سوریه هم برجام میخواهد
چکیده :آمریکا و روسیه بهتنهایی نمیتوانند مشکل سوریه را حل کنند. این دو باید با ایران، عربستان، ترکیه و تا حدودی مصر و صد البته با دولت اسد و موافقانش به توافق برسند، در غیر این صورت موفق نخواهند شد. به نظر من هنوز هم هیچ کشوری در منطقه به اندازه ایران نمیتواند در حل بحران سوریه نقش ایفا کند؛ اما این نقش مستلزم تغییر روش و راهبرد در جمهوری اسلامی، در سوریه و البته در یمن، بحرین و …...
راهبرد ایران در سوریه، موضوع نخستین گفتوگوی تفصیلی «مصطفی تاجزاده» پس از ۷ سال زندان است. معاون سیاسی وزارت کشور در دوران اصلاحات، عضو شورای مرکزی احزاب اصلاح طلب منحل شده جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برخلاف بسیاری از تحلیلگران محافظهکار راهبرد «عمق استراتژیک» ایران در سوریه را تامین کننده منافع ایران نمیداند و پیشنهاد می کند پرونده بحران این کشور به وزارت خارجه سپرده شود. این سیاستمدار سرشناس اصلاحطلب اعتقاد دارد بحران در سوریه ماهیت باخت-باخت دارد و تنها برنده آن رژیم صهیونیستی است.
***
با وجود تمام تحولات پنج سال اخیر، حمایت از بشار اسد ثابت مانده است.
"این دو باید با ایران، عربستان، ترکیه و تا حدودی مصر و صد البته با دولت اسد و موافقانش به توافق برسند، در غیر این صورت موفق نخواهند شد"آیا راهبرد «حمایت مطلق» صحیح است؟
از آغازِ اعتراض مردم سوریه علیه استبداد حاکم، که مانند دیگر رژیمهای مستبد، توأم با فساد و تبعیضهای گسترده بود، حزب بعث به جای آنکه اعتراضهای مردمی را در ردیف آزادیخواهی تلقی کند، آن را فتنه خواند و به سرکوب آنها پرداخت. به گفته آقای شیخالاسلام، سفیر اسبق ایران در سوریه، مهمترین توصیه جمهوری اسلامی به اسد در شروع تظاهرات مردمی این بود که نباید ارتش پاسخ اعتراضات را با اسلحه و گلوله دهد؛ بلکه معترضان را باید با باطوم و گاز اشکآور پراکنده کند. این اولین خطا بود که به جای تشویق اسد به پایاندادن تکصدایی و اصلاح سریع امور و تلاش برای جلب مشارکت معترضان در عرصه سیاست و قدرت، بیاعتنایی به آنان و پراکندهکردنشان را توصیه کرد. اسد میگفت تظاهرکنندگان از طرف خارجیها هدایت میشوند، درنتیجه باید سرکوب شوند. پس راهحل دوم را انتخاب کردند؛ به خیال اینکه سرکوب و ساکتکردنِ مردمِ معترض ممکن است؛ یعنی حزب حاکم در سوریه به جای اینکه اصل تظاهرات را به رسمیت بشناسند و با انجام اصلاحات فوری، احزاب و مطبوعات را آزاد و انتخابات آزاد برگزار کنند و با پایاندادن به تکحزبی و استبدادورزی، چندصدایی پیشه کنند و در جهت جلب مشارکتِ بیشتر مردم در حکومت و کسب رضایت نسبی شهروندان بکوشند، به سرکوب معترضان پرداختند.
به علت آنکه این سرکوب مطلق، خشن و خونین بود، اعتراضات به سبک مسالمتآمیز تقریبا ناممکن شد. آن طرف ماجرا هم دست به اسلحه برد. معنای صحبت من این نیست که از ابتدا هیچ جریان خارجیای خواستار بههمزدن اوضاع سوریه نبود؛ بلکه وجه غالب اعتراضها در اوایل، مردمی بود و ماهیتی آزادیخواهانه، عدالتطلبانه و مشارکتجویانه داشت و اسد میتوانست با روشهای مدنی با معترضان مواجه شود و آنها را درون سیستم هضم و جذب کند. خطای بزرگ اسد، راه را بر سوءاستفاده جنگافروزان غربی، توسعهطلبانِ اسرائیلی و دیکتاتورهای فاسد عرب گشود.
اعتراضها و تظاهرات واجد چه شرایطی بود؟
رژیم بعث، مستبد و فاسد بود و اجازه نفسکشیدن به کسی را نمیداد. مردم نیز خواهان آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد بودند و تحت تأثیر بهار عربی به خیابانها ریختند؛ اما به جای آنکه رژیم به خواستهها، حقوق و منافع آنان توجه کند، سرکوبشان کرد.
"این سیاستمدار سرشناس اصلاحطلب اعتقاد دارد بحران در سوریه ماهیت باخت-باخت دارد و تنها برنده آن رژیم صهیونیستی است.***با وجود تمام تحولات پنج سال اخیر، حمایت از بشار اسد ثابت مانده است"با خشنشدن برخوردها فضا برای جولاندادن داعش و گروههای مسلحی که مطلقا به حقوق شهروندی اعتقاد نداشتند و دنبال سرنگونی رژیم بودند، فراهم شد. اگر رژیم بعث در زمان مناسب، اصلاحات میکرد و به مطالبات مشارکتجویانه مردم سوریه پاسخ میداد، خودِ آن مردم در برابر دخالت خارجی میایستادند و به تروریسم نه میگفتند و داعش و امثال آن، فرصت توسعه و پیشروی سریع و وسیع نمییافتند. اشتباه دوم اسد و همپیمانانش این بود که پس از شدتگرفتن بحران، به جای یافتن راهحل سیاسی، راهحل نظامی را در دستور کار قرار دادند و با جذب رزمندگانی از عراق و لبنان و بعدها افغانستان و پاکستان را به سوریه به این تصور دامن زده شد که گویی نزاعها در سوریه ماهیتی فرقهای و مذهبی دارد. داعش و حامیانش نیز از این راهبرد، حداکثر سوءاستفاده را کردند تا جمهوری اسلامی را متهم کنند که درصدد تشکیل هلال شیعی و تأسیس امپراتوری ایرانی-شیعی است و خطر بزرگی برای اعراب-سنیها به شمار میرود. اقتدارگراها هم با رفتار خود این شبهه را تقویت کردند که عملا چنین هلالی و چنین امپراتوری ایرانیای در حال شکلگرفتن است.
امپراتوری رسانهای جهانی نیز برای پوشاندن مقاصد واقعی توسعهطلبان اسرائیلی، جنگافروزان آمریکایی و ارتجاع منطقه، که عمدتا سیاسی و اقتصادی است که حفظ امنیت رژیم صهیونیستی و غارت منابع نفتی منطقه در رأس آنها قرار دارد، به این شبهه دامن زد و به تقویت انگیزههای مذهبی اکثریت مسلمانان پرداخت و اهل سنت را تحریک کرد که باید به کمک مخالفان اسد و متحدان شیعی و ایرانیاش بشتابند. بهاینترتیب جنگ تا حدود زیادی صبغه فرقهای گرفت اگرچه منافع سیاسی و اقتصادی قدرتها همچنان حرف اول را در این نزاع میزد و میزند.
یعنی دلیل ورود ترکیه، قطر و عربستان به بحران سوریه همین بود؟
آنها اهداف سیاسی- اقتصادی خود را دنبال کرده و میکنند؛ ولی خطاهای اسد و جمهوری اسلامی، بهانههای خوبی به آنها داد. روشن است که آن دولتها بهمراتب، اشتباهات بزرگتری مرتکب شدهاند؛ ولی به علت این که اعزام نیرو و جذب داوطلب با پرچم مدافع حرم صورت گرفت. آنطرف هم با فرصت طلبی و البته برای لاپوشانی اهداف پلید خود مدعی دفاع از کعبه و اعتقادات اکثریت مسلمانان جهان یعنی اهل سنت در برابر رافضیها و مجوسها شده است. در چنین چالشی، افکار عمومی مسلمانان کدام را جدیتر تلقی میکند: دفاع از کعبه یا دفاع از حرم حضرت زینب(س) را؟ اگرچه می دانیم که مکه هرگز از سوی ایران در معرض خطر قرار نداشته است و این دروغی است که صدالبته تبلیغات برخی مداحان یا گزاف گویان به آن یاری رسانده است.
شما با اعزام نیرو به سوریه موافقید؟
همکاری با دولت ها یا جناحهای مختلف سیاسی خارجی با اعزام نیرو یا دخالت نظامی، دو موضوع متفاوت هستند.
"این اولین خطا بود که به جای تشویق اسد به پایاندادن تکصدایی و اصلاح سریع امور و تلاش برای جلب مشارکت معترضان در عرصه سیاست و قدرت، بیاعتنایی به آنان و پراکندهکردنشان را توصیه کرد"روشن است که بروز بحران در یک کشور میتواند بر صلح و منافع و امنیت کشورهای همسایه و منطقه تأثیر بگذارد، بنابراین در این موارد، اقدامهای سیاسی از سوی کشورهای مؤثر منطقه موجه و گاه حتی ضروری است. اگر در افغانستان، عراق یا سوریه بحرانی به وجود میآید، وظیفه جمهوری اسلامی است که با حساسیت، موضوع را دنبال کند، همه جوانب کار را بسنجد و تلاشهای سیاسی و دیپلماتیک برای کنترل بحران و جلوگیری از گسترش آن را دنبال کند. این روش، حتی اگر نام آن را دخالت بگذارند وظیفه هر دولتی در ایران است. خطای اصلی آنجا اتفاق افتاد که در زمان شروع بحران سوریه، دولت و وزارت خارجه ایران وظیفه خود را بهدرستی انجام ندادند وگرنه میتوانستند با نقشآفرینی صحیح و با کمک جامعه جهانی، جلوی تشدید و گسترش بحران را بگیرند و ترکیه و حتی عربستان را مجبور به همراهی در جهت جلوگیری از توسعه بحران کنند. به هر رو آنچه مورد نقد است، شیوه عمل ایران است.
به جای دخالت سیاسی برای جلوگیری از تشدید بحران و جلوگیری از ویرانی سوریه و مرگ صدها هزار نفر در آن کشور، خود به صورت نظامی وارد معرکه شد و مدیریت سیاسی این بحران را رها کرد. به بیان روشن، دولت و وزارت خارجه بحران را رها کردند و نظامیان ایران به کمک نظامیان سوریه رفتند.
نقش دیگر بازیگران منطقه در تشدید بحران سوریه را چه بوده است؟
رژیم اسرائیل و دولتهایی مثل عربستان سعودی که با اسد و جمهوری اسلامی مشکل داشتند، کاملا موافق تشدید بحران بودهاند و به شکلی کشورهای غربی را تشویق میکردند که در جهت کنترل بحران اقدام نکنند. منافع اسرائیل و برخی کشورهای ثروتمند خلیج فارس در تشدید بحران بوده است. اشتباه ما این بود که به جای مدیریت موضوع و تغییر فضای پیرامون این بحران، خود وارد معرکه نظامی شدیم. این انحراف یعنی اقدام نظامی، با نبودِ اقدام موثر دیپلماتیک شروع شده است.
"به علت آنکه این سرکوب مطلق، خشن و خونین بود، اعتراضات به سبک مسالمتآمیز تقریبا ناممکن شد"در صورتی که دولت و وزارت خارجه باید برای خنثیکردن ترفندهای اسرائیل و افراطیون آل سعود و بقیه علاقهمندان به تشدید بحران تلاش میکردند. ایران باید کشورهای جهان را از مخاطرات ویرانگر جنگ در سوریه آگاه میکرد. از خطر رشد داعش و افراطگرایی در سوریه با جهانیان حرف میزد. این تدبیرِ سیاسی میتوانست موفق شود. در این حالت جمهوری اسلامی، متحد افکار عمومی جهانی برای جلوگیری از جنگ داخلی در سوریه میشد و حتی میتوانست به دولت اسد کمک کند و حضور مؤثر دولتمردان کنونی و علویها را در دولت ائتلاف ملی تضمین کند ؛ اما در عوض، به کمک نظامیان رفت.
با این تعریف، شما با اعزام نیرو به سوریه موافق نیستید.
زیانهای این راهبرد از سودهای آن بهمراتب بیشتر بوده است.
نقد من این است که ما در سوریه دخالت پرضایعه و کمفایدهای داشتهایم. حال آنکه میتوانستیم با کمترین هزینهها بیشترین سود را به دست آوریم و از این معرکه براساس بازی برد-برد سربلند خارج شویم. دقت کنید که هیچ کشوری به اندازه ایران در سوریه تلفات نداده است. نظامیان آمریکا و روسیه و ترکیه و اروپا و عربستان تقریبا هیچ آسیبی ندیدهاند؛ در حالی که ما متهم به کشتار مردم سوریه و دنبالکردن گرایش فرقهای شدهایم، اعتبارمان لطمه دیده است و روزبهروز در باتلاق سوریه بیشتر فرو میرویم. اسف بار اینکه جمهوری اسلامی را که مؤثرترین نیروی غیرسوری مقابل تروریسم در سوریه به شمار می رود و اینهمه هزینه داده است، در تصمیمگیریهای اساسی مربوط به سرنوشت سوریه مشارکت نمیدهند.
"مردم نیز خواهان آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد بودند و تحت تأثیر بهار عربی به خیابانها ریختند؛ اما به جای آنکه رژیم به خواستهها، حقوق و منافع آنان توجه کند، سرکوبشان کرد"همه مینشینند و تصمیم میگیرند جز ما. حتی از این نظر هم ایران در بحران سوریه تحقیر شده است.
برای روشنترشدن موضوع، شیوه عمل جمهوری اسلامی در سوریه را در زمان احمدینژاد با شیوه عمل ایران در افغانستان پس از حمله به برجهای دوقلو در دوره خاتمی مقایسه کنید. پس از ۱۱ سپتامبر، ایران در معرض تهدید بسیار جدی بود. اهمیت بحران افغانستان برای امنیت ملی، بهمراتب بیشتر از سوریه بود. در هر دو کشور، حاکمشدن جریانهای افراطی مانند طالبان یا داعش برای ایران بسیار خطرناک بوده و هست.
تروریستهای افغانستان تهدیدی برای جامعه جهانی بودند و برای ایران هم به عنوان همسایه تهدید بزرگتری به شمار میرفتند. در افغانستان هم بحث شیعه و سنی مطرح بود و اگر جمهوری اسلامی درست عمل نمیکرد، میتوانست درگیر یک مناقشه مذهبی شود. در آن زمان نیز اسرائیل بهشدت فعال بود تا جامعه جهانی را قانع کند که خطرِ اصلی در افغانستان نیست؛ بلکه در ایران است. در آن شرایط دولت و وزارت خارجه دولت اصلاحات با تدبیر عمل کرد. مدیریت سیاسی را به دست گرفت و نیروی قدس را مدیریت کرد.
"با خشنشدن برخوردها فضا برای جولاندادن داعش و گروههای مسلحی که مطلقا به حقوق شهروندی اعتقاد نداشتند و دنبال سرنگونی رژیم بودند، فراهم شد"در افغانستان نیروی نظامی ایران درگیر نشد و ایرانیان هیچ تلفات انسانی در جنگ افغانستان ندادند. دقت شود که همه کشورهای درگیر جز ایران تلفات داشتند. اما جمهوری اسلامی بازیگر اصلی منطقه برای تعیین سرنوشت آینده افغانستان شد و در تمامی تحولات آن کشور حضور کلیدی پیدا کرد. در افغانستان، هم فارسزبانها و هم شیعیان که علاوه بر مشترکات دیگر، به لحاظ زبان و مذهب هم به ایران نزدیکتر تلقی میشدند، بیش از هر زمانی منزلت و موقعیت پیدا کردند. هیچکس نتوانست فعالیت جمهوری اسلامی علیه تروریستها را در افغانستان به نام دخالت در امور آن کشور، فرقهگرایی و امثال اینها منفی جلوه دهد یا حتی نادیده انگارد.
جمهوری اسلامی نقش اصلی را در برقراری صلح در افغانستان ایفا کرد.
در بحران مقصر اصلی کیست؟
به نظر من راهبرد غیرنظامی را باید دنبال میکردیم. اما دولت و وزارت خارجه مقصرند که ایران را در باتلاق جنگ سوریه خوب راهبری نکردند. این اشتباهات بزرگ در دوران احمدینژاد به وقوع پیوست؛ ولی متأسفانه در دولت جدید هم با همه تغییرات مثبت در سیاست خارجی، راهبردهای خطا درباره سوریه کم و بیش ادامه پیدا کرده است. فراموش نکنید که درباره برجام نیز رئیسجمهوری، دولت و وزارت خارجه با دخالتهای زیادی از سوی دلواپسان مواجه بودهاند؛ اما همه را مدیریت کرده و وظیفه خود را به خوبی انجام داده اند. بگذارید همچنانکه با افتخار میگوییم رئیس جمهوری، دولت و وزارت خارجه به بهترین وجه، وظیفه بسیار دشوار خود را در برجام به پیش برده و به انجام رساندهاند، بگویم که این عزیزان وظیفه بسیار دشوار دیگر خود را در بحران سوریه بهخوبی به پیش نبرده و تاکنون به سرانجام درستی نرساندهاند.
"اقتدارگراها هم با رفتار خود این شبهه را تقویت کردند که عملا چنین هلالی و چنین امپراتوری ایرانیای در حال شکلگرفتن است"در مورد دخالت نظامی این مطلب را هم اضافه کنم که اگر با دیگر کشورهای دنیا هم مقایسه کنید خواهید دید که کشورهای مختلفی در سوریه دخالت میکنند، درباره آن کشور تصمیم میگیرند و حتی فعالیت نظامی میکنند؛ اما تا آنجا که من میدانم تنها در ایران است که مدیریت بحران سوریه عملا در اختیار نظامیان است و نهادهای سیاسی و دیپلماتیک نقشی موثردر این بحران ایفا نمیکنند.
شما بین داعش و مخالفان اسد تمایزی جدی قائل میشوید؟
اگر منظورتان گروههای مسلح نظیر النصره است، ظاهرا تفاوت عمدهای با هم ندارند یا هنوز به چشم نمیآید؛ ولی نکته مهم این است که وقتی اسد تظاهرات مسالمتآمیز مردم خود را سرکوب کرد، مقابله مسلحانه موجه شد و دولتهای خارجی از آمریکا و انگلیس و فرانسه تا عربستان و ترکیه و قطر فرصت یافتند تا در آن کشور دخالتهای مرگبار کرده و از دهها کشور، بهاصطلاح مجاهد به منطقه سرازیر کنند. جمهوری اسلامی هم این اشتباه را مرتکب شد که شیعیان عراق، افغانستان، پاکستان و لبنان را به آن کشور اعزام کرد. بهاینترتیب به جنگ سالاران منطقه ای و جهانی این اجازه را داد که به درگیریها، جلوهای فرقهای دهند و آن را جنگ شیعه و سنی بخوانند. این استراتژی، ایران را به زمینی کشاند که اسرائیل برای سرپوشگذاشتن بر جنایات خود، شدیدا به آن نیاز داشت؛ درست مثل قضیه انکار هولوکاستِ احمدینژاد که اسرائیل محتاج آن بود. در آنجا نیز جمهوری اسلامی با کنارگذاشتن ادله محکم و محکمهپسند علیه تجاوزات ضد حقوقبشری صهیونیست ها به ادله نئونازیها متوسل شد و سود فراوانی نصیب اسرائیل کرد.
اگر امروز داعش را از شام و عراق بیرون کنند، آیا اعتراضات در سوریه خاموش میشود؟
فکر نمیکنم؛ زیرا سوریه در باتلاقی فرو رفته است که به نظر میرسد هیچ راهحلی نتواند آرامش و ثبات و نظم را در کوتاهمدت در این کشور برقرار کند.
در حقیقت سوریه وارد چرخهای شده است که حالاحالاها باید هزینه بپردازد؛ البته اگر آمریکا، روسیه، ایران، ترکیه، عربستان و تا حدودی مصر یک بازی برد-برد را آغاز کنند، میتوانند تبعات و ضایعات جنگ داخلی را به حداقل برسانند.
منظورتان از بازی برد- برد چیست؟ ایران باید چه کند؟
به نظر من ایران باید راهبرد خود را عوض کند و مدیریت بحران سوریه را به جایگاه درستش یعنی شورای عالی امنیت ملی و وزارت خارجه برگرداند. نیروی قدس باید مدیریت بحران سوریه را به دولت واگذار کند و ضمن آنکه در مقابل تروریسم میایستد، نقش نظامی خود را در سوریه کمرنگ کند. باید تصمیمگیری راهبردی به نهادها و نیروهای سیاسی واگذار شود. جمهوری اسلامی باید به جایگاه شایستهاش در جامعه بینالمللی و منطقه برگردد و نقش کلیدی و تاریخی خود را در پایاندادن به بحران سوریه ایفا کند. صرفنظر از شعارهایی که در صحنه جنگ ممکن است جذاب باشد، جمهوری اسلامی باید به سمت نجات سوریه و نجات مردمش پیش برود و تلاش کند با جامعه جهانی بر سر آینده دموکراتیک در سوریه به توافق برسد و جلوی مقاصد اسرائیل و برخی از جناحهای افراطی منطقه را که به دنبال تداوم بحران هستند، با دیپلماسی صحیح بگیرد.
"روشن است که آن دولتها بهمراتب، اشتباهات بزرگتری مرتکب شدهاند؛ ولی به علت این که اعزام نیرو و جذب داوطلب با پرچم مدافع حرم صورت گرفت"ما باید به سمت توافق روی یک دولت ملی، متشکل از همه نیروهای سیاسی اقلیت و اکثریت در سوریه پیش برویم. منزویکردن تروریستها مستلزم نقش پیداکردن همه نیروهای سیاسی مؤثر سوریه در حکومت این کشور است.
در ابتدا، چند باری که تعدادی ایرانی در سوریه اسیر شدند، ایران مسئله را تکذیب کرد اما درحالحاضر ایران عملا میگوید که ما در سوریه حضور داریم.
در زندان مصاحبههای آقای امیر عبداللهیان، معاون وقت وزیر خارجه، را میخواندم که نهتنها حضور نیروهای ایرانی را در سوریه تکذیب میکرد؛ بلکه حتی منکر حضور حزبالله لبنان در آن کشور میشد؛ اما بعدها اعلام شد که ما در سوریه حضور مستشاری داریم و سپس اسامی شهدا را اعلام کردند. لازم است اینجا درباره یک موضوع بحث کنیم و آن استراتژی «جنگ پیشگیرانه» است که اولینبار بوش آن را مطرح کرد. بوش میگفت ما -یعنی آمریکا- خارج از کشورمان میجنگیم تا درون مرزهایمان با ما نجنگند؛ ولی در حقیقت به نام پیشگیری از جنگ، جنگ راه انداخت و حتی آن را به داخل آمریکا و اروپا کشاند. روشن است که چون آمریکا ابرقدرت است و امکانات اقتصادی، علمی، فنی و نظامی گستردهای دارد، میتواند به نام تأمین امنیت خود، کشوری را در آن سوی کره زمین اشغال کند و درعینحال مردمش فشار اقتصادی زیادی را متحمل نشوند.
درهرحال راهبرد جنگ پیشگیرانه جای درنگ دارد. چون جنگ، جنگ است و فرقی بین انسانها نیست؛ یعنی خونِ یکی رنگینتر از دیگری نیست. کاخ سفید وقتی میگوید میخواهیم از جنگ درون خاک آمریکا پیشگیری کنیم، معنایش این است که در قیاس با آمریکاییها، جان دیگر مردم جهان، بهخصوص مسلمانان، ارزشی ندارد. پس اگر صدها هزار نفر در عراق یا سوریه کشته شوند، اهمیت زیادی ندارد، مهم آن است که در آمریکا کسی کشته نشود. به عبارت روشنتر، یک نوع نژادپرستی پشت استدلال جنگِ پیشگیرانه خوابیده است.
"آنطرف هم با فرصت طلبی و البته برای لاپوشانی اهداف پلید خود مدعی دفاع از کعبه و اعتقادات اکثریت مسلمانان جهان یعنی اهل سنت در برابر رافضیها و مجوسها شده است"حال آنکه عمل اخلاقی آن است که از جنگ پیشگیری کند و مانع آغاز آن شود؛ ولی واقعیت آن است که جنگِ پیشگیرانه عملا جنگ را گسترش میدهد. مگر تهاجم واشنگتن به عراق داعش را ایجاد و دخالتهای ناروای غرب در سوریه، آن را تقویت نکرده و تبعات آن به خودِ آمریکا و اروپا بازنگشته است؟ بر اساس این تعریف دخالت غلط ایران و شیعیان در سوریه به عراق و ایران و … برخواهد گشت. مگر در اخبار نمیشنویم که مثلا چند تروریست داعشی را در یک خانه تیمی در کرمانشاه گرفتند؟ پس اینها عملا وارد کشور ما شدهاند. اشتباه نشود. به علت اینکه اکثریت قاطع مردم ما و حتی اکثر مخالفان جمهوری اسلامی، مخالف استفاده از سلاح در حل منازعات داخلی هستند و از تروریسم در هر شکل آن میپرهیزند، داعشیها امکان مانور و قدرتنمایی چندانی در ایران ندارند چون فاقد پایگاه مردمیاند به همیندلیل حتی در زمانِ شاه نیز سازمانهای چریکی، اعم از مسلمان یا سکولار، کاری از پیش نبردند و در نهایت، شکست خوردند.
پس علت اینکه داعش نمیتواند در داخل ایران مانند عراق شلتاق کند، جنگیدن با آنها در سوریه و خارج از مرزهایمان نیست. دلایل اصلی را باید در بافت و ساختار دینی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشورمان جستوجو کرد. به بیان روشن، ما در حلب و دمشق با داعش بجنگیم یا نجنگیم، تروریستها نمیتوانند در ایران جولان دهند و مثلا با یک ارتش ۳ تا ۴ هزار نفره، شهرهای دو میلیون نفری را به کنترل خویش درآورند. آن چنان که در عراق مشاهده کردیم. در حقیقت داعش، با همه وحشی گری و خشونت ورزی خود در ایران نمیتواند مانور قدرت دهد اما میتواند در کشورهای واجد شکافهای بزرگ مذهبی، نژادی، قومی، زبانی، تاریخی و سیاسی – مانند عراق و سوریه- بتازد و نفسها را در سینهها حبس سازد؛ به خصوص اگر اهل سنت در آن مناطق، ازجمله به دلیل سیاستهای غلط احساس کنند از سیستم سیاسی کشورشان حذف شدهاند یا جایی در آن ندارند.
جنگ پیشگیرانه غیرسیاسی هم هست و ممکن است بهسرعت به ضد خود تبدیل میشود.
"روشن است که بروز بحران در یک کشور میتواند بر صلح و منافع و امنیت کشورهای همسایه و منطقه تأثیر بگذارد، بنابراین در این موارد، اقدامهای سیاسی از سوی کشورهای مؤثر منطقه موجه و گاه حتی ضروری است"براین اساس ما کوشیدهایم از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنیم؛ اما بیشترین مخاطرات را ناخودآگاه متوجه عتبات نموده و کربلا و نجف و سامرا را آسیبپذیر کردهایم؛ بهگونهایکه هر لحظه خدایناکرده ممکن است اتفاق ناگواری آنجا بیفتد. بنابراین برخلاف میل و نیت خود عملا هم جنگ را گسترش دادهایم و هم رنگوبوی مذهبی به آن بخشیدهایم؛ و این دقیقا خواست جنگافروزان غربی، توسعهطلبان اسرائیلی و ارتجاع عرب بوده است. توجه کنیم که شیعیان ۱۰ تا ۱۵ درصد مسلمانان را تشکیل میدهند. اگر مثلث فوق بتواند با استفاده از خطاهای ما، به جنگ چهرهای شیعه و سنی بدهد، همه مسلمانان آسیب میبینند، و اقلیت شیعه بیشتر. سالهاست که من به طور مکرر، خصوصی و عمومی به این خطر اشاره کردهام و مقامات را از افتادن در این دام برحذر داشتهام.
قدرت گرفتن داعش تا چه حد امنیت داخلی ما را تهدید میکند؟
اصل این موضوع که بهقدرترسیدن داعش در سوریه و بهویژه در عراق، امنیت ایران را تهدید میکند، درست است؛ اما سخن در این است که اولا ما میتوانستیم مانع قدرتیابی داعش در سطح وسیع کنونی شویم؛ ثانیا نحوه مقابله ما با آن، محل بحث است؛ یعنی پرهزینه و کمفایده بوده است.
بگذارید موضوع را بنیادیتر مطرح کنم. این خواست آتش افروزان غربی، اسرائیلی و ارتجاع منطقه بود که با سوءاستفاده از ناشیگریهای دولت ما، بسیاری از نیروهای معترض را مستقیم یا غیرمستقیم به ایجاد یا تقویت داعش تشویق کردند و بعضا به حمایتهای مالی، سیاسی، نظامی و تبلیغاتی از آن پرداختند؛ تقریبا با همان سازوکاری که به طالبان در افغانستان، برابر ارتش شوروی یاری رسانده بودند. بدیهی است که ما از دشمن انتظار دوستی نداریم؛ اما از دوست توقع داریم که در دام دشمن نیفتد که متأسفانه در مواردی افتادهایم. انسداد طلبان وطنی نقش مهمی در وقوع این خطاها ایفا کردهاند و با اشتباهات خود، حتی اقدامها در منطقه را تحتالشعاع قرار دادهاند. باوجوداین، درست است که به اعتراف اوباما داعش نتیجه اشغال عراق است و اگر آمریکا به آن کشور حمله نمیکرد و البته اگر اشتباهات بعدی را نیز مرتکب نمیشد، داعش شکل نمیگرفت، یا چنین قدرتی نمییافت.
"به جای دخالت سیاسی برای جلوگیری از تشدید بحران و جلوگیری از ویرانی سوریه و مرگ صدها هزار نفر در آن کشور، خود به صورت نظامی وارد معرکه شد و مدیریت سیاسی این بحران را رها کرد"و درست است که باز هم به اعتراف رئیسجمهور آمریکا کشورش به نام مبارزه با القاعده به کشوری حمله کرد که با آمریکا کاری نداشت و از دلِ مبارزه با القاعده، نسل خطرناکتر تروریست داعشی بیرون جهید؛ اما از سوی دیگر این هم درست است که برخی اقدامهای جمهوری اسلامی در چند سال گذشته، بهویژه درباره سوریه اشتباه بوده و به قدرتیابی داعش کمک کرده است. من همان زمان نامه نوشتم که نباید اجازه دهیم درگیریها، وجههای فرقهای به خود بگیرد و جنگ چهره شیعه و سنی پیدا کند که به زیان همه مردم منطقه، به ویژه ایرانیان و شیعیان است. در سالهای اخیر ایران و تشیع هویت واحدی یافتهاند؛ بهطوریکه ایران تجسم و قدرت برتر شیعیان در جهان محسوب میشود. ما گرانیگاه و تکیهگاه شیعه شدهایم؛ پس هر دولتی بخواهد شیعه را بزند، ایران را هدف قرار میدهد و هر کشوری هم بخواهد با ایران تسویهحساب کند، حمله به شیعیان را از نظر دور نمیدارد. پس هم ما ایرانیها و هم شیعیانِ دیگر کشورها، موظفیم مسئولانهتر عمل کنیم.
می دانید زمانی که درگیریهای سوریه شدت گرفت، شیعیان عراقی خواستند به سوریه بروند و از حرم حضرت زینب (س) دفاع کنند.
اما آیتالله سیستانی مانع شد و اعلام کرد این وظیفه خودِ سوریهاست که از مقدسات خود دفاع کنند. به نظر من آن استراتژی درست بود؛ چون اجازه نمیداد جنگ تشدید شود و حالوهوای فرقهای و مذهبی به خود بگیرد. بههررو ما نه با پررنگکردن انگیزههای ناسیونالیستی یا شیعی، که با تکیه بر منطق و ادبیات دموکراتیک و حقوقبشری است که میتوانیم به حل مشکلات در سوریه، یمن، بحرین و … بپردازیم. بر اساس چنین منطقی است که میتوانیم مانع آن شویم که جنگ شیعه و سنی پوششی برای مقاصد شوم استثمارگران غربی، ارتجاع منطقه و توسعهطلبان اسرائیلی فراهم آورد تا در لوای آن، هر جنایتی را انجام دهند. همچنین از یاد نبریم که آیتالله سیستانی تا زمانی که داعش بغداد و نیز کربلا و نجف را به مخاطره نینداخته بود، علیه آنان فتوا نداد و زمانی عراقیها را علیه داعش بسیج کرد که مردم میدانستند مبارزه آنها ماهیت دفاعی دارد و برای نجات بغداد و نجف و کربلا صورت میگیرد.
"اشتباه ما این بود که به جای مدیریت موضوع و تغییر فضای پیرامون این بحران، خود وارد معرکه نظامی شدیم"به همین دلیل به آن فتوا اقبال کردند.
در مقابل حرفهای شما این استدلال آورده میشود که اگر شما نیروی نظامی نمیفرستادید، اساسا گروههایی مثل داعش، دولتی باقی نمیگذاشتند که امروز با آن مذاکرهای شود.
اکنون که جنگ مغلوبه شده، باید متناسب با آن در پی حل بحران برآییم. حال آنکه در ابتدا میتوانستیم با بهرسمیتشناختن نیازها، حقوق و منافع مردم سوریه، مانع از رسیدن به این وضعیت باخت-باخت برای همه، جز اسرائیل، شویم و کاری نکنیم که بیشترین سود به صهیونیستها برسد و مستبدان و مرتجعان منطقه پشت نقاب دفاع از مقدسات اسلامی سنگر بگیرند و به مطالبات دموکراتیک مردم منطقه و کشور خود، نه بگویند. دولتهای غربی نیز به فروش سرسامآور سلاح به کشورهای مسلمان ادامه دهند و ضمن حمایت از دیکتاتوریها به اسلامهراسی و در حقیقت اسلامستیزی به گونه بیسابقهای دامن بزنند. دیپلماسی جمهوری اسلامی باید بر اساس منافع ملی و دفاع از استقرار مناسبات دموکراتیک در کشورهای همسایه استوار شود تا اقدامهایش، فرقهای و شیعی جلوه نکند و اجازه سوءاستفاده به افراطیون آلسعود و آلخلیفه و … در جهت تحریک عواطف و احساسات اهل سنت ندهد و نگذارد تا آنان افکار عمومی، به ویژه اعراب را علیه ایرانیان و شیعیان برانگیزند.
شما موافقید که ایران نیروهایش را از سوریه خارج کند؟
ما باید از سوریه خارج شویم و البته نقش راهبردی خودمان را با کار دیپلماتیک در پایاندادن به بحران سوریه دنبال کنیم.
اگر ایران خارج شود، دولت سوریه باقی میماند؟
ما پیش از شکلگیری داعش باید اقدامات لازم را انجام میدادیم که ندادیم. روزهای نخستِ اعتراضات، داعشی به صورت جدی در کار نبود.
قشرهای مختلفی از مردم سوریه بودند و آزادی میخواستند. با جلب مشارکت معترضانِ مسالمتجو، زمینه ظهور و بروز داعش فراهم نمیشد. اولین اشتباه اسد، فتنه نامیدن تظاهرات مردم و تلاش برای قلع و قمعکردن معترضان بود. هرچه پیش رفتیم، بیشتر در این باتلاق فرو رفتیم. امروز اگر نیرو نفرستیم، دولت اسد سقوط میکند و شیعه کشی راه میافتد؛ اما هرچه بیشتر نیرو بفرستیم، بر دامنه جنگ میافزاییم.
"در صورتی که دولت و وزارت خارجه باید برای خنثیکردن ترفندهای اسرائیل و افراطیون آل سعود و بقیه علاقهمندان به تشدید بحران تلاش میکردند"باید هرچهسریعتر با قدرتهای بزرگ منطقهای و جهانی به توافق برسیم و راهحلی سیاسی و دیپلماتیک پیدا کنیم. توافق میان ایران، ترکیه، عربستان، مصر، آمریکا و اروپا تا حدودی میتواند شعلههای جنگ را مهار کند و به مطالبات همه طرفین سوری البته تا حدودی پاسخ دهد. نقش ما باید تلاش برای برقراری صلح و استقرار یک دولت دموکراتیک، با مشارکت همه نیروهای سیاسی سوریه و البته حضور دولتمردان کنونی و علویها در این کشور باشد.
آیا ما در عراق نقش راهبردیتری نسبت به سوریه بازی کردیم؟
اگر منظورتان عراقِ پس از صدام است، بله. جمهوری اسلامی بهتر عمل کرده است. ایران در عراق تلفات انسانی نداد و حضور نظامی گسترده هم نداشت؛ ولی در تحولات عراق نقش بینالمللی خیلی مؤثرتری نسبت به سوریه ایفا کرد.
پس در این کشور و در آن دوره، بهتر از سوریه عمل کردهایم. در واقع در عراق نیز مانند افغانستان در شروع بحران نقش کلیدی در اختیار دولت و وزارت خارجه بود و نیروی قدس، نقش خودش را ایفا میکرد. متأسفانه در دوره احمدینژاد نقش دولت و وزارت خارجه در عراق نیز کمرنگ شد و میزان دخالت نظامیان در سیاست خارجی کشور بالا رفت و به همین میزان اشتباهات سیاسی ایران هم افزایش یافت و در نهایت، پس از ظهور داعش، در مقابله با این تروریستها، ایران همان اشتباهات سوریه را در عراق هم مرتکب شد و وضعیتِ کموبیش مشابهی پیدا کرد. به دلیل انتخابیبودن دولت عراق و رابطه نسبتا مناسب دولت و مردم در این کشور و نیز موقعیت خوب این دولت در جامعه بینالمللی، کمک جمهوری اسلامی به دولت عراق در مقابل تروریسم، چهره متفاوتی نسبت به سوریه دارد. از سوی دیگر حتی در عراق که اکثریت مردم شیعهاند و دخالت ما میتواند حمایت از دولتِ منتخب و موردحمایت اکثریت تلقی شود، نباید از منظر شیعی دخالت کنیم.
"حال آنکه میتوانستیم با کمترین هزینهها بیشترین سود را به دست آوریم و از این معرکه براساس بازی برد-برد سربلند خارج شویم"به نظر من اشتباه بزرگ آن بود که در سوریه به طور مطلق از دولتی مستبد و فاسد پشتیبانی کردیم که ۱۵ درصد از مردم جامعه از لحاظ مذهبی با آن احساس همبستگی میکردند؛ البته حزب بعث اساسا سکولار است و این تعارضی است که دلواپسان در ایران، سکولاریسم را بزرگترین خطر معرفی میکنند و درعینحال همزمان تمام نیروی خود را برای حمایت از یک دولت سکولارِ دیکتاتور بسیج کردهاند. آن هم درحالیکه بشار اسد به استناد عملکرد داعش میگوید اسلامِ سیاسی شکست خورده است!
یعنی اساس سبک زندگی اجتماعی در دمشق یک سبک مبتنی بر شرع اسلام نیست؟
اجازه دهید به سوال شما از زوایه دیگری نگاه کنیم. من با استدلال دلواپسان وطنی موافق نیستم که از نتیجه عمل می توان به نیت رسید و گفت به دلیل آن که نتایج اعمال داعش و القاعده به سود جنگ سالاران امریکایی بوده پس آن ها مزدور آمریکا هستند. به اعتقاد من نتیجه در عرصه سیاست نسبت مستقیمی با قصد و نیت افراد ندارد. چه بسا اشخاص، احزاب و دولت ها با مقاصد پاک و انسانی یا ملی و صلح طلبانه اقدام هایی انجام می دهند که به سود جنگ طلبی و جنگ طلبان تمام می شود.
نمونه آن کارهای ما در سوریه، یمن و … است که نتایج آن در درجه اول به نفع رژیم اسرائیل، در درجه دوم به نفع جنگطلبان در آمریکا و در درجه سوم به سود افراطیون آلسعود بوده است تا ضمن تعقیب اهداف قدرتپرستانه، بحرانهای درونی سلسله و کشور خود را تحتالشعاع جنگِ بهاصطلاح شیعه و سنی قرار دهند. پیش از بهار عربی، احمدینژاد به دلیل شعارهای ضد آمریکا و ضد اسرائیلیاش در کشورهای عربی مثل سیدحسن نصرالله محبوبیت داشت؛ اما پس از ماجرای سوریه به سرنوشت او در میان اعراب دچار شده است؛ چون از نظر اکثریت اعراب، ایرانیان و شیعیان به فرقهای تبدیل شدهاند که با اکثریت مسلمانان وارد نبرد شدهاند. ما در سوریه بیشترین شهید را دادهایم و در حالی که بیشترین ناامنی متوجه کربلا، نجف و سامرا شده است با راهبرد جنگ در ورای مرزهای خود، داعش در سراسر جهان ازجمله در عراق و سوریه و افغانستان و پاکستان و … به جنگ با شیعیان تحریک و تشویق شده است و مبارزه مردم منطقه را با استبداد و استثمار و استعمار عملا به سایه برده شده است. اکنون نیز در حال ارتکاب اشتباه بزرگ دیگری هستیم و در مسیری حرکت میکنیم که تضادمان با عربستان سعودی به سرحد جنگ برسد. به بیان دیگر همچنان که خواست اسرائیل است، رژیمهای عربی اولویت را به مبارزه با ایران دادهاند و دلواپسانِ وطنی نیز در همان مسیر گام برمیدارند و خطِ مقدم نبرد را عربستان میخوانند و مذاکره با آلسعود را خیانت مینامند؛ آن هم در زمانی که ایران بیشترین مذاکره را با مقامات آمریکایی انجام میدهد!
جالب تر آن که زمانی عدهای شعار می دادند که ایران را ویتنام دیگری برای آمریکا میکنیم؛ غافل از اینکه آنچه امروز واشنگتن دنبال میکند، تشویق جنگهای نیابتی است؛ حتی روسیه نیز نیروهای زمینی به سوریه اعزام نمیکند و وظیفه ارسال سرباز را به ایران واگذارده است.
"اسف بار اینکه جمهوری اسلامی را که مؤثرترین نیروی غیرسوری مقابل تروریسم در سوریه به شمار می رود و اینهمه هزینه داده است، در تصمیمگیریهای اساسی مربوط به سرنوشت سوریه مشارکت نمیدهند"کاری که ما امروز تا حدودی با افغانها میکنیم؛ به بیان دیگر، کاخ سفید درحالحاضر افتخار ویتنام کردن ایران را از دلواپسان گرفته است و حداکثر دلخوشی آنان، جنگیدن با ارتش عربستان و سقوط آلسعود است؛ بیتوجه به اینکه آیا چنین وضعی، در صورت رخداد، بیشتر به سود داعش و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس است یا ایران.
خطای دیگرمان دادن پایگاه به روسیه بود که ایران را به سطح تدارکاتچی و پیادهنظام آن کشور تنزل داد. به علاوه در مسلمانان دنیا به تصویری که دیکتاتورهای فاسد منطقه سعی در ترسیم آن دارند، دامن زد؛ مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی در برجام با آمریکا و در قضیه سوریه با روسیه ساخته است. آنان میکوشند نه شرقی – نه غربی ما را به «هم شرقی – هم غربی!» تبدیل کنند. متهم شدهایم هم به سازش با آمریکا و هم به ساخت و پاخت با روسیه. این در حالی است که ما میتوانیم به همکاری مؤثر با آمریکا و روسیه بپردازیم و از آن بهره ببریم، بدون آنکه متهم به تعقیب گرایشهای فرقهای یا ضدیت با اعراب یا اهل سنت شده یا کارت بازی روسیه شویم.
راهحل پایان این ماجراها چیست؟
به نظر میرسد ناامنی در سوریه، با هر راهحلی، سالها ادامه پیدا خواهد کرد و حتی ممکن است به تجزیه آن کشور منجر شود.
ترکیه و عربستان هم در نهایت میبازند و برنده اصلی اسرائیل است؛ بنابراین برای پایاندادن به این معامله و معادله سراسر زیان، هرچه سریعتر باید بکوشیم جنگ را تمام و دیپلماسی را جایگزین آن کنیم. در سوریه باید جواد ظریف محور شود. معنای حرفم این نیست که قاسم سلیمانی نباید نقش ایفا کند، بلکه محور کار باید دیپلماسی شود نه برعکس. سخن من ترجیح شخصیت یکی بر دیگری نیست. اولویتدادن به نقشهاست؛ تفوق دیپلماسی است بر نظامیگری.
حل مشکل سوریه سختتر است یا برجام؟
هرکدام سختی خاص خود را دارند.
"در هر دو کشور، حاکمشدن جریانهای افراطی مانند طالبان یا داعش برای ایران بسیار خطرناک بوده و هست"تنها کورسوی امید آن است که با گذشت زمان و ادامه جنگ، رژیم های منطقه نیز بفهمند درنهایت بازندهاند؛ حتی رژیم سعودی.
میدانید که ایران، روسیه، ترکیه، آمریکا و عربستان در حال تلاش برای رسیدن به توافق در سوریه هستند. به نظر شما این توافق چقدر جدی است؟
امیدوارم جدی باشد؛ اما نگرانم زمانی اسد بگوید من میخواستم همان ابتدا اصلاحات سیاسی انجام دهم اما جمهوری اسلامی مانع شد.
ممکن است چنین حرفی بزند؟
بله، هرچند اگر روزی او بگوید من همان ابتدا میخواستم اصلاحات کنم و امتیازاتی به مخالفان بدهم، همچنانکه اقدامات اصلاحی اقتصادی نیز انجام داده بودم، اما جلوی مرا گرفتند، کسی حرف او را جدی تلقی نمیکند. ای کاش ما پیشنهادهایی را که عمدتا پس از انتخابات ۹۲ به سوریها دادیم از همان ابتدا مطرح کرده بودیم و اجازه نمیدادیم برخی اهل سنت عراق و سوریه نیز زخمی شوند.
اسد چقدر پتانسیل دارد از این رویکرد درس بگیرد؟
نمیدانم برای اسد چقدر فرصت باقی مانده است. این موضوع باید در همان مذاکرات چندجانبه با حضور نمایندگان همه قدرتهای منطقهای و جهانی و نیز مخالفان او روشن شود.
اینکه میگویند انتخابات آزاد راهکار سوریه است…
الان برگزاری سالم و امن آن ممکن به نظر نمیرسد ولی در نهایت باید به آن نقطه برسند.
یعنی اگر اولویتبندی کنید، چه کار باید کرد؟
مثل برجام رفتار کنیم. با قدرتها بنشینیم و به توافق برسیم که این داستان، فاتح نظامی ندارد.
اسد نمیتواند مخالفان مسلح خود را نابود کند. آنها نیز نمیتوانند اسد را به زیر بکشند. پس باید مذاکره کنند که چگونه میتوانند به توافقی برسند که حداقل خواستهای همه را پوشش دهد.
سرنوشت داعش را چطور میبینید؟
داعش یک فکر و گرایش است و حالاحالا خواهد بود؛ البته بسته به رفتار آمریکا، اسرائیل، عربستان، ترکیه و نیز بسته به عملکرد ایران، مهار و محدود میشود یا موقعیت خود را حفظ میکند. اگر طرفین عاقلانه رفتار کنند، داعش رو به انزوا خواهد رفت.
در ایران چطور؟
اکثریت قریببهاتفاق ایرانیان، شامل اهل سنت این سرزمین با داعش و اندیشه طالبانی مخالفاند. ایرانیانِ مولانادوست و عاشق حافظ، داعش را برنمیتابند.
"تروریستهای افغانستان تهدیدی برای جامعه جهانی بودند و برای ایران هم به عنوان همسایه تهدید بزرگتری به شمار میرفتند"از سوی دیگر درست است که ما جامعه فرهیخته و متمدنی داریم؛ ولی در منطقهای زندگی میکنیم که اگر نگاه غالب به ایران و شیعیان منفی شود، در همه عرصهها، حتی در حوزههای اقتصادی کشور هم تأثیر سوء میگذارد. ما باید چنان رفتار کنیم که چهره متمدن ایران و ایرانی به جهانیان، ازجمله مسلمانان دنیا، معرفی شود و اجازه ندهیم داعش سنی و داعش شیعی ما را فرقهگرا، تفرقهافکن و ضد اکثریت مسلمانان معرفی کنند. ما هنوز میتوانیم با سیاستهای درست در داخل و خارج از ایران، الگوی منطقه شویم و به ایرانهراسی پایان دهیم. ما همچنانکه در مورد کردها در مجموع ملی و عاقلانه حرکت کردهایم، درمورد اعراب نیز میتوانیم راهبردی ملی و همهجانبه اتخاذ کنیم و از این مخمصه خارج شویم.
جمعبندی سخنان شما این است که خیرِ ماندن در سوریه از شرش کمتر است؟
این مسئله مشخص است؛ اما باید طبق یک راهبرد همهجانبه و با زمانبندی دقیق از این باتلاق خارج شد. تصمیمهای ضربتی و نسنجیده میتواند فاجعهآفرین باشد.
گام اول این تغییر راهبرد، تغییر مدیریت این بحران در ایران و جایگزینی مدیریت سیاسی به جای مدیریت نظامی است.
فکر میکنید در مذاکره آمریکا و روسیه درباره سوریه، چقدر منافع ایران تأمین میشود؟
آمریکا و روسیه بهتنهایی نمیتوانند مشکل سوریه را حل کنند. این دو باید با ایران، عربستان، ترکیه و تا حدودی مصر و صد البته با دولت اسد و موافقانش به توافق برسند، در غیر این صورت موفق نخواهند شد. به نظر من هنوز هم هیچ کشوری در منطقه به اندازه ایران نمیتواند در حل بحران سوریه نقش ایفا کند؛ اما این نقش مستلزم تغییر روش و راهبرد در جمهوری اسلامی، در سوریه و البته در یمن، بحرین و … است.
ظریف و تیمش توانایی حل بحران را دارند؟
دارند و اگر نداشته باشند باید پیدا کنند.
اما درحالحاضر از پرونده سوریه دور نگه داشته شدهاند.
بله و دلیل آن، راهبرد اشتباه ما بوده است؛ حتی اگر مشاوره نظامی و کمکهای نظامی ایران اجتنابناپذیر بود، این مشاورهها و کمکها باید از ابتدا تحت مدیریت سیاسی وزارت خارجه انجام میشد و نقش دیپلماسی همواره پررنگتر از نقش نظامی میبود. همچنانکه روسیه در سوریه چنین میکند. در ایران تصور میشد که در شرایط غلبه کنش نظامی، باید نظامیان دیپلماسی را هم در سوریه به دست بگیرند و در دیپلماسی هم نظامیگری کنند.
حال با توجه به خسارتی که همه تجربه کردهاند، برای حل مسئله باید به دیپلماسی بازگشت و به توافق با دولت های بزرگ منطقه و جهان در مواجهه با تروریسم در سوریه، عراق و … اندیشید.
منبع: روبه رو
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران