نظریه داروین و سید علی خامنهای - Gooya News
سید علی آقا پایان معمر را برای خود برگزید
علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسی
درباره سید علی بسیار نوشتهام. نعتش گفتهام و صیروره [تحول از حالتی به حالتی دیگر] مغلوبش را بارها تصویر کردهام. در احوال الصوفیه حکایات بسیاری از این صیروره را شنیده و خواندهایم. یکی از آنها حکایتی است که از مرحوم حاج شیخ حسن مقدادی، ملقب به نخودکی، نقل میکنند و من این حکایت را از زندهیاد امیر شهیدی، از ستونهای فرهنگ ایران و دوست نزدیک هانری یاــآنریــ ماسه ایران و خاورشناس برجسته فرانسوی، شنیدم.
او به نقل از مرحوم نخودکی میگفت: مریدی از مریدان ایشان بعد از سالها ریاضت اصرار داشت که حاج شیخ ردای عرفان بر پیکرش بیندازد. شیخ انکار میکرد.
"سید علی آقا پایان معمر را برای خود برگزید علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسیدرباره سید علی بسیار نوشتهام"عاقبت روزی او را به شاندیز در اطراف مشهد فرستاد که پیاده برو و بازگرد تا فکری به حالت بکنم. مرید با شوق به راه افتاد و با آنکه غروب شده بود، راه را به سوی شاندیز طی میکرد. ناگهان باد و باران تندی سرگرفت و در برابرش، قبرستانی دید و اتاقکی. به آنجا پناه برد. بوی تند کافور و پیکری که شالی از دیده پنهانش میکرد، او را متوجه کرد که پیکر مردهای آنجا است و لابد کسانش مطابق رسوم آن دوران، پیکر را گذاشتهاند تا بامدادان به خاکش سپارند.
مرید شیخ نخودکی نشست و به دعا و قرآن خواندن برای فرد رفته مشغول شد اما از وسوسه اینکه این مرده کیست؟ زن است یا مرد؟ سرانجام طاقت از کف بداد و روی جسد را کنار زد اما حیرت وجودش را گرفت چون فرشتهای میدید با لبانی چون برگ گل، گونهای با رنگی که آمیزهای از یاس و گل محمدی بود و عطرش هوش از سر میبرد. نمیتوانست بر وسوسهای که به جانش افتاده بود، غلبه کند. سرانجام پرده از پیکر دخترک برگرفت و چیزی نگذشت که با مرده زیبا یگانه شد اما ناگهان فریادی کشید و از جسد دور شد. حالا اژدهایی در برابرش بود با چشمانی که آتش بر او میبارید. به بیرون پرید و دواندوان خود را به نخودک، مقر شیخ، رساند که ای پیر! چرا مرا در برابر این امتحان قرار دادی؟ خدا ترا نیامرزد.
"عاقبت روزی او را به شاندیز در اطراف مشهد فرستاد که پیاده برو و بازگرد تا فکری به حالت بکنم"در حالی که اشک میریخت و قصد خروج از خانه شیخ را داشت، شیخ حسنعلی بر او بانگ زد که تو از جسد یک دختر مرده نگذشتی، حال چگونه میخواستی شولای عرفان بر تن کنی. تو که به مرده رحم نمیکنی، به زندگان چه خواهی کرد؟
دو سه هفته پس از آنکه هاشمی رفسنجانی با ترفند و نقل کذب، خامنهای را بر تخت نشاند، یک روحانی (مرحوم منتظری) و یک شاعر رفیق عهد شباب سید، پیامهایی برای خامنهای فرستادند. مرحوم منتظری به وسیله قربانعلی دری نجفآبادی، معروف به ماستبند، گفته بود شما (یعنی خامنهای) ظرفیت این مقام را نداری. خمینی که در برابر تو غول بود، شاخشکسته و بیآبرو به درگاه داور رفت. تو میخواهی چه کنی؟ هماکنون بوزینهها گردت جمع شدهاند و وای به حال فردایت.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
نفر دوم که از دوستان نوجوانی سیدعلی در مشهد بود، با عاطفه بیشتر، رساله الحبی نوشت که سیدنا بیا و اژدها را بکش و دورشو! دوتارت را بردار، من هم میآیم، عماد جان (شاعر خوشصدای آزاده زندهیاد عماد خراسانی) را هم میبریم.
میزنیم به نخودک یکهفتهای میمانیم. ایمان دارم قبای رهبری را در آتش میافکنی و شانه از این بار سنگین خالی میکنی. آنگاه پروانهوار و سبک نزد شاه خراسان میرویم.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران