تعامل دیپلماتیک ایران با شرق یعنی چه؟
این مصاحبه را می خوانید:
یک نگاه منتقدانه به سیاست خارجی ایران میگوید که دیپلماسی ایران منحصر به تعامل با شرق شده است. شما با این نگاه اساسا موافقید؟
قبل از پاسخ به سؤال، توضیح این نکته را ضروری میدانم که اگر منظور از مفهوم «شرق و غرب» در تعریف دوره جنگ سرد آن باشد، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی کاملا دگرگون شده است. در جهان پسادوقطبی استفاده از واژگان اردوگاه شرق کمونیستی متجلی در شوروی سابق و اردوگاه کاپیتالیسم (سرمایهداری) که مظهر و رأس هرم آن ایالات متحده آمریکا بود، به هر دلیلی که باشد، خطاست. ما در ۴۰ سال گذشته افتوخیزهای زیادی در مناسبات خارجی خود چه در سطح قدرتهای مطرح جهان و چه در سطح منطقه و بهویژه همسایگان داشتهایم ولی با حذف تدریجی افراد شاخص در سیاستگذاری کلان کشور و غلبه یک جناح و یک تفکر سیاسی، متأسفانه وزنه روابط خارجی کشور در رویکرد به شرق (در اینجا مقصود از شرق چین و روسیه است) بسیار سنگینتر از دیگر کشورها شد. درحالیکه ما میتوانستیم با استفاده از مزیتهای برتر ژئوپلیتیک کشور، قدرت بازیگری خود را در جهان روزبهروز افزایش دهیم که حاصل آن کسب جایگاه برتر در جهان، توسعه کشور و برخورداری مردم از زندگی بهتر بود.
چه روندی در سیاست خارجی ما باعث شد به این مرحله برسیم که نوع تعامل ما با شرق به این شکل باشد؟
طبق قانون اساسی به عنوان سند بالادستی، سیاست خارجی کشور «نه شرقی، نه غربی» است.
"این مصاحبه را می خوانید:یک نگاه منتقدانه به سیاست خارجی ایران میگوید که دیپلماسی ایران منحصر به تعامل با شرق شده است"به نظرم البته مقصود کسانی که واضع این قانون بودند از بهکارگیری عبارت «نه شرقی، نه غربی» همان رویکرد موازنه منفی در مناسبات خارجی است که واضع آن در ایران در عصر جدید دکتر محمد مصدق بود. در عرصه بینالمللی نیز بنیانگذاران نهضت عدم تعهد با همین رویکرد، این سازمان را بنیان نهادند.
اما حوادث و رخدادهای چهار دهه گذشته بر این رویکرد در سیاست خارجی تأثیرات غیرقابلانکاری گذاشت؛ تاجاییکه درحالحاضر سیاست خارجی کشور بهشدت غربستیز و شرقپذیر شده است. دلیل این رویکرد به نظر من ناشی از عدم درک درست از مناسبات بینالمللی و شرایط کنونی حاکم بر جهان و تأثیر جریان مسلط در بزرگنمایی بیشازحد خطر غرب است. این جریان با استناد به عواملی مانند سابقه تاریخی ۳۷ سال روابط رژیم گذشته با آمریکا و غرب شامل حمایت آمریکا از شاه، کودتای ۲۸ مرداد، رخدادهای پس از انقلاب شامل ناآرامیهای داخلی، اشغال سفارت و تداوم آن، کودتای نوژه، جنگ تحمیلی و حمایت آمریکا و غرب از عراق، غرب و در رأس آن آمریکا را «دشمن اصلی» کشور میداند. سیاست خارجی کشور هم با این سیاق و نگرش، مدیریت میشود که نتیجه لاجرم وضعیتی است که امروز شاهد آن هستیم، رویکردی که شما «نگاه به شرق» مینامید، درحالیکه دیگر این رویکرد نه فقط یک «نگاه» که در واقع نوعی «ذوبشدن» در شرق است.
شرایط امروز جهان بهگونهای بسیار روشن، با زمان جنگ سرد متفاوت است.
تردید نداشته باشیم که بدون برخورداری از فهم درست و دقیق مناسبات جهانی، واقعگرایی و محوریت منافع ملی و انعطاف در پیشبرد این سیاست در عرصه دیپلماسی، تصویر وضعیت کشور در آینده بسیار مبهم خواهد بود. البته اینها مباحثی در حوزه نظری است و اگر فرصتی باشد که با آمار و ارقام سخن بگوییم، مسائل بسیار شفاف خواهد بود. برای مثال و به اختصار، امروز چین در کنار روسیه تکیهگاه اصلی سیاست خارجی ماست اما در شرایطی که اقتصاد و مناسبات تجاری حرف اول را در جهتگیری سیاست خارجی چین میزند، چگونه میتوان به این کشور دل بست. با وجود چالشهای ترامپ با چین، طبق برآوردها ارزش تجارت آمریکا و چین به حدود ۷۳۷ میلیارد دلار میرسد و آمریکا بزرگترین میزبان کالاهای چینی با ارزش حدود ۵۵۷ میلیارد دلار است.
در منطقه نیز با وجود رویکرد ایران در برقراری روابط استراتژیک با چین، واقعیتهای اقتصادی و تجاری بهگونهای دیگر است؛ امری که پکن را در انتخاب بین ایران و همسایههای جنوبی ما، به سمت آنها خواهد کشید.
چین بزرگترین شریک تجاری عربستان و ریاض نیز بزرگترین شریک تجاری پکن در غرب آسیاست. این مسئله برای چین که استراتژی خود را کسب جایگاه اول در اقتصاد جهان گذاشته، میتواند در انتخاب شرکایش تعیینکننده باشد.
چقدر از این وضعیت حاصل تصمیمات ما بود و چقدر چنان که برخی میگویند با تصمیمات و اتفاقات خارجی به ایران تحمیل شد؟
باید پذیرفت که درخصوص این انتخاب و گرایش سیاست خارجی، شاهد اختلافات زیادی در سطح تصمیمگیران هستیم و به قول معروف شاهد «اجماع» در این رویکرد نیستیم که این خود آفت دیگری در پیشبرد سیاست خارجی بر اساس منافع ملی است.
روشن است این «انتخاب» نه بر اساس اولویت منافع ملی بلکه «اجبار به انتخاب» و صرفا برای برونرفت از بحرانهای بیشتر است.
هنر سیاستورزی قراردادن کشور در بحران و انتخاب اجباری برای برونرفت از آن نیست.
"در جهان پسادوقطبی استفاده از واژگان اردوگاه شرق کمونیستی متجلی در شوروی سابق و اردوگاه کاپیتالیسم (سرمایهداری) که مظهر و رأس هرم آن ایالات متحده آمریکا بود، به هر دلیلی که باشد، خطاست"جایگاه ایران در جغرافیای جهان، منابع و سابقه تاریخی کشورمان بهگونهای است که در شرایط عادی، همه قدرتهای جهان یقینا آن را بر دیگر کشورهای منطقه ترجیح میدهند اما چرا این اتفاق نیفتاد و کشورهایی که قدمت تاریخی آنها به یک قرن هم نمیرسد، برای قدرتهای مطرح جهان «طاووس علیین» شده و بیشترین حجم جذب سرمایهگذاری خارجی را کسب کردهاند. اینها دیگر تحمیل نیست، ماحصل سیاستهایی است که خودمان در پیش گرفتهایم.
دولت فعلی چقدر در این وضعیت سهم دارد؟
در یک تحلیل منصفانه، دولت فعلی در آغاز کار خود در سال ۱۳۹۲، به دلایلی که ذکر آن از حوصله این بحث خارج است، عملکرد بسیار خوبی داشت. بارها گفته و نوشتهام که «برجام» و خارجکردن کشور از چنبره قطعنامههای ششگانه شورای امنیت سازمان ملل متحد در حد معجزه بود. متأسفانه دو رویداد استمرار مخالفتخوانیهای یک جناح سیاسی در داخل و در ادامه رویکارآمدن ترامپ وضعیت را کاملا دگرگون کرد. فکر میکنم کوتاهی دولت (و شاید به دلیل فشارهای داخلی) در استفاده از فرصت باقیمانده ریاستجمهوری اوباما پس از تصویب و آغاز اجرای برجام از یکسو و غفلت دستگاه سیاست خارجی از منطقه و روابط دوجانبه با دیگر کشورهای جهان، مهمترین نقطه ضعف دولت کنونی است.
اما در انتخاب شرق برای همکاریهای استراتژیک، فکر میکنم سهم دولت بسیار اندک است.
به همین دلیل است که قبلا گفتم، اجماعی برای رویکرد غالب در سیاست خارجی در کشور وجود ندارد.
برخی میگویند و شما هم اشاره کردید که الان دیگر دوره جنگ سرد نیست که جهان در بلوک شرق و بلوک غرب خلاصه شده باشد و لزومی ندارد ما خود را به انتخاب بین این دو محدود کنیم. به نظر شما ایران اکنون چه انتخاب دیگری میتواند داشته باشد؟
ببینید، عربستان سعودی کشوری است بهشدت محافظهکار و آنچنانکه تبلیغات رسمی ما مرتب از آن سخن میگویند، هیچ محدودیتی برای توسعه روابط با چین و روسیه ندارد. بزرگترین مرکز تولید و نشر تروریسم مذهبی است ولی بهترین روابط را با غرب دارد. تصور کنید کاری که محمد بنسلمان با جمال خاشقچی در کنسولگری سعودی در استانبول کرد، میتوانست کشوری را نابود کند؛ چرا این اتفاق نیفتاد، دلیل آن روشن است، جهان درپی منافع اقتصادی است. این جریان غالب درباره همه کشورهای جهان است.
" چه روندی در سیاست خارجی ما باعث شد به این مرحله برسیم که نوع تعامل ما با شرق به این شکل باشد؟ طبق قانون اساسی به عنوان سند بالادستی، سیاست خارجی کشور «نه شرقی، نه غربی» است"در مقابل ما میلیاردها دلار برای مبارزه با تروریسم افراطی مذهبی در منطقه هزینه کردیم، تأثیرگذارترین ژنرال ما در مبارزه با تروریسم، قربانی تروریسم «ترامپیسم» میشود ولی اتفاقی در جهان نمیافتد و معدود کشورهایی با ما ابراز همدردی میکنند و تعداد کمتری این عملیات تروریستی را محکوم کردند. باید پاسخ روشنی به این سؤال داده شود که چرا؟ برای یک تحلیلگر منصف روشن نیست چرا ما برای برونرفت از بنبست اقتصادی سال ۹۱، انزوای غیرقابلتصور در سالهای آخر دولت قبل و تعلیق قطعنامههای ششگانه شورای امنیت باید با «غرب» و بهطور مشخص آمریکای اوباما معامله کنیم ولی منافع آن را شرق و بهطور مشخص دو کشور روسیه و چین ببرند که در هر شش قطعنامه به نفع آن رأی داده بودند. چه تفاوتی بین «امپریالیسم آمریکا» و توسعهطلبی جاهطلبانه روسیه یا رویکرد منافعمحور چین وجود دارد؟
الان برای عبور از این انحصار وزارت خارجه ایران چه میتواند بکند یا چه باید بکند؟
وزارت خارجه تنها یک عضو در تعیین راهبردهای سیاست خارجی است و تصور میکنم در وضعیت کنونی، کم اثرترین آن. همه کشور و تحلیلگران ملی و وطنپرست فریاد زدند که عدم تصویب FATF کشور را در بحرانی جدی فرو خواهد برد. امروز مخالفان که در معطلگذاشتن و عدم تصویب آن در مجمع تشخیص مصلحت نقش اصلی را ایفا کردند، به منتقدان جدی دولت و سیاست خارجی و وضع اقتصادی کشور تبدیل شدهاند.
این مشتی از نمونه سیاست «پارادوکسیکال» سیاست در کشور است. برای برونرفت از وضعیت کنونی، ضروری است اولا، مرزبندی مشخصی بین منافع ایدئولوژیک و منافع ملی داشته باشیم. ثانیا، منافع ملی محور و شاقول سیاست خارجی قرار گرفته و روابط با کشورهای جهان اعم از شرق و غرب در مفهوم عام آن بر اساس آن تنظیم شود. ثالثا روابط با کشورهای منطقه و خصوصا همسایگان به هر شکل ممکن بازسازی شود و بپذیریم که در فضای پرتشنج کنونی هزینههای سنگینی را باید بپردازیم.
۱۷۳۰۲
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران