در میانهی خشم و یاس / احمد فخیم
خانه > slide, حقوق آکادمیک > در میانهی خشم و یاس / احمد فخیم
- خبر اختصاصی
- تاریخ : ۱۴۰۰/۰۵/۰۸
- دسته : slide,حقوق آکادمیک
- لینک کوتاه :
- کد خبر : ۰۰۰۵۰۸۴۴۷
در میانهی خشم و یاس / احمد فخیم
ماهنامه خط صلح – پاسخ دادن به هر سوالی درباره تحصیلات دانشگاهی و آینده جوانان در ایران، اگر فقط شرح وضعیت جوانان دانشگاه رفته یا دانشجو نباشد دستکم چنین شرح وضعیتی نخستین گام برای پاسخ دادن به سوالاتی در این زمینه است. این یادداشت تلاشی است برای شرح دادن همین وضعیت یا اتودهای اولیه یک نقشه از موقعیت کنونی دانشگاه و دانشجو در ایران.
دانشگاه برای چه کسانی است؟
اگر از آنچه همه تحت عنوان «صنعت کنکور» میشناسیم، بگذریم و بخواهیم تنها درباره «دانشگاه» صحبت کنیم باید گفت که براساس گزارش خبرگزاری ایسنا(۱) در خرداد ۹۷ از مجموع ۲۵۶۹ مرکز آموزش عالی در کشور تنها ۱۴۱ مرکز آموزشی متعلق به وزارت علوم است. (معادل ۵ درصد مراکز) یعنی ۹۵ درصد مراکز دیگر شامل دانشگاههای پیام نور، آزاد اسلامی، فنی و حرفهای، علمی و کاربردی و سایر موسسات آموزش عالی غبرانتفاعی و غیردولتی، مراکزیاند که از دانشجویان شهریه اخذ میکنند. البته دانشگاههای وزارت علوم سهی بیش از پنج درصد دانشجویان را به خود اختصاص دادهاند: ۶۸۷۰۳۶ دانشجو از مجموع ۳۷۹۴۴۲۰ دانشجو در کل کشور. (یعنی تقریبا ۱۸ درصد دانشجویان که اگر تعداد دانشجویان شبانه را بر اساس اطلاعات مندرج در دفترچه انتخاب رشته کنکور ۹۹، محاسبه کنیم، میزان دانشجویانی که شهریه نمیدهند از ۱۸ درصد به ۱۶ درصد سقوط خواهد کرد) این در حالی است که اصل ۳۰ام قانون اساسی تصریح دارد که: «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.»
نکته دیگر، سهمیهبندی جنسیتی در کنکور است؛ اگرچه بسیاری «سهمیهبندی جنسیتی» را از اقدامات دولت احمدینژاد میدانند.
"البته دانشگاههای وزارت علوم سهی بیش از پنج درصد دانشجویان را به خود اختصاص دادهاند: ۶۸۷۰۳۶ دانشجو از مجموع ۳۷۹۴۴۲۰ دانشجو در کل کشور"با این حال، بعد از احمدینژاد هم سهمیهبندی جنسیتی هرگز کاملا متوقف نشد. برای مثال خبرآنلاین(۲) در گزارشی که آبانماه ۹۹ منتشر شده، از قول «سارا» که رتبه ۳۵۰۰ تجربی در منطقه یک بوده است، مینویسد: «امید من به رشته دندانسازی یا بینایی سنجی در پردیس دانشگاه شهید بهشتی بود، پارسال با رتبه ۸هزار هم در این رشته و دانشگاه قبول شده بودند. علتش را نمیدانم اما شنیدم پسرها در قبولیهای نتایج بهتری داشتند، به نظر من این یک تبعیض است. چطور ممکن است که یک پسر با رتبه ۳هزار فیزیوتراپی بخواند ولی من مردود شوم؟» همچنین «زهرا رتبه ۹۶ کنکور رشته مشاوره خانواده در کنکور ارشد میگوید: «ظرفیت قبولی برای ما ۱۲۰ نفر بود، تازه کسانی هم بودند که اصلا قبول نشدند. من هم در انتخاب رشته تمام شهرها را انتخاب کردم، یک شهر هم نبود که انتخاب نکرده باشم، اما قبول نشدم.
یک درصد هم احتمال نمیدادم که چنین اتفاقی رخ بدهد.» با این حساب میتوان مدعی شد که سهمیهبندی جنسیتی در سالهای پس از دولت احمدینژاد، متوقف نشده است، بلکه به نحوی غیررسمی تداوم پیدا کرده است.
اگرچه در این سالها کلیدواژههای مرکزگرایی و توسعه نامتوازن از فرط تکرار بدل به کلیشههایی قدیمی و از مد افتاده شدهاند، به خصوص این روزها که وضعیت کنونی آب در خوزستان و سیستان، بهتر از هرچیز سرشتنمای وضعیت استانهاییست که در وضعیت پیرامونی قرار دارند، با این حال مسئله دیگر توزیع جغرافیایی دانشگاههای کشور است. از ۱۴۱ مرکز آموزش عالی وابسته به وزارت علوم، ۲۹ مرکز (معادل یک پنجم مراکز) متعلق به استان تهران است. این یعنی همچون همهی فرصتهای فرهنگی و اقتصادی دیگر، بخش اعظم فرصتهای تحصیلات عالی نیز در تهران انباشته شدهاند. مسئله اما تنها انباشته شدن دانشگاهها در استان تهران نیست. مسئله مهمتر بومیگزینی در گزینش دانشجویان است.
"علتش را نمیدانم اما شنیدم پسرها در قبولیهای نتایج بهتری داشتند، به نظر من این یک تبعیض است"توضیحات دفترچه کنکور درباره بومیگزینی به ما چنین میگوید: «در رشته محلهایی که نوع گزینش آنها بومی (قطبی، ناحیهای، استانی) بوده، حدود ۲۰ درصد ظرفیت به داوطلبان آزاد و مابقی آن به نسبت تعداد شرکت کنندگان هر یک از سهمیههای مناطق یک، دو، سه و خانواده جانباختگان در جنگ، در بوم مربوطه (قطب، ناحیه، استان) به تعداد کل شرکتکنندگان آن بوم در هر گروه آزمایشی اختصاص مییابد.» البته بنابر تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، در رشتههای پرمتقاضی، ظرفیت پذیرش آزاد به جای ۲۰ درصد، ۴۰درصد است. رشتههای پرمتقاضی از نظر سازمان سنجش و شورای عالی انقلاب فرهنگی:
یعنی حتی در این ۱۴ رشتهی پرمتقاضی نیز کمتر از نیمی از ظرفیت برای داوطلبان غیربومی، دسترسپذیر خواهد بود. اگرچه مسعود رفیعی طالقانی، ۲۳ اردیبهشت ۸۸ در سرمقاله روزنامه آفرینش نوشته بود که: «اگر چه ذهن خلاق ایرانیان در دور زدن بسیاری از قوانین، بعید نیست این بار فکری هم به حال دور زدن موضوع بومیگزینی کند که اگر چنین شود با توجه به تمرکز دانشگاههای برجسته و مطرح کشور در تهران، این بار باید شاهد مهاجرت تعداد زیادی از خانوادههای ایرانی در سالهای تحصیل فرزندانشان در مقطع دبیرستان به تهران بود.» این بار اما سیاستهای حوزه مسکن راه دور زدن قانون بومیگزینی را مسدود کرد.
سایت روزنامه اصولگرای فرهیختگان در مطلبی به تاریخ ۱۵/۰۵/۹۹ مینویسد(۳): «اخیرا پایگاه دادههای آنلاین نامبیو (numbeo) که از مراجع معتبر در زمینه انتظار آمارهای بینالمللی است، براساس محاسبات خود از دادههای صندوق بینالمللی پول، مقایسهای بین قدرت خرید مسکن شهروندان ۱۰۶ کشور جهان انجام داده که نتایج آن بسیار قابلتامل است…. طبق این گزارش کشورهایی هم هستند که شهروندان آنها مجبورند برای صاحب خانه شدن ۳۰ تا ۶۰ سال همه درآمد خود را پسانداز کنند. در این خصوص نسبت قیمت مسکن به درآمد خانوار در سوریه ۶۳٫۴، در هنگکنگ ۴۳٫۵، در کامبوج ۳۹٫۹، در کنیا ۳۶٫۳، در سریلانکا ۳۵ و در فیلیپین نیز ۲۹٫۹ است.
اما در رتبه هفتمی این ردهبندی و در میان کشورهایی که خانهدار شدن شهروندان در آنها بسیار سخت است، کشورمان ایران قرار دارد که نسبت قیمت مسکن به درآمد خانوار در نیمهی اول سال ۲۰۲۰ حدود ۲۹٫۸ بوده است.» فرهیختگان در این گزارش ادامه میدهد که: « پایگاه دادههای آنلاین نامبیو (numbeo) در کنار ردهبندی کشورها، یک ردهبندی نیز از بزرگترین شهرهای کشورهای مختلف در زمینه نسبت قیمت مسکن به درآمد خانوار یا شاخص دسترسی به مسکن انجام داده است. … در میان شهرهایی که قیمت مسکن در آنها شرایط بحرانی دارد و کمتر خانواری از طبقه کم درآمد و حتی برخی خانوارهای طبقه متوسط میتواند با دو یا سهدهه پسانداز صاحب خانه شود، در رتبههای اول تا دهم شهرهای دمشق سوریه، شنژن چین، هنگکنگ، پکن چین، تهران، بمبئی هند، شانگهای چین، گوانگژو چین، تاپیه تایوان و پنومپن کامبوج قرار دارند، بهطوریکه نسبت قیمت مسکن به درآمد در شهر دمشق ۷۰٫۷، در شنژن ۴۶٫۳، در هنگکنگ ۴۳٫۵، در پکن ۴۱٫۶، در تهران ۴۰٫۴، در بمبئی ۳۸٫۲، در شانگهای ۳۵٫۹، در گوانگژو ۳۴٫۳، در تاپیه ۳۳٫۵ و پنومپن نیز ۳۳٫۳ است. بهعبارتی در این ۱۰ شهر بین ۳۳ تا ۷۰ سال زمان نیاز است که خانوار بتواند با درآمد فعلی خود صاحب مسکن شود.»
با توجه به آنچه تا اینجا گفته شد باید گفت که در ایران امروز، بخش اعظم دانشگاه برای مرد مرکزنشین مرفهیست که میتواند همواره به راحتی هزینههای کلاسهای کنکوری و شهریههای احتمالی بعد از قبولی را بدون کمترین سختی بپردازد. به بیان دیگر باید گفت به همان اندازه که دانشگاه برای مردان مرکزنشین متمول دسترسپذیرتر شده، دسترسی به تحصیلات دانشگاهی برای زنان، فرودستان و غیرمرکزنشینان دشوارتر شده، این یعنی آنکه راه تحصیلات دانشگاهی که یکی از متداولترین راهها برای بهبود زندگی افراد است، برای گروههایی که بیشترین نیاز را به آن دارند بیشتر از بقیه راه باریک و پرسنگلاخی است. (این تازه با ندیده گرفتن بحران کرونا و با این فرض است که ایران براساس برخی پیشبینیها تا انتهای ۲۰۲۲، با واکسیناسیون از بحران کرونا خارج میشود.
"من هم در انتخاب رشته تمام شهرها را انتخاب کردم، یک شهر هم نبود که انتخاب نکرده باشم، اما قبول نشدم"در نظر گرفتن کرونا یعنی اینکه بهیاد بیاوریم با تاخیر در واکسیناسیون و طولانیشدن دوره مجازی آموزش دانشگاهها آن ۲۰ درصد از دانشجویانی که توانستهاند از سد محکم بومیگزینی و سهمیهبندی جنسیتی بگذرند. همچنان در شهرهای خود محصورند و امکان دسترسی و جذب شدن در بازار کار گسترده تهران را ندارند.)
فردای فارغالتحصیلی
«نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله ایران بدون در نظر گرفتن شرایط دوره کرونایی که بهطور قابل توجهی موجب بیکار شدن بخشی از نیروی کار بهویژه در بخشهای خدماتی (گردشگری، مشاغل پذیرایی، آموزشی و…) شده، طی ۱۰ سال اخیر بین ۲۶ تا ۲۹ درصد بوده است. اما بررسی آمارهای سازمان بینالمللی کار (ILO) نشان میدهد میانگین این نرخ در جهان طی سال ۲۰۱۹ حدود ۱۳.۶ درصد بوده است. برآورد ILO این است که تعداد بیکاران جوان در سن ۱۵ تا ۲۴ سال در کل جهان تا سال گذشته به ۶۷ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر رسیده است.»(۴)
اگر چه علت این وضعیت را میتوان مقرراتزداییها، سیاستهای موقتیسازی و ارزانسازی نیروی کار و به طور خلاصه راستروی بیوقفه و بیمهابای همه دولتهای پس از جنگ دانست. با این همه هدف این نوشتار واکاوی این علل نیست.
به هر حال در چنین وضعیتی روشن است که فردای فارغالتحصیلی یکی از محتملترین سرنوشتها اگر بیکاری مطلق نباشد، کارهایی بسیار سطح پایین، کمدرآمد و در اغلب موارد نامرتبط با تحصیلات دانشگاهی طی شده. فارغالتحصیلانی که به این شرایط میرسند مصداق دقیقی هستند از آنچه که آصف بیات «طبقه متوسط فرودست» مینامد. :«طبقه متوسط فرودست (middle class poor) هم به لحاظ نظری و هم در واقعیت تشکلی پیوندی (hybrid) است و یا در وضعیت اجتماعی متعارضی قرار دارد. اعضای این طبقه بسیاریشان تحصیلکرده و صاحب مدارک دانشگاهی هستند. شناخت نسبتاً بالایی از اوضاع دارند، از تکنولوژی و کارکرد شبکههای ارتباطی و اینترنت آگاهی بالایی دارند، دارای علائق و آرزوهای طبقه متوسط مرفه هستند؛ ولی همین افراد از لحاظ اقتصادی به بخشی از فرودستان پیوستهاند، بسیاریشان بیکارند و یا در مشاغل کمدرآمد، موقتی و با منزلت پایین تلاش میکنند که اغلب ارتباطی با تخصص تحصیلاتیشان ندارد.
"از ۱۴۱ مرکز آموزش عالی وابسته به وزارت علوم، ۲۹ مرکز (معادل یک پنجم مراکز) متعلق به استان تهران است"همین وضعیت اقتصادی این افراد را مجبور کرده است که در محلّات فقیرنشین و در مجتمعهای حاشیهای سرپناهی برای خودشان مهیا کنند. عضو این طبقه اغلب نسبتاً به وضعیت اطرافش خوب آگاه است، میداند چه چیزهای خوبی در کشورش موجود است (اتومبیل شخصی، منزل، مسافرت، توانایی تشکیل خانواده و غیره) و در عین حال احساس میکند چقدر از این همه چیزهای خوب محروم است.»(۵) در ادامه بیات به درستی به وجود خشمی اخلاقی در این طبقه متوسط فرودست اشاره میکند که تجلیلاتش را میتوان در وقایعی چون آبان ۹۸ دید. با این حال من فکر نمیکنم همه احساسی که در میان است خشم باشد. یعنی خشم تنها یکی از احساساتیست که طبقه متوسط تهیدست در جامعهی سرشار از امکانات تجربه میکند.
روی دیگر سکه نه خشم اخلاقی که یاس کافکاییست. یاسی که با خود زمزمه میکند: «آه، چقدر امید، دریا دریا امید؛ ولی نه برای ما.» این یاس در واقع واکنش طبیعی جوانان و فارغالتحصیلانی است که به سبب سیاستهای کلان اقتصادی خود را در وضعیتی چون وضعیت کاراکتر «گره گوار سامسا» در رمان مسخ میبینند.
وضعیتی غیرانسانی و مستاصلکننده که در آن آدمی از انجام هر کاری عاجز میشود، پناه بردن به انواع و اقسام کارهای پاره وقت و غیردائمی چون تولید محتواهای اینستاگرامی، یا رانندگی در اسنپ و تپسی نیز در بهترین حالت چیزی جز آموختن راه رفتن با پاهای ظریف کالبد سوسکی نیست. اما این یاس چه نتیجهای خواهد داشت. در واقع وقتی آصف بیات از خشم طبقه متوسط فرودست سخن میگوید، مشخص است که چه کارکردی برای این خشم قائل است. در واقع در نظر آصف بیات خشم طبقهی متوسط فرودست انبار باروتیست که با جرقههایی چون افزایش قیمت بنزین در ایران و یا مالیات بستن بر برنامه واتساپ در لبنان، به ناگاه شعلهور میشود. اما یاس با مایوس چه میکند؟ زمانی محمود درویش نوشته بود: «لم یقتل الحزن أحد، ولکنه جعلنا فارغین من کل شیء» به نظرم به سادگی میتوان در این جمله یاس (به خصوص چنین یاس اجتماعی فراگیری) را به جای حزن نشاند.
"این یعنی همچون همهی فرصتهای فرهنگی و اقتصادی دیگر، بخش اعظم فرصتهای تحصیلات عالی نیز در تهران انباشته شدهاند"یعنی زمانی که فرد تصور میکند در نهایت مانند سرنوشت تلخ «گره گوار»، در هیات یک سوسک خواهد مرد؛ و در پایان داستان هیچ خبری از بازگشت به هیات آدمی نخواهد بود. در مرگ این امید دل از هرآنچه به نام آینده، نامیده و خوانده میشود، میکند.
بیقدر و ارزش شدن آینده اما همیشه همراه است با ارزشمند شدن لحظه حال، در واقع کسی که میداند آیندهای ندارد، ترجیح میدهد دم را غنیمت بشمارد و بیهراس از هرآنچه فردا ممکن است اتفاق بیفتد از امروز بیشترین لذت ممکن را ببرد. در نگاه اول چنین گزارهای نه فقط خبر بدی نیست که کم تا بیش، شباهتی به سخنان مروجان انگیزشی شادکامی و مثبتنگری نیز دارد. اما برخلاف آنچه به نظر میرسد این گزاره یکی از هولناکترین اخبار ممکن را به ما میدهد. دم غنیمت شمردن و حال را خوش بودن در عمل چیزی جز روی آوردن به مخدرات و محرکات و روابط جنسی خارج از ازدواج و … نیست.
این اما فقط خبر بد است و خبر بدتری نیز وجود دارد: اینکه چنین سرنوشت دردناک و اسفباری نه در یک قدمی ما، بلکه اکنون دست به گریبان ماست. چنانکه ناصر اصلانی، معاون مقابله با عرضه و امور بینالملل ستاد مبارزه با مواد مخدر، پیشتر، در مهر ۹۸، گفتهاست(۶): «از سال ۱۳۵۷ به مدت ۱۰ سال مصرف مواد مخدر در کشور کنترل شد اما از سال ۶۷ تاکنون افزایش شیوع به مصرف داریم.»
اگرچه آنچه تاکنون گفتهشد را میتوان گزارشی از ارتباط عموم غیرمرکزنشینان و فرودستان با دانشگاه دانست. اما این البته همه ماجرا نیست. این لیوان نیمهی پری نیز دارد. هنوز در دانشگاه ایرانی دانشجویانی هستند که علیرغم فرودستی و غیر مرکز نشینی از موانع بگذرند و در کلاسهای تهران و شریف و پلیتکنیک و علامه بنشینند.
"رشتههای پرمتقاضی از نظر سازمان سنجش و شورای عالی انقلاب فرهنگی:یعنی حتی در این ۱۴ رشتهی پرمتقاضی نیز کمتر از نیمی از ظرفیت برای داوطلبان غیربومی، دسترسپذیر خواهد بود"اما حقیقت آن است که شراب یاس در جام و کام این جماعت از هفتخوان سهمیهبندی و بومیگزینی نیز نشسته است. البته یاس شریف خواندهها به بطری الکل و رولکردن گل نمیرسد. به جایش چمدان به دست راهی فرودگاه میشوند و ترک وطن میکنند.
منابع:
۱٫ دانشگاههای ایران به روایت آمار و ارقام، ایسنا، خرداد ۱۳۹۷
۲٫ جنیست در نتایج کنکور نقش داشت؟، خبرآنلاین، آبان ۱۳۹۹
۳٫ تهران پنجمین شهر گران دنیا در مسکن، روزنامه فرهیختگان، مرداد ۱۳۹۹
۴٫ ر.ک: خبرگزاری مشرق: ۱۱۳۳۰۳۹
۵٫ آصف بیات در گفتگو با مجله ایران فردا
۶٫ آمار تعداد معتادان در ایران، اقتصادنیوز، مهر ۱۳۹۸
مطالب مرتـبط
- صد و بیستوسومین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و بیستودومین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و بیستویکمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و بیستمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و نوزدهمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
برچسب ها: احمد فخیم جوانان خط صلح دانشگاه سهمیه بندی جنسیتی سهمیه بندی جنسیتی در کنکور شماره 123 کنکور ماهنامه خط صلح مشکلات جوانان مشکلات هر روزهی جوانان امروز
بدون نظر
نظر بگذارید
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران