اما اسناد موجود ازجمله اظهارت آلن پندری، همکار گلستان در بخش فیلمسازی شرکت نفتی «رویال داچ شل» یا گفت‌وگوی شاهرخ گلستان که بخشی از آن در شماره سوم ماهنامه «عصر اندیشه» به چاپ رسید و حتی حرف‌های تلویحی ابراهیم گلستان در مصاحبه‌هایش، حکایت از آن دارد که وی از اواسط این فیلم تنها در حد یک دستیار حضور داشته است!

اما حضور ابراهیم گلستان در کودتای ۲۸ مرداد، در کارنامه‌اش بیش از کارگزاری برای کنسرسیوم نفتی، صفحات سیاهی محسوب می‌شود.

"چند متخصص بزرگ، فیلمبردار، صدابردار و تنظیم‌کننده معتبر انگلیسی به گلستان کمک می‌کردند و نوع کارشان بسیار محکم‌تر از ما بود"گلستان پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حق مطلب را برای کودتاچیان و حامیان آنها بجای آورد و در جلوی پای‌شان که روی خون‌های هزاران آزادیخواه گام می‌نهادند و مبارزات ملت برای ملی شدن صنعت نفت را پایمال چکمه‌پوشان خود می‌کردند، فرش‌قرمز پهن کرد. 

مسعود بهنود در ۱۲ نوامبر ۲۰۰۷ مصاحبه‌ای با گلستان انجام داده که فایل ویدئویی‌اش نیز در وبلاگ فارسی رادیو بی‌بی‌سی موجود است. وی در مقدمه این مصاحبه می‌نویسد:«... در آرشیوهای خبری ITV باید فیلمی وجود داشته باشد که گلستان از ورود دنیس رایت (اولین کاردار بریتانیا در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد) گرفت. دیپلمات کارکشته و نویسنده کتاب بلندآوازه «ایرانیان در میان انگلیسیان»، ۳۰ سال بعد هم نشان داد که آن لحظه چنان در ذهنش جا داشته و کسی (ابراهیم گلستان) را که پشت آن دوربین در فرودگاه کوچک تهران بود، به یاد دارد. لیدی رایت از قضا متولد و بزرگ‌شده همان روستایی است که اکنون ربع قرن است که گلستان آنجا سکونت دارد و چندصد متری همان عمارتی که اینک نویسنده ایرانی در آن زندگی می‌کند، کودکی گذرانده بود ...»

همپای کودتاچیان در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

ابراهیم گلستان حتی در مصاحبه دی‌ماه سال ۱۳۸۶ با هفته‌نامه «شهروند امروز»، از همکاری با کودتاچیان ۲۸ مرداد ۳۲ و تیمور بختیار (از عاملان این کودتا) نیز پرده برداشت!

گلستان می‌گوید: «...

زمانی که چاپخانه مخفی ... را در داوودیه کشف کردند ... فکر کنم سال ۱۳۳۴ بود ... من آنجا رفتم، فوق‌العاده بود. وارد یک اتاق می‌شدی که خلا (توالت) بود، سنگ خلا (توالت) را درمی‌آوردی، پله بود، پله‌ها را پایین می‌رفتی و می‌دیدی آنجا چاپخانه است.

"گلستان با همین دستگاه‌ها بود که بعدا سنگ بنای استودیوی خودش را گذارد که واقعا استودیوی مجهزی بود"آدم‌های جالبی هم بودند. مثلا من به تیمسار بختیار گفتم، خبر می‌دادید وقتی به اینجا حمله می‌کنید، من بیایم، عکس و فیلم بگیرم. گفت: حالا نشد دیگر. گفت: خب حالا بیایید با یک دسته، مثل دیشب برویم در آن محل دوباره انگار همان هجوم دیشب است تا من فیلم بردارم، تا من برای خبر از شما عکس و فیلم بگیرم ...»

اعتراف ابراهیم گلستان به همراهی با ماموران نظامی تیمور بختیار جلاد در تثبیت کودتای سیاه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و کشف و سرکوب مخفیگاه‌های مبارزین ضدشاه، شاید در طول سال‌های پس از انقلاب، آن‌هم از جانب کسی که حامیان و شیفتگان و پشتیبانان داخلی و خارجی‌اش سعی در چسباندنش به ضدیت با شاه دارند، انصافا حیرت‌آور است! فردی که آن‌همه سوابق مزدوری کمپانی‌های نفتی خارجی برای غارت ثروت این سرزمین را در پیشینه‌اش ثبت کرده، چقدر بایستی گستاخ باشد که مانند یک مامور ساواک، به همکاری خود با کودتاچیان مباهات نموده و صحنه‌های این همکاری را آنچنان با لذت تعریف کند که هر انسان آزاده‌ای را متنفر سازد. 

این در‌حالی‌است که به‌طور شگفت‌انگیزی همین دسته از رسانه‌ها و مصاحبه‌گرها تلاش داشته‌اند گلستان را یک عنصر ضد رژیم شاه بنمایانند، درحالی‌که خود گلستان بارها در همان مصاحبه‌ها این موضوع را رد کرده است. مثلا مسعود بهنود در مقاله‌اش در شماره ۳۲ «شهروند امروز» (پیاپی ۶۳) تحت عنوان «شاید گناه زمانه است»، دستگیری چندروزه ابراهیم گلستان در سال‌های پیش از انقلاب (که خودش هم می‌گوید اشتباهی بوده و پس از آزادی به دستور فرح پهلوی در نوشهر به حضور شاه و فرح شرفیاب شده و حتی شاه با وی شوخی می‌کند که در زندان برنزه شده است!) را به کوس و کرنا زده و وی را مانند مبارزان کهنه‌کار می‌نمایاند.

سیروس علی‌نژاد در مصاحبه‌ای با ابراهیم گلستان که به تاریخ ۳۰ دسامبر ۲۰۰۴ در وب‌سایت BBC فارسی منتشر شد، از روابط نزدیک وی با دربار شاه سخن می‌گوید:
« ...سخن از هر دری می‌گذشت.

در اثنای سخن، صحبت فیلم‌هایش پیش آمد. تعریف کرد: پس از این‌که یک آتش جایزه برد، شاه اظهار تمایل کرد فیلم را ببیند. به سعد‌آباد رفتیم و فیلم را نشان شاه دادیم. ... شاه آمد پیش من و از فیلم تعریف کرد.

"در آرشیوهای خبری ITV باید فیلمی وجود داشته باشد که گلستان از ورود دنیس رایت (اولین کاردار بریتانیا در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد) گرفت"همین‌طور که از کارهایم می‌پرسید گفتم که مشغول ساختن فیلمی درباره خارک هستم. گفت وقتی آماده شد حتما خبر بده ببینم. چندی بعد فیلم آماده شد. سپهبد خاتم که از دوره ورزشکاری و مسابقات ورزشی در امجدیه با هم دوست بودیم زنگ زد که فلانی یک دوربین ۱۶ میلیمتری برای من رسیده است می‌توانی آبش کنی؟ گفتم ببینم. «موج و مرجان و خارا» را ساخته بودم و کنسرسیوم، بازی در می‌آورد و پولم را نمی‌داد.

به خاتم گفتم ضمنا فیلم خارک تمام شده به شاه بگو اگر خواست ببیند حاضر است. شب بعد خاتم زنگ زد و قرار خانه شمس [پهلوی] را گذاشت. به خانه شمس رفتیم. شاه و فرح هم آمدند. فیلم به نمایش در آمد.

"وارد یک اتاق می‌شدی که خلا (توالت) بود، سنگ خلا (توالت) را درمی‌آوردی، پله بود، پله‌ها را پایین می‌رفتی و می‌دیدی آنجا چاپخانه است"وقتی تمام شد شاه شروع کرد به کف زدن. دیگران به پیروی از او چند دقیقه‌ای کف می‌زدند. بعد شاه پرسید گلستان کجاست. جلو رفتم. با من شروع کرد به قدم زدن و حدود ده دقیقه درباره فیلم صحبت کرد.

دو به دو قدم می‌زدیم. دیگران متحیر مانده بودند که شاه به من چه می‌گوید. آخر گفت: اما درباره جمله آخر فیلم. تا وقتی آدم‌هایی مثل تو هستند که دلواپس این مملکت‌اند و تا وقتی من هستم! نگران نباش...»! 

علی‌نژاد ادامه می‌دهد: «...وقتی داستان را تعریف می‌کرد من داشتم از حیرت شاخ در می‌آوردم برای این‌که بکلی با شایعاتی که پیش از آن شنیده بودم فرق داشت. شاید ما آن وقت‌ها دوست داشتیم شایعه بسازیم، همچنان‌که دوست داشتیم هر که بزرگ است و نامور است طرف ما باشد و مخالف شاه.

"مثلا من به تیمسار بختیار گفتم، خبر می‌دادید وقتی به اینجا حمله می‌کنید، من بیایم، عکس و فیلم بگیرم"علت هر چه بود در اواخر دهه ۴۰ شایع شده بود که شاه وقتی «موج و مرجان و خارا» را دیده، عصبانی شده و به گلستان پرخاش کرده و به همین دلیل نگذاشته‌اند که فیلم را در تهران نمایش بدهند. شاید هم این شایعه ریشه در حکایت دیگری داشت که دو روز بعد هنگامی که حرف «گنجینه‌های گوهر» در میان آمد، متوجه شدم. هر چند درباره آن فیلم هم این شاه نبود که عصبانی شده بود، دیگران بودند. شاه برعکس به ساختن آن فیلم به دست گلستان اصرار کرده بود. حکایت می‌کرد که «مهدی سمیعی، رئیس وقت بانک مرکزی، رفته بود از شاه اجازه بگیرد از جواهرات سلطنتی فیلمی تهیه کنند.

می‌خواست به مناسبت بیست و پنجمین سال سلطنت هدیه بانک باشد به شاه. شاه گفته بود اگر این کار را به دست فرهنگ و هنر بدهید کثافت‌کاری می‌شود، اگر واقعا می‌خواهید فیلم بسازید یک کسی من می‌شناسم به اسم ابراهیم گلستان، بدهید او بسازد...»

در سال ۱۳۴۵ نیز ابراهیم گلستان ضمن نامه‌ای به شاه، درخواست می‌کند بابت فیلم‌هایی که برای دربار ساخته از جمله فیلم «یک آتش» و «گنجینه‌های مارلیک» (درباره جواهرات سلطنتی)، پولی به او پرداخت شود تا بتواند فیلمسازی‌اش را ادامه دهد! این درحالی بود که هزینه هر دو فیلم از سوی مراکز دولتی پرداخت شده بود و در واقع گلستان قصد داشت تا برای خوش‌خدمتی‌هایش به شاه و دربار، به اصطلاح باج سبیلی هم دریافت نماید! 

در پاسخ نامه گلستان به شاه، علم (وزیر دربار) در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۴۵ نامه‌ای به نخست وزیر وقت (هویدا) نوشت و اوامر شاه را به اطلاعش رساند که بابت خرید فیلم‌های گلستان به او پولی پرداخت شود! در نامه فوق چنین آمده بود:«... جناب آقای امیر عباس هویدا، نخست‌وزیر ... آقای ابراهیم گلستان عریضه‌ای به پیشگاه همایونی تقدیم و استدعا نموده است برای این‌که بتواند فعالیت فیلمسازی خود را ادامه دهد، فیلم یک آتش و فیلم مارلیک را دولت یا شرکت ملی نفت به قیمت تمام شده، خریداری نماید. امریه همایونی این است که تقاضای او دنبال شود.

"سپهبد خاتم که از دوره ورزشکاری و مسابقات ورزشی در امجدیه با هم دوست بودیم زنگ زد که فلانی یک دوربین ۱۶ میلیمتری برای من رسیده است می‌توانی آبش کنی؟ گفتم ببینم"بنابراین خواهشمندم در اجرای اوامر شاهانه از تصمیمی که اتخاذ خواهند فرمود، دربار شاهنشاهی را مستحضر فرمایند...» 

حمایت شاه و دربار از ابراهیم گلستان، آنچنان قوی و محکم بود که حتی کارشناسی متخصصان شرکت نفت نیز تاثیر چندانی در رد کردن درخواست گلستان نداشت. چراکه در گزارشی به تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۳۴۶ خطاب به منوچهر اقبال (مدیر عامل وقت شرکت نفت)، کارشناس شرکت نفت از بیهوده بودن خرید فیلم‌های یاد شده و قیمت بالای آنها، سخن گفته است:«... با توجه به این‌که این فیلم در ۱۰سال قبل تهیه شده است و بهره‌برداری‌های لازم نیز از آن به عمل آمده است، بهای آن فوق‌العاده گزاف به نظر می‌رسد و از طرف دیگر استفاده زیادی نیز از آن به عمل نخواهد آمد...»  

تاخیر در خرید فیلم‌های گلستان که از سوی کارشناس شرکت نفت، منفی ارزیابی گردید، باعث شد مجددا در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۶ اسدا... علم (وزیر دربار) بنا بر تاکیدات شاه، نامه‌ای برای هویدا (نخست وزیر وقت) ارسال کرده و در آن بر پیگیری اوامر شاه مبنی بر خرید فیلم‌های گلستان تاکید نماید:«... موضوع استدعای آقای ابراهیم گلستان از پیشگاه مبارک همایونی دایر به خریداری فیلم یک آتش و فیلم مارلیک، از طرف دولت و شرکت ملی نفت ایران تا‌کنون اقدامی به عمل نیامده است.

چون امر مبارک مطاع براین بود که موضوع دنبال شود، بدین وسیله مجددا مصدع گردید تا دستور مساعد و مناسبی در این مورد صادر فرمایند...».

وزیر دربار شاهنشاهی اسدا... علم ... : با این که همه این اسناد که حکایت از وابستگی عمیق ابراهیم گلستان به شاه و رژیمش دارد، در همان مصاحبه دی ماه ۱۳۸۶ هفته‌نامه «شهروند امروز» با گلستان، گفت‌وگو کننده معلوم نیست از چه کسی شنیده که می‌پرسد: «...شنیده‌ام شخص شما بارها بر سر مسائل ادبی و فکری با هویدا درگیری داشته‌اید؟!»

گویا وی حتی کتاب «معمای هویدا» نوشته عباس میلانی را هم نخوانده بود. عباس میلانی در صفحه ۳۳۵ آن کتاب می‌نویسد: «...گلستان رابطه شخصی دیرپایی با هویدا داشت. آشنایی‌شان به اواخر دهه ۳۰ می‌رسید.

"شاید ما آن وقت‌ها دوست داشتیم شایعه بسازیم، همچنان‌که دوست داشتیم هر که بزرگ است و نامور است طرف ما باشد و مخالف شاه"هویدا در آن زمان کماکان در شرکت نفت بود و گلستان نیز معاون روابط‌عمومی کنسرسیوم در ایران. علاوه بر این سابقه کار مشترک، آنها دوستانی مشترک چون صادق چوبک داشتند. در عین حال، گلستان مادر و برادر هویدا (فریدون) را هم ملاقات کرده‌بود. برای مادر هویدا احترامی ویژه قائل بود و فریدون هم یکی از نزدیک‌ترین دوستانش بود (و هست)... به‌علاوه سوای این همبستگی عاطفی، در تمام دوران فعالیت سیاسی هویدا، گلستان یکی از پرنفوذترین چهره‌های جامعه روشنفکری ایران بود.

دلبستگی هویدا به روشنفکران، این واقعیت که او خود را نیز جزئی از جمهور ادب می‌دانست، همه دست به دست هم می‌داد و شخصیت گلستان را برای هویدا سخت جالب و جذاب می‌کرد.»  

پرویز راجی (آخرین سفیر شاه در لندن) در خاطرات خود که تحت عنوان «خدمتگزار تخت طاووس» به چاپ رسید، از قول خود گلستان نقل می‌کند، در آخرین ملاقات‌هایش با هویدا که ژاک شیراک نیز حضور داشته، اینچنین وی را به شیراک معرفی کرده است :«...آقای ابراهیم گلستان، از کارگردان‌های سینما و نویسندگان پیشرو کشورماست.»
ملاقات مشترک گلستان با هویدا و ژاک شیراک برمی گردد به سال‌های بعد از ساخت فیلم « اسرار گنج دره جنی». خودش در این باره که جریان برخوردش با هویدا بر سر این فیلم چه بوده، پاسخ می‌دهد: «...خب چی بگم دعوای اولم که نبوده با امیر عباس، پیش از آن هم بوده.» 

و در جای دیگر می‌گوید: «..(اسرار)گنج (دره جنی) سانسور نشد. وقتی نمایش دادند، امیر عباس اوقاتش تلخ شد و گفت این چی چیه اجازه دادند اینجا! امیر عباس مرد فوق‌العاده باهوش و حساب‌کننده و صاحب نفوذ و شاید هم صاحب نقشه‌های خاص و فوق العاده برای آینده بود.»

متاسفانه برخی منتقدان و کارشناسان سینمایی، نمایش محدود فیلم اسرار گنج دره جنی که با دلقک بازی‌های گروه پرویز صیاد ساخته شد را پیراهن عثمان کرده و آن را به عنوان نمونه‌ای از مخالفت‌های گلستان با مدرنیسم شاه و جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و امثالهم جلوه دادند. در مقابل هم بسیاری از کارشناسان و منتقدان سینمایی این فیلم را کمدی ساده‌ای خواندند که گلستان را از قلب سینمای روشنفکری به میانه فیلم‌های تجاری پرتاب کرده است. یکی از نشریات سینمایی در زمان اکران فیلم نوشت که گلستان با این فیلم به وسیله قصه‌ای عامیانه به تسویه‌حساب‌های شخصی خود دست زده و مخاطبش را تحقیر کرده است! 

این درحالی است که ابراهیم گلستان به سفارش شخص شاه، فیلم‌هایی همچون گنجینه‌های گوهر(درباره جواهرات سلطنتی) و تپه‌های مارلیک را ساخت و بنا به گفته شاهرخ گلستان، حتی برای جشن‌های شاهنشاهی و سایر مراسم دربار نیز شاه اصرار داشت که ابراهیم گلستان، فیلم‌هایش را بسازد.

پانوشت ها:

-کنسرسیوم نفتی مجموعه‌ای از هفت شرکت خارجی متشکل از پنج شرکت آمریکایی، یک شرکت هلندی ــ انگلیسی و یک شرکت فرانسوی بود که طی قراردادی استعماری با دولت کودتایی زاهدی برخلاف قانون ملی‌شدن صنعت نفت از ۲۹ مهرماه ۱۳۳۲ سرنوشت استخراج و بهره‌برداری از منابع نفتی ایران را به مدت ۲۵ سال به‌دست خود گرفت.

"علت هر چه بود در اواخر دهه ۴۰ شایع شده بود که شاه وقتی «موج و مرجان و خارا» را دیده، عصبانی شده و به گلستان پرخاش کرده و به همین دلیل نگذاشته‌اند که فیلم را در تهران نمایش بدهند"در واقع کنسرسیوم نفتی با استفاده از خیانت رژیم شاه و با  نقض آشکار حاکمیت ملت ایران بر منابع و سرمایه‌های خودش‌، در یک دوره ربع قرنی ثروت کلانی از این سرزمین را به غارت برد.
  - پرونده ابراهیم گلستان در ساواک ــ سند بیوگرافیک ساواک  به نقل از کتاب جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک ــ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ــ چاپ اول ــ زمستان ۱۳۸۱- صفحه ۱۴ (برای مطالعه بیشتر به ضمیمه ۳ پایانی کتاب مراجعه شود).
  - در مصاحبه‌ای با شماره ۴۱ فصلنامه کلک در مرداد ماه ۱۳۷۲.
  - گفت‌و‌گو با ابراهیم گلستان ــ فصلنامه کلک ــ شماره ۴۱  ــ مرداد ۱۳۷۲.
  - عکاس و فیلمبردار که کار آماتوری‌اش را از سال ۱۳۳۱ آغاز کرد و بعدا به‌عنوان فیلمبردار استودیو گلستان شناخته شد. عمده کارهای او تا سال ۱۳۳۸ در آن استودیو ، فیلمبرداری مجموعه فیلم‌هایی با عنوان «چشم‌انداز» از فعالیت انگلیسی‌ها در ارتباط با جریانات نفت در ایران بود اما مهم‌ترین کار شاهرخ را پس از مجموعه چشم‌انداز، فیلم مستند «یک آتش» ابراهیم گلستان دانسته‌اند.
  - فانوس خیال (سرگذشت سینمای ایران به روایت رادیو بی‌بی‌سی) ــ شاهرخ گلستان ــ پیشین.
  - مصاحبه با فرخ غفاری ــ اسنادی برای تاریخ ــ سید‌کاظم موسوی ــ صفحات ۳۲ و ۳۳ ــ انتشارات آگه‌سازان ــ چاپ اول ــ تهران ــ ۱۳۸۸.
  - از سینما تا ادبیات، از ادبیات تا سینما ــ گفت‌وگو با نجف دریابندری ــ هفته نامه سینما ــ شماره ۱۴۵-۱۴۶- ۱۲ بهمن ۱۳۷۳.
  - اسناد ساواک ــ پرونده ابراهیم گلستان.
  - سند بیوگرافیک ساواک ــ نقل شده در کتاب «جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک» ــ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ــ چاپ اول ــ زمستان ۱۳۸۱ ــ صفحه ۱۴.
  - اسنادی از موسیقی، تئاتر و سینما در ایران ــ پیشین ــ صفحه ۹۷۸.
  - همان ــ صفحه ۹۸۲.
  - همان ــ صفحه ۹۸۴.
  - معمای هویدا ــ دکتر عباس میلانی ــ نشر آتیه و نشر اختران ــ تهران ــ چاپ پنجم‌، ۱۳۸۰.
  - ستاره سینما، شماره ۸۹۱، ۱۲ بهمن ۱۳۵۳.

منابع خبر

اخبار مرتبط

باشگاه خبرنگاران - ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۱۹ مرداد ۱۴۰۰
آفتاب - ۲۶ فروردین ۱۳۹۹
ایسنا - ۲۸ اسفند ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۲۲ فروردین ۱۴۰۲