دزدی از یک شهربند یکلاقبا، اکبر کرمی - Gooya News
یکم. سالها است من از برساخته ی «شهربند» و شهربندی در برابر شهروندی استفاده میکنم و در توضیح آن بسیار نوشته و گفتهام. در ۱۶ خرداد ۱۳۸۵ در نوشتهای با سرنام «از شهربندی تا شهروندی» از این وضعیت و مناسبات آن گفتهام. در آنجا و در توضیح شهربند آوردهام: شهربند به معنای زندانی است، چنان که شیخ اجل سعدی شیرازی در بوستان می فرماید: درون دلت شهربندست راز/ نگر تا نبیند در شهر باز»(۱)
بعدها و در حالی که هنوز در زندان جمهوری اسلامی ایران بودم سرنام خاطرات زندان خود را «آداب شکار شهربندان» نامیدهام(۱۳۸۸) و در ۱۰ شماره به چاپ آنها پرداختم(۱۳۸۹) و این دید و انگاره را از گوشهها ی گوناگون به تماشا گذاشتم.(۲)
دوم. به تازهگی دیدم عمادالدین باقی ۱۵ سال پس از آن همه کوشش، کتابی منتشر کرده است با سرنام «شهروندی و شهربندی».(۳) از دیدن این نام و سرنام (کتاب در سال ۱۴۰۰منتشر شده است.) از یکطرف خوشحال شدم که آن کوششها به نتیجه رسیده است و بر دل برخی از صاحبنظران نشسته است؛ و از طرف دیگر بسیار دلگیر؛ چه، او هیچ اشارهای به کوششها ی پیش از خود نکرده است.
"سالها است من از برساخته ی «شهربند» و شهربندی در برابر شهروندی استفاده میکنم و در توضیح آن بسیار نوشته و گفتهام"این کار با استانداردهایی که در آمریکا و جهان مدرن مطرح است، نوعی سرقت ادبی است. دستکم به نظر میرسد باقی ایده، دید و انگاره ی مرا دزدیده است، و بدون ذکر تاریخ اندیشه و برساخته به نام خود منتشر کرده است. و دزدی دزدی است! حتا اگر صاحب مال دزدی مسلمان نباشد؛ یا یک "مسلمان خداناباور"(۴) و یکلاقبا باشد.
سوم. برای روش شدن داستان و برای کسانی که احتمالن با این قلم و برساخته "شهربند و شهربندی" آشنا نیستند باید بگویم که تنها پا ی یک برساخته ی زبانی و ترکیب یا کشف یک اصطلاح از متون قدیمیتر در میان نیست؛ خیلی بیشتر از آن است. شهربند و شهربندی حالا یک ایده و انگاره ی مفصل و گسترده است و من از زوایای بسیاری به آن پرداختهام.
کارمن تنها بیرون آوردن یک واژه از غربت و گمنامی و نامی کردن آن نبوده است. این واژه در کارها ی من چنان ورز خورده است که اکنون به یکی از واژهها ی کلیدی و شناسنامهدار در نوشتهها ی من دگردیسیده است. برای آن که بدانید چه روی داده است، تصور کنید آرامش دوستدار برساخته ی "دینخویی" را از یک نویسنده کمتر شناخته شده بگیرد و بدون ذکر آن به نام خود بهکار برد. یعنی آشکارا یک دزدی رخ داده است. اگر یکلاقبایی همانند من از برساخته ی دینخویی بهره ببرد و یادی و نامی از آرامش دوستدار نکند، ممکن است به جهت شهره بودن دوستدار و برساخته ی دینخویی قابل تحمل باشد! اما حتا در این مورد هم اگر من هیچ اشاره به دوستدار نکنم اخلاقن کاردرستی نکردهام! چون خواننده ی کمخبر ممکن است فکر کند این برساخته ی من است.
به عنوان یک نمونه دیگر که باز به آرامش دوستدار بازمیگردد به سرنام «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» نگاه کنید.
"در ۱۶ خرداد ۱۳۸۵ در نوشتهای با سرنام «از شهربندی تا شهروندی» از این وضعیت و مناسبات آن گفتهام"آرامش دوستدار واژه ی "امتناع" را چنان ورز داده است که بهخودی خود یک انگاره و نگاه ویژه در آن خوابیده است. حالا امتناع برای اهل نظر دیگر تنها یک واژه ی بیصاحب و بیشناسنامه نیست؛ و اگر کسی بخواهد از آن در معنایی که دوستدار پخته است، بهره بگیرد، باید به نام او هم اشاره کند. شاید از همین روست که وقتی سید جواد طباطبایی از "امتناع اندیشه" و "امتناع اندیشه سیاسی در ایران" گفت و نوشت؛ یا نام کتاب خود را «زوال اندیشه سیاسی در ایران» گذاشت، بارها متهم به دزدی ادبی و نظری از آرامش دوستدار گشته است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران