دولت سرباز می‌خواهد، دعاگو نمی‌خواهد

دولت سرباز می‌خواهد، دعاگو نمی‌خواهد
باشگاه خبرنگاران
باشگاه خبرنگاران - ۱۳ آذر ۱۳۹۹

تاریخ کشورمان پر است از نام افرادی که همیشه دربرابر بیگانگان مقاومت کردند.

به گزارش خبرنگار حوزه احزاب و تشکل‌های گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، صفحه‌های تاریخ کشورمان پر است از نام افرادی که با تمام توان در برابر بیگانگان مقاومت کردند#؛ اما از بد سرنوشت به دست هم وطنان سرسپرده خود از میان برداشته شدند؛ یکی ای این نام ها میرزا ابوالقاسم است.

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ از سادات حسینی و از توابع اراک بود؛ در سال ۱۲۰۰ هجری شمسی پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدرشان اختلاف ایجاد شد؛در نهایت حاجی میرزا آقاسی به حمایت از میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه قاجار به جانشینی پدر  نائل شد، علاوه بر این لقب «سیدالوزراء»، «قائم‌مقام» و کمالاتی همچون نویسندگی، سیاستمداری، شاعر پیشگی و پارسایی و هچنین وزارت نایب‌السلطنه هم برای او به جا ماند؛ دقیقا از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام  به وجود آمد.

دوست و دشمن او را با صفت‌هایی همچون مردی فوق العاده باهوش، صاحب فکر، با اراده و یک دیپلمات کامل می‌شناختند؛ اما همین ویژگی‌ها حسادت دشمنان او را برانگیخت و توانستند با تهمت‌هایی مبنی بر دوستی با روس‌ها عباس میرزا را وادار کنند تا او را پس از یک سال وزارت از این پست برکنار کند. او سه سال در تبریز به بیکاری گذراند، اما در نهایت پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال ۱۲۴۱ هجری قمری دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب السلطنه منصوب شد.

در سال ۱۲۰۵ هجری شمسی فتحعلی شاه قاجار به آذربایجان رفت و از رجال ، اعیان ، روحانیون ، سرداران ، سران ایلات و عشایر دعوت کرد تا در مجلسی درباره صلح یا ادامه جنگ با روس‌ها اظهار نظر کنند؛ در این مجلس تـقریبا عقیده همگان به ادامه جنگ بود، اما قائم مقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، معتقد بود که به ناچار باید از در دوستی با روسیه در آمد، نظری که البته بعدها درستی آن به همه ثابت شد؛ اما در آن مجلس همهمه‌ای به راه افتاد و بسیاری او را به داشتن روابط پنهانی با روس ها متهم کردند، از همین رو او دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید و در ماه آبان سال ۱۲۰۶ هجری قمری  قوای روس به فرماندهی گرافپاسکوویچ تا تبریز جلو آمد و درنهایت منجر به عقد قرارداد ترکنمچای شد؛ ناگفته نماند که در این زمان هم اگر درایت قائم مقام نبود؛ ممکن بود تبریز هم در ترکمانچای از ایران جدا شود.

پس از این اتفاق فتحعلی شاه، فرخ خان پیش خدمت خود را به مشهد فرستاد و پس از عذرخواهی از قائم مقام او را به تهران طلبید و برای عقد صلح با دولت روسیه به تبریز فرستاد.

"ظل السلطان در تهران، حسینعلی میرزا در فارس، شجاع السلطنة در کرمان و ملک آرا در مازندران"میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت بسیاری از خود نشان داد و سرانجام عهدنامه ترکمانچای به خط قائم مقام نوشته شد.

ایران آن قدر زهر خورده است که دیگر رمقی برای او نمانده است



در سال ۱۲۴۹همری قمری؛ نائب السلطنة عباس میرزا در مشهد درگذشت، او قبل از مرگش در کنار حرم امام رضا (ع) از قائم مقام خواست که محمدمیرزا را بر تخت پادشاهی بنشاند و یک سال بعد که فتحعلی شاه از دنیا رفت با کمک قائم مقام محمدمیرزا بر تخت پادشاهی نشست و قائم مقام صدر اعظم او شد.

ناگفته نماند که  فتحعلی شاه حدود ۲۷۰ فرزند داشت که همه آنها، کم وبیش، داعیه حکومت داشتند و هر یک از پسران او در گوشه‌ای از این مملکت نوای استقلال سر دادند. ظل السلطان در تهران، حسینعلی میرزا در فارس، شجاع السلطنة در کرمان و ملک آرا در مازندران. انگلیسی‌ها هم که به دنبال تجزیۀ ایران به صورت چند ایالت ناتوان و دست نشانده بودند، سعی کردند تا ایالات جنوب را تحت حکومت قطعی دست نشاندگان خود در آورند؛ اما قائم مقام تمام فتنه‌های داخلی ایران را دفع کرد و معتمد الدوله را برای رفع شورش‌های استعماری جنوب فرستاد؛اقدامی که اولین برخورد سخت قائم مقام با انگلیس‌ها بود. بعد از معاهده ترکمانچای انگلیسی‌ها می‌خواستند مثل امتیازات آن معاهده را برای دولت خود از ایران بگیرند؛ لذا درصدد انعقاد یک قرارداد با ایران بودند که با مخالفت شدید قائم مقام مواجه شدند؛ انگلیسی‌ها همچنین درصدد ساخت کنسول‌خانه در ایران بوده و حتی با روسیه هم توافق کردند؛ اما باز هم قائم مقام مخالف این اقدام بود.

قائم مقام همچنین در پاسخ به مامور انگلیسی که در پی تاسیس کنسولگری بود، استدلال کرد که «کنسول‌خانه برای ایران زهر است» و چون وزیر مختار گفت؛ چون روس ها دایر کرده‌اند،‌ کنسولگری، حکم پاد زهر را دارد، قائم مقام در جواب می‌گوید: «ایران آن قدر زهر خورده است که دیگر رمقی برای او نمانده است.»

جیمز فریزر در تمجید از مقاومت و عدم اعتماد قائم مقام در برابر بیگانه نوشته است: «دفاع او از منافع و حقوق مردم ایران سیمای مرد وطن پرستی را نشان می‌دهد که در برابر زد و بندهای سیاسی همسایگان، سخت ایستادگی و مبارزه می‌کرد». قائم مقام مردی متفاوت از بسیاری از رجال زمانه خود بود، چنانچه هر جا صلاح می‌دانست حتی در حضور شاه، نظر صائب خویش را ارائه می‌داد، چنانچه در رایزنی‌ و مشاورتی که فتحعلی‌شاه برای آغاز جنگ ترتیب داده بود بر خلاف همه رجال متملق با دور اندیشی، به زیان جنگ با روسیه اشاره کرده بود و به فتحعلی‌شاه یادآور شده بود: «کسی که شش کرور مالیات می‌گیرد (شاه ایران) با کسی که ششصد کرور، (دولت روس) از در جنگ درنمی‌آید».

کمپبل وزیر مختار انگلیسی در تهران می‌نویسد: «هیچ استدلالی نبود که برای قانع کردن محمدشاه و وزیرش در اثبات منافع قرارداد‌های بازرگانی با انگلیس به کار نرفته باشد.

اما تمام براهین در قائم مقام اثر نکرد و جواب ما را نمی‌داد».

همچنین اگرچه خود قائم مقام با تنظیم قرارداد ترکمانچای جنگ با روسیه را به پایان رسانده بود؛ اما همواره با اجرای قراداد گلستان و قرارداد ترکمانچای به شدت مبارزه کرد، در تاریخ آمده که او به وزیر مختار روس گفته است که این قرارداد تحمیلی است و من به «مردی و نامردی» در تخریب آن خواهم کوشید. قائم مقام برای سر و سامان دادن به امور مالی دربار، دست مفت خوران را از خزانه دولت کوتاه کرد و برای خود، دشمنان بسیاری تراشید، او از حقوق شاه و درباریان کم و حقوق های بی مورد را حذف کرد. تکه کلام قائم مقام فراهانی این بود که: «دولت سرباز می خواهد، دعاگو نمی‌خواهد.» 

قائم مقام فراهانی در بخشی از یک نامه خصوصی می نویسد: مِن بعد بساط کهنه برچینید و طرح نو در اندازید. با اهل آن شهر معاشرت کنید و مربوط شوید، دعوت و صحبت نمایید، از جوانان قابل و پیران کامل آنها، چند نفری که به کار خدمت آیند انتخاب کنید. متنی که نشان از علاقه او به شایسته سالاری در کشورداری دارد.

ﻗﺎﺋﻢﻣﻘﺎﻡ ﻓﺮﺍﻫﺎﻧﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧستیم ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺮﯾﻢ

با این همه خدمت به صدارت محمد شاه؛ دیری نپایید که سخت‌گیری‌هایش درباره انگلستان ذیل ایجاد تجارتخانه و گرفتن امتیاز از دولت ایران باعث دشمنی آن‌ها با قائم مقام شد؛ سِر جان کمپبل، نماینده انگلستان در کشورمان با اخذ بودجه و خرج آن در جهت بدنام کردن میرزا موفق شد موجب بدبینی مردم و حکومت به او شود.

از سوی دیگر میرزا ابوالحسن خان ایلچی (حقوق‌بگیر انگلیس ) توانست با این ادعا که قائم مقام با روس‌ها سَر و سِر دارد و به دنبال سرنگونی شاه است شاه را نسبت به قائم مقام بدبین کند؛ او در حضرت عبدالعظیم بست نشست تا  شاه قائم مقام را خلع کند.

در نهایت حاجی میرز اآقاسی که از ابتدا هم مخالف جانشینی او به جای پدرش بود موفق شد در دومین سال سلطنت محمدشاه فرمان قتل قائم مقام را از شاه بگیرد و شاه در سال دوم سلطنت خود (۱۸۳۵ میلادی) دستور داد او را در باغ نگارستان، محل ییلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین ترتیب به زندگانی مردی که از بزرگان ایران  بود، در سال ۱۲۱۴ هجری خورشیدی پایان داده شد.

ﺳﻔﯿﺮ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ، درباره ﻗﺘﻞ ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ ﻓﺮﺍﻫﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ "ﺣﻘﻮﻕ ﺑﮕﯿﺮﺍﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ" نوشته است: «ﻗﺎﺋﻢﻣﻘﺎﻡ ﻓﺮﺍﻫﺎﻧﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭﻃﻦ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺮﯾﻢ،  ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﻋﺎﻟﯿﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩه ﺷﺪ، ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﻌﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﻫﻢ به ﻋﻮﺍﻣﻠﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺗﮑﻔﯿﺮ ﮐﻨﻨﺪ؟! ﻓﺮﺩﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﺮ ﻓﺮﯾﺎﺩ؛ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﺩه ﺍﺳﺖ ؛ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ ﺷﺎه ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻋﺰﻝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ، ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﺘﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭﻃﻦ ﭘﺮﺳﺖ ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩ.

"قائم مقام برای سر و سامان دادن به امور مالی دربار، دست مفت خوران را از خزانه دولت کوتاه کرد و برای خود، دشمنان بسیاری تراشید، او از حقوق شاه و درباریان کم و حقوق های بی مورد را حذف کرد"ﭘﺲ ﺍﺯ ﻗﺘﻞ ﺁﻥ ﺑﺰﺭگﻣﺮﺩ، ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺑﺒﯿﻨﻢ. ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺑﻠﻪ ﻓﺮﻭﻣﺎﯾﻪ ﺑﺴﺎﻥ ﺷﺐ ﻋﯿﺪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺸﯿﺪه ﻭ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﻠﺤﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ!»

در آن روزگاران قائم مقام تنها ایرانی بود که تلاش داشت اقتصاد ایران را با تکیه بر امکانات داخلی نجات دهد و شاید یکی از نخستین کسانی بود که در میان ذوق‌زدگی درباریان در مقابل اجناس اروپایی به نقش واردات بی‌رویه از ممالک فرنگ پی برد و به قول خود می‌خواست با «تجارت بی ‌در» به مبارزه برخیزد، چرا که عدم کنترل ورود و خروج کالا را باعث ویرانی تجارت ایران و خارج شدن طلای کشور به نفع بیگانه می‌دانست؛ اما در نهایت سرسپردگی غرب پرستان آن زمان تیغ کینه را دامن‌گیر او کرد.

انتهای پیام/

منابع خبر

اخبار مرتبط