سریال امانت قسمت ۳۴۳ سیصد و چهل و سه

پندار - ۱۱ فروردین ۱۴۰۱

در عمارت،نسلیهان و عدالت میز شام را می چینند.عدالت می گوید که شام بادنجان شکم پر است که یامان دوست دارد و سحر غذا را پخته است‌.یامان از سحر تشکر می کند‌.ضیا و یوسف و یامان از غذا می خورند ولی هر سه چهره هایشان در هم می رود و آب می خورند.سحر می پرسد که چیزی شده؟ضیا و یامان برای اینکه سحر ناراحت نشود،می گویند که غذا خیلی خوشمزه است.یوسف هم می گوید که خیلی خوشمزه است و فقط کمی تند است.یوسف از قرابیه لیمویی می خورد و سرفه اش می گیرد.سحر از غذاهایی که پخته می خورد و با ناراحتی به آشپزخانه می رود.

سحر در آشپزخانه در حال گریستن است که یامان پیش او می رود.یامان می گوید که او همان سحر سابق است که دارد هر کاری را برای بار اول انجام می دهد و کم کم یادش می آید که چطور غذاهای خوشمزه بپزد.یامان می گوید:《سخت ترین کار شروع کردنه،کسی که شروع نکنه تمومم نمی کنه》

مدتی بعد یوسف پیش عمویش نشسته و از او می پرسد که خاله اش باز هم مثل سابق می شود یا همیشه همینجور می ماند؟یامان می گوید که باید به خاله اش زمان بدهد و او همه چیز را تازه شروع کرده است.سحر حرفهای آنها را می شنود و با خود می گوید که به خاطر یوسف باز هم باید تلاش کند‌.

یوسف می رود که بخوابد.در همین زمان پست بسته ای می آورد و جنگر آن را تحویل می گیرد.سحر به جنگر می گوید که عکس مادر یامان را برای او قاب کرده است.جنگر می گوید که بهتر است این را به یامان ندهد،چون او با مادرش رابطه خوبی ندارد و مادر یامان به این خانواده آسیب های زیادی وارد کرده است.یامان هم حرفهای آنها را می شنود.سحر رو به یامان می گوید:《بازم نتونستم،بازم مسخره بازی در آوردم》

این را هم ببینید:  سریال فرار (کاچیش)، قسمت ۱ اول

سحر به تراس خانه می رود و گریه می کند.یامان به دنبال او می رود و می گوید که می داند که او دارد تلاشش را می کند و ایرادی ندارد که درباره مادرش چیزی نمی دانست.سحر می گوید که هیچ وقت حالش خوب نمی شود و سحر قبلی دیگر رفته است.او می گوید:《من فقط یه نا امیدی خیلی بزرگم》

سحر به اتاقش می رود و گریه می کند.یامان پشت در اتاق می رود و می خواهد که با او صحبت کند.سحر در را باز نمی کند و می گوید که ترجیح می دهد تنها باشد،چون وقتی کنار آنها است خودش را بیشتر تنها حس می کند.

فردا صبح یوسف از سحر می خواهد که برای درست کردن تکلیف مدرسه اش به او کمک کند‌،اما سحر نمی تواند.سحر در سالن پذیرایی نشسته و به عکسهای خودش در گوشی نگاه می کند و خطاب به عکس در گوشی می گوید:《تو همه چیز رو درست می کردی و به همه عشق می دادی،اما من مثل تو نیستم،من کی هستم؟》

دویگو و علی در اداره روی پرونده یاسمین کار می کنند.دویگو با ناراحتی می گوید که اگر نتوانند مدرکی برای بی‌گناهی یاسمین پیدا کنند چه کار کند؟علی از او می خواهد که احتمالات بد را کنار بگذارد و به رویاهایش فکر کند،وقتی که یاسمین به پانزده سال حبس محکوم شده او آزادی اش را بهش هدیه می کند و او و یاسمین،خاله سمرا و ولکان یک خانواده می شوند.دویگو با خودش می گوید که وقتی که یاسمین آزاد شود می‌تواند حرف دلش را به علی بگوید.دویگو علی را در آغوش می گیرد و از او به خاطر کمکهایش تشکر می کند.علی هم دویگو در آغوش می گیرد.در همین زمان ولکان برای دویگو یک شاخه گل سرخ خریده و وارد اداره می شود.ناگهان او سرگیجه می گیرد و صدایی در سرش می شنود که به او می گوید که کنترل همه چیز را از دست داده و دیوانه شده است.ولکان گوشه ای می نشیند و سرش را در میان دستانش می گیرد و می گوید که دیوانه نشده و فقط مریض است.وقتی که ولکان می خواهد وارد دفتر شود،دویگو و علی را می بیند که یکدیگر را در آغوش گرفته اند.ولکان شاخه گل را در دستش می شکند و دستش زخم می شود.او با خود می گوید:《به عشق من دست زدی کمیسر علی،حکم مرگ خودت رو امضا کردی》

این را هم ببینید:
  آلپرن دویماز کیست؟ بیوگرافی | عکس‌ها و رازهای زندگی

ولکان به سرویس بهداشتی می رود و آینه را با ضربه مشتش می شکند.او در تکه های شکسته آینه تصویر خودش را می بیند که با او حرف می زند و می گوید که یک دیوانه است و دویگو،علی را به او ترجیح داده و به زودی همه کارهای او را می فهمند.ولکان سرش را با دست می گیرد و می گوید:《نه دویگو مال منه》

ناگهان صدای در سر ولکان از او می خواهد که علی را بکشد.ولکان می گوید که قاتل نیست و همه اینها به خاطر تومور در سرش است.

ولکان داخل دفتر می رود و به دویگو و علی خسته نباشید می گوید.دویگو زخم دست او را می بیند و به او دستمال می دهد.ولکان به دویگو می گوید:《عشق خوشگلم،همه اش به من فکر می کنه》علی که ناراحت شده خداحافظی می کند و می رود.دویگو با عصبانیت به ولکان می گوید که این بازی را تمامش کند و از این به بعد فاصله اش را با او حفظ کند.دویگو که می رود،صدای در سر ولکان از او می خواهد که علی را بکشد.ولکان قبول می کند‌.

منابع خبر

اخبار مرتبط

تابناک - ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
بی بی سی فارسی - ۲۴ فروردین ۱۴۰۰
آفتاب - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
رادیو زمانه - ۱۴ بهمن ۱۳۹۸