قسمت چهل صداقت سیز
سریال صداقت سیز قسمت چهل 40Sedaghatsiz Serial Part ۴۰
این پاورقی قسمت ۴۰ سریال صداقت سیز هست.
۱۰ روز بعد درین گم شده و همهجا اعلامیه او را پخش میکنند و هالوک برای پیدا شدن دخترش جایزه تعیین کرده است.
در کلانتری سرباز پیش پلیس میرود و خبر میدهد در جنگل نزدیکی جاییکه ماشین ولکان رها شده بود جنازۀ یک دختر بلوند پیدا شده که احتمال دارد درین باشد.
در زمان حال وقتی ولکان به آسیه نزدیک میشود تا او را ببوسد آسیه او را هُل میدهد و بهخاطر کارش عصبانی میشود و از او میخواهد به خانهاش برگردد.
بعد از رفتن ولکان آسیه گوشی خود را که پنهان کرده بود تا از ولکان فیلم بگیرد برمیدارد و موزیانه فیلم را تماشا میکند.
ولکان به خانه میرود. درین با ناراحتی روی تخت دراز کشیده.
ولکان از درین بهخاطر رفتارهایش عذرخواهی و دلجویی میکند و برای او ابراز دلتنگی میکند.
درین او را بغل میکند و ولکان را میبخشد.
بهار و علی به تکیرداغ برمیگردند و علی به خانه میرود.
مادر بهار با او تماس میگیرد و میگوید او و پدرش میخواهند به خانۀ بهار بیایند.
بهار بخاطر اینکه آنها موضوع جدایی او را نفهمند بهانه میآورد و آمدن آنها را به بعد موکول میکند.
صبح وقتی علی بیدار میشود ولکان به او پیغام داده.
علی که از ولکان دلخور است جواب پیام را نمیدهد.
ولکان در خانه بعد از خوردن صبحانه پنهان با آسیه تماس میگیرد و از علی خبر میگیرد. او سپس به آسیه میگوید دیشب در نگاهش دید که او را میخواهد.
آسیه عصبانی میشود و چنین چیزی را انکار میکند و تلفن را قطع میکند.
هالوک برای دیدن هجران به هتل میرود و با عصبانیت هجران را تهدید میکند و میگوید میداند درد او و پسرش پول است و اگر بار دیگر مزاحم آنها بشوند برایشان بد تمام میشود.
هجران میگوید او حق ندارد آسیبی به سرجوق برساند.
هالوک یک دسته پول روی تخت میریزد و به هجران هشدار میدهد که دیگر مقابل او ظاهر نشود، سپس میرود.
هجران با ناراحتی به عکس کودکی سرجوق نگاه میکند.
روز بعد در بیمارستان منشی به آسیه خبر میدهد شخصی به نام سینان تاشکران برای دیدن او آمده است.
آسیه با شنیدن اسم سینان جا میخورد. سینان وارد اتاق میشود و آسیه با دیدن همکلاسی دوران دانشگاهش خوشحال میشود. آنها با هم صحبت میکنند و سینان که سال اول دانشگاه را رها کرده و با موتورش جهانگردی میکند میگوید به استانبول رفته بود و بعد یاد آسیه افتاد و به تکیرداغ آمد.
"آنها با هم صحبت میکنند و سینان که سال اول دانشگاه را رها کرده و با موتورش جهانگردی میکند میگوید به استانبول رفته بود و بعد یاد آسیه افتاد و به تکیرداغ آمد"او از آسیه میخواهد شب برای شام بیرون بروند.
ماشین سرجوق نزدیک اسکله پارک شده و او در ماشین خوابیده است.
نیل سرجوق را پیدا میکند و او را بیدار میکند.
او قهوه خریده و در ماشین مینشیند تا آنها را بخورد.
نیل میگوید نگران سرجوق شده.
سرجوق میگوید نیل تا هفتۀ پیش مدام از او فرار میکرد.
نیل میگوید حالا درماندگی را از توی چشمهای او میخواند و میخواهد به او کمک کند.
سرجوق ماجرای هالوک را برای نیل تعریف میکند و نیل شوکه میشود.
سرجوق با ناراحتی میگوید بخاطر اذیتهایی که نیل شده او لیاقت یک زندگی خوب را ندارد.
نیل او را دلداری میدهد و میگوید حق هردوی آنها این است که زندگی خوبی داشته باشند.
ولکان با درین تماس میگیرد و پیشنهاد میدهد که شب به رستوران بروند و درین خوشحال میشود و استقبال میکند.
هجران برای دیدن گونول به خانۀ هالوک میرود.
گونول تصور میکند هجران خواستهای از او دارد اما هجران به گونول میگوید او یک پسر همسن دختر او دارد و هالوک پدر پسر اوست.
گونول شوکه میشود و با عصبانیت هجران را از خانه بیرون میکند. سپس با هالوک تماس میگیرد و از او میخواهد فوراً به خانه بیاید.
هالوک به هجران شک کرده و با هتل تماس میگیرد.
مسئول هتل میگوید هجران هتل را ترک کرده و یادداشتی برای او گذاشته و گفته در تکیرداغ است و خودش سراغ او خواهد آمد.
هالوک عصبانی میشود.
آسیا و ولکان علی را پیش روانشناس میبرند و در سالن انتظار منتظر نشستهاند.
آسیه به ولکان میگوید مشخص است علی از او دلخور است.
ولکان بهناچار تعریف میکند او و علی در خانه بحثشان شده و به علی سیلی زده است.
آسیه شوکه میشود و با عصبانیت از ولکان میخواهد هرطور شده دل علی را بهدست بیاورد.
وقتی علی از اتاق بیرون میآید آسیه آنها را تنها میگذارد.
ولکان با علی صحبت میکند و از او عذرخواهی میکند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران