رهیافتها و داوریهایی در باب اندیشه و کارنامه دکتر علی شریعتی
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روزی که بر ما میگذرد، تداعیگر چهل و ششمین سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است. این نام برای نسل انقلاب و احیاناً نسل دوم آن، خاطرهانگیز است، همانگونه که نسلهای بعدی و به ویژه جوانان امروز، درباره آن خالی الذهن هستند! به هر روی تأثیر شریعتی بر رویداد انقلاب اسلامی و حتی برخی فرآیندهای دوران تأسیس نظام برآمده از آن، غیر قابل انکار و همچنان محل مناقشه است. در مقال پیآمده، جلوههایی از این چالش، مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
روزی که بر ما میگذرد، تداعیگر چهل و ششمین سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است. این نام برای نسل انقلاب و احیاناً نسل دوم آن، خاطرهانگیز است، همانگونه که نسلهای بعدی و به ویژه جوانان امروز، درباره آن خالی الذهن هستند! به هر روی تأثیر شریعتی بر رویداد انقلاب اسلامی و حتی برخی فرآیندهای دوران تأسیس نظام برآمده از آن، غیر قابل انکار و همچنان محل مناقشه است.
"به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روزی که بر ما میگذرد، تداعیگر چهل و ششمین سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است"در مقال پیآمده، جلوههایی از این چالش، مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
دکتر برای نجات پدرش، خود را تسلیم ساواک کرد
زندهیاد دکتر حسین رزمجو در عداد همدورگان و نیز حامیان جدی دکتر علی شریعتی به شمار میرفت و در دفاع از او در برابر مخالفان، آثار متنوعی را به نگارش درآورد. با این همه نگاه رزمجو به شریعتی، منظر یک مسلمان انقلابی بود و هرگز نخواست که از او در برابر روحانیت و نظام اسلامی سنگرسازی کند. بخشی از علل و بسترهای داوریهای کاملاً مثبت او درباره شریعتی را در این نگاشته وی میخوانید:
«در سالهای ۱۳۴۹ تا ۲۲ آبان ۱۳۵۱، یعنی زمان تعطیلی حسینیه ارشاد، این مکان به عنوان یکی از مهمترین پایگاههای روشنفکران دیندار، مورد توجه دانشجویان و روحانیون نوگرا قرار گرفت. به همین دلیل نیروهای امنیتی رژیم شاه، شدیداً از این بابت در هراس بودند و پیوسته فعالیتهای آن مرکز دینی را تحت کنترل داشتند.
علاوه بر این گفتهها و رفتارهای دکتر شریعتی، خشم بخشهایی از متدینین سنتی جامعه را نیز برانگیخته بود و این گروه از هر طریق ممکن، در پی خنثی کردن فعالیتهای حسینیه ارشاد، خصوصاً برنامههای دکتر شریعتی بودند.
به عبارت دیگر غیر از سران رژیم پهلوی، بهویژه شخص شاه -که از پیشرفتهای برنامههای دینی و تبلیغی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد هراسناک بودند و هم از این روی ساواک، کارشکنیها و سنگاندازیهایی را در راه فعالیتهای او انجام میداد- تعداد انگشتشماری نیز از نخبگان دینیسنتی نیز مخالفش بودند و افکار تازه و نوآوریهای دکتر را در شیوه تبلیغات اسلامی برنمیتابیدند.
این بنده حقیر با اعتقاد و آشنایی کامل به دیانت و حسننیت دکتر شریعتی و مطالعه همه آثارش با دیدی انتقادی و رسیدن به این واقعیت که او جز سربلندی اسلام و تشیع و پیراستن دین از بعضی پیرایهها -که در طول زمان بدان زده شده است- هدفی ندارد، اعتراضات به او را معمولاً فاقد محتوایی درست و منطقی یافتهام. سرانجام در ۲۲ آبان ۱۳۵۱ و به دستور سازمان امنیت و اطلاعات شاه (ساواک)، حسینیه تعطیل و دکتر نیز ممنوعالخطابه شد!
از طرفی در همین سال، برای او بازنشستگی ساختگی و اجباری از سوی دانشگاه مشهد، راهی را فراهم کردند تا حق تدریس هم نداشته باشد! پس از تعطیلی حسینیه ارشاد، دوران زندگی نابسامان توأم با دربهدری دکتر آغاز شد و بهطور مخفیانه به سر میبرد! در آذر ماه ۱۳۵۲ به دنبال گروگانگیری پدرش توسط ساواک -که به منزل ایشان در مشهد حملهور شدند- پس از دستگیری، زندانیاش کردند. دکتر برای رهایی پدرش، خود را به مسئولان امنیتی کشور معرفی کرد و ۱۸ ماه تمام در سلولهای انفرادی کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک در تهران، زندانی و در اسفند ۱۳۵۳ آزاد شد.
او دوباره فعالیتهای مذهبیاش را -که به دلیل مزاحمتها و اشکالتراشیهای ساواک، دچار رکود و سکون شده بود- به شکلی بسیار محدود از سر گرفت، اما، چون از فشارهای طاقتفرسای ساواک به تنگ آمده بود، ناگزیر برای یافتن محیطی تازه و امن برای ادامه فعالیتهایش در روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶ ــ بهواسطه ممنوعالخروج بودنش، با گذرنامهای به نام علی مزینانی ــ دور از چشم ساواک به اروپا سفر کرد و ابتدا چند روزی در فرانسه ماند و سپس به انگلستان رفت تا اینکه در صبحگاه ۲۹ خرداد، پیکر بیجانش را در محل اقامتش در ساوتهمپتون یافتند که به طرز مرموزی درگذشته بود.»
اگر به وصیت دکتر عمل میشد، خدمت بزرگی به او بود
حسین مهدیان در زمره دوستان و مراودان دکتر شریعتی است که منزل وی، محل برخی جلسات مهم، اما محدود او بوده است. در خانه وی بود که شریعتی، وصیتنامه خویش در باب اصلاح آثارش را به استاد محمدرضا حکیمی تسلیم کرد، وصیتی که هیچگاه مورد عمل قرار نگرفت! مهدیان بر این باور است که اگر پارهای از افراد یا ناشران سودجو، در انتشار آثار دکتر با تیراژ بالا عجله نمیکردند، خدمتی بزرگ به دکتر و نیز مخاطبان وی انجام داده بودند:
«متأسفانه کسانی که درباره دکتر شریعتی قضاوت میکنند، در دو سوی طیف قرار دارند یا دچار افراط میشوند یا تفریط! دکتر شریعتی هم مثل هر کس دیگری، معصوم نبود. کسانی که درباره او غلو میکنند و تمام آثار و افکارش را دربست میپذیرند، دچار افراط هستند و کسانی هم که کل خدمات او در جذب جوانان به معارف دینی و روشنگریهای تأثیرگذار وی را نادیده میگیرند، دچار تفریط هستند.
این در حالی است که خود دکتر شریعتی در اواخر عمر، به برخی اشتباهات خود پی برد و وصیت کرد آنها را اصلاح کنند.
"امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.روزی که بر ما میگذرد، تداعیگر چهل و ششمین سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است"خاطرم هست در دورهای که حسینیه ارشاد را تعطیل کرده بودند، آقای محمدرضا حکیمی به من گفت: اگر در جایی جلسهای برگزار شد، ایشان را خبر کنم. یک شب در منزل ما جلسه بود و به ایشان تلفن زدم که بیاید، ولی نگفتم دکتر شریعتی هم خواهد آمد.
اتفاقاً آن شب، جلسه خیلی هم طولانی شد و موقعی که دکتر شریعتی میخواست برود، از جیبش نامهای را درآورد و به من داد و گفت: این را به آقای حکیمی بدهید، در حالی که قبلاً به دکتر نگفته بودم که آقای حکیمی هم خواهد آمد! در آن نامه، به آقای حکیمی وکالت داده بود که هر تغییری را که در آثارش لازم میداند، انجام بدهند.
کاملاً معلوم بود که پیشاپیش، درباره این موضوع فکر کرده بود. آقای حکیمی هم بعد از فوت دکتر شریعتی، با عدهای از دوستان او، این کار را شروع کرد. ویرایش کل آثار دکتر یکی دو سالی کار داشت، اما خانواده و عدهای دیگر منتظر نماندند و این آثار را با همان شکل قبلی چاپ کردند. آقای مطهری به مشکوک بودن این حرکت اشاراتی داشتند! به هر حال آشفتهبازاری بود و عدهای به امید به دست آوردن سودهای کلان، این کتابها را با تیراژ بالا چاپ کردند.
به اعتقاد من اگر به وصیت دکتر عمل میشد، هم خدمت بزرگی به خود او بود و هم به تمام کسانی که به استناد اشتباهات او، حتی منکر نماز خواندنش شدند! واقعاً حرفهایی درباره او میزدند که ابداً منصفانه نبود.
یادم هست موقعی که بعد از ۹ ماه زندان انفرادی -که بسیار بر او سخت گذشته بود- از زندان آزاد شد، از او پرسیدم: آن فضای سنگین را چگونه تاب آوردی؟ پاسخ داد: با سلام نماز! وقتی هر روز بارها بر نبی، انبیا، اولیا و صالحین درود بفرستی، با مرکز ایدئولوژی و آرمان خود ارتباط میگیری و دیگر تنها نیستی...! کسی که درباره سلام نماز، چنین اندیشه عمیقی دارد، انصاف است که شایع کنند: نماز نمیخواند؟
احساس کردم که سخنان دکتر نهایتاً مشکلساز خواهد شد!
دکتر غلامعلی حداد عادل به دلیل برخورداری از ذهن فلسفی و موانست با اندیشمندی، چون شهید آیتالله مرتضی مطهری، از همان دوران جوانی، نقدهایی را متوجه اندیشه شریعتی ساخت و حتی در این باره، مقالهای به رشتهتحریر درآورد. با این همه وی به دلیل ذوق ادبی خویش، نثر او را جذاب قلمداد کرد و به آن علاقهمند است. او شیوه کار شریعتی در تبیین معارف اسلامی را اینگونه ارزیابی کرده است:
«دکتر شریعتی نظریههای جامعهشناسی را مطرح و سپس آنها را بر تاریخ و مفاهیم اسلامی، منطبق میکرد یا ادوار تاریخ اسلام را مصادیقی از آن نظریههای جامعهشناسی میدانست. در بین مستمعان او هم تقریباً کسی نبود که در این رشتهها تحصیل کرده و اطلاعی داشته یا اجتهادی کرده باشد. نو بودن این افکار به قدری مهم بود که کسی به فکر نقد آنها نبود و شریعتی با یک حرکت بولدوزری سنگین و سریع، افکار خود را منتشر میکرد! زیاد سخنرانی میکرد، سخنرانیهای خود را مینوشت، خوشقلم، خوشفکر و خوشبیان بود و در نتیجه افکار او، رواج عجیب و غریبی پیدا کرد!
من موقعی که به جشنهای آغاز پانزدهمین قرن بعثت در تهران آمدم، ۲۲ سال داشتم.
"با این همه نگاه رزمجو به شریعتی، منظر یک مسلمان انقلابی بود و هرگز نخواست که از او در برابر روحانیت و نظام اسلامی سنگرسازی کند"کتاب محمد خاتم پیامبران را -که جلد اول آن به همین مناسبت چاپ شده بود- گرفتم و دقیق خواندم. بخش قابل توجهی از این کتاب، حاوی دو مقاله از شریعتی است. به ذهنم رسید که نقدی به این دو مقاله بنویسم و شبهههایی را که در مورد افکار شریعتی به ذهنم میرسد، به آقای مطهری منتقل کنم. این کار را انجام دادم و مقالهام را ماشین کردم و به تهران بردم و در منزل آقای مطهری، تحویل ایشان دادم. هنوز هم آن مقاله را دارم و در جایی چاپ نشده! قضیه مربوط به حدود ۵۲ سال پیش است.
من از آقای مطهری پرسیده بودم که اگر این حرفهای شریعتی درست باشد، پس تکلیف این و آن چه میشود؟ به هرحال و از همان دوره، تعارضها و مشکلاتی را احساس کرده بودم.
از آن پس در عین حال که از لحاظ ادبی، بسیار مجذوب طرز بیان و گفتار شریعتی بودم، اما از لحاظ محتوایی، این حساسیت را داشتم. یکی از علل علاقه من به سخنرانیهای دکتر شریعتی، علاقه من به ادبیات و هنر بود، زیرا او مثلاً با اشعار شاعران نوپرداز هم آشنا بود. شریعتی عملاً به یک گوینده مذهبی تبدیل شده بود که در حسینیه ارشاد به مناسبت تاسوعا، عاشورا، بعثت و جشنها و عزاداریهای مختلف سخنرانی میکرد و حرفهایی که میزد، از سنخ مفاهیمی بود که ما دانشگاهیها آن را بهتر میفهمیدیم. به ترجمهها استناد میکرد یا مثلاً افکار بعضی از روشنفکران را مطرح میکرد.
به هرحال زبانش برای ما، مفهومتر از دیگران بود. دکتر شریعتی در واقع، نمونه دوم در میان قشر روشنفکری بود که اسلام را بر علوم انسانی غربی عرضه کرده بود.
"به همین دلیل نیروهای امنیتی رژیم شاه، شدیداً از این بابت در هراس بودند و پیوسته فعالیتهای آن مرکز دینی را تحت کنترل داشتند"قبلاً مهندس بازرگان، اسلام را بر علوم تجربی عرضه کرده بود و دکتر شریعتی دو دهه پس از او، کاری را که در آن زمان نشده بود، حالا در فضای دیگری مطرح کرد. اقبال جوانها به آثار شریعتی، سبب شد که در مدت کوتاهی، توجه به علوم انسانی، خصوصاً جامعهشناسی، در بین جوانهای مذهبی، چه در حوزه و چه در دانشگاه بالا بگیرد و خیلیها که به فکر ایجاد تحول بودند و میخواستند برای جذب و حفظ جوانها، راه تازهای را در عالم مذهب باز کنند، از دکتر شریعتی الگو گرفتند و سعی کردند، نوع نگاه او را دنبال کنند. در واقع در آن زمان شاید در بین طلاب قم، فراوان میشد کسانی را یافت که کتابهای جامعهشناسی و علوم انسانی غربی را از تهران تهیه میکردند و بهطور پنهانی میخواندند و در نوشتههایشان، آن اصطلاحات را به کار میبردند!»
نمیتوان گفت که متون شریعتی بستر گمراهی گروه فرقان شده است
محمدحسین صفارهرندی در زمره آن طیف از جوانان نسل انقلاب است که در جلسات سخنرانی دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد تهران شرکت میکرد و از نزدیک با اندیشهها، سبک بیان و تبلیغ او آشنا شد. او بهرغم این تجربه، هیچگاه به نقطه شیفتگی نسبت به شریعتی نرسید، چه اینکه علاوه بر اطلاعات دینی شخصی در جوار پدری میزیست که فکر و روشنگری او مصونیت میآورد. با این همه صفارهرندی، بر این باور است که انتساب گروههایی، چون فرقان به شریعتی، انگاره صحیحی نیست، چه اینکه بسا افراد مستمع او بودند، اما فرقانی نشدند:
«من خودم در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰، به حسینیه ارشاد میرفتم.
آنجا را به عنوان یک پاتوق فکری پیدا کرده بودم. پای سخنرانیهای دکتر شریعتی هم مینشستم. آن موقع، در دوره دبیرستان درس میخواندم. یادم هست با دوچرخه از جنوب شهر، خودم را به ایستگاه اتوبوس چالهرز میرساندم. پدر من نگران شده بود که چطور اینقدر با حرارت دنبال این قضیه میروم! ایشان در عین حال در این مسائل بسیار فهیم بود و از طرفی تشخیص هم داده بود که من، خیلی هم خالیالذهن نیستم که زود تحت تأثیر حرفی قرار بگیرم، فقط گاهی از باب نصیحت میگفت: این چیزی که دکتر شریعتی گفته، حرف صحیحی نیست و با سند و مدرک، به من نشان میداد که در نگاه اعتقادی ما، چنین مطلبی موضوعیت ندارد! به هرحال، من الان معتقدم در اینکه بعضی از مطالب دکتر شریعتی، آمیخته به مسائلی است که بنیاد دینی ندارد و به لحاظ فکری اعوجاج مبنایی دارد، تردیدی نیست!
بخشی از حرفهای دکتر، به این دلیل محکوم است.
"خاطرم هست در دورهای که حسینیه ارشاد را تعطیل کرده بودند، آقای محمدرضا حکیمی به من گفت: اگر در جایی جلسهای برگزار شد، ایشان را خبر کنم"این چیزی است که خود دکتر هم به آن رسید و لذا به آقای حکیمی آن وصیتی را گفت که همه میدانند. مرحوم استاد مطهری و مهندس بازرگان، بعد از وفات دکتر شریعتی اطلاعیهای دادند و در آن گفتند: مسلماً دکتر اشتباهاتی داشت، یعنی موضوع آنقدر بین بود که حتی این بزرگان هم در آن موقعیت، مجبور به ذکرش شدند. نمیشد حرفهای دکتر شریعتی را دربست قبول کرد، برخی از آنها بنیان سست اعتقادی داشت یا ضد تفکر دینی ما بود. ظاهرش اسلامشناسی، ولی باطنش جامعهشناسی از منظر تفکر روشنفکرانه غربی بود. در آن مقطع، مطالب دکتر شریعتی با این خصوصیات، در اختیار کسانی (از قبیل گروه فرقان) قرار گرفت که هنوز ساخته نشده و مسائل اولیه دینشان را هم بلد نبودند!
بعضی از این مطالب برای چنین افرادی، بسیار مضر بود.
نام کتاب هم اسلامشناسی بود و لذا چنین فردی میگفت: عین آن را بر میدارم و خودم را مسلح به تفکر اسلامی میکنم! اینکه بگویند: فلانی در قله اسلامشناسی نشسته و دیگران را به او ارجاع دهند، خیلی حرف بزرگی است. کدام اسلامشناس؟ تفکر اسلامی، منابع و اصولی دارد. وقتی کسی هیچ یک از این راهها را طی نکرده، اگر بخواهند او را به عنوان یک مرجع اسلامشناسی بپذیرند، سر از فرقان در میآورند، ولی اگر به عنوان یک منبع مطالعاتی درنظر گرفته شود، نتایج خسارت باری در پی خواهد داشت. من کتاب مارکس یا فلان رمان را هم میخوانم. یکی از هنرهای حضرت امام این بود که کتابهای مختلف را میخواندند.
خودشان میگفتند: رُمان شوهر آهوخانمِ علیمحمد افغانی را خواندهاند.
"ویرایش کل آثار دکتر یکی دو سالی کار داشت، اما خانواده و عدهای دیگر منتظر نماندند و این آثار را با همان شکل قبلی چاپ کردند"الان هم واقعاً چیزی نیست که در دایره مطالعات حضرت آقا نگنجد و از آن بهره لازم را نگیرند. با این همه ما نمیتوانیم بگوییم متون دکتر شریعتی، بستر گمراهی فرقان شده. میتوانیم بگوییم فکر مشکلداری، در زمین غیر مستعدی قرار گرفته و تبدیل به چنین پدیدهای شده، وگرنه خیلیها آن کتابها را خواندند و فرقانی هم نشدند، بلکه برعکس مرید صددرصد امام شدند. خیلیها همان حرفها را خواندند و با دکتر شریعتی برخورد انتقادی کردند، برای اینکه یک بنیه قوی اعتقادی داشتند و در خانههایی بزرگ شده بودند که روی مبانی اعتقادیشان کار شده بود.»
ممنوعالخروج کردن همسرش، ضربه بزرگی به روح لطیف او وارد آورد
عبدالرضا مانیان فرزند مرحوم حاج محمود مانیان از فعالان نهضت ملی و انقلاب اسلامی است. او با استناد به روایتی موثق، بر این باور است که دکتر علی شریعتی پس از دریافت خبر ممنوعالخروج شدن همسرش از ایران، ضربه روحی سختی خورد و همین در کنار سایر عوامل، او را در غربت از پای درآورد! مانیان در این باره، چنین نگاشته است:
«و امّا! چگونگی وفات دکتر شریعتی.
این کلام دست دوم است و از گوینده صادق آن (دکتر شفیقه رهیده، همسر مرحوم دکتر حسن حبیبی) بازگو میکنم. مرحوم دکتر با گذرنامهای به نام علی مزینانی، از مرز هوایی خارج شده و به فرانسه میرسد. در فرودگاه با تحیر شدید، به جستوجوی منزل زندهنام دکتر حسن حبیبی میپردازد. در محل شخصی را ملاقات میکند که اهل الجزایر بود و کموبیش آدرس مرحوم حبیبی را میدانست. فاصله پاریس تا محل مذکور طولانی بود.
به هر صورت، به سختی به منزل دکتر حبیبی و همسرشان میرسد.
"در بین مستمعان او هم تقریباً کسی نبود که در این رشتهها تحصیل کرده و اطلاعی داشته یا اجتهادی کرده باشد"حدود سحر بود که به محل رسید، ولی برای آنکه مزاحم نشود، پشت در ورودی آپارتمان، بر اثر خستگی فراوان به خواب میرود! صبح که خانم دکتر رهیده، قصد بیرون رفتن از منزل را داشتند، پس از اینکه در را باز میکنند، ملاحظه میکنند که دکتر در راهپلهها به خواب عمیقی فرو رفته است! دکتر حبیبی را صدا میکنند و بلافاصله به اتفاق همسرشان، بالاسر دکتر شریعتی آمده، پس از اینکه وی را بیدار میکنند، به داخل دعوت میشود. اول چیزی که درخواست میکند، سیگار است!
برایش چند نخ سیگار میآورند و او میگوید: این دیگر چیست؟ ظاهراً طالب تعداد بیشتری سیگار بوده که در اختیارش قرار میدهند. بعد از چند ساعت، دختر مرحوم شریعتی وارد میشود. مرحوم دکتر، سراغ همسرش زندهنام دکتر پوران شریعترضوی را میگیرد. دخترش بلافاصله میگوید: در فرودگاه، مانع خروج مادر از ایران شدند! ضربه بزرگی بر روح لطیف دکتر وارد میشود.
بعد از مدت کوتاهی بر اثر فشار روحی، قلب تپنده او میایستد و در حداقل زمان، در نزدیکی حرم حضرت زینب (س) به خاک سپرده میشود.»
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران