اشغال ایران توسط بریتانیا و شوروی، نتیجه فقدان اندیشه سیاسی بود

اشغال ایران توسط بریتانیا و شوروی، نتیجه فقدان اندیشه سیاسی بود
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۲ شهریور ۱۴۰۰

به گزارش خبرنگار مهر، علی‌رغم اینکه برخی از استادان علوم سیاسی علت اشغال ایران توسط شوروی و بریتانیا در سوم شهریور ۱۳۲۰ را انتقال کالا و جنگ افزار به شوروی در جنگ با آلمان می‌دانند اما عده دیگری از پژوهشگران تاریخ، این تفسیر را یکی از نقاط عطف انحراف اندیشه سیاسی ایران برمی‌شمرند.

اوج و فرود تاریخ اندیشه متأثر از شرایط اقلیمی، جغرافیایی، حکومت‌ها و تعاملات است

مجید ضیایی، پژوهشگر تاریخ با اشاره به تاریخ اندیشه گفت: در بررسی تاریخ اندیشه در ایران از دوران پیش از اسلام مشاهده می‌کنیم که مثل هر پدیده دیگری که دارای فراز و نشیب است در زمان‌هایی اندیشیدن اوج می‌گیرد و در زمان‌هایی فرود دارد. اینکه چه عواملی موجب می‌شود که اندیشیدن و اندیشه اوج یا فرود پیدا کند را باید در سیر اندیشه بررسی کنیم و باید تعاملات اندیشه را در یک بازه زمانی بسیار طولانی که یک دوره تقریباً ۲ هزار ساله است، واکاوی کنیم. از این جهت می‌گویم بازه ۲ هزار ساله که پیش از آن متن تاریخی و گزارش تاریخی نداریم. البته روایت‌هایی براساس افواه و اقوال نه چندان مستند وجود دارد اما هر چه جلوتر می‌آییم نکات تاریخی ما بارزتر و داده‌های تاریخی افزون‌تر می‌شود.

این پژوهشگر تاریخ دامه داد: می‌دانیم که عصر برنز یا عصر مفرغ و … در همه جای دنیا هم‌زمان نیست. شرایط اقلیمی و زیستی مردم وضعیت معادن موجب می‌شده برخی وقایع در مناطقی زودتر و در مناطقی دیگر درتر رخ دهد.

"شرایط اقلیمی و زیستی مردم وضعیت معادن موجب می‌شده برخی وقایع در مناطقی زودتر و در مناطقی دیگر درتر رخ دهد"به عنوان مثال قاره آمریکا به دلیل شرایط خاص جغرافیایی و جداافتادگی که آمریکا داشت از نظر تاریخی هیچ وقت وارد عصر آهن نشد. از آنجایی که امکان حمل و نقل در آن زمان خیلی کمتر بود تعاملات بین مناطق مختلف زمین به سادگی انجام نمی‌شد. علاوه بر آن چون بشر نیازهای خود را از اقلیم خودش تأمین می‌کرد به طور قطع تمدن و فرهنگی که در دره‌های چین که امکان سالانه کشت چندباره برنج وجود داشت با فرهنگی که در مناطق خشک شکل می‌گرفت، متفاوت بود. اندیشیدن هم تا میزان زیادی بر پایه موقعیت اقلیمی و شرایط زیستی انسان شکل می‌گرفته است و منابع طبیعی و معادن، شرایط اقلیمی و شرایط جغرافیایی موجب شد که تمدن بشری در نقاط مختلف به شکل متفاوتی رشد پیدا کند. به طور طبیعی وقتی تمدن شکل می‌گرفت و به سمت پاسخ به نیازهای بشر می‌رفت، اندیشیدن هم شکل می‌گرفت.

ضیایی گفت: سیر اندیشیدن در ایران در شرایط اقلیمی و در شرایط خاص حاصل برهم کنش‌ها متفاوت بود و مهاجرت‌هایی که در قرون قبل از اسلام از شرق به غرب اتفاق افتاد به عنوان مثال تمدن بودایی را از تبت به شرق ایران یعنی افغانستان فعلی وارد کرد و تعاملی که پس از اسلام در افغانستان بین فرهنگ‌های اسلامی و بودایی صورت گرفت، منشأ شکل‌گیری نحله‌های فکری مختلفی در این مناطق شد.

این پژوهشگر تاریخ افزود: همچنین عواملی مانند حاکمیت و قدرت‌های سیاسی و جنگ‌ها باعث سترون شدن اندیشه‌های کهن.

زایش و رویش اندیشه‌های جدید در مناطق مختلف می‌شدند. اگر به گذشته برگردیم مشاهده می‌کنیم که مواردی مانند آمدن اسلام به فلات ایران موجب اندیشیدن به نحوه‌ای جدید شد، همچنان که آمدن تمدن هلنی از سمت یونان به دلیل تعاملات فرهنگی یا جابجایی‌های مهاجرتی اقلیمی و جنگ‌هایی مانند حمله مغول و جنگ‌های صلیبی یا حتی حمله موسوم به حمله اسکندر، آثاری را بر اندیشه انسان ایرانی گذاشتند.

ارکان منع اندیشه‌ورزی در ایران با غزالی شکل گرفت

وی در ادامه گفت: به عنوان مثال نوشته شدن کتاب تهافه الفلاسفه غزالی که از متعصبان اشاعره بود در قرن پنجم هجری یکی از ارکان منع اندیشه‌ورزی در ایران محسوب می‌شد. غزالی بر نقل تکیه می‌کرد و اندیشیدن را بر چارچوب فقه مجاز می‌دانست و این منع اندیشه که از زمان غزالی به وجود آمد نوعی امتناع تفکر حتی در کلام را در این منطقه موجب شد و از یک زمانی به بعد تفکر نه تنها در کلام و فلسفه که حتی در فقه هم تعطیل شد.

ضیایی عنوان کرد: همچنین سلفی‌گری ابن‌تیمیه یا اخباری‌گری محمدامین استرآبادی هر دو به نوعی پایان رسمی تفکر را عنوان می‌کنند. عصاره حرف سلفیه این بود که آنچه که سلف صالح انجام می‌داد را باید انجام داد اخباری‌گری هم معتقد است آنچه در خبر آمده است همان گونه آن را انجام بده و اگر در خبر نیامده است را رها کن.

امتناع اندیشه‌ورزی در سیصد سال قبل از صفویه

این پژوهشگر تاریخ اندیشه با اشاره با نقاط عطف تاریخی در اندیشه انسان ایرانی گفت: از جمله نقاط عطفی که در تاریخ اندیشه ما نادیده گرفته می‌شود نبرد ملازگرد در آسیای صغیر است واقع در ترکیه فعلی بین آلب ارسلان سلجوقی و امپراتوری روم شرقی واقع است. آلب ارسلان دولت روم شرقی را که در قسطنطنیه یا استانبول فعلی بود را شکست داد.

"به عنوان مثال قاره آمریکا به دلیل شرایط خاص جغرافیایی و جداافتادگی که آمریکا داشت از نظر تاریخی هیچ وقت وارد عصر آهن نشد"البته جدایش مذهب کاتولیک از ارتدوکس مسیحی در سال ۱۰۵۴ میلادی است و پاپ که مستقر در کلیسای کاتولیک رم بود و اسقف اعظم قسطنطنیه که مقر امپراتوری روم شرقی بود به شکل رسمی از هم جدا شده بودند.

وی ادامه داد: در سال ۱۰۷۱ میلادی طی یک اتفاق سیاسی به نام نبرد ملازگرد آلب ارسلان سلجوقی موفق می‌شود رومانوس دیوجانوس از امپراتوری روم شرقی را شکست دهد لذا امپراتوری روم شرقی مجبور شد از کلیسای کاتولیک و روم غربی که ۱۷ سال پیش از آنها جدا شده بود تقاضای کمک کند و این یکی از علت‌های مذهبی جنگ‌های صلیبی است که در ۱۰۹۸ واقع می‌شود.

ضیایی در ادامه اظهار کرد: قسطنطنیه و حاشیه دریای روم یا همان مدیترانه محل تعاملات از جمله تعاملات و تعارضات اندیشه‌ای شرق و غرب بوده است و علل جنگ اخیر سوریه را می‌توان در تزاحماتی که در ۳ هزار سال پیش ریشه دارند دانست هر چند ابزار جنگ یا مسئله داعش شکل جدید این نبرد هستند اما این تنازع ریشه در تاریخ گذشته دارد.

این پژوهشگر اندیشه گفت: از نبرد ملازگرد به بعد تعاملات ما با حوزه مسیحیت بسیار زیاد شد همانطور که بعد از جنگ‌های صلیبی این اتفاق افتاد. البته بعد از حمله مغول تعاملات ما با شرق زیاد نیز شد.

وی افزود: باید توجه کنیم که این حمله‌ها باعث شورش‌های محلی و عدم ثبات در منطقه ایران یعنی از سند در شرق تا مدیترانه در غرب و تضادهای سیاسی موجب بست اندیشیدن شد که مهاجرت‌های دانشمندان و علما را در این دوره‌ها مشاهده می‌کنیم. مثلاً در دوره مغول بسیاری از دانشمندان و شاعران به هند مهاجرت می‌کنند به این دوره از شعر فارسی شاید به همین دلیل سبک هندی می‌گویند زیرا بیشتر شاعران این سبک در آن منطقه جعرافیایی می‌زیستند.

ضیایی در ادامه تاکید کرد: از این دست جنگ‌ها از میانه قرن پنجم هجری (قرن یازدهم میلادی) تا آغاز صفویه (سده شانزدهم میلادی) داریم یعنی چیزی حدود چهار تا ۵ قرن. در این دوره اندیشه در ایران اعم از سیاسی، کلامی، فلسفی و فقهی دچار توقفی جز در افراد معدودی چون خواجه نصیرالدین طوسی است و به علت حمله مغول و آشوب‌های سیاسی ناشی از آن یک امتناع اندیشه‌ای تا ابتدای صفویه را مشاهده می‌کنیم.

اندیشه در دوران صفویه با محدودیت مواجه بود

این پژوهشگر تاریخ اندیشه گفت: در زمان صفویه به عنوان سلسه‌ای با ریشه تصوف -و شیخ صفی‌الدین اردبیلی که بست اندیشه داشت- اما به دلایلی در ادامه به شیعه گرایش پیدا کردند، مشاهده می‌کنیم که اندیشه فلسفی هم به الهیات فلسفی محدود می‌شود و فلسفه به معنای عام آن محلی از اعراب ندارد یا هیچ بحث کلامی در این دوره مشاهده نمی‌کنیم و همین نداشتن بحث کلامی است که باعث رشد اخبارگری در پایان دوره صفویه می‌شود.

وی ادامه داد: یعنی وقتی اندیشیدن متوقف می‌شود کار به دست کسانی می‌افتد که نمی‌اندیشند این موجب شد که در سلسله صفویه اندیشه‌ورزی در ایران تعطیل شود و چون صفویه چارچوبی که انتخاب کرد چارچوب فقهی بدون کلام -کلام اندیشیدن در دین است- بود لذا مشربی در فقه برتری پیدا کرد که منحصراً فقه را به شکل جامد استفاده می‌کرد و اگر فلسفه‌ای بود فقط الهیات فلسفه بود و امثال ملاصدرا و میرداماد به آرامی طرد و حذف می‌شدند. این رویکرد خود یکی از علل نابودی حکومت صفوی شد.

قطع تعاملات مستقیم فلات ایران با غرب توسط عثمانی نقطه عطفی در تاریخ اندیشه است

ضیایی گفت: یکی دیگر از نقاط عطف تاریخی سال ۱۴۵۳ میلادی است سالی که سلطان محمد فاتح در ژوئن ۱۴۵۳ که خرداد سال ۸۳۱ هجری شمسی می‌شود قسطنطنیه را از دست مسیحیان آزاد کرد و روم شرقی منقرض شد.

با انقراض امپراتوری روم شرقی توجه مسیحیان اروپایی به شرق عثمانی یعنی ایران جلب شد و دنبال این بودند تا شرق عثمانی دولت محمد فاتح را دچار مشکل کنند و توجه او به غرب را بزدایند.

این پژوهشگر گفت: ماجرای تعاملات ایران با غرب بعد از ۱۴۵۳ میلادی بسیار جدی می‌شود. محمد فاتح و جانشینان او در عثمانی دسترسی حکومت‌های فلات ایران را برای ابد به مدیترانه قطع می‌کنند و ما تعاملات مستقیم خود را با غرب از دست دادیم. حائل شدن عثمانی بین فلات ایران و غرب و صدماتی که مدام از عثمانی ضربه می‌خوردیم، باعث شد که همواره نگاه منفی به عثمانی و نگاهی مثبت به آنسوی عثمانی یا غرب پیدا کنیم. بنابراین فهم تاریخ ایران بعد از قرن ۱۵ و از اوایل قرن ۱۶ میلادی همچنان که به فهم غرب منجر می‌شود به فهم تعامل ما با غرب هم منجر می‌شود و این‌ها نقاط عطفی است که در تاریخ اندیشه باید به صورت ریشه‌ای به آنها پرداخت.

نظام آموزشی ما در اندیشه سیاسی فقیر است

ضیایی گفت: وقتی کتاب «غرب چگونه غرب شد» یا «ما چگونه ما شدیم» را می‌خوانیم حرفی از این نقاط عطف تاریخی نیست درحالیکه اندیشه دانشجویان کشور با همین کتاب‌ها شکل می‌گیرد و این نشان می‌دهد نظام آموزشی ما چقدر در اندیشه سیاسی فقیر است. کتاب «رضاشاه» سرشار از بی‌فکری و عدم توجه به تاریخ است وقتی کسی برای توصیف نقش رضاشاه در امنیت ایران به نقش نایب حسین کاشی اشاره می‌کند و نمی‌داند نایب حسین کاشی یکسال و نیم پیش از به قدرت رسیدن رضاشاه از دنیا رفته است یعنی اظهار نظر چنین فردی در تاریخ نباید مورد توجه قرار گیرد.

تنازع و تزاحم طولانی مدت دو قدرت روسیه و بریتانیا بر سر ایران، اندیشه ایرانی را متوقف کرد

این پژوهشگر تاکید کرد: منع اندیشیدن در ایران از یک زمانی به بعد که تعاملات با غرب افزایش پیدا کرد و منافعی که غرب برای خود از رود سند تا مدیترانه می‌یافت قصه متفاوتی از سایر نقط دنیا را رقم زده است.

"از آنجایی که امکان حمل و نقل در آن زمان خیلی کمتر بود تعاملات بین مناطق مختلف زمین به سادگی انجام نمی‌شد"از حدود ۲۶۹ سال پیش همزمان منافع دو قدرت روسیه و بریتانیا در این منطقه با مرکزیت فلات ایران به دلایل مختلف اصحطکاک پیدا کرد. تزاحم و ورودی که این دو قدرت در این منطقه داشتند باعث شد یک دو قطبی بسیار ناشناخته و مبهمی ایجاد شود که تاریخ ما، بین این دو قدرت به سان دو سنگ آسیاب له شد.

وی در ادامه افزود: علاوه بر این هر یک از این دو قدرت هم مشرب‌های مختلفی در درون خود داشتند و اگر نخواهیم نقش این مشرب‌ها مثلاً کمپانی هند شرقی را در این تزاحمات ببینیم چگونه می‌خواهیم شرح دهیم که ما، چگونه ما شدیم؟ تنازع و تزاحم بین این دو قدرت باعث شد که اندیشه ایرانی که از دوره صفوی هم فقه بدون کلام را برگزیده بود و در مقطع خاصی موجب ترویج اخباری‌گری شده بود، متوقف شود گویا از زمانی که بین سنگ آسیاب این دو قدرت قرار گرفتیم نباید می‌اندیشیدیم و شروع کردیم به ریزه‌خواری از خوان این دو قدرت.

تاریخ‌نویسان دو قدرت روس و بریتانیا، تاریخ ایران را مغشوش و دست ما را از عبرت‌های تاریخی خالی کردند

ضیایی گفت: جناح‌های مختلف داخل روسیه و بریتانیا و کسانیکه آبشخورشان از این دو حکومت بود، دست به مغشوش کردن تاریخ ایران در همان مقطع زدند. به طوریکه بزرگترین اتفاقات تاریخ معاصر ایران مانند سلطنت ۵۰ ساله ناصرالدین شاه را در سفرهای پرخرج به اروپا خلاصه می‌کنند و دست ما را از آموزه‌ها و عبرت‌های تاریخی دوره ناصری خالی می‌گذارند.

خطای بزرگی به نام رضاشاه نشان می‌دهد ما از تاریخ قاجاری هیچ درسی نگرفتیم

این پژوهشگر تاریخ گفت: خطای بزرگی به نام رضاشاه نشان می‌دهد ما از تاریخ قاجاری هیچ درسی نگرفتیم. برخی از استادان مدعی هستند که رضاشاه ایران را متحد نگه داشت اما داده‌های تاریخی به ما می‌گوید این تعبیر غلط است. در دوره چهار ساله جنگ جهانی اول از ۱۲۹۳-۱۲۹۷ چهار امپراتوری روسیه، اتریش-مجارستان، عثمانی و رایش دوم امپراتوری آلمان از بین رفتند اما دولت ایران باقی ماند که حکایت از اراده الهی بر بقای ایران از طریق افرادی چون مستوفی‌الممالک و مشیرالدوله و … دارد رضاشاه که یک عامل یکی از این دو قدرت بیرونی بود که در بازه کوتاه زمانی که قدرت دوم به دلیل انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ از صحنه خارج شده بود توسط قدرت اول به حکومت برکشیده شد.

انحرافات تاریخی نتیجه فقدان اندیشه‌ورزی ما و مغشوش کردن تعمدی تاریخ ایران از سوی ایادی قدرت‌ها است

وی افزود: وقتی ریزه‌خوار اندیشه دو قدرت منفعت طلب شوروی و بریتانیا شدیم تاریخ خودمان را هم براساس رضایت آنها می‌نویسیم و مغشوش می‌کنیم.

تاریخ‌نویسان قاجاری عمدتاً بابی و بهایی بودند و تاریخ نویسان دوره پهلوی علاوه بر اینکه ممکن است بابی یا بهایی باشند وابسته به روس و بریتانیا نیز بودند. لذا فقدان اندیشه‌ورزی و نشناختن از سوی ما و مغشوش کردن تعمدی تاریخ از سوی ایادی قدرت‌ها باعث می‌شود که استاد علوم سیاسی ما بگوید رضاشاه با بریتانیا رابطه‌ای نداشت درحالیکه یک جناح در بریتانیا از طریق وثوق الدوله در حال بستن قرارداد ۱۹۱۹ علیه ایران بود و جناحی دیگر از طریق ژنرال آیرون ساید مشغول برکشیدن رضاشاه به قدرت!

نداشتن اندیشه تاریخی می‌تواند به انفعال یک کشور در برابر اشغالی چون شهریور ۱۳۲۰ شود

ضیایی در پاسخ به این سوال که هر کدام از روسیه و بریتانیا دنبال چه منفعتی در ایران بودند؟ گفت: روسیه کشوری است که بر مبنای خشکی سرزمینی طراحی شده و از زمان پتر کبیر اصرار دارد به آب‌های مدیترانه و اقیانوس هند دست پیدا کند. بریتانیا هم براساس امپراتوری دریاها و اقیانوس سالاری شکل یافته است و تمام آب‌های کره زمین را از آن خود می‌دانند که این مانع روسیه از دستیابی به آب‌های آزاد می‌شد. راز فهم قرن ۱۹ فهم اصحطکاک بین روسیه و بریتانیا است که در جاهای مختلف اشکال متفاوت دارد.

این پژوهشگر تاریخ گفت: فقدان اندیشه موجب شده که متوجه حوادث جاری یکصد سال اخیر کشورمان نباشیم. یکی از این مسائل اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ توسط روس و انگلیس است.

"محمد فاتح و جانشینان او در عثمانی دسترسی حکومت‌های فلات ایران را برای ابد به مدیترانه قطع می‌کنند و ما تعاملات مستقیم خود را با غرب از دست دادیم"در سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای بریتانیا از جنوب و غرب و نیروهای شوروی از شمال به ایران حمله و ایران را اشغال کردند. بهانه رسمی‌شان برای اشغال هم این بود که ایران به جاسوسان آلمانی اجازه فعالیت داده و این جاسوسان به دنبال کودتا در ایران هستند و ما از سمت اینها برای منافع خودمان در ایران احساس خطر می‌کنیم و دولت ایران باید آنها را اخراج کند.

وی گفت: دولت ایران از سال‌ها پیش به تعدادی مستشاران وکارکنان آلمانی اجازه داده بود که که برای مشاغل غیر نظامی چون تجارت، راه‌آهن یا کارکنان رادیو و بعضی صنایع دیگر در ایران کار کنند و این همکاری ربطی به رایش سوم و نازیسم نداشتند و تعدادشان بسیار کمتر از تعدادی بود که روس و انگلیس ادعا می‌کردند. یادمان باشد که تا ۱ تیر ۱۳۲۰ شوروی دوست آلمان بود و این بریتانیا بود که با آلمان در حال جنگ بود، اما در ۱ تیر ۱۳۲۰ آلمان به شوروی حمله کرد که چرایی این حمله موضوع بحث ما نیست.

ضیایی افزود: در ۲۸ تیر ۱۳۲۰ شوروی و بریتانیا متحدا به ایران نامه می‌دهند که آلمانی‌ها را از ایران اخراج کنید و ایران جواب می‌دهد که همه کارکنان زیر نظر هستند و اتفاقی نمی‌افتد و دوباره در ۲۵ مرداد از ایران می‌خواهند آلمان‌ها را اخراج کند و ایران اعلام می‌کند که دارد همه را اخراج می‌کند. با این حال در ساعت ۴ صبح سوم شهریور ۱۳۲۰ سفیران شوروی و بریتانیا به ایران اعلام می‌کنند که نیروهای نظامی‌شان وارد ایران شده‌اند، نیروی دریایی بریتانیا از جنوب و نیروی زمینی آن از کرمانشاه وارد ایران شدند.

این پژوهشگر تاریخ عنوان کرد: بهانه دیگرشان این بود که دولت رضاشاه به آلمان گرایش دارد و سومین بهانه هم این بود که ما به مسیر ایران برای بردن کالا و جنگ افزار به شوروی در جنگ با آلمان نیاز داریم. شاید شنیده باشید که توسط عده‌ای ایران پل پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم نامیده شده است.

هر سه بهانه بریتانیا و شوروی برای اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ دروغ و فریب بود

وی تصریح کرد: اما شواهد تاریخی نشان می‌دهد هر سه بهانه هم دروغ، هم غلط و هم فریب است.

غلط است چون این ماجرا اینگونه اتفاق نیفتاد، دروغ است چون عمداً دارند چیزی را که واقعیت ندارد جا می‌اندازند و فریب است چون برای اغتشاش تاریخی به آن نیاز دارند.

ضیایی گفت: پاسخ این است که جاسوسان آلمانی ممکن است در هر جایی فعالیت کنند ولی آنقدر مؤثر نبودند که به خاطر آن اتحاد جماهیر شوروی که درگیر جنگ با آلمان و مجبور به عقب‌نشینی زیادی در مقابل هیتلر شده بود، نزدیک ۱۲ لشکر خود را برای حمله به ایران گسیل کند تا تنها چند جاسوس آلمانی را بگیرد. آیا نمی‌شد چند جاسوس روس، جاسوسان آلمانی در ایران را بگیرند یا عملیات ضد جاسوسی علیه آنها انجام دهند؟ در ثانی ایران اعلام کرده بود که در حال بیرون کردن آنها بود.

این پژوهشگر گفت: همچنین شواهد متقن تاریخی گویای این مطلب است که رضاشاه به آلمانی گرایش داشت که ضد کمونیسم بود و این مشی را هم از بریتانیا گرفته بود و از سال ۱۳۱۸ که جنگ جهانی اول شروع شد و در شهریور ۱۳۲۰ که به ایران رسید در این دو سال وزیر رضاشاه یعنی سرلشکر احمد نخجوان از سفیر بریتانیا طلب هواپیمای جنگی می‌کند که اگر زمانی شوروی به ایران حمله کرد چاه‌های نفت باکو را بزند. اگر ایران با آلمان بود چرا می‌خواست چاه‌های نفت باکو را در شوروی که آن موقع در اتحاد با آلمان بود بزند؟ یا محمدعلی مقدم سفیر ایران در بریتانیا به وزیر خارجه بریتانیا پیشنهاد یه اتحاد پنهانی علیه آلمان را می‌دهد که مبادا خطر آلمان متوجه ایران شود اما سفیر بریتانیا خیلی واضح جواب می‌دهد که ایران به ما نیاز دارد نه ما به ایران.

وی افزود: بریتانیا می‌دانست که رضاشاه سیاست‌هایش را مطابق منافع بریتانیا اتخاذ می‌کند و اسناد وزارت خارجه بریتانیا هم ضدیت رضاشاه با آلمان هم همین را نشان می‌دهد. یا گفته می‌شود محتشم‌السلطنه اسفندیاری، رئیس مجلس ایران با هیتلر دیدار کرده اما این دیدار به دعوت هیتلر و در مسیر بازگشت از مراسم تاجگذاری جرج ششم، پادشاه بریتانیا انجام شده است. سه هفته در لندن و تنها سه روز در آلمان بود.

"حائل شدن عثمانی بین فلات ایران و غرب و صدماتی که مدام از عثمانی ضربه می‌خوردیم، باعث شد که همواره نگاه منفی به عثمانی و نگاهی مثبت به آنسوی عثمانی یا غرب پیدا کنیم"اما در زمان اشغال ایران و بعد از رضاشاه اینگونه تبلیغ کردند که رضاشاه برای این توسط متفقین عزل و تبعید شد که به آلمان نزدیک شده بود. چون فقدان سنت اندیشه‌ورزی هست و راه اندیشیدن در تاریخ را نمی‌دانیم این تحریف‌های تاریخی برای خود جا باز می‌کند.

ضیایی گفت: ادعا می‌شود ایران برای انتقال کالا و جنگ‌افزار به شوروی، توسط دو قدرت روس و بریتانیا اشغال شد. سوال این است که چند تُن کالا در زمان اشغال ایران به شوروی منتقل شد؟ اگر ۳۰ تا ۴۰ درصد انتقال کالا و جنگ‌افزار از طریق ایران صورت گرفته باشد اشغال ایران توجیه‌پذیر است اما وقتی تنها دو درصد جنگ‌افزارها از طریق ایران انتقال یافته است ایران نمی‌توان پل پیروزی متفقین باشد.

گزاره ایران پل پیروزی متفقین در جنگ، یک تحریف بزرگ تاریخی بدون سند است

این پژوهشگر گفت: لقب پل پیروزی متفقین را چه کسی به ایران نسبت داده است؟ که استاد علوم سیاسی ما در کتاب خود می‌نویسد «متفقین ایران را پل پیروزی می‌دانستند». چرچیل یا استالین یا روزولت یا آیزنهاور گفته‌اند؟ آیا سندی برای این ادعا وجود دارد؟

وی ادامه داد: این سه غلط تاریخی درباره شهریور ۱۳۲۰ هنوز هم جریان دارد و حتی در کتب تاریخ مدارس و تاریخ فرزندان ما تکرار می‌شود. این برای کتمان یک واقعیت است تا روندی را پنهان کنند و سنت نیندیشیدن در کنار کسانی که مداوم تاریخ را مغشوش کرده‌اند موجب شده تاریخ به شکل دیگری به ما ارائه شود.

هدف از اشغال ایران، حفظ تسلط بریتانیا و شوروی بر هارتلند جهانی بود

ضیایی گفت: اهمیت شهریور ۱۳۲۰ از این جهت است که بازگردیم و ببینیم چه اتفاقی در شهریور ۱۳۲۰ رخ داد.

پیدا کردن حقیقت اشغال ایران کار کسانی است که اندیشه تاریخی خود را بر مبنای واقعیت‌های تاریخی استوار می‌کنند نه تنها برمبنای داده‌ها و تحلیل‌های دیگران. واقعیت این بود که منطقه هارتلند جهانی که خشکی‌های بین اقیانوس هند تا مدیترانه را در برمی‌گیرد و ایرانی هم بخشی مهمی از آن است باید در تسلط دو رقیب شوروی و بریتانیا باقی می‌ماند.

وی ادامه داد: بریتانیا و شوروی از ۱۸۰ سال قبل از شهریور ۱۳۲۰، نسبت به هم دیگر در هارتلند جهانی اصطکاک و تضاد منافع داشتند و می‌ترسیدند که هر یک منافع دیگری را به خطر بیندازد. لذا دو قدرت در شهریور ۱۳۲۰ در قرادادی میزان پیش‌روی و سهم هر یک از ایران را تعیین و یکدیگر را ملزم به رعایت آن کردند که عیناً بر همان حدودی که در قرارداد ۱۹۰۷ و قراردادهای پیش از آن در قرن ۱۹ تعیین کرده بودند، منطبق بود.

ضیایی گفت: شواهد بسیاری از جمله مکاتبات بین چرچیل و استالین و سفرا و ژنرال‌های شوروی و بریتانیا با یکدیگر در ایران وجود دارد که نشان می‌دهد بریتانیا از ترس اینکه مبادا شوروی به چاه‌های نفت خلیج فارس نزدیک شود، از کرمانشاه و همدان وارد ایران شد و به سرعت قشون خود را به قشون شوروی رساند تا مانع پیشروی آنها گردد. البته در قرار داد ۱۹۰۷ هنوز مبحث چاه‌های نفت مطرح نیست بلکه ترس بریتانیا از رسیدن شوروی به بلوچستان ایران و دست‌اندازی به شبه قاره ارزشمند هند موضوعیت دارد.

این پژوهشگر گفت: اگر محقق تاریخی دقت کند فریب این را نمی‌خورد که اشغال ایران نه به دلیل دستگیری جاسوسان آلمانی و گرایش رضاشاه به آلمان بود بلکه هر دو قدرت به دنبال حفظ منطقه نفوذ خود و ترس از نفوذ دیگری به منطقه مورد نظر خود بودند.

اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ روند توسعه طبیعی ایران را متوقف کرد

وی در پاسخ به این سوال که تزاحمات شوروی و بریتانیا چگونه روند توسعه طبیعی ایران را متوقف کرد؟ گفت: وقتی کشوری در اشغال است و اختیار خود را ندارد، نمی‌تواند همزمان با تحولات جهانی جلو برود. صد سال طول کشید تا راه آهن به ایران بیاید و دیرترین تکنولوژی که به ایران آورده شد راه آهن است.

"از حدود ۲۶۹ سال پیش همزمان منافع دو قدرت روسیه و بریتانیا در این منطقه با مرکزیت فلات ایران به دلایل مختلف اصحطکاک پیدا کرد"حتی راه آهنی که رضاشاه کشید مظهر اتلاف سرمایه ملی بود. راه آهن ساخته شده در ایران از شهرهای بزرگ ایرانی یعنی تهران، مشهد، اصفهان، تبریز، یزد، شیراز و رشت و کرمان و کرمانشاه رد نمی‌شد.

ضیایی گفت: رضاشاه در حدود بیست سالی که سلطنت کرده حدود ۴۴ هزار سند ملکی به نام او خورده یعنی روزی هفت سند ملکی از اموال مردم را چپاول کرده است. متن شکایات مردم بعد از شهریور ۱۳۲۰ و عزل و تبعید او را به مجلس می‌شود مطالعه کرد. همین یک صفت بد چپاولگری بسیار بر روی سرنوشت رضاشاه و ایران تأثیر بد داشته است. همچنین قحطی مشهور به بلوای نان – منظور قحطی بزرگ نیست- در اثر چپاول انبار غله ایران و جلوگیری از ورود غله از آذربایجان به ایران مرکزی در دو سال اشغال ایران بعد از شهریور ،۱۳۲۰ از جمله مواردی است که روند توسعه طبیعی ایران را مختل کرد.

دروغ‌های تاریخی چون «ایران پل پیروزی متفقین»، اندیشه سیاسی ما را منحرف ساخته است

این پژوهشگر اندیشه تصریح کرد: کنسولگری بریتانیا در همه جای ایران فعال بود و در کتابی به نام وقایع اتفاقیه که سال‌های ۱۲۹۹ تا ۱۳۲۵ قمری را در شیراز در ایران را روایت می‌کند جزئی‌ترین مسائل شهر و منطقه مثل اینکه در کدام شهر سگی هفت قلو زاییده است، توسط کنسولگری بریتانیا در شیراز به نگارش در می‌آمد.

این یعنی دیگر کنسولگری‌های بریتانیا در ایران هم چنین کارهایی می‌کردند برای اینکه بدانند فرهنگ عمومی مردم ایران چگونه است که براساس آنها درباره ایران تصمیم می‌گرفتند. سفرنامه‌های زیادی برای این دوره ثبت و ضبط شده است که جزئی‌ترین مشخصات کاروانسراها و راه‌های ایران را ثبت کرده‌اند. بعد چنین افرادی در مقام‌های مختلف و حتی تا سطح وزارت خارجه بریتانیا در ایران (مانند لرد جورج کرزن) ارتقا می‌یافتند.

وی افزود: بریتانیا منفعتی را تعریف می‌کند و برای آن منفعت تمام مسیر را می‌چینند حتی اگر آن منفعت به شکل مقطعی حکم کند که بریتانیا علیه آلمان با شوروی دست اتحاد با شوروی بدهد و این همان یوتیتالیارنیسم یا منفعت‌گرایی مطلق است. بریتانیا رضاشاه را برای دو هدف نفت و یکپارچگی علیه شوروی می‌خواست که به آنها دست یافت.

ضیایی گفت: عمری است در گوش ما خوانده‌اند که ایران پل پیروزی متفقین بوده درحالیکه کالا و ادوات جنگی را از سمت آرخانگلسک و شمال شوروی وارد روسیه کردند، چرا انگلیس می‌خواهد جا بیندازد که رضاشاه به آلمان گرایش داشته؟ چون می‌خواهد بگوید ما به کمک ملت ایران آمدیم و رضاشاه را برداشتیم و خطر آلمان برای ایران را هم دفع کردیم. دروغ‌هایی مثل ایران پل پیروزی متفقین که ما در تاریخ به خودمان می‌گوئیم موجب انحراف اندیشه سیاسی ما شده و اصلاً تاریخ را وارونه کرده است.

رضاشاه متوجه وقایعی جهانی نبود

این پژوهشگر با اشاره به ماجرای عکس سفیر روس و سفیر انگلیس در روزهای اخیر گفت: گرفتن چنین عکسی به سبک نشست معروف استالین و چرچیل وروزولت در آبان ۱۳۲۲ در تهران به نوعی حاوی پیام تحقیر بود، نشستی که در آن زمان بدون اطلاع وزارت خارجه و دولت و شخص محمدرضاشاه انجام شد.

وی افزود: در بهمن ۱۳۲۰ لایحه‌ای را دولت با این محتوا به مجلس برد که نیروهای نظامی شوروی و بریتانیا ۶ ماه پس از پایان جنگ، نیروهای‌شان را از ایران خارج می‌کنند درحالیکه با هیچ کشوری چنین کاری نکردند.

"برخی از استادان مدعی هستند که رضاشاه ایران را متحد نگه داشت اما داده‌های تاریخی به ما می‌گوید این تعبیر غلط است"به عبارتی بریتانیا دنبال این بود که شوروی را متقاعد کند که اگر در جنگ با آلمان از بریتانیا و ایالات متحده کمک می‌خواهد باید حدود تسلط بریتانیا در ایران را به رسمیت بشناسد.

ضیایی گفت: لذا بی‌توجهی به حقیقت وقایع منجر به برآوردهای اشتباه و تصمیمات اشتباه می‌شود حتی در این اشغال‌ها ریالی را به عنوان غرامت و خسارت نگرفته‌ایم. اشتباه فاحش تاریخی رضاشاه این بود که نمی‌فهمید که اوضاع از چه قرار است. پایین‌ترین سطح داشتن اندیشه تاریخی، عبرت‌آموزی است که رضاشاه فاقد آن بود و از قاجاریه عبرت نگرفته بود.

در سوم شهریور ۱۳۲۰ ایران نه تنها به لحاظ نظامی بلکه به لحاظ اندیشه سیاسی و تاریخی بی‌دفاع مانده بود

این پژوهشگر تصریح کرد: استاد علوم سیاسی دانشگاه ما می‌گوید رضاشاه چکمه از پایش درنیاورد تا ایران را متحد نکرد درحالیکه رضاشاه بسیاری از اطرافیانش را که زبان خارجی می‌دانستند از ترس اینکه انگلیس آنها را جایگزین خودش نکند حذف کرد. سوم شهریور ۱۳۲۰ که شوروی و بریتانیا به ایران حمله کردند و ایران در ۵ شهریور اعلام بی‌طرفی و تسلیم کرد هر چند شوروی و بریتانیا هرجایی را که می‌خواستند در این ۴۸ ساعت گرفته بودند. ایران در شهریور ۱۳۲۰ کشور بی‌دفاعی بود چرا که ارتش ایران دو روز هم دوام نیاورد.

وی عنوان کرد: مشهور است که یک مستشار و ژنرال فرانسوی در ۳۰ مرداد ۱۳۲۰ در همدان پاسخ رضاشاه که از او می‌پرسد ارتش ایران چقدر مقاومت می‌کند بی‌درنگ می‌گوید دو ساعت قربان! رضاشاه با ناراحتی عبور می‌کند و اطرافیان مستشار فرانسوی را شماتت می‌کنند اما او می‌گوید می‌خواستم دل رضاشاه را به دست بیاورم وگرنه باید می‌گفتم دو دقیقه قربان!

ضیایی گفت: در شهریور ۱۳۲۰ ایران بی‌دفاع بود نه تنها به این علت که ارتش قوی نداشت بلکه از این جهت که دنیا دو سال در جنگ بود اما کسی در ایران نفهمید که در دنیا چه وقایعی در جریان و چه خطری متوجه ایران است.

چون رضاشاه تمام افراد فهمیده و صاحب اندیشه سیاسی را یا کشته یا دور کرده بود و افرادی هم که می‌فهمیدند و در چارچوب قدرت باقی مانده بودند، جرأت نداشتند خلاف خشنود رضاشاه اظهار نظر کنند.

این پژوهشگر ادامه داد: ایران خیلی جلوتر از شهریور ۱۳۲۰ و حمله شوروی و بریتانیا در حوزه دیپلماسی تنها مانده بود وقتی ایران در ۱۳۱۳ پذیرفت که دشت ناامید و سرچشمه‌های هیرمند را به افغانستان ببخشد یعنی ایران در دیپلماسی بی‌دفاع بود. وقتی در سال ۱۳۱۶ پذیرفته شد که ایران در مدیریت نه مالکیت شط‌العرب یا اروند رود نقش داشته باشد یعنی ایران در دیپلماسی بی‌دفاع بود.

بی‌دفاعی نظامی و دیپلماتیک ایران در زمان اشغال توسط بریتانیا و شوروی، نتیجه فقدان اندیشه سیاسی بود

وی گفت: بی‌دفاع ماندن نظامی بعد از بی‌دفاع ماندن دیپلماسی و فقدان اندیشه سیاسی بود. رضاشاه در درک سیاست جهانی کور مطلق بود او در مقابل حمله شوروی به فنلاند یا سفر چرچیل به آتلانتیک یا دو سال جنگ در اروپا موضع و اظهار نظری نداشت و دیپلماسی ایران سال‌ها بود که به محرک‌های محیطی خود پاسخ نمی‌داد.

ضیایی تصریح کرد: اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ قابل پیش‌بینی بود و کسی که نگاه بریتانیا و شوروی را به لحاظ تاریخی درباره ایران می‌شناخت و تزاحم منافع این دو قدرت را در ایران می‌دانست، کاملاً می‌توانست به نفع ایران عمل کند که ایران را از حمله اجانب دور نگهدارد و مانع از توقف توسعه طبیعی ایران شود. کسی که از قبل تاریخ را بداند، می‌تواند برای چنین روزهایی برنامه داشته باشد.

وی در پایان گفت: امثال این جمله که ایران پل پیروزی متفقین بود یا رضاشاه ایران را متحد کرد و … انحرافات تاریخی است که اندیشه سیاسی ما را فشل و در اتخاذ سیاست‌های صحیح و به موقع ناتوان می‌کند.

منابع خبر

اخبار مرتبط