قسمت سی و پنج صداقت سیز
سریال صداقت سیز قسمت سی و پنج 35Sedaghatsiz Serial Part ۳۵
این پاورقی قسمت ۳۵ سریال صداقت سیز هست.
تورگای با آسیه در خانه هستند که سرجوق به خانۀ آسیه میرود و میگوید برای تشکر بخاطر نجات جانش آمده.
او از آسیه میخواهد که مراقب نیل هم باشد.
آسیه به او میگوید مادرش به بیمارستان آمده بود و او شمارۀ سرجوق را به مادرش داده است.
سرجوق عصبانی میشود و میگوید مادری ندارد.
ولکان که به بهانۀ خرید دارو از خانه بیرون آمده به خانۀ آسیه میرود و با دیدن سرجوق عصبانی میشود. او با سرجوق بحث میکند و به او هشدار میدهد که قرار بود به خانوادهاش نزدیک نشود.
آسیه میگوید او خودش از سرجوق خواسته که بیاید.
بعد از رفتن سرجوق، آسیه علت آمدن ولکان را میپرسد.
ولکان میگوید آنها باید با هم با علی صحبت کنند و مشکل او را حل کنند. اما علی امشب حاضر به برگشتن به خانه نشده است.
در این حین تورگای دم در میآید و ولکان با دیدن او عصبانی میشود. او به آسیه میگوید تورگای و هالوک با هم ملاقات کردهاند و در مورد رابطۀ او و آسیه صحبت کردهاند.
تورگای به آسیه میگوید موضوع آنطور که ولکان میگوید نیست.
آسیه اجازۀ توضیح به تورگای نمیدهد و کت او به دستش میدهد و از او میخواهد که برود. سپس در را بهروی هردوی آنها میبندد.
چند روز بعد ولکان علی را راضی میکند تا به مدرسه برود.
"اما علی امشب حاضر به برگشتن به خانه نشده است. در این حین تورگای دم در میآید و ولکان با دیدن او عصبانی میشود"دمیر هم میگوید در مدرسه با بچهها صحبت میکند تا موضوع دزدی را فراموش کنند.
آسیه با یک روانشناسی تماس میگیرد و برای علی وقت میگیرد. او با ولکان هم تماس میگیرد و خبر میدهد که عصر با هم باید علی را پیش مشاور ببرند.
در مدرسه یکی از بچهها علی را دزد خطاب میکند. علی عصبانی میشود و با پسر درگیر میشود و او را کتک میزند.
در بیمارستان تورگای پیش آسیه میرود و به او در مورد قرارش به هالوک توضیح میدهد و موضوع مهمی نبوده. به او آسیه میگوید نمیخواهد چنین سوءتفاهمهایی به دوستی آنها لطمه وارد کند و او هرگز چیزی را از آسیه مخفی نخواهد کرد.
از مدرسه با آسیه و ولکان تماس میگیرند و در مورد درگیری علی و کتک زدن یکی از دانشآموزان خبر میدهند.
آنها سریع به مدرسه میروند و متوجه میشوند آن پسر بهخاطر کتکهای علی در بیمارستان بستری شده. آنها در اتاق مدیر به علی میگویند باید پیش آن بچه بروند و علی از او عذرخواهی کند.
علی با عصبانیت میگوید چنین کاری نمیکند و میگوید آن پسر به او توهین کرده است.
آسیه سعی دارد علی را متقاعد کند اما علی با عصبانیت سوییچ ماشین ولکان را میگیرد و سوار میشود و باز هم حاضر به رفتن پیش آسیه نیست و او را مقصر میداند.
شب آسیه به ولکان پیغام میدهد و از او میخواهد فردا دیر به بیمارستان نیاید.
درین پیغام آسیه را میخواند.
روز بعد آسیه به بیمارستان میرود تا با خانوادۀ آن پسر صحبت کند تا شکایت نکنند.
بعد از اینکه ولکان بهسمت بیمارستان میرود درین با غمزه، مادر عمر، پسری که در بیمارستان است تماس میگیرد و با او صحبت میکند.
در بیمارستان ولکان و آسیه و علی به اتاق عمر میروند. آسیه سعی دارد غمزه را متقاعد کند که از علی شکایت نکند اما غمزه زیر بار نمیرود.
همانموقع درین به اتاق میآید و مشغول صحبت صمیمانه با غمزه میشود.
آسیه از آمدن درین عصبی میشود و از اتاق بیرون میرود.
درین که از قبل با غمزه صحبت کرده بود او را قانع میکند که شکایت نکند.
وقتی درین و ولکان و علی از اتاق بیرون میآیند آسیه با ناراحتی به آنها نگاه میکند و با خودش فکر میکند که بهتر است از تکیرداغ برود تا علی هم راحت باشد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران