قسمت پنجاه و یک قضاوت

پندار - ۴ آبان ۱۴۰۱

   سریال قضاوت قسمت پنجاه و یک 51Ghezavat Serial Part ۵۱

پارس تمام گزارش های مربوط به پرونده انگین را جمع می کند و کپی آن ها را در سطل آشغال می اندازد و رو به تیم حل این پرونده می گوید همه گزارش ها باید یکی باشند و آن یکی هم باید دست من باشد. بعد رو به ارن می گوید فکر میکنید داری به ایلگاز خدمت میکنید اما نمیدانید که ممکن است به ضررش شود. دادستان ارشد گفت ممکن است علیه او شکایت کند تا از او بازجویی کند. اگر ایلگاز همینطوری به دخالت در این پرونده ادامه دهد، شغلش را از دست خواهد داد. هیچ کدام از شما نباید با ایلگاز در ارتباط باشد.

او جلوی در با کمیسر متین رو به رو می شود و به او می گوید شما از کارهای ایلگاز خبر دارید؟ متهم را به جای فرستادن به زندان به اتاق خودش برده بود و از آن گذشته به محل حادثه رفته و از آنجا بازدید کرده است.

"بعد رو به ارن می گوید فکر میکنید داری به ایلگاز خدمت میکنید اما نمیدانید که ممکن است به ضررش شود"این ها رسما سوءاستفاده از مقامش است. حرف هایم اینطور به نظر نیاید که شکایت او را پیش پدرش آورده ام اما دادستان کل تذکر داده که این پرونده از ایلگاز دور نگه داشته شود وگرنه شغل ایلگاز در خطر است. از طرفی یکتا هم است که منتظر است تا فرصت گیرش بیاید و از کارهای ایلگاز علیه پرونده سوءاستفاده کند. 

متین می گوید حق دارید من تمام تذکرهای لازم را به بچه ها می دهم. او پیش ارن می رود و می گوید هر چه دادستان پارس گفته درست است، گزارش ها را از ایلگاز دور نگه دارید. 

ایلگاز به دفتر جیلین می رود تا وسایل او را جمع کند و به زندان ببرد. او در دفتر با گل و آیلین رو به رو می شود و می گوید اگر مشکلی نیست لباس هایش را من می توانم ببرم.

گل که از قضیه ازدواج جیلین باخبر شده می گوید به عنوان شوهرش میخواهی این کار را بکنی یا به عنوان دادستان؟ ایلگاز می گوید می دانم در مورد این ماجرا سوالاتی دارید اما اجازه دهید اول مشکل جیلین حل شود بعد هر دو با هم می آییم و ماجرا را تعریف می کنیم. من هر کاری از دستم بر بیاید برای جیلین انجام خواهم داد. گل می گوید هرکاری نه، بیشتر از توانت به او کمک کن. دختر من کسی را نکشته، او نمی تواند کسی را بکشد. 

موقع ناهار جیلین می خواهد در سلول بماند اما زن مو نارنجی شاد و بیخیالی به او می گوید نمی شود اینجا بمانی من هم اول که آمدم امتحان کردم اما باید از اتاق بیرون بیایی و در سالن بنشینی. جیلین همراه او می رود.

"حرف هایم اینطور به نظر نیاید که شکایت او را پیش پدرش آورده ام اما دادستان کل تذکر داده که این پرونده از ایلگاز دور نگه داشته شود وگرنه شغل ایلگاز در خطر است"در سالن غذاخوری زن پر حرفی وقتی می فهمد جیلین وکیل است به او می گوید توروخدا نگاهی هم به پرونده من بیانداز اینجا وکیل و دکترها را روی چشممان نگه می داریم. جیلین می گوید من حال کمک کردن ندارم. 

وقتی همه دوباره به بند برمی گردند، زن مو نارنجی به جیلین می گوید مرا به خاطر اینکه از شرکت پول زیادی به حساب خودم زده بودم گرفته اند و سه روز است که اینجا هستم البته فکر نکن چون وکیل هستی این ها را به تو می گویم خودم وکیل دارم، یکتا تیلمن. جیلین با شنیدن این اسم حالش به هم می خورد و از او فاصله می گیرد. 

یکتا کفنی را که گل روی لاچین انداخته بود و با این کار برای انگین آرزوی مرگ کرده بود در دست می گیرد و در خانه با صدای بلند می گوید این رسما تهدید است. شاید هم دخترشان را پر کرده اند تا برود و انتقامش را بگیرد. سدا پوزخندی می زند و به طرف در خروجی می رود.

یکتا به دنبالش می رود و می گوید چرا پوزخند می زنی؟ باور اینکه جیلین انگین را کشته است چرا انقدر سخت است؟ سدا می گوید من فکر می کنم تو او را کشتی، اولش خواستی مسمومش کنی و کشتنش را گردن من بیاندازی که همزمان از هر دو ما راحت شوی اما وقتی موفق نشدی به فرارش کمک کردی و آنجا کارت را انجام دادی، یک نفر را هم پیدا کردی که جرم را گردنش بیاندازی و خیالت را راحت کنی. 

یکتا می گوید من پسرم را نکشتم. سدا می گوید به فرارش هم کمک نکردی؟ یکتا می گوید کمک کردم میبینی؟من از تو صادق ترم، کاری که کردم را می گویم کردم و کاری که نکردم را گردن نمی گیرم. 

ایلگاز به ملاقات جیلین می رود. جیلین محکم او را در آغوش می گیرد و کمی گریه می کند. ایلگاز می گوید در ساک برایت دفتر هم گذاشتم هر چی در مورد این چند روز به ذهنت آمد بنویس شاید به تو کمک کند که به یاد بیاوری. هرچیزی که به یاد بیاوری خیلی به ما کمک می کند.

"از طرفی یکتا هم است که منتظر است تا فرصت گیرش بیاید و از کارهای ایلگاز علیه پرونده سوءاستفاده کند. متین می گوید حق دارید من تمام تذکرهای لازم را به بچه ها می دهم"باید قوی باشی سعی کن یادت بیاید خودت را ول نکن. بعد میپرسد روی پالتوت رد یک کفش بود، کسی به تو ضربه زد؟ چیزی یادت می آید؟ جیلین به پهلویش دست میزند و می گوید آره درد می کند اما چیزی یادم نمی آید. ایلگاز می گوید وقتی به یاد بیاوری مطمئن باش خیلی چیزها تغییر می کند، اصلا کسی مثل تو که تا حالا اسلحه دستش نگرفته است چطور می تواند با آن دقت شلیک کند؟

جیلین به فکر فرو می رود و تمرین هایی که با  انگین در باشگاه تیراندازی داشته به یاد می آورد. او همیشه بهتر از انگین شلیک می کرد و در این کار مهارت داشت. جیلین با چشم های پر از اشک به ایلگاز می گوید اولین باری است که با آدمی رو به رو می شود که بیشتر از خودم به من اعتماد دارد.

در حالت عادی باید از این موضع خوشحال شوم اما الان خیلی عذاب می کشم. او حرف دیگری نمی زند و با گریه از اتاق ملاقات بیرون میرود. 

جوند برگه ای را به خانه یکتا می برد و به دست او میدهد و می گوید جیلین دو سال به باشگاه تیراندازی رفته و تیرانداز خیلی خوبی هم بوده است، تا حدی که چند مقام هم آورده است. یکتا به خاطر به دست آوردن این مدارک خوشحال می شود و می گوید دستش بشکند و رو به لاچین می گوید میبینی جیلین خانم برای انتقامش چطوری قلب پسرمان را نشانه گرفته؟

پایان قسمت ۵۱

 

قسمت بعدی - سریال قضاوت قسمت پنجاه و یک ۵۱ قسمت قبلی - سریال قضاوت قسمت پنجاه ۵۰ Next Episode - Ghezavat Serial Part ۵۱ Previous Episode - Ghezavat Serial Part ۵۰

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری میزان - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۱۷ مرداد ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۴ آبان ۱۴۰۱