چرا امثالِ پرویز ثابتی شکنجه‌گر می‌شوند؟ - Gooya News

چرا امثالِ پرویز ثابتی شکنجه‌گر می‌شوند؟ - Gooya News
گویا
گویا - ۲۱ دی ۱۴۰۲

فیروزه بنی‌صدر

شکنجه و شکنجه‌گر سابقه‌ای به قدمت تاریخ دارند زیراکه از ابزار و ملزوماتِ برقراری و تداومِ رابطه‌ی سلطه‌گر - زیرسلطه در نظام‌های استبدادی هستند. تمامی نظام‌های استبدادی، چهره‌هایی تولید می‌کنند که نمادِ خشونتِ نهادینه شده‌ی دولتی و خوف و وحشت حاصل از آن هستند. آن‌ها چهره‌ی دیگرِ مستبدی را که در خدمتش هستند مجسم می‌کنند و اغلب به شهرتی برابر با او می‌رسند. از این رو، سلطنتِ رضاشاه بدون سرپاس مختاری و دکتر احمدی‌ها، سلطنت محمدرضاشاه بدون پرویز ثابتی‌ها، رژیم خمینی بدون خلخالی، اسدالله لاجوردی و محمدی گیلانی‌ها، حکومت رفسنجانی، بدون سعید امامی و علی فلاحیان‌ها و رژیم خامنه‌ای بدون سعید مرتضوی، قاضی صلواتی‌ها و ... قابل دوام، درک و تعریف نبوده و نیستند.

"فیروزه بنی‌صدرشکنجه و شکنجه‌گر سابقه‌ای به قدمت تاریخ دارند زیراکه از ابزار و ملزوماتِ برقراری و تداومِ رابطه‌ی سلطه‌گر - زیرسلطه در نظام‌های استبدادی هستند"شکنجه در نظام‌های استبدادی، یک تصادف یا خطایی از سوی نیروهایی «خودسر» نیست بلکه خشونت نهادینه‌ی دولتی است. برقراری استبداد، بقا و تداوم آن، بدون شکنجه، تجاوز یا قتلِ عام، ناممکن است. از آن‌جا که ترس، اهرم اساسی هر نظام سلطه را می‌سازد، شکنجه، وسیله و ابزار بخشی از سیاست تولیدِ ترسِ دولتی می‌شود که هدف اساسی‌اش، ایجاد اختناق، وحشت و برقراری سکوت در جامعه است.

ویژگی‌های شخصیتی آمران جنایت و شکنجه

پرویز ثابتی در مصاحبه‌ی اخیرش، نظیر اکثر جنایتکاران و شکنجه‌گران دیگر نقاط دنیا، هم جنایات را توجیه کرد، هم منکرِ اِعمال شکنجه شد و هم هیچ‌گونه اظهار پشیمانی نکرد. چرا و چگونه ثابتی، فردی از طبقه‌ی متوسط و لیسانسه‌ی حقوق از دانشگاه تهران، که می‌توانست سرنوشت دیگری بیابد به آمر شکنجه‌های مخوف دهه‌ی ۵۰ رژیم شاه تبدیل می‌شود؟ چنین سؤالی در‌باره‌ی جنایتکاران دیگر نیز پرسیده شده است. چرا سرپاس مختاری، نوازنده‌ی چیره‌دست ویولون که گفته می‌شود با ابداع پیش‌درآمد، موسیقی ایرانی را چند پله ارتقا داد، مشت آهنین رضا شاه می‌گردد؟ پس از جنگ جهانی دوم و آن حجمِ بی‌سابقه و هولناک از جنایت و همراه با رشد علم روانپزشکی و روانشناسی، کسانی در غرب در صدد مطالعه‌ی رفتار و شخصیت مقامات ارشد رژیم هیتلری برآمدند تا دریابند که آیا «شخصیت نازی» وجود دارد؟ آیا آن‌ها دچار بیماری‌های روانی بودند؟ آیا ویژگی‌های شخصیتی‌ای داشتند که آن‌ها را به سمتِ ارتکاب جنایات سوق می‌داد؟ دوگلاس کلی، روانپزشک امریکایی که مسئول ارزیابیِ موردِ هرمان گورینگ، دارنده‌ی بالاترین درجه در ارتش هیتلر و مؤسس گشتاپو (پلیس مخفی آلمان نازی)، در زندان نورنبرگ بود و ساعت‌ها با او گفتگو کرده بود، می‌گوید: «پایبندی گورینگ به نازیسم را می‌توان در درجه‌ی اول با جاه‌طلبی شخصی و عطش افسارگسیخته‌ی او به قدرت توضیح داد.

او نه به خاطر هیتلر به حزب نازی وفادار ماند و نه برای آلمان و حتی کمتر از آن به نام حفظ نژادِ به اصطلاح آریایی.

گورینگ تنها یک هدف داشت: رسیدن به اوج و اگر از ابتدا به حزب نازی پیوست، به قصد به دست گرفتن رهبری جنبشی در حال رشد بود. (...) قبل از او، هرگز با انسانی با این میزان خودمحوری مواجه نشده بودم (...) »؛ «بهترین‌ها را برای خانواده و دوستانش می‌خواست. فراتر از این حلقه، توجهش به سایر موجودات زنده تقریباً نزدیک به تحقیرِ مطلق بود.» و درباره‌ی بقیه‌ی مقامات رژیم هیتلری که در نورنبرگ زندانی بودند، می‌گوید که «اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها بیماری روانی نداشتند. این افراد جدا از هیتلر، نه غیرعادی هستند، نه منحرف و نه نابغه. آن‌ها به تاجرانی تهاجمی، زیرک، جاه‌طلب و بی‌وجدان شباهت دارند که کارشان ایجاد یک حکومت جهانی است».

"تمامی نظام‌های استبدادی، چهره‌هایی تولید می‌کنند که نمادِ خشونتِ نهادینه شده‌ی دولتی و خوف و وحشت حاصل از آن هستند"هانا آرنت نیز پس از حضور در دادگاه آیشمن، نظریه‌ی «پیشِ پا افتادگیِ شر» را مطرح کرد و درباره‌ی آیشمن نوشت: «باورِ این‌که آیشمن یک هیولاست، می‌توانست مایه‌ی آرامش باشد. (...) مشکل آیشمن دقیقاً این است که او و بسیاری از کسانی که شبیه او بودند، نه منحرف بودند و نه سادیست و به طرز وحشتناکی عادی بودند و هنوز هم هستند».

آمران شکنجه، نظیر سرپاس مختاری، ثابتی یا بریا در دوره‌ی استالین، تنها به «قدرت الهیِ» اختیار بر مرگ و زندگی در فضای بسته و دور از نظارتِ اخلاقیِ زندان دست نیافتند، بلکه آن‌ها، قدرت کنترل و سرکوب جامعه و به ویژه مقامات عالی‌رتبه‌ی رژیم را نیز پیدا کردند. چنین بود که مقامات عالی‌رتبه‌ی رژیم رضاشاه به اندازه‌ی مخالفان آن از سوی سرپاس مختاری احساس خطر و ناامنی می‌کردند و بخشی از آن‌ها نظیر تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز و ... قربانی قساوت او شدند. در دوره‌ی محمدرضاشاه نیز مقامات عالی‌رتبه‌ی رژیم دائماً در ترس از پرونده‌سازی و گزارش‌های ساواک بودند.

با تبدیل شدن سازمان‌های امنیتی به اساسی‌ترین مهره‌ی این رژیم‌ها و عنصر حیاتی برای بقای مستبد، سران این سازمان‌ها این امکان را پیدا می‌کردند تا به رأسِ قدرت بسیار نزدیک شوند و خود هم، در زیر سایه‌ی او، به قدرت مطلقه دست یابند. به گفته‌ی ثابتی او «نقشی مؤثرتر از وزرا» داشت.

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو زمانه - ۲ خرداد ۱۴۰۲
رادیو زمانه - ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
رادیو زمانه - ۱۹ آبان ۱۴۰۲
کلمه - ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۲۰ مهر ۱۴۰۲
آفتاب - ۲۶ فروردین ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۲۳ آبان ۱۴۰۱