قسمت چهارصد و پنجاه و دو گودال
سریال گودال قسمت چهارصد و پنجاه و دو 452Çukur Serial Part ۴۵۲
گودال
۳۱
ده سال قبل
یاماچ ۱۸ ساله در گوشه ای از انبار برای خودش جایی دست و پا کرده و دارد آهنگ گوش می دهد. ادریس با عصبانیت وارد می شود و صدای آهنگ را قطع می کند. یقه یاماچ را می گیرد و او را به سینه دیوار می چسباند و می گوید: «اگه می خوای با من دربیفتی باید به اندازه من قوی بشی. فهمیدی؟» و او را روی زمین پرت می کند و می گوید: «حالا اگه جرات داری گوش کن!» یاماچ که نمی داند خشمش را چطور کنترل کند شروع می کند به بارفیکس زدن. در همین حین سلیم می آید و یک هدفون به برادرش می دهد.
" سریال گودال قسمت چهارصد و پنجاه و دو 452Çukur Serial Part ۴۵۲ گودال۳۱ده سال قبلیاماچ ۱۸ ساله در گوشه ای از انبار برای خودش جایی دست و پا کرده و دارد آهنگ گوش می دهد"یاماچ هدفون را در گوشش می گذارد.
خانواده ادریس جلوی تلویزیون نشسته اند، جومالی در حال نماز خواندن است و قهرمان و عمو در اتاق صحبت می کنند. چند نفر نگهبانان جلوی در را می کشند و وارد خانه می شوند. یاماچ هیچ چیز نمی شنود. زن ها را در گوشه ای جمع کرده اند و با اسلحه بالای سرشان ایستاده اند.
سلیم و ادریس را روی زانو نشانده اند. ادریس با صدای بلند یاسین می خواهند. یکی از بین افراد مسلح می پرسد: «فهمیدی قراره بمیری نه؟» ادریس جواب می دهد: «برای خودم نمی خونم. برای شما می خونم.» مرد مشت محکمی توی دهان ادریس می زند. یک نفر به اتاقی که یاماچ در آن است می رود.
"یقه یاماچ را می گیرد و او را به سینه دیوار می چسباند و می گوید: «اگه می خوای با من دربیفتی باید به اندازه من قوی بشی"اما یاماچ پشت در پنهان شده است. آرام بیرون می رود و از پنجره عمو و قهرمان را می بیند که روی زمین افتاده اند و یک نفر تفنگش به سمت آنها نشانه گرفته است. یاماچ چشم می چرخاند و یک خودکار روی زمین می بیند. آن را بر می دارد پی در پی در گردن مرد فرو می کند و او را می کشد. خون روی صورتش پاشیده و با وحشت به مرد نگاه می کند.
با صدای قهرمان به خود می آید و دستان او را باز می کند. قهرمان به سوی خانواده اش می شتابد. عمو آرام می گوید: «یاماچ تو کاری رو کردی که لازم بود. گریه کن. همینجا بمون.
"فهمیدی؟» و او را روی زمین پرت می کند و می گوید: «حالا اگه جرات داری گوش کن!» یاماچ که نمی داند خشمش را چطور کنترل کند شروع می کند به بارفیکس زدن"گریه کن.» قهرمان خانواده اش را نجات می دهد. یاماچ توی اتاق نشسته و می لرزد. او با دیدن دستان خون آلودش به سمت ادریس می رود و با یک مشت او را نقش بر زمین می کند و فریاد می زند: «دستام خونی شدن. خون یه آدم. به خاطر تو یکی رو کشتم.» ادریس می گوید: «مگه هر روز این چیزا رو ندیدی؟ من بهت گفتم اگه لازم باشه دست می شکنی ولی از ما محافظت می کنی.
تو از خون منی. نمی تونی از این فرار کنی.» یاماچ با گریه می گوید: «تو آدمی؟» ادریس آرام می گوید: «من بابای توام. اینا خانواده توان. اینجا خونه توئه.» یاماچ وسایلش را جمع می کند تا از خانه برود. از پشت سر ادریس می گوید: «اگه از اون در بری بیرون دیگه نمی تونی برگردی.» یاماچ می گوید: «نه برای مرگم نه برای مرگت.»
حالا، امشب بعد از ده سال، ادریس در حال مرگ است و یاماچ آمده تا پدرش نجات دهد.
"خانواده ادریس جلوی تلویزیون نشسته اند، جومالی در حال نماز خواندن است و قهرمان و عمو در اتاق صحبت می کنند"وارتلو در گوشه ای ایستاده و نگاه می کند. ادریس به سردار که اسلحه را به طرف او گرفته می گوید: «اگه از آهن می ترسیدیم سوار قطار نمی شدیم شیر پسر! بفرست بیاد.» سردار چخماق را می کشد. وارتلو آهسته یک قدم پیش می گذارد و در همین لحظه صدایی از بیرون به گوش می رسد. همه از قمارخانه بیرون می آیند و با تعجب به یاماچ که روی سقف ماشین ایستاده و با آهنگ می رقصد نگاه می کنند. یاماچ پاک دیوانه شده و حرف های عجیب و نامفهومی می زند.
با اشاره دست او یکی از افراد سردار تیر می خورد و سردار دوباره ادریس را داخل می برد. یاماچ می گوید: «باباجون! مراقب خودت باش. با هم مهربون باشین.»
عمو به سلیم خبر می دهد که سردار قمارخانه را گرفته و ادریس هم آنجاست. سلیم به سردار زنگ می زند و فریاد می زند: «تو داری چه غلطی می کنی؟ دیوونه شدی؟» سردار می گوید: «دیگه تموم شد. باباتم گرفتم.» سلیم که به گریه افتاده می گوید: «نمی تونی همچین کاری کنی.
"یکی از بین افراد مسلح می پرسد: «فهمیدی قراره بمیری نه؟» ادریس جواب می دهد: «برای خودم نمی خونم"قیامت به پا میشه. تو یاماچو می خوای. یه معامله ای می کنیم. من زن یاماچو بهت میدم. تو هم بابامو آزاد می کنی.» سردار موافقت می کند اما موقع تحویل دادن ادریس می گوید: «منصرف شدم.
هر دوشون پیش من بمونن.» به افراد سلیم شلیک می کند و سنا را هم می برد.
یاماچ سراغ علیچو می رود و از او می خواهد کمکش کند. اما حال علیچو بد است و بعد از آمدن هاله و دادن شکلات به او در گوشه ای کز کرده و گریه می کند. یاماچ و علیچو با هم شروع به فریاد زدن می کنند و بعد همدیگر را بغل می کنند و گریه می کنند.
ادریس و سنا را به جای دیگری منتقل کرده اند و وقتی چشم بندهایشان را باز می کنند و ادریس سنا را در حال گریه کردن می بیند دست او را می گیرد و می گوید: «صبر کن دخترم! تموم میشه.»
سلیم که تمام شب از او خبری نبوده به قهوه خانه می آید و یاماچ با دیدن او اسلحه را روی سینه اش می گذارد می گوید: «مگه نگفتم مسئولیت قمارخونه با توئه؟ بابامو گرفتن. بابامونو گرفتن! تو کجایی؟» سلیم با ناراحتی به برادرش نگاه می کند.
"آرام بیرون می رود و از پنجره عمو و قهرمان را می بیند که روی زمین افتاده اند و یک نفر تفنگش به سمت آنها نشانه گرفته است"او همه چیز را بهتر از یاماچ می داند. در همین حین سردار به یاماچ زنگ می زند و می گوید: «لزومی نداره من اینا رو بیخودی بکشم. تصمیمم عوض شد. پول می خوام. ده تا برای بابات، برای زن خوشگلت ده تا بیشتر.
تا فردا ساعت چهار وقت داری وگرنه سرشونو برات می فرستم.»
ادریس که از دیدن سنا در آن حال به هم ریخته به افراد سردار می گوید: «این کار زشته. هر چیزی اصولی داره.» و به سنا می گوید: «اجازه نمیدم آسیبی بهت بزنن. نگران نباش. اجازه نمیدم. یاماچ ما رو از اینجا میبره.
"او با دیدن دستان خون آلودش به سمت ادریس می رود و با یک مشت او را نقش بر زمین می کند و فریاد می زند: «دستام خونی شدن"مطمئن باش.» سنا خودش را باخته. روی زمین می نشیند و با گریه می گوید: «من اینجا چی کار می کنم؟ چطور به این روز افتادم؟» ادریس که کلافه شده می گوید: «منم نمی خواستم اینطور بشه. چی کار می تونم کنم؟ شده دیگه. کسی که باهاش ازدواج کردی رئیس کوچوالی هاست.» سنا می گوید: «نبود. رئیس کوچوالی ها نبود.
مردی که باهاش ازدواج کردم کسی بود که ترانه می خوند. آرزو داشت. سه تا بچه می خواست. دو تا دختر، یه پسر. می خواست با دختراش بره تور کنسرت دور دنیا.
"به خاطر تو یکی رو کشتم.» ادریس می گوید: «مگه هر روز این چیزا رو ندیدی؟ من بهت گفتم اگه لازم باشه دست می شکنی ولی از ما محافظت می کنی"من با این آدم ازدواج کردم. بقیه ش تقصیر شماست.» ادریس می گوید: «الان به این چیزا فکر نکن. به چیزای خوب فکر کن. به یاماچ فکر کن. براش دعا کن.
حالش خوب نبود. انگار دیوونه شده بود.»
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت چهارصد و پنجاه و سه ۴۵۳ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت چهارصد و پنجاه و یک ۴۵۱ Next Episode - Çukur Serial Part ۴۵۳ Previous Episode - Çukur Serial Part ۴۵۱اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران