چرا سوسیال دموکرات شدم، مسعود نقره کار - Gooya News
۱
با دیدن فقرآغاز شد. نخستین بار در بیابان زغالی دیدم اش، بیابانی که سوئی به شهباز جنوبی و تیردوقلو، و سویی دیگر به خیابان بی سیم نجف آباد داشت، دو سوی دیگرش خانه ها و دیوارهای پشتِ خانه ها بودند. پاتوق مان بود و هر روز بساط شیطنت ها و بازیگوشی ها در میان خاک و خُل و آشغال و سگ و گربه و زنبور و مگس پهن بود. آن روز چشم ام به مردی افتاد که کیسه ای روی شانه داشت و چیزهایی با بیلچه از پای دیوارها بر می داشت و توی کیسه می انداخت. سراغ اش رفتم، مدفوع کاسب ها و عابرهایی که کارشان را پای دیوارهای بیابان زغالی کرده بودند، جمع می کرد.
"نخستین بار در بیابان زغالی دیدم اش، بیابانی که سوئی به شهباز جنوبی و تیردوقلو، و سویی دیگر به خیابان بی سیم نجف آباد داشت، دو سوی دیگرش خانه ها و دیوارهای پشتِ خانه ها بودند"نه فقط از بیابان زغالی، از بیابان ها و یخچالی های دور و بر جاده مسگر آباد و میدان خراسان و بی سیم نجف آباد مدفوع جمع می کرد و به کشاورزها و باغ دارهای دور وبر شترخان و پشت باغ بی سیم و اطراف میدان خراسان و جادۀ مسگر آباد می فروخت تا نان خانواده اش را تامین کند.
او من را سیاسی کرد. نام اش مُسلم بود. (۱)
مُسلم و سرک کشیدن ها به گودها و زاغه ها و محله های فقیرنشین از یک سو، و زندگی های اشرافی و بریز بپاش های بی حد و حصر مردمانی دیگر از سویی دیگر، فقر و بی عدالتی و فکر کردن به چراییِ تفاوت ها و تضادها را بخشی از زندگی ام کرد. من در خانواده ای کارمندی و متوسط بزرگ شدم. هیئتی بودم ، "هیئت جوانان حجتیه" هیئت مان بود.
عدالت جوئی های مذهبی و "علی" وار، و بعد خواندن مجله و روزنامه و کتاب و آشنایی با کسانی که مثل من بیزار از فقر و به دنبال عدل و عدالت بودند، سبب شدند تا جمع کوچکی شکل بدهیم. ما هیئتی بودیم اما مذهبی نبودیم، هیئت پاتوق و سرگرمی مان بود. درجمع کوچک مان بر این باور بودیم که جماعتی غاصب و ظالم حق عده ای دیگر را می خورند تا در ناز و نعمت زندگی کنند ، و فکر می کردیم می باید این جماعت را از میان برداشت تا فقر و بی عدالتی ازبین برود.(۲)
۲
جا به جائی از محله بی سیم نجف آباد به خیابان نظام آباد و دور شدن از هیئتی های محلۀ بی سیم نجف آباد، دوستی های تازه ای در محله جدید همراه داشت. با بچه های" کوچه اسلامی" نظام آباد که دانشجو بودند و خودشان را چپ و" کمونیست" می دانستند، دمخور شدم. ۱۶ ساله بودم، که جسته گریخته از طریق کتاب ها و نوشته ها و بحث ها با سوسیالیسم و کمونیسم آشناتر شدم.
"پاتوق مان بود و هر روز بساط شیطنت ها و بازیگوشی ها در میان خاک و خُل و آشغال و سگ و گربه و زنبور و مگس پهن بود"با خواندن چند کتاب و جزوه که ممنوعه بودند، و با شرکت در چند جلسه و دیدن تصاویری زیبا و تاثیر گذار از پیشرفت های همه جانبۀ کشورهای "سوسیالیستی" به ویژه از" اتحاد جماهیرشوروی" در برابر تصاویر" هارلم" و بیخانمان های امریکائی که رفقا در پخش این نوع تصاویر خاصه خرجی می کردند، تمایل ام به سوسیالیسم و کمونیسم بیشتر شد. تصویری که از سوسیالیسم و کمونیسم داده می شد مدینه فاضله ای بود که در ذهن داشتم، جهانی بدون فقر و سرشار از عدالت و برابری و برادری، و تصاویرامریکا و کشورهای اروپای غربی نشانه های فقر و فساد و جنایت.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران