قسمت چهارصد و هفتاد و یک گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت چهارصد و هفتاد و یک 471Çukur Serial Part ۴۷۱

گودال

۷۳

الویس با تلفنی که یاماچ در ساک او جاسازی کرده بود تماس می گیرد و از او می خواهد اگر حرف آخری دارد به زنان خانواده اش بگوید. یاماچ به آنها نگاه می کند و کار را تمام شده می بیند. در همین موقع صدای مارش ترکی موزارت به گوش می رسد؛ آهنگ مورد علاقه امراه. همه با تعجب چشم می چرخانند تا منبع صدا را پیدا کنند. امراه از راه می رسد و درگیری شروع می شود اما تا افراد الویس به امراه برسند نیروی پلیس به دستور امراه از را می رسد.

"   سریال گودال قسمت چهارصد و هفتاد و یک 471Çukur Serial Part ۴۷۱ گودال۷۳الویس با تلفنی که یاماچ در ساک او جاسازی کرده بود تماس می گیرد و از او می خواهد اگر حرف آخری دارد به زنان خانواده اش بگوید"امراه جلوی افرادش را می گیرد که تیراندازی نکنند و از الویس می خواهد برود اما تیری به پای معشوقه الویس می زند و او را نگه می دارد. در آن سو افراد الویس وقتی سر و صدا را می شنوند از اصطبل خارج می شوند و وارتلو از فرصت استفاده می کند و دستور حمله می دهد. ماشینی که زن ها داخل آن هستند با هدایت امراه به طرف جایی می رود که افراد گودال برای نجاتشان آمده بودند. یاماچ در ماشین را باز می کند و نفس راحتی می کشد. او داخل می شود و مادر و همسرش را در آغوش می گیرد و می گوید: «معذرت می خوام.» امراه هم از دور به مادر و خواهرش نگاه می کند و نفسی به راحتی می کشد.

اما الویس برای نجات دادن معشوقش پلیس را تعقیب می کند و شروع به تیراندازی می کند، آنها را زخمی می کند و نانا را فراری می دهد.

همه به خانه می رسند و سلطان بعد از اینکه به کارها رسیدگی می کند به گوشه ای می رود و گریه می کند. او دستان لرزانش را به هم می فشارد.

ادریس به ملاقات شرکای روس بایکال رفته است. او ماجرای بایکال را برای آنها تعریف می کند و می گوید: «تا جایی که می دونم تا وقتی که بایکال رو نگیرین به این کارها ادامه می دین. اما این کار اونقدری که فکر می کنین آسون نیست.

"امراه از راه می رسد و درگیری شروع می شود اما تا افراد الویس به امراه برسند نیروی پلیس به دستور امراه از را می رسد"الویس علیه ما کارهایی کرده که ما بی خبر بودیم. به ما با نامردی حمله کرده. ولی کارش تمومه. ما هم بیکار ننشستیم. این رو هم بدونین که بایکال دست ما نیست.

اگه بود می گفتم. ولی باز تحویلتون نمی دادم. حالا اگه می گین ما این جنگ رو ادامه می دیم ما هم می جنگیم. اما تا جایی که یکی از دو طرف کارش تموم شه. یه بار دیگه بگم، ما به این راحتی ها تموم نمی شیم.» طرف روسی می گوید: «دنبال یه نفر می گردیم.

"امراه جلوی افرادش را می گیرد که تیراندازی نکنند و از الویس می خواهد برود اما تیری به پای معشوقه الویس می زند و او را نگه می دارد"پیداش نمی کنیم. اونو برامون پیدا کنین تا جنگ نشه. زن ها و بچه هامون رو کشته. قراردادی کار می کنه. تک تیراندازه.

کسی اسمش رو نمی دونه. لقبش لازه.»

لاز در چنگ علیچوست. علیچو عکس ناظم را به او نشان می دهد و می پرسد کسی که دستور قتل هاله را داده اوست یا نه. بعد می رود سراغ عکس بایکال و لاز می گوید دستور او بوده است. علیچو می پرسد: «چرا کشتیش؟ هاله بد نبود.

"در آن سو افراد الویس وقتی سر و صدا را می شنوند از اصطبل خارج می شوند و وارتلو از فرصت استفاده می کند و دستور حمله می دهد"چرا کشتی؟ » لاز می گوید: «تو آدم ها رو به خاطر بد بودنشون می کشی. من به خاطر پول می کشمشون.» علیچو لاز را به چرخ دستی اش می بندد و او را با خود می برد.

در طرف دیگر وضعیت امراه در اداره پلیس خوب نیست و به خاطر اتفاقات امشب رئیس بازخواستش می کند. امراه می گوید: «هرکاری که لازم بود رو انجام دادم.» رئیس می گوید: «باید در موردت تحقیق بشه. تا اون وقع کارت و اسلحه ت رو بده.»

یاماچ افراد زخمی اش را برای ملاقات به بیمارستان برده است.

ادریس به آنجا می آید و بعد از سرسلامتی به افرادش یاماچ را به گوشه ای می کشد و ماجرای شرط روس ها را به او می گوید.

امراه با مادرش تماس می گیرد تا حال او را بپرسد. گزیده می گوید: «می دونم که تو بودی. صداتو شنیدم.» و از او می خواهد به پدرش نزدیک نشود چون به او آسیب خواهد زد. امراه آرام می گوید: «خیلی دیره.»

در پایان شب مردها به خانه می روند و سعادت که در را باز کرده پشت در صالح را می بیند که چشمانش دنبال اوست و با دیدن سعادت برق می زند.

"ماشینی که زن ها داخل آن هستند با هدایت امراه به طرف جایی می رود که افراد گودال برای نجاتشان آمده بودند"با بسته شدن در وارتلو به کشتن احتمال و اینکه جایی در این خانه ندارد فکر می کند و غمگین می شود و با کلافگی به طرف خانه خودش می رود. در خانه ادریس به خانواده اش نگاه می کند و لبخند می زند. او می گوید: «خدا رو شکر گذشت. زمانه بدیه. زمانه کساییه که قانون سرشون نمیشه.

اما به لطف خدا همه چیز رو پشت سر گذاشتیم. جای همه تون امنه. دیگه نگران نباشین. » همه جز یاماچ و سلیم می روند. ادریس می گوید: «اینجا خونه منه.

"او داخل می شود و مادر و همسرش را در آغوش می گیرد و می گوید: «معذرت می خوام.» امراه هم از دور به مادر و خواهرش نگاه می کند و نفسی به راحتی می کشد"خونه شماست. خونه قلعه آدمه. بدون اجازه ما به خونه مون اومدن. به محرممون دست درازی کردن. تو خونه کسی می ریم که تو خونه مون اومده.

به الویس حرومزاده می فهمونیم که نباید با کوچوالی ها طرف بشه.»

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت چهارصد و هفتاد و دو ۴۷۲ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت چهارصد و هفتاد ۴۷۰ Next Episode - Çukur Serial Part ۴۷۲ Previous Episode - Çukur Serial Part ۴۷۰

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۰ خرداد ۱۴۰۱
پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱