به مناسبت سی امین سالگرد قتل شاپور بختیار: چرا جمهوری اسلامی ایران کمر به قتل آخرین نخست وزیر شاه بسته بود؟
تبلیغ بازرگانی
سی سال پیش در چنین روزی فرستادگان جمهوری اسلامی ایران وارد منزل شاپور بختیار در شهرک سورِن در نزدیکی پاریس شدند و با دو اسلحۀ سرد یعنی یک کارد نانبُری و یک کارد گوشتبُری که هر دو را از آشپزخانۀ بختیار برداشته بودند، او و دستیارش را کشتند.
پلیس جسدهای آنان را ۴۸ ساعت پس از کشته شدنشان کشف کرد. «گی»، پسر بختیار، که از ۱۹۷۴ بازرس ادارۀ اطلاعات و امنیت فرانسه بود و از طرف دولت مراقبت از پدرش را به عهده داشت هنگامی که متوجه شده بود تلفن منزل پدرش بوق اشغال میزند، موضوع را به پلیس خبر داده بود. مأموران پلیس بختیار را روی نیمکت سالن خانهاش با گلوی بریده و غرق در خون پیدا کردند.
به گزارش پزشک قانونی علت مرگ خفگی و ضربههای کارد بود. بر گردن بختیار با کارد آشپرخانه ۱۳ زخم کاری زده بودند. سروش کتیبه نیز در ناحیۀ قلب، جگر و ستون فقرات پنج زخم بزرگ داشت.
"مأموران پلیس بختیار را روی نیمکت سالن خانهاش با گلوی بریده و غرق در خون پیدا کردند.به گزارش پزشک قانونی علت مرگ خفگی و ضربههای کارد بود"با کارد نان بُری زخمهای کوچک زیادی نیز به او زده بودند.
پلیس پس از کشف جسدها بیدرنگ به سه ایرانی به نامهای فریدون بویراحمدی، محمد آزادی و علی وکیلی راد مظنون شد. زیرا، بنابه گزارش مأمورانِ محافظ خانۀ بختیار، آن سه تن آخرین کسانی بودند که روز ششم اوت در ساعت پنج عصر پس از بازرسی بدنی و کنترل مدارکشان وارد ساختمان محل سکونت بختیار شده بودند.
به گزارش پلیس، بختیار در ماههای آخر زندگی کمتر ملاقات کننده داشت و تنها یاران بسیار نزدیکش به دیدار او میرفتند. فریدون بویراحمدی، چنان که از نامش پیداست، از ایل بویراحمد و از افراد مورد اعتماد بختیار در «نهضت مقاومت ملی ایران» بود. مأموران محافظِ خانۀ بختیار او را خوب میشناختند. میگویند مأموران پلیس شاید به سبب همین آشنایی با بویراحمدی بود که متوجه وضع کم و بیش آشفتۀ آدمکشان هنگام بیرون آمدن از منزل بختیار نشده بودند.
معمولاً پلیس گذرنامه یا کارت شناساییِ ملاقات کنندگان را هنگام خروج از منزل بختیار به شخص آنان پس میداد.
اما این بار فریدون بویراحمدی به تنهایی به سوی مأموران پلیس رفته بود و مدارک شناسایی همراهانش را نیز پس گرفته بود. او هنگام تحویل گرفتن مدارک شناسایی کُتش را روی دستش انداخته بود. بعدها معلوم شد که این کار را برای پنهان کردنِ زخم دستش کرده بود، زیرا هنگام کشتنِ سروش کتیبه با چاقو دستش زخمی شده بود.
باری، از سه قاتل بختیار و دستیارش تنها علی وکیلی راد به دام پلیس افتاد. او را در ۲۱ اوت ۱۹۹۱ در کنار دریاچۀ لِمان در ژنو دستگیر کردند. فریدون بویراحمدی و محمد آزادی توانسته بودند به ایران بگریزند.
"با کارد نان بُری زخمهای کوچک زیادی نیز به او زده بودند.پلیس پس از کشف جسدها بیدرنگ به سه ایرانی به نامهای فریدون بویراحمدی، محمد آزادی و علی وکیلی راد مظنون شد"پلیس رد پای آنان را در ژنو گم کرده بود.
وکیلی راد هنگام دستگیری اش هیچ مدرک شناسایی با خود نداشت، اما هویت اصلی خود را از پلیس پنهان نکرد. پلیس آخرین رد پای او را در ۱۴ اوت، سه ساعت پس از ترک هتل «ویندسور» پیدا کرده بود. او با یک گذرنامۀ تُرکی با نام جعلی «موسی کوُچر» در آن هتل ساکن شده بود. اشکالی فنی در کامپیوتر هتل سبب شده بود که او در آن روز بتواند از دست پلیس بگریزد.
پس از دستگیری وکیلی راد و در پی بازجوییهای مکرر معلوم شد که او و همدستانش پس از قتل بختیار و سروش کتیبه شهرک «سورن» را با اتومبیلِ فریدون بویراحمدی به مقصد جنگل «بولوُنْی» ترک کرده بودند و در آنجا پس از عوض کردن لباسهاشان بویراحمدی آنان را به یک ایستگاه مترو در پاریس رسانده بود. فردای آن روز پلیس لباسهای خون آلود آنان را با گذرنامههای ایرانی پاره پاره شده پیدا کرد.
بویراحمدی پس از چند بار جا به جا شدن در پاریس ناپدید شده بود.
اما وکیلی راد و آزادی که بر حسب دستورات بویراحمدی قرار بود از پاریس به شهر «اَنِسی» در کنار مرز سوئیس بروند تا از آنجا به سوئیس هدایت شوند، به اشتباه به نانسی در شرق فرانسه رفتند و چون کسی در محل انتطار آنان را نمیکشید، در تماس با بویراحمدی به اشتباه خود پی بردند. این خطا موجب شد که آنان از برنامۀ پیش بینی شده عقب بمانند و هنگامی که از نانسی به پاریس بازگشته و از آنجا به اَنِسی رسیدند، دیگر کسی در انتظار آنان نبود. آن دو هنگامی که با گذرنامههای تُرکی خواستند وارد خاک سویس شوند، مأموران مرزی به سبب جعلی بودن ویزاهاشان از ورود آنان به سویس جلوگیری کردند. آنان سرانجام، پس از چهار روز توانستند مخفیانه از مرز بگذرند و خود را به ژنو برسانند.
ژان لویی بروگی یر، قاضی فرانسوی، در گزارشی که به دادسرای عمومی آن کشور عرضه کرد، قتل بختیار را ادامۀ قتلهای مخالفان سرشناس حکومت ایران دانست که از سالها پیش آغاز شده بود. مانند قتل شهریار شفیق، پسر اشرف پهلوی، ترور ارتشبد اُویسی و برادرش در پاریس، قتل سیروس الهی، عضو سازمان درفش کاویانی، بر اثر شلیک چند گلوله در راهروی منزلش و قتل عبدالرحمن برومند، عضو برجسته و رئیس شورای عالی نهضت مقاومت.
البته، رهبران جمهوری اسلامی از همان آغاز پیروزی انقلاب و سقوط نظام پادشاهی کشتن بختیار را در دستور کار خود قرار داده بودند.
"فریدون بویراحمدی، چنان که از نامش پیداست، از ایل بویراحمد و از افراد مورد اعتماد بختیار در «نهضت مقاومت ملی ایران» بود"هنوز دو سه ماه از انقلاب نگذشته بود که صادق خلخالی، حاکم شرع و رئیس دادگاههای انقلاب، در مصاحبهای گفت که بختیار و دوازده تن دیگر از «سران و عاملان رژیم سابق» در دادگاههای انقلاب به اعدام محکوم شدهاند.
محسن رفیق دوست که هنگام بازگشت خمینی به ایران رانندگیِ اتومبیل او را از فرودگاه مهرآباد به عهده داشت و در کابینۀ میرحسین موسوی به وزارت سپاه پاسداران رسید و سپس رئیس بنیاد مستضعفان و جانبازان شد، در خاطراتش از دو طرح جداگانه برای قتل بختیار یاد میکند. یکی طرحی بود که عباسآقا یا ابوشریف، فرمانده عملیات سپاه و از انقلابیان مسلح پیش از انقلاب، آن را برنامه ریزی کرده بود و دیگری طرحی بود که رفیق دوست خود در آن دست داشت.
طرح ابوشریف که در آن فرماندهی گروه به عهدۀ فردی به نام «ابوالوفا» گذاشته شده بود، به شکست میانجامد. ابوالوفا که گویا به سبب سکونت طولانیاش در کشورهای عربی لهجۀ عربی داشت، لو میرود. دیگر اعضای گروه بی آنکه کاری از پیش ببرند فرار میکنند. دولت فرانسه تعداد محافظهای خانۀ بختیار را بیشتر میکند و به بختیار میگویند که زنجیر پشت در را بیندازد.
و اما دربارۀ طرح دوم همین اندازه میدانیم که رفیق دوست با فردی به نام «مهدی نژاد تبریزی» آشنا میشود که رفیق دوست را از آمادگیاش برای کشتن بختیار آگاه می کند.
رفیق دوست به دیدار آیتالله گیلانی میرود و به او میگوید : «گروهی داریم که میخواهیم بفرستیم تا بختیار را اعدام کنند. شما اجازه میدهید؟» گیلانی میگوید: بله، من حکمش را میدهم و مینویسد: بختیار مهدورالدم است.
رفیق دوست پس از گرفتن فتوای آیتالله گیلانی به تشکیل گروه ترور میپردازد. این گروه پنج عضو داشت. سه ایرانی به نامهای مهدی نژادتبریزی، محمد صالح حسینی (ایرانی اصل، متولد نجف و ساکن لبنان) و فردی به نام «محمد جناب» از اهالی قم (در اسناد پلیس فرانسه از این فرد باعنوان تبعۀ سوریه یاد شده است). دو عضو دیگر لبنانی بودند به نامهای «انیس نقاش» معروف به ابومازن و فردی به نام سمیر که انیس نقاش او را به رفیق دوست معرفی کرده بود.
این گروه در ۲۷ تیرماه ۱۳۵۹ برابر با ۱۸ ژوئیۀ ۱۹۸۰ طرح ترور بختیار را به اجرا میگذارد.
"اما این بار فریدون بویراحمدی به تنهایی به سوی مأموران پلیس رفته بود و مدارک شناسایی همراهانش را نیز پس گرفته بود"اعضای این گروه در پوشش خبرنگار یکی از مجلات معروف عربی به محل اقامت بختیار در آپارتمان دخترش در «نوُیّی سور سِن» میروند. این گروه نیز موفق به کشتن بختیار نمیشود. همین که محافظان خانۀ بختیار متوجه قصد آنان میشوند، تروریستها شروع به تیراندازی میکنند. یکی از محافظان به نام «ژان میشل ژم» با شلیک هفتتیر «برتا» مجهز به صدا خفه کن در جا کشته میشود. یکی دیگر به نام «ژُرژ مَرتی» از جمجمه زخمی میشود.
سومی نیز به نام «برنار وینیا» از نای گلو، سینه و ستون فقرات زخمی میشود. او در فوریۀ ۲۰۰۸ در یکی از شهرکهای حومۀ پاریس بر اثر زخمهایی که خورده بود در ۵۱ سالگی جان سپرد.
در آن حمله زن ۴۵ سالۀ بخت برگشتهای نیز به نام «ایوُن سْتین» که همسایۀ بختیار در همان طبقه بود کشته میشود. خواهر ۳۷ سالۀ او، «ویویَن سْتین»، نیز از بازو و گردن سخت زخمی میشود. آن زن فرانسوی با شنیدن سر و صدا در آپارتمانش را باز کرده بود و تروریستها گمان کرده بودند که به منزل بختیار راه یافتهاند.
باری، گروه انیس نقاش همه دستگیر شدند. چهار تن از آنان به حبس ابد و یکی از آنان به بیست سال زندان محکوم شدند.
"بعدها معلوم شد که این کار را برای پنهان کردنِ زخم دستش کرده بود، زیرا هنگام کشتنِ سروش کتیبه با چاقو دستش زخمی شده بود.باری، از سه قاتل بختیار و دستیارش تنها علی وکیلی راد به دام پلیس افتاد"در ۲۷ ژوئیۀ ۱۹۹۰ فرانسوا میتران در چارچوب مذاکراتی با جمهوری اسلامی همۀ آنان را عفو کرد.
وکیلی راد را نیز دولت فرانسه در ۱۸ ماه مه ۲۰۱۰ پس از هیجده سال زندان با کلوتید رایس، زن جوان فرانسوی که جمهوری اسلامی او را به اتهام جاسوسی دستگیر کرده بود، مبادله کرد.
چرا جمهوری اسلامی کمر به نابودی بختیار بسته بود؟
پذیرش نخستوزیریِ محمدرضاشاه در ۱۶ دی ماه ۱۳۵۷ تصمیم شگفتانگیزی بود که بسیاری از ناظران سیاسیِ آن زمان و حتی بسیاری از یاران نزدیک بختیار از فهم آن درمانده بودند. چه انگیزۀ نیرومند یا چه ایدۀ استواری شاپور بختیار را به چنان تصمیمی واداشت؟
البته بختیار نتوانست مسیر رویدادها را در آن بزنگاه تاریخی، چنان که آرزو میکرد، عوض کند. اما کُنش تاریخیِ او یعنی ایستادگی یک تنهاش در برابر انقلاب با گذشتِ زمان معنایی یافت و در ذهنیتِ تاریخی مردم ایران به ویژه دانشآموختگان و طبقۀ متوسط شهری پرسشهایی برانگیخت که از ارادۀ بختیار یا هرکس دیگری بیرون بود. شاید درست این باشد که بگوییم زمان معنایی به آن کُنش تاریخی داد که کسی در آن روزگار نمیتوانست پیشبینی کند.
باری، اگر رهبران جمهوری اسلامی با چنان سماجتی کمر به قتل او بستند، از آن رو بود که در وجود او خطری بالقوه میدیدند. خطری که هستی آنان را تهدید میکرد.
زیرا میدانستند که بسیاری از ایرانیان معنای آن کنش تاریخی را فهمیدهاند.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید
اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران