خردمندی چیست؟
«ماریانا پوگوسیان» Marianna Pogosyan متخصص روانشناسی بینفرهنگی، خردمندی را چیزی بیش از «دانش و تجربه» میداند. در ادامه پاسخ او به این پرسشها را میخوانید:
بهتازگی از بچهای ۸ ساله و فردی ۸۸ ساله در دو نقطۀ متفاوت از جهان پرسیدم: خردمندبودن یعنی چه؟ پاسخهای آنان بهصورت چشمگیری مشابه هم بود: زیاد دانستن.
برای بسیاری از ما تصویر یک فرد خردمند آدمی است با موی سپید، یا حکیمی اندرزگو با لبخندی آرام و راه رفتنی باطمأنینه. اما خردمندی بیش از داشتن دانشِ نظری (تئوریک) و چند دهه تجربه است. همچنین، برای خردمندبودن بیش از یک راه وجود دارد. برای نمونه، «وینستون چرچیل» برای خرد عملگرایانهاش مشهور بود، «مادر ترزا» خردمندیِ نیکخواهانهای داشت، «سقراط» بهلحاظ فلسفی خردمند بود.
"«ماریانا پوگوسیان» Marianna Pogosyan متخصص روانشناسی بینفرهنگی، خردمندی را چیزی بیش از «دانش و تجربه» میداند"اما، باور ما دربارۀ خردمندی از کجا نشأت میگیرد و روانشناسی دربارۀ خردمندی چه بینشی دارد؟
برای قرنها، تمدّنها ایدههایشان دربارۀ خردمندی را در قالب داستانهایی از زندگیهای اخلاقی یا فضیلتمندانه بیان کردهاند. این داستانها در سراسر جهان وجود دارد – سومریها، مصریان باستان، وداهای پرقدمتِ هندیها، متون تائویی و کنفوسیوسی در چین و فلاسفۀ یونان باستان. بر اساس این سنّتها، سقفِ خردمندی بر ستونهای فراوانی قرار گرفته است – خیرخواهی و شنونده بودن (کنفوسیوسیسم)؛ خوداندیشی (تائویسم)؛ حرکت زندگی در مسیر طبیعی (لائوتسه)؛ و پرسشگری و نقد (سقراط) و فروتنی روشنفکرانه (یعنی فرد محدودیتهای فکریش را به رسمیت بشناسد) (گروسمان و کونگ).
در پژوهشهای روانشناسی، خردمندی مفهومی چندوجهی با اجزاء زیر است:
-جنبۀ شناختی (دانش و تجربه)،
-جنبۀ خوداندیشی (توانایی بررسی موضوعها و نسبت آنها با خود فرد) و
-جنبۀ اجتماعی و انسانی (احسان و عطوفت).
وقتی نوبت به استفاده از خرد برای تصمیمسازی بهتر میرسد، پژوهشگران در مطالعاتشان متوجّه اهمیت «چشمانداز» میشوند. دیدن شرایط از چشم فرد سوم بهجای نگریستن از منظری فردی و خودمحورانه مهم است؛ چراکه بررسی رویدادها از منظر خودِ ناظر میتواند صرفاً متوجّه شرایط محدودی باشد و چنین رویکردی او را انعطافناپذیرتر، بستهتر و تدافعیتر میسازد.
از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خود (از طریق نگریستن از منظر شخص سوم) به ما کمک میکند رویدادها را در ارتباط با بستر وسیعتری ببینیم.
به همین علّت است که وقتی از نگاه دیگران مینگریم (و نه صرفاً از سوی خودمان)، خردمندی عمیقتری نشان میدهیم. اینها بخشی از یافتههای «ایگور گروسمان» Igor Grossmann (پژوهشگر دانشگاه واترلو - کانادا) دربارۀ «خردمندی» است.
اکنون، پاسخ گروسمان به پنج پرسش دربارۀ «خردمندی» را میخوانیم:
۱ - چگونه میتوان به خردمندی رسید؟
اگر خردمندی را «مهارت» درنظر بگیرید، از دو مسیر میتوان به آن دست یافت:
-تجربههای مناسب (مانند اینکه فرد در زندگی در معرض اختلافها و عوامل استرسزا قرار گیرد) و
-آموزش (برای نمونه، آموختن فضیلتها و تفکّر نقّاد - و باید اینها را بهصورت قاعده اندیشیدن درآورید و به کاربردشان خو کنید).
به این صورت است که میتوان صاحب فضیلت شد و نیل به خردمندی هم متفاوت از این شیوه نیست.
۲ - کدام شخصیتها خردمندتر هستند؟
گویا استراتژیهایِ شناختی مشخصی برای کسب خردمندی وجود دارد:
الف) «آزاداندیشی» و داشتن ذهنی گشوده (نه متعصّب و بسته)،
ب) فروتنی معرفتی و فکری (به این معنا که فرد به محدودیتهای دانش خود آگاه است و اذعان دارد. آنگاه ملاحظۀ منظرهای متنوع و توان تلفیق برای توجّه به چشماندازهای متفاوت وجود دارد).
اینها جنبههایِ شناختیِ خردمندی است.
۳ - چگونه میتوان از «تفکّر خردمندانه» برای تصمیمسازی بهتر استفاده کرد؟
در این زمینه پژوهش زیادی صورت نگرفته، اما شواهدی در دست است که ویژگیهایی مانند روشنفکری، توانایی تغییر چشمانداز و فروتنی فکری موجب ظهور تصویر بزرگتری از اوضاع میشود.
"برای نمونه، «وینستون چرچیل» برای خرد عملگرایانهاش مشهور بود، «مادر ترزا» خردمندیِ نیکخواهانهای داشت، «سقراط» بهلحاظ فلسفی خردمند بود"آنها به شما کمک میکند تا ویژگیهای متنی و بافتاری را ببینید و بتوانید تناسبی میان این دو برقرار کنید: «نیازهای شرایط خاص» و «دانشی که برای ادارۀ موقعیتی متفاوت دارید».
به دیگر بیان، استراتژیهای مربوط به خردمندی میتواند حساسیت شما را نسبت به زمینه و بستر افزایش دهد. آنها ممکن است شما را به سوی توازن بیشتر میان منافع شخصی و منافع دیگران راهنمایی کند و بنابراین تحت شرایطی همکاری را بهبود بخشد.
۴ - «فرهنگ» چگونه بر خردمندی تأثیر میگذارد؟
به سه شیوه در این باره میتوان اندیشید:
الف) معنای فضیلت را چه بدانیم؛ چراکه تعریف آن بهصورت چشمگیری در فرهنگهای مختلف، متفاوت است.
ب) از میان مسیرهای متنوّع آموزشی، کدامیک دنبال میشود. برای نمونه، در آمریکای شمالی، بر پیروزی و موفقیت تأکید میشود – حتی در مدارس ابتدایی هم آموزش داده میشود. در ژاپن (جاییکه توانایی تغییر چشمانداز مهم دانسته میشود)، موفقیت مسأله نیست – دست کم نه بهشکلی که در آمریکا مطرح است.
ج) انواع متفاوتی از تجربهها وجود دارد که مردم در فرهنگهای مختلف با آن روبهرو میشوند.
نه تنها ممکن است تجربهها ناهمگون باشد، بلکه استراتژیهای مدیریت این تجربهها هم میتواند متفاوت باشد. برای نمونه، شیوۀ مواجهۀ مردم به مشقّتها و منازعات اجتماعی را بررسی کنید. مثلاً، در ژاپن و هنگ کنگ، مردم در کار بهصورت مستقیم دربارۀ اختلافات بحث نمیکنند. در عوض، اغلب یک سرپرست یا بخش سومی وجود دارد که وظیفۀ آن حل اختلافهاست، شیوهای که در آمریکا دیده نمیشود.
۵ - چرا در جهان «خردمندبودن» به عنوان فضیلتی انسانی و محبوب در نظر گرفته میشود؟
این صرفاً یک گمانهزنی است، اما اگر موضعی انقلابی داشته باشید، میبینید که بقای گونۀ انسان نیازمند تواناییهای شناختی است که شامل طرحریزی، مشخصکردن چشمانداز و ایجاد هماهنگی میان اعضای گروه و فعالیتهای آنان است.
"این داستانها در سراسر جهان وجود دارد – سومریها، مصریان باستان، وداهای پرقدمتِ هندیها، متون تائویی و کنفوسیوسی در چین و فلاسفۀ یونان باستان"بنابراین، جنبههای معینی از خردمندی – سنجش، تلفیق منظرهای متفاوت، روشنفکری – برای زندهماندن ضروری است. به این معنا، کسانی که این مهارتها را در جوامعِ ابتداییِ شکارچی و گردآورنده پرورش دادند، احتمالاً کامرواتر بوده و بیشتر زندگی کردهاند؛ چراکه تحت چنین شرایط، زمانیکه شما با شرایط بیثبات و سختیها روبهرو میشوید، این مهارتها میتواند به شما کمک کند تا تصویر بزرگتری را ببینید و بهصورت مؤثّرتری با سایرین هماهنگ شوید. بنابراین، خردمندی احتمالاً در فرگشتِ کامیابانۀ انسان نقش داشته است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران