نیمه شب ۲۱ تیرماه و ماشین کشتاری که شروع به کار کرد
به گزارش خبرنگار احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، ۲۱ تیرماه سال ۱۳۱۴ بود و مردمی که جمع شده بودند تا از یک حق ملی و شرعی دفاع کنند، اما پاسخی جز گلوله عایدشان نشد. داستان به مدتها قبل باز میگردد؛ فردی که انگلیسها بر سر کار آورده بودند عازم ترکیه شده و تحت تاثیر آتاتورک و سیاستهای ضد دینی او قرار گرفته بود و تصمیم بر اجرای آنها در کشورمان داشت غافل از اینکه مردمی از پارس که خود اسلام را پذیرفته بودند حاضر به دست کشیدن از آن به این سادگیها نبودند.
آتش زیر خاکستر
قانون اتحاد شکل لباس در تاریخ ۱۰ دی ماه سال ۱۳۰۷ در مجلس شورای ملی وقت تصویب شد؛ قانونی که بر اساس آن همه مردم کشور موظف بودند تا به یک شکل خاص لباس بپوسند نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر.
پس از آن علمای مشهد، جلساتی برای بحث و گفتوگو در مورد این بخشنامه بر پا کردند. در یکی از این جلسات که در منزل سید یونس اردبیلی تشکیل شده بود، پیشنهاد شد که آیت الله سید حسین قمی به تهران برود و با رضاخان در مورد توقف اجرای بخشنامه یاد شده و تغییر لباس مذاکره کند، اما او به محض ورود به تهران دستگیر و به عراق تبعید شد و روحانیون هم در واکنش به دستگیری او دست به تحصن زده و قرار شد تا هر روز یک نفر برای آگاهی مردم در مسجد گوهرشاد مشهد سخنرانی کند.
مردم مشهد با پیگیری علت توقیف آیت الله قمی، درخواست آزادی او را داشتند و نامهای به امضای ۱۵۰ نفر از روحانیان به رضاخان نوشته و در آن، خواستار آزادی آیت الله قمی شدند؛ اما مسؤول تلگرافخانه مشهد قبل از ارسال تلگراف، آن را به اطلاع فتح الله پاکروان رساند. استاندار خراسان هم بدون درنگ، دستور تعقیب تمام امضاکنندگان تلگراف را صادر کرد؛ از اینرو، عدهای دستگیر و برخی نیز مجبور به ترک مشهد شدند. با این پیشامد، اوضاع مشهد بیش از پیش وخیم شد.
و فرمان قتل عامی صادر شد
محمدتقی بهلول یکی از افرادی بود که پس از مطلع شدن از اسارت آیت الله قمی در ۱۸ تیر به حرم رضوی رفت؛ ولی مامورین انتظامی ساعاتی پس از ورودش به حرم او را دستگیر نموده و در یکی از اتاقهای صحن کهنه بازداشت کردند.
"به گزارش خبرنگار احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، ۲۱ تیرماه سال ۱۳۱۴ بود و مردمی که جمع شده بودند تا از یک حق ملی و شرعی دفاع کنند، اما پاسخی جز گلوله عایدشان نشد"ساعاتی پس از بازداشت شیخ محمدتقی بهلول، مردم به تدریج از این امر آگاه شده و در مقابل محل توقیف او تجمع کرده و او را آزاد کردند.
او در بیان خاطرات خود گفته است که در تمام محوطه مسجد و صحنها صدای مرگ بر شاه و لعنت بر شاه و مرده باد شاه و زنده باد اسلام، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما، بلند بود. وی در ادامه میگوید که با این اتفاقات، دیگر کوتاه آمدن معنا نداشت و ممکن هم نبود؛ از اینرو در یک سخنرانی به مردم گفتم: «کاری که نباید میشد، شد و ما نباید نرمی نشان دهیم، باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم تا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کنیم.
بر اساس گزارش نظمیه مشهد، تعداد مردم گرد آمده در مسجد گوهرشاد هر لحظه در حال افزایش بود و شنبه کسبه را وادار به تعطیلی مغازههایشان کردند شنبه، عدهای نیز از روستاهای اطراف به مردم متحصن پیوستند و مسجد گوهرشاد و صحنها مملو از جمعیت شد و سخنرانان در موضوعات مختلف به ویژه در مورد آیت الله قمی، تغییر لباس و رفع حجاب برای مردم صحبت میکردند. از سوی دیگر نیز قشون شرق به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی، شهربانی و آگاهی نیروهای خود را برای سرکوب مردم هماهنگ میکردند. شوشتری به نقل از اسدی و پاکروان میگوید: «اعلیحضرت فرموده بود که اگر بیش از این مسامحه کنید و تعلل ورزید، نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی خواهند گذارد.»
چند روایت کوتاه از یک جنایت
با رسیدن فرمان قتل عام، ماشین کشتار پهلوی اول با فرماندهی سرهنگ قادری به کار افتاد و در نیمه شب ۲۱ تیرماه، باران گلوله بر سر مردان و زنان و کودکان معصومی که آرام و بیصدا در گوشه و کنار مسجد آرمیده بودند، باریدن گرفت.
علیرضا بایگان نیز که از شاهدان واقعه بوده، عده ۱۶۷۰ را تایید کرده است. بایگان میگوید: «تعداد آنها ۱۶۷۰ نفر بوده و حدود ۷۰ نفر افراد سالم که در گوشه و کنار خود را مخفی کرده بودند و به دنبال فرصت برای فرار میگشتند، به دست مامورین افتاده، جزو کشتهشدگان در کامیون ریخته و در گودالهایی ریخته و به داد و فریاد و التماس آنها که ما زنده هستیم، وقعی نگذارده و آن مردم بیچاره را زنده به گور کردند.»
دکتر یرواند آبراهامیان استاد دانشگاه نیویورک در مورد کشتار مردم در مسجد گوهر شاد به فرمان رضاخان نوشته که در گوهرشاد بیش از یکصد نفر از جمله زنان و کودکان کشته شدند و در ماههای بعدی، متولی حرم و سه سربازی که از شلیک به معترضین سرپیچی کرده بودند اعدام شدند.
مرحوم حاج غلامعلی نخعی، در سال ۱۳۱۴ کفشدار مسجد گوهرشاد بود؛ در بخشی از خاطراتش از آن شب تلخ، نقل میکند: «کشتار تمام شده بود.
سراسیمه آمدم بروم توی مسجد که مأمورها جلوی مرا گرفتند. یک صاحب منصبی به آنها گفت میخواهد برود کثافتکاریهای شما را پاک کند، بگذارید برود ... وقتی داخل مسجد شدم، دیدم همه جا خون ریخته است ... چادر زنها، تکههای لباس و کفش و کلاهها بود که در مسجد وجود داشت. جلوی کفشکَن، پر از خون بود.
"استاندار خراسان هم بدون درنگ، دستور تعقیب تمام امضاکنندگان تلگراف را صادر کرد؛ از اینرو، عدهای دستگیر و برخی نیز مجبور به ترک مشهد شدند"مردهها را داشتند بیرون میبردند. یک لت درِ چوبی را برای این کار برداشته بودند که کاملاً قرمز و خونین شده بود، وحشت کردم. کامیون آوردند مردهها را ببرند؛ برخی هنوز ناله میکردند، اما همه را ریختند پشت کامیون، زنده و مرده را با خودشان بردند.»
شهید حسین آستانه پرست، یکی از انقلابیون شناخته شده مشهدی که در زمان واقعه گوهرشاد، ۱۱ سال داشت روایت کرده است: «سرهنگ دولو یک تیربار سه پایه را در دالان مسجد گذاشته بود. جمعیتی که به طرف دالان میآمد بر زمین میافتاد و کوهی از اجساد در دالان افتاده بود ... قریب هزار و ۱۰۰ نفر از مردم را دستگیر کردند.
اجساد را بردند در جاهای مختلف. از خیلیها شنیدم که برخی از افراد را زنده زنده دفن کردند.»
سیدعلی محمد دخانچی یکی از کسبه اطراف حرم مطهر، یکی از شاهدان واقعه گوهرشاد بوده است. او میگوید: «اول درب توی بازار بزرگ را شکسته و وارد مسجد شدند. مقابل ایوان مقصوره، مردم را به گلوله بستند. یکی از چیزهای عجیب و ناراحت کنندهای که اتفاق افتاد، این بود که پاسبانها، جیب مقتولین را خالی میکردند و ساعتهای شان را میدزدیدند؛ محشر کبرایی بود.»
حضرت امام خمینی هم در این باره بیان کرده اند که در زمان خود رضا شاه، قتل عام مسجد گوهرشاد را من به خاطر دارم و کسانی که به سن من هستند به خاطر دارند که در مسجد و معبد مسلمین - که مرکز اقامه نماز بود، عبادت خدا بود - اینها ریختند و یک عده از مظلومین که برای دادخواهی آنجا مجتمع شده بودند، قتل عام کردند و از بین بردند.
رهبر معظم انقلاب هم در این باره فرمودند: این خیلی مایه تأسف است که حادثه مسجد گوهرشاد با این عظمت و با این اهمیت هیچ انعکاسی در تاریخ ما، در ادبیات ما، در کتاب های رمان ما نداشته باشد.
محمد حسن قدیری ابیانه در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان درباره چرایی این واقعه گفته است که صاحبان سرمایه در کشورهای غربی برای اینکه بتوانند قدرت خود را حفظ کنند و این سوال برای مردم پیش نیاید که چرا عده ای باید چنین قدرتی داشته باشد در تلاش برآمدند تا از زنان استفاده ابزاری کرده و جذابیت های مادی را به عنوان یک ارزش و آزادی مطرح کنند و بسیاری از زنها هم با این دروغ کنار آمدند که این خود موجب ادامه این سلطه شد و این سیاست را در سایر کشورها هم اجرا کردند.
او در ادامه گفته است رضاخان که حکومتش را مدیون انگلیس ها بود هم این هدف را اجرا کرد و به امر انگلیس بخش هایی از سرزمین های ایران را بخشید.
"از سوی دیگر نیز قشون شرق به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی، شهربانی و آگاهی نیروهای خود را برای سرکوب مردم هماهنگ میکردند"قطعه بزرگ در شمال غربی کشور ما را به ترکیه بخشید و اروند رود را به عراق و سرزمینی به وسعت سه هزار کیلومتر مربع که سرمنشا رود هیرمند بود را به افغانستان بخشید که همچنان عامل خشکسالی در سیستان است و پسرش هم بحرین را بخشید که همه اینها سیاست های انگلستان بود و با منع حجاب هم در صدد اجرای بقیه نقشه های غربی در کشورمان بود.
ناگفته نماند که اشرف پهلوی دختر رضا خان در خاطرات خود نوشته است پدرش تا پیش از قانون منع حجاب، به دخترانش حتی اجازه دوچرخه سواری نمی داد. او از برهنه بودن آنان در انظار عمومی و یا حتی رقصیدن آنان در جمع خانواده به شدت بیزار بود و این اجازه را به زنان کاخ نشین نمی داد. با تصویب قانون کشف حجاب ، او نظراتش را به کل تغییر داد!
وقتی محمد رضا پهلوی برای ادامه تحصیل به سوئیس سفر می کند، طی یک سفر تاج الملوک همسر رضا شاه به همراه اشرف برای یک سفر تفریحی و تازه کردن دیدار با محمدرضا به سوئیس می روند. در این سفر اشرف از مادرش می خواهد که با پدر صحبت کند تا برای ادامه تحصیل، در سوئیس بماند. رضا شاه در جواب تاج الملوک می گوید آخرین باری است که این سخن را می شنوم، وگرنه دهان گوینده را خرد می کنم تا نتواند دوباره آن را بیان کند.
انتهای پیام/
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران