دوران کرونا (۱۸)؛ شکلگیری قدرت در جمهوری اسلامی (۱۰)
چکیده :ضربهی بعدی به بلوک قدرت روشنفکران ایران، خاصه روشنفکران مذهبی، را بنیصدر وارد کرد. تغییرات کمّی بین روحانیون با روشنفکران مذهبی و متعاقب آن کل روشنفکران جامعه که از ۲۲ بهمن ۵۷ شروع شده بود، در خرداد ۱۳۶۰ به نقطهی کیفی رسید و اصلاً انقلاب، حاکمیت و سرنوشت ایران در مسیر دیگری قرار...
حسین رفیعی
گفتیم که استعفای دولت موقت، به رهبری مهندس بازرگان، نقطهی عطف تحولات بعدی در انقلاب ایران است.
شخصیت متعادل بازرگان و عدهی دیگری از اعضای نهضت آزادی در شورای انقلاب، همچنان، فعال باقی میمانند. و حتی در انتخابات مجلس اول، عدهای به مجلس راه یافتند. روابط این عده، با روحانیون، به تخاصم نکشید، و هرچند به تدریج از هم دور شدند. سالهای بعد از ۱۳۶۷ با انتشار جزوهی نقد ولایت فقیه، عدهای از نهضتیها زندانی شدند.
ضربهی بعدی به بلوک قدرت روشنفکران ایران، خاصه روشنفکران مذهبی، را بنیصدر وارد کرد.
"چکیده :ضربهی بعدی به بلوک قدرت روشنفکران ایران، خاصه روشنفکران مذهبی، را بنیصدر وارد کرد"تغییرات کمّی بین روحانیون با روشنفکران مذهبی و متعاقب آن کل روشنفکران جامعه که از ۲۲ بهمن ۵۷ شروع شده بود، در خرداد ۱۳۶۰ به نقطهی کیفی رسید و اصلاً انقلاب، حاکمیت و سرنوشت ایران در مسیر دیگری قرار گرفت.
تاریخ تحولات انقلاب را دوباره باید، دقیق بازنویسی کنیم. پس از استعفای دولت موقت، سه بلوک قدرت، تأثیر جدی داشتند:
○ ابوالحسن بنیصدر،
○ سازمان مجاهدین خلق و
○ روحانیون حاکم
ابوالحسن بنیصدر، شخصیت محوری این چرخش مسیر انقلاب است که باید ابتدا ویژگی شخصی او را بکاریم:
او فرزند سیدنصرالله بنیصدر، روحانی ـ مالک، اهل همدان است. بنیصدر که در دانشگاه تهران شاگردی دکتر احسان نراقی، جامعهشناس مشهور ایران را در کارنامه خود دارد، پس از سرکوب ۱۳۴۲ به فرانسه میرود. هم در ایران در دوران ۳۹ تا ۴۲ فعال سیاسی بوده است و هم در فرانسه به فعالیت سیاسی میپردازد.
در سال ۱۳۵۰ که برای تشییع جنازهی پدرش به نجف میرود با آیتالله خمینی ملاقات میکند و بین آنها رابطهی نزدیک، پدر ـ فرزندی، برقرار میشود. روحانیزادگی او و شناخت آیتالله خمینی از پدرش هم در این نزدیکی، نقش داشتهاند.
پس از سرکوب ۱۳۴۲، بنیصدر بارها گفته است که «اولین رئیس جمهوری ایران» خواهد بود! او در اروپا، یک ملی ـ مذهبی بود، مصدق ـ مدرس را خیلی تبلیغ میکرد و در مورد آنها کتاب نوشته بود.
کتابهایی نوشته که «اقتصاد توحیدی» و «تضاد و توحید» مشهورترین آنها در قبل از انقلاب هستند.
بنیصدر، بسیار مغرور، خودخواه و کیش شخصیت داشت. پس از انقلاب در مصاحبهای به روزنامهی اطلاعات گفته است که: «بزرگترین اندیشه زمان معاصرم من همین تضاد و توحید را بزرگترین اثر قرن میدانم که از خودم است.»!! همین غرور او را از پای درآورد. غرور او را تجهیز کرد تا بر خلاف تجربه زیستی در جامعهی فرانسه و دموکراسی آن، به دنبال کسب قدرت تامه باشد. چیزی که بعضی روحانیون حزب جمهوری اسلامی هم، به دنبال آن بودند.
اول انقلاب، روحانیون حزب جمهوری اسلامی و سازمانهای وابسته به آن از بنیصدر استقبال کردند. در جلسه افتتاحیهی «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» و «حزب جمهوری اسلامی»، او سخنران بود.
بنیصدر، در بهمن ۱۳۵۸ در بین ۹۶ کاندیدای ریاست جمهوری، با ۷۶ درصد آرا، انتخاب شد.
"شخصیت متعادل بازرگان و عدهی دیگری از اعضای نهضت آزادی در شورای انقلاب، همچنان، فعال باقی میمانند"حزب جمهوری اسلامی به دلیل محدودیتهایی که امام ایجاد کرده بود که روحانیون کاندید نشوند و حذف جلالالدین فارسی و ضعف دکتر حبیبی، کاندیدای حزب در رقابت ریاست جمهوری، نتوانست تأثیرگذار باشد.
بنیصدر پس از رئیس جمهور شدن، غرور او تشدید شد. در مقابل، حزب جمهوری اسلامی با امکانات گستردهی خود در انتخابات مجلس اکثریت را به دست آورد و به آوردگاه مقابله با بنیصدر آمد.
روحانیون حزب جمهوری، بسیج شدند که در مقابله با بنیصدر از پای ننشینند. آقای خمینی فرماندهی کل قوا را به بنیصدر تفویض کرد. این نهایت اعتماد به او بود. این امر هم بر غرور او افزود.
در انتخاب نخستوزیر و بعد وزرا تقابل بنیصدر ـ روحانیون که در مواردی به کارشکنی تنه میزد، مستمراً خود را نشان میداد.
بنیصدر که خود را فاقد تشکیلات و آن را ضعف خود در مقابل روحانیون حزب جمهوری اسلامی میدید، به فکر ایجاد تشکیلات سراسری برآمد. «دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیس جمهور» را تأسیس کرد و از طرف دیگر «روزنامه انقلاب اسلامی» را. در روزنامه ستونی ثابت داشت، تحت عنوان «روزها بر رئیسجمهور چگونه میگذرد». در روزنامه، سخنرانیها و دفتر هماهنگی، هم بنیصدر اختلافات را به سطح جامعه میکشاند و هم روحانیون حزب جمهوری و با تشکیلات گستردهی حزب، علیه او افشاگری، تبلیغات و فعالیت میکردند.
در دفتر هماهنگی، خیلی از نیروهای مخالف روحانیون که از ادارهی مملکت راضی نبودند، مجتمع شده بودند. سلطنتطلبان، مائوئیستها و… گزارش این عملکرد مرتباً به اطلاع آقای خمینی میرسید.
روحانیون و بنیصدر میدانستند که به لحاظ قانون اساسی بنیصدر جایگاه مستحکمی ندارد.
"سالهای بعد از ۱۳۶۷ با انتشار جزوهی نقد ولایت فقیه، عدهای از نهضتیها زندانی شدند.ضربهی بعدی به بلوک قدرت روشنفکران ایران، خاصه روشنفکران مذهبی، را بنیصدر وارد کرد"مجلس و قوه قضائیه میتوانند او را برکنار کنند. ولی بنیصدر، هم در جامعه و هم در میان بعضی از روحانیون، از جمله روحانیت مبارز تهران، پایگاهی پیدا کرده بود. او را منطقیتر از حزب جمهوری اسلامی ارزیابی میکردند. آیتالله خمینی و افرادی در بیت از او حمایت میکردند، آیتالله خمینی هم معتقد به ادامهی کار او بود. دیپلماتهای انگلیسی در تهران دو ماه و نیم قبل از برکناری بنیصدر، گزارش کردهاند که:
«اکنون بسیار نامحتمل است که خمینی جانب حزب جمهوری اسلامی را بگیرد، چرا که از یک سو نمیخواهد آن حزب قدرت انحصاری را در دست داشته باشد و از سوی دیگر احتمالاً متوجه شده که این اقدام میتواند تبعات خشونتباری داشته باشد» (آرشیو بریتانیا، مجید تفرشی، ۱۳ بهمن ۱۳۹۰، شرق) دیپلمات انگلیسی در گزارش ۱۶ فروردین ۱۳۶۰، و به دنبال حوادث ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران نوشته که: «به نظر من اقتدار خمینی در میانه ماجرا همچنان برجسته است.»
بنیصدر میدانست که دفتر هماهنگی نیروی رزمنده در دفاع از او ندارد.
افراد از روی استیصال و ناامیدی دور او جمع شدهاند تا شاید تعادل سیاسی به نفع او ایجاد کنند.
ریسک بنیصدر: بنیصدر از اوایل سال ۱۳۵۹، انتخاب پرریسک دیگری کرد که هم بنیانهای اخلاقی او را زیر سوال برد و هم این ریسک سرنوشت سیاسی او را وارد مرحلهی جدیدی کرد. یعنی همکاری با سازمان مجاهدین خلق. فوت آیتالله طالقانی در اواخر شهریور ۱۳۵۸، این امکان را برای هر دو ایجاد کرده بود. مسعود رجوی و موسی خیابانی، از تنها کسی که چشم میزدند، آیتالله طالقانی بود. بنیصدر هم از شجاعت و نقش تأثیرگذار آیتالله طالقانی مطلع بود و در مذاکرات شورای انقلاب با مواضع اصولی ایشان و دفاع آیتالله طالقانی از حفظ انقلاب و روحیه دمکراتیک ایشان که همه نیروها باید در انقلاب باشند، مطلع بود.
"بنیصدر که در دانشگاه تهران شاگردی دکتر احسان نراقی، جامعهشناس مشهور ایران را در کارنامه خود دارد، پس از سرکوب ۱۳۴۲ به فرانسه میرود"آیتالله طالقانی با ویژگیهای شخصی خود که شناخت از رجوی و بنیصدر داشت، تشنج و درگیری را خطرناک ارزیابی میکرد. سدی در مقابل این دو نفر بود که حال، حذف شده بود.
همهی گزارشها حاکی بود که رجوی از اوایل سال ۱۳۵۹ ملاقاتهای طولانی با بنیصدر دارد.
سازمان مجاهدین خلق هم با فشارها و محدودیتهای متعددی روبرو شده بود. چند نفر از افرادش در شهرهای مختلف کشته شده بودند. با حضور آنها در شورای انقلاب مخالفت شده بود. شورای انقلاب نتوانست مسأله سعادتی، ارتباط با سفارت شوروی، را مسالمتجویانه حل کند و با حکم زندان برای سعادتی ختم شده بود.
مجاهدین انقلاب اسلامی که پشتوانه حزب جمهوری اسلامی را داشتند، دشمنی آشکار خود را با این سازمان علنی کرده بودند، حتی میخواستند از ملاقات آنها با آقای خمینی در اردیبهشت ۵۸ جلوگیری کنند که موفق نشدند ولی از شهردار شدن رجوی توسط بنیصدر، جلوگیری کردند. روزبهروز مجاهدین خلق از حاکمیت و فعالیت در عرصهی عمومی به حاشیه رانده میشدند. خیلیها نقل کردهاند که بهزاد نبوی معتقد بود که باید آنها را هُل دهیم تا دست به اسلحه ببرند و سپس آنها را جمع کنیم!
نقطهی مشترک بنیصدر ـ رجوی: رجوی و بنیصدر، درد مشترک داشتند. هر دو احساس میکردند که از قدرت، حذف خواهند شد. بنیصدر از ۱۳۵۳ که جزوههای «شناخت» و «اقتصاد به زبان ساده»ی مجاهدین را خوانده بود و در حاشیه آنها، تفکرات آنها را «مارکسیستی» ارزیابی کرده بود، با سازمان مجاهدین خلق مسأله داشت.
"کتابهایی نوشته که «اقتصاد توحیدی» و «تضاد و توحید» مشهورترین آنها در قبل از انقلاب هستند.بنیصدر، بسیار مغرور، خودخواه و کیش شخصیت داشت"در شورای انقلاب بیش از روحانیون، نسبت به سازمان، بدبین بود و موضع میگرفت (مذاکرات شورای انقلاب اسفند ۵۷ تا تیر ۵۸) ولی در اوایل سال ۱۳۵۹ در شرایطی قرار گرفت که نتوانست تحلیلی درست از تحولات آیندهی ایران، داشته باشد. او و رجوی یک نقطه مشترک داشتند. هر دو عاشق «قدرت» بودند و در آن مقطع زمانی، کسب قدرت تامه را «حق» خود میدانستند. رجوی، نقش سازمان مجاهدین خلق را در تحقق انقلاب بیش از دیگران ارزیابی میکرد و بنیصدر به یازده میلیون رأی مردم که به او داده بودند، برای خود حقانیت قائل بود. وحدت خود را ضروری و پیروزی خود را حتمی میدانستند!
ادامه دارد
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران