قسمت صد و چهارده آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و چهارده 114Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۱۴

آپارتمان بی گناهان ۳۶-۳

اینجی دلمه پخته و برای همه می کشد تا نظرشان را بداند. همه از غذای او تعریف می کنند. اینجی منتظر نظر صفیه هم می ماند. صفیه با بی میلی می گوید: «میشه خوردش قابل خوردنه اما اگه بهترین غذات این باشه خدا میدونه بقیه ش چیه! » اینجی لبخند می زند و تشکر می کند.

گلبن یک ربع است که به دستشویی رفته و شهنور مدام از اسد می پرسد که پس این دختر کجاست! اسد از مادرش می خواهد تا زیاد گلبن را تحت فشار نگذارد و بگذارد راحت باشد.

"   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و چهارده 114Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۱۴ آپارتمان بی گناهان ۳۶-۳اینجی دلمه پخته و برای همه می کشد تا نظرشان را بداند"وقتی بالاخره گلبن سر میز شام می رود، اسد که خوب میداند او بدون ملافه روی صندلی نمی نشیند ملافه را می اندازد اما شهنور می گوید: «این چیه دیگه پسرم؟ مگه خانه ارواحه! گلبن روش نشین. » و گلبن مجبور می شود روی صندلی بشیند و به همین خاطر حس خوبی ندارد. شهنور پشت سر هم اصرار می کند تا گلبن از سیرابی بخورد. گلبن با نگاه کردن به آن قیافه اش چین می خورد و با ناراحتی می گوید: «من اصلا نمیتونم فراورده های گوشتی بخورم. » شهنور از او می خواهد هرچه دلش می خواهد بخورد.

گلبن هم مقدار کمی نان و سالاد برمیدارد و همان ها را می خورد! شهنور تمام مدت با تعجب به او نگاه می کند.

سر میز شام وقتی حکمت برای بار پنجم از اینجی باز هم دلمه می خواهد، صفیه می گوید: «بسه دیگه بابا برات ضرر داره. » حکمت می گوید: «چون غذاهای خودت بی مزه ست حسودیت شد نه؟ » هان می گوید: «این چه حرفیه بابا! خواهرم همیشه به خاطر ما زحمت میکشه. » حکمت می گوید: «تو اینی میگی ولی حتی تو روت نگاه هم نمیکنه. از وقتی ناجی اومده ما رو فراموش کرده! » صفیه عصبانی و ناراحت می شود و از سر میز بلند می شود.

"صفیه با بی میلی می گوید: «میشه خوردش قابل خوردنه اما اگه بهترین غذات این باشه خدا میدونه بقیه ش چیه! » اینجی لبخند می زند و تشکر می کند"هان دنبالش می رود و اول به خاطر این که اینجی را به آشپزخانه اش راه داده تشکر می کند. صفیه می گوید: «به خاطر تو نبود. چون دلم براش سوخت که گیر تو افتاده! من خیال میکردم اون بهت صدمه میزنه اما در واقع تو بد بودی! » هان می گوید: «من هیچ وقت به اینجی صدمه نمیزنم. » صفیه می گوید: «آره خب به منم صدمه نمیزدی ولی چیشد؟! تو لب پرتگاهی. » هان می گوید: «اونی که لب پرتگاهه ناجیه اگه درمان رو قبول نکنه.

اگه من نبودم ناجی الان از اون پرتگاه میفتاد! » و وقتی برمیگردد تازه متوجه اینجی می شود که همه چیز را شنیده و جا می خورد. او جلو می رود و می پرسد: «پس تو ناجی رو مجبور به درمان کردی؟ چیکارش کردی هان؟ »

گلبن برای این که از این کثیفی نجات پیدا کند اصرار می کند که ظرف های شام را خودش بشوید. شهنور قبول می کند گلبن کمکش کند اما وقتی وسواس بودن بیش از حد او را می بیند واقعا می ترسد!

صبح حال پرنده تومریس خوب شده و او ناجی را مجبور می کند تا سراغ صفیه برود و از او تشکر کند. ناجی هم همین کار را می کند و می گوید: «امروز بریم بیرون؟ » صفیه بدون این که فکر کند لبخند میزند و قبول می کند. ناجی می گوید: «نپرسیدی کجا؟ » صفیه می گوید: «نیاز نیست همه چیز رو بدونیم ناجی.

"گلبن یک ربع است که به دستشویی رفته و شهنور مدام از اسد می پرسد که پس این دختر کجاست! اسد از مادرش می خواهد تا زیاد گلبن را تحت فشار نگذارد و بگذارد راحت باشد"»

شهنور به گلبن زنگ میزند و از او می خواهد امروز یکدیگر را ملاقات کنند و وقتی پیشنهاد میدهد تا به خانه ی آنها برود، گلبن هول می کند و می گوید که پدرش ناخوش احوال است و بهتر است به همان باغ چای دیروزی بروند. گلبن زودتر به باغ می رود و میز را تمیز می کند و روی صندلی اش ملافه می کشد. شهنور هم که به عمد از قبل امده و گلبن را زیر نظر دارد، جلو می رود و پیشنهاد میدهد تا روی میز دیگری بنشینند تا ببیند حدسیاتش در مورد گلبن درست است یا نه. وقتی گلبن قبول نمی کند، شهنور تازه می فهمد که چه اشتباهی کرده. گلبن که فکر می کند شهنور حتما او را پسندیده که امروز به دیدنش امده می گوید: «اولش فکر کردم چون من یکم با بقیه متفاوتم از من خوشتون نیومده.

» شهنور می گوید: «گلبن منم از تو خوشم اومده خیلی دختر دل پاکی هستی. » بعد لبخندش محو می شود و می گوید: «من الان نمیتونم زیاد خوش برخورد باشم. شرایطتت رو درک میکنم. چون این بیماری رو از همسایه مون به یاد دارم! انقدر رو همه چیز وسواس داشت که تنها موند. حتی ۱۵ سال از خونه ش بیرون نیومد.

"وقتی بالاخره گلبن سر میز شام می رود، اسد که خوب میداند او بدون ملافه روی صندلی نمی نشیند ملافه را می اندازد اما شهنور می گوید: «این چیه دیگه پسرم؟ مگه خانه ارواحه! گلبن روش نشین"ما همیشه صدای ناله و داد و هوارش رو میشنیدیم. تو نمیتونی از اسد مراقبت کنی. بخوای هم نمیتونی. یه راه داره اونم اینه که درمان شی. میخوای درمان شی؟ » گلبن در سکوت اشک می ریزد و شهنور می گوید: «اگه بگی میتونی زن خانه دار باشی و این کارها رو بکنی و بگی مامان شهنور قول میدم خوب بشم، اون وقت باشه زندگی کنید.

اما اسد عزیز کرده منه اما بهم بگو الان چطور این کارو در حقش بکنم و به تو بسپارمش؟ نه ما تورو معطل کنیم نه تو مارو. » و بلند می شود و می رود.

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و پانزده ۱۱۵ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و سیزده ۱۱۳ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۱۵ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۱۳

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱ شهریور ۱۴۰۰
آفتاب - ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۱۹ آذر ۱۳۹۹
پندار - ۱۱ فروردین ۱۴۰۱