آنهایی که وعده یارانه ۱۵۰ هزار تومانی میدهند، گنج پیدا کردهاند؟
چهار سال پیش روحانی در شرایطی به ریاست جمهوری رسید که تنها پنجاه درصد و اندی از آرای انتخابات را به دست آورده بود، یعنی کمتر از پنجاه و یک درصد. یک پیروزی لب مرزی که مدیون سه موضع انتخاباتی حساس او بود که بعدا همه به نحوی یا اهمال شدند یا بدون روحانی هم امکان تحققشان شدنی بود. موضع اول در مورد لزوم بازنگری در سیاستهای اتمی ایران بود که هزینه مادی و امنیتی آن بسیار بالا رفته بود. وعده دوم در مورد رفع بازداشت خانگی رهبران جنبش سبز بود و سومی هم قول رسیدگی ویژه به امور اقلیتهای اتنیکی و مذهبی و انتصاب مشاور ویژه رئیسجمهور در این امور بود. موضع آخر، رای بالای روحانی در مناطقی مانند کردستان و بلوچستان را در پی داشت که در برخی شهرهای این مناطق بیش از هشتاد درصد رایها به روحانی تعلق گرفت.
"چهار سال پیش روحانی در شرایطی به ریاست جمهوری رسید که تنها پنجاه درصد و اندی از آرای انتخابات را به دست آورده بود، یعنی کمتر از پنجاه و یک درصد"موضع دوم، وعده رفع حصر، باعث آشتی جنبش سبزی ها با صندوق رای و حمایت کامل آنها از روحانی شد و موضع اول یعنی قول بازنگری در برنامههای اتمی و تلاش برای جلوگیری از درگیر شدن ایران در جنگی احتمالی، باعث شد شماری از کسانی که حتی یکبار هم در انتخابات شرکت نکرده بودند، اینبار، هم شرکت کنند و هم به روحانی رای دهند. اظهارات خامنهای رهبری جمهوری اسلامی هم به کمک روحانی آمد. خامنهای علنا از مخالفان نظام نام برد و تاکید کرد که آنها هم بیایند و در انتخابات شرکت کنند. این اولین بار بود که خامنهای چنین درخواستی میکرد.
در این نوشته به نحوه برخورد روحانی با این سه وعده میپردازم و این احتمال پسبینانه را بررسی میکنم که اگر شماری از کسانی که بر اساس این سه وعده به روحانی رای دادند، فرضا در انتخابات شرکت نکرده بودند یا به فرد دیگری رای میدادند چه اتفاقی میافتاد.
وعده اول در ظاهر قضیه بدون کم و کاست عملی شد و در قالب مذاکره با شش قدرت جهانی و تنظیم برجام، هم بخشی از تحریمها رفع شد و هم خطر تقابل نظامی برطرف شد. اما آنچه ارزش این دستاورد را –برای روحانی- زیر سوال میبرد، آغار روند مذاکرات قبل از ریاست جمهوری روحانی و با نظارت مستقیم شخص خامنهای بود.
یک سال قبل از وعدههای روحانی، خامنهای آنچه را که بعدا نرمش قهرمانانه نامیده بود آغاز کرده بود و حتی زمانی که روحانی پرونده مذاکرات را از علیاکبر صالحی وزیر خارجه سابق تحویل گرفته بود، از میزان پیشرفت مذاکرات قبلی بسیار شگفت زده شده بود. یعنی اگر احیانا به جای روحانی مثلا قالیباف رئیسجمهور میشد او هم میبایست همین سیاستی را که رهبر از یک سال قبل آغاز کرده بود ادامه میداد. در جریان مذاکرات، ظریف وزیر خارجه جدید چندین بار تصریح کرده بود که تیم مذاکرهکننده هیچ گامی را بدون اطلاع و رضایت رهبر انجام نداده است. احتمالا وزیر خارجه احتمالی قالیباف هم نمیتوانست عملکرد متفاوتی داشته باشد.
بررسی وعده دوم روحانی به پیچیدگی مورد اول نیست. او نتواست وعده رفع بازداشت رهبران جنبش سبز را به هواداران آنها تحقق بخشد.
"یک پیروزی لب مرزی که مدیون سه موضع انتخاباتی حساس او بود که بعدا همه به نحوی یا اهمال شدند یا بدون روحانی هم امکان تحققشان شدنی بود"پس از یکی دو سال تکرار تلویحی همان وعده - با این ادعا که تحقق این امر زمان میبرد- نهایتا روحانی و همکارانش اذعان کردند که تصمیمگیری در این خصوص در حیطه اختیارات رئیسجمهور نیست. ایشان البته بابت این عدم وفای به قول خود تاکنون معذرت خواهی نکرده است. توضیحی هم نداده است که آیا واقعا پی بردن به این محدودیت قدرت رئیس جمهور، امری بوده که پس از رسیدن به این مقام متوجه شده است؟ شاید این پاسخ برای رئیس جمهوری مانند خاتمی منطقی باشد چرا که تا آن زمان میزان قدرت رهبر و قدرت رئیس جمهوری در حیطه عمل سنجیده نشده بود و در عالم نظری ممکن بود که از میان چندبار تقابل رای آن دو، حداقل یکبار کفه ترازو به نفع رئیس جمهور باشد اما روحانی پس از تجربه خاتمی نمیتواند چنین ادعایی بکند. به عبارتی دیگر، روحانی میدانست که قدرت تحقق وعدهاش را ندارد و با علم به آن، چنان وعدهای داده بود.
در مورد وعده سوم روحانی در ارتباط با بهبود مشکلات اقلیتها، به جز انتصاب یک فرد به مقام مشاور و افزودن یک کارمند رده بالا به دولت، هیچ تغییری صورت نپذیرفت و هیچکدام از وعدههای روحانی تحقق نیافت. او در همان گام نخست در انتصاب یک استاندار سنی مذهب یا کرد ناکام ماند.
وعده حضور در هیات دولت راهم نتوانست عملی کند. انتصاب یک سفیر سنی در ویتنام که کمترین اهمیت سیاسی و اقتصادی برای ایران دارد، به اسباب شوخی و طنز تبدیل شد. وعده تدریس زبان مادری به مانند ٣٨ سال قبل عملی نشد. مقامات سنی و بلوچ در داخل به داعشی بودن و در خارج به عامل ایران بودن متهم میشدند. بسیاری فعالیتهای سنیستیزانه در کنار تز هلال شیعی قاسم سلیمانی در دوران روحانی تشدید شد و از همه مهمتر تحولات کردهای سوریه و عراق و تاثیر آن در افزایش مطالبات کردها در داخل ایران، که روحانی هیچ برنامهای برای رسیدگی به این تحولات نداشت.
حال فرض کنیم که روحانی رئیس جمهور نمیشد که آن زمان فرضی بعید و غیرمحتمل هم به نظر نمیرسید.
"موضع اول در مورد لزوم بازنگری در سیاستهای اتمی ایران بود که هزینه مادی و امنیتی آن بسیار بالا رفته بود"کافی بود که تنها اندکی از کسانی که یا به توهم نقش رئیسجمهور در حل مساله اتمی، یا به خاطر آزادی رهبران جنبش سبز یا به امید بهبود موقعیت غیرفارس ها و غیرشیعهها به او رای دادند، در انتخابات شرکت نمیکردند یا به فرد دیگری رای میدادند.
با بررسی نحوه عملکرد روحانی به وعدههای اصلیاش، میتوان گفت که اگر او هم رئیس جمهور نمیشد و مثلا کاندیدای دوم یعنی قالیباف به ریاست جمهوری میرسید، هیچ فرقی در شرایط سیاسی و اقتصادی یا اجتماعی ایران روی نمیداد فقط ممکن بود فردی اندکی اجراییتر و باتجربه تر در کار عملی رئیس جمهور میشد. در مورد برنامه اتمی همانگونه توضیح داده شد، چه روحانی و چه قالیباف رئیس جمهور میشدند میبایست سیاستهای خامنهای را اجرا میکردند، سیاستهایی که از یک سال پایانی احمدینژاد بدون اطلاع یا اختیار او آغاز شده بود.
در مورد رفع حصر با توجه به آنکه قالیباف هیچ ادعایی در این مورد مطرح نکرده بود طبعا شرایط محصورین فرقی نمیکرد اما امیدی کاذب در میان هوادارن آنها در جنبش سبز هم ایجاد نمیشد. در روانشناسی سیاسی، عدم تحقق وعدههای کوتاه مدت را عامل اصلی در ناامیدیهای بلندمدت ارزیابی میکنند.
در امور اقلیتها هم همچنین.
گمان نمیرود قالیباف سیاستهایی خصمانهتر در پیش میگرفت هرچند تجربه جمهوری اسلامی نشان داده که تصمیمگیری در این مورد هم از حیطه رئیس جمهوی خارج است، والا میبایست الان ٢٠ سال از آغاز 'ایران برای همه ایرانیان' که شعار خاتمی بود، میگذشت.
تفاوت روحانی و قالیباف تنها در سابقه اجرایی دومی است. دقیقا همین اتهامی که الان در مورد رئیسی مطرح است که ایشان سابقه اجرایی در کارنامه ندارد، همین ایراد هم چهار سال پیش در مقایسه با قالیباف علیه روحانی وارد بود.
از این نوشته نباید به عنوان برتری نسبی یا حتی ذرهای قالیباف بر روحانی استنباط شود، بلکه برعکس، هدف از این بررسی نشان دادن عدم تفاوت میان آنها و کلا هر رئیس جمهور دیگری در فضای سیاسی کنونی ایران است. یعنی کسانی که بنا به وعدههای روحانی در انتخابات چهار سال پیش شرکت کردند، اگر پای صندوق رای نمیرفتند، هیچ اتفاق متفاوتی نمیافتاد، تنها یک ناامیدی در زندگی سیاسی آنها و سه خلف وعده در کارنامه سیاسی روحانی ثبت نمیشد که البته آن ناامیدی و آن خلف وعدهها هم در حاقظه تاریخی ضعیف ما زیاد اهمیتی ندارد والا میبایست سوال اصلی در مورد انتخابات دو سال پیش مطرح میشد که مثلا جلوگیری از انتخاب مصباح و یزدی از طریق انتخاب دری نجفآبادی و ریشهری چه تاثیری بر سرنوشت سیاسی آنها داشت!
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران