خشونت علیه کتاب از اسکندر مقدونی تا سناتور مککارتی
۲۴ قرن کتابسوزی
خشونت علیه کتاب از اسکندر مقدونی تا سناتور مککارتی
نوشته: جیمی هولاوی هیکس (Jayme Holaway Hicks )
منبع: مجموعه ابتکار دانشگاه ییل برای بهبود آموزش در مدرسهها دولتی
ترجمه و تلخیص و توضیحات: شهاب شهسواری علویجه
اختصاصی پندار: اولین کتابسوزی بزرگ تاریخ منسوب به اسکندر مقدونی است، او در حمله به ایران و جنگ با سلسله هخامنشیان دستور سوزاندن همه آثار و کتب و نوشتههای دوره هخامنشیان را دادهبود. ایران دو باره دیگر هم شاهد کتابسوزی بود، یک بار هنگامی که ساسانیان دستور سوزاندن همه آثار باقیمانده از دوران اشکانیان را دادند و یک بار که مسلمانان در حمله به ایران کتابهای کتابخانهها را به تصمیم عمر سوزاندند. دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات مینویسد: «به گفته ابن ندیم، نویسنده الفهرست، که در حدود سال ۹۸۷ میلادی نوشته شده؛ در قصر آپادانا در تخت جمشید نوشتههایی به صورت لوحهای چوبی، سنگ و خاک رس در موضوعات متعدد وجود داشت. تعداد بسیاری از این الواح به وسیله اسکندر مقدونی(۳۳۳ پیش از میلاد) نابود شد و یا به کتابخانه اسکندریه فرستاده شد. کشف سی هزار لوحه از گل رس در سال ۱۹۳۴ میلادی در زیر زمین ویرانههای کاخ آپادانا در تخت جمشید این گفته را تأیید میکند. باستانشناسان این بخش را خزانه تخت جمشید یا کتابخانه استخر نامیدهاند.
"تعداد بسیاری از این الواح به وسیله اسکندر مقدونی(۳۳۳ پیش از میلاد) نابود شد و یا به کتابخانه اسکندریه فرستاده شد"اسکندر همینطور ۲۰۰۰۰ چرم گاوی را که اوستا بر روی آنها نوشته شده بود سوزاند. به ما گفته شده که این کتابها در بایگانی تخت جمشید نگهداری میشدند و زمانی که اسکندر آن قصر را به آتش کشید این کتابها هم از میان رفتند.»
این بار خیاط در کوزه افتاد. بسیاری از لوحها و پوستنوشتههایی که اسکندر از کتابسوزی بزرگش در ایران به اسکندریه بردهبود طعمه حریق کتابخانه اسکندریه هدف بعدی کتابسوزی بزرگ تاریخ پیش از میلاد مسیح بود. این کتابخانه بین سالهای ۳۰۰ تا ۲۹۰ پیش از میلاد مسیح ساختهشد و بزرگترین مجموعه از نوشتهها و آموزههایی بود که تا آن زمان در جهان جمعآوری شدهبود. گفته میشود مجموعهای معادل ۴۹۰ هزار نوشته بر روی پاپیروس در این کتابخانه بود. روایتها و تواریخ اشارههای مختلفی به دلایل و عوامل و آمران سوزاندن کتابخانه اسکندریه و تعداد کتابخانههایی که مورد حمله قرار گرفنهاند، دارند اما آنچه کاملا مشخص است این است که این کتابخانه و دیگر کتابخانههایی که آثار دوران هلنیستی در آن قرار داشتند، به آتش کشیده و تخریب شدند. جالب اینجاست که برخی از لوحهای و سنگنوشتههای موجود در این کتابخانهها سه دهه پیش از این در حمله اسکندر به ایران ربوده شده و به کتابخانه اسکندریه منتقل شدهبود.
۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح بود که کنفسیوس به عنوان یک فیلسوف محبوب میزیست. هر چند او پیروانی برای خود داشت اما آثارش را بیشتر میتوان فلسفه دانست تا مذهب. در آثار او از خدا و ماورالطبیعه سخنی در میان نیست، بلکه سرشار است از پندهای اخلاقی. اما شاید آنچه او را برای دشمنان کتاب هدف مطلوبی کرد، نظریاتش در مورد حکومت و حاکمان بود. او نوشتهاست: «قدرت یک حکومت نهایتا مبتنی بر پشتیبانی مردمی از آن و شایستگی رفتار رهبرش است.»
دو قرن بعد اما «شیه هوانگ تی»، بنیانگذار سلسله شین، یک سیستم فئودالی سازمان یافته ایجاد کردهبود که بر اساس آن هر فرماندار قطعهای از زمینها را در اختیار داشت. بر اساس سازماندهی پادشاه هر سال جای فرمانداران با یکدیگر عوض میشد تا هیچ یک نتوانند قدرت و حمایت واقعی برای تهدید کردن قدرت پادشاه به دست بیاورند. به نظر میرسید که شیه هوانگ تی احساس میکرد آموزههای کنفسیوس تهدیدی برای سلطنتش محسوب میشود. بنیانگذاری سلسله شین، دستور داد که تمام نوشتههای کنفسیوس نابود شوند. شهروندانی که متن ممنوعه را پنهان میکردند یا زندهبه گور میشدند یا به کار اجباری تا زمان مرگ برای ساخت دیوار بزرگ چین اعزام میشدند.
خشونت علیه کتاب | شهاب شهسواری علویجه (پندار)
در بسیاری از این موارد که بیش یک هزار سال از ۳۰۰ سال پیش از میلاد مسیح تا ۷۰۰ سال پس از میلاد مسیح رخ دادهاند، یک وجه مشترک، دست کم در میان برخی از آنها وجود دارد. حاکمان تازه دانش را از میان میبرند تا رعایای خود را تحت کنترل داشتهباشند.
مورخان رومی، به حادثهای که در ادامه میآید لقب از میان بردن تمام آثار موجودیت damnatio memoriae دادهاند. سال ۱۲۵۸ میلادی مغولها در در حمله به بغداد از کتابهای کتابخانه برای ساختن پل بر روی رودخانه استفاده کردند. افسانههایی هست که حل شدن جوهر کتابهای در آب رودخانه تا روزها بعد آب آن را سیاه سیاه کردهبود. کمی سرعت تاریخ را تندتر کنیم میرسیم به نابودی کتابخانههای تبتی توسط سربازان چینی، ملیگرایان سینهالی کتابخانه تامیلها را در سریلانکا به آتش کشیدند، خمرهای سرخ بخش اعظم اسناد و کتابهای موجود از کامبوج باستان را از میان بردند. در واقع جای پایه عینک روی دماغ نشانهای از امر ممنوعه کتابخوانی بود و مجازات آن از سوی خمرهای سرخ اعدام بود. در بوسنی، افغانستان و عراق، کتابخانههای زیادی نابود شدند، چرا که به اعتقاد حاکمان جدید برای کنترل حال باید گذشته را کنترل کرد.
بیایید کمی در قرون و قارهها جابجا شویم و جلوتر برویم، قرن ۱۶ میلادی و مایاها. دیهگو دو لاندائو، اسقفی اهل یوکاتان اسپانیا (متولد ۱۵۲۴ – متوفی به ۱۵۷۹) که برای تبلیغ کاتولیسیسم پس از اشغال قاره آمریکا توسط اسپانیا به آنجا فرستادهشد. او قرار بود آموزههای مذهب کاتولیک رومی را به مایاها بیاموزد. مهمترین خاطرههایی که از این شخص به جا ماندهاند کشف رمز خط مایایی و البته اتفاقاتی بود که روز ۱۲ ژوئیه در روستای مانی رخ داد. او که شنیدهبود برخی از مردم مایا همچنان بتهای خودشان را میپرستند، دستور بازجویی عقیدتی عمومی داد که نهایتا به یک مجازات در انظار عمومی با عنوان auto de fe ختم شد. مجازاتی که پیش از این در دوران انگیزاسیون در اسپانیا برای مرتدان و بدعتگذاران اجرا میشد. برای بدعتگذاران البته اندکی رحم وجود داشت و اگر به کاتولیسیسم باز میگشتند، آنگاه جلاد قبل از اینکه آتششان بزند، خفهشان میکرد تا درد نکشند.
اما دیهگو دو لاندائو، روش خودش را برای auto de fe بنیان گذاشت. دو لاندائو که خط مایایی میدانست و کتابهای آنان را خواندهبود، میدانست که ممکن است نوشتهها و طراحیهای موجود در کتابهای قوم مایا عامل «رفتار شیطانی» آنها باشد. در نتیجه ۲۷ کتاب قوم مایا توسط دو لاندائو سوزاندهشد. البته این روایت خود دو لاندائو است، برخی مورخان رقم واقعی را ۹۹ برابر بیشتر از این عنوان میکنند. این کتابها هر تعداد بودهاند، موضوع این است که درست همین عامل باعث شدهاست دانش ما از قوم مایا که تنها ۵ قرون با ما فاصله دارند به این اندازه کم باشد.
کتابسوزان
مرد اسپانیایی که سرزمین این ملت را فتح کردهبود در تلاش برای تغییر دین آنها نه تنها آنان را که تن به تغییر دین نمیدادند را به آتش کشید بلکه کتابهایشان را که سرشار از منابع تاریخی و فرهنگی مربوط به این قوم بود سوزاند. برای اینکه دانش فرهنگ مایا از نسلهای آینده پنهان بماند تمام کتابها را نابود کرد. برای نسل امروزی تصویر قوم مایا تصویر یک قوم فرودست بدون هیچ منبعی از فرهنگ و دانش آنهاست.
«آنجا کسی بود که کتابها را به آتش میکشید، رو در نهایت مردم را به آتش کشید.» این دیالوگ پیشگویانه در نمایشنامه برائور و تیروواریرایو که در سال ۱۸۲۳ نگاشتهشدهاست، نه تنها از این جهت اهمیت دارد که هولوکاست را در طول جنگ جهانی دوم پیشبینی کردهبود، بلکه از این رو مهم است که نشاندهنده پیوند مهم میان «کتاب» و «جان بشر» است. لئونیداس ئی هیل (Leonidas E.
Hill) در این مورد میگوید: «نازیها دشمنان ایدئولوژیک و تندرویشان را در کنار کتابها یکسان بر میشمردند. آنها را به عنوان تجسم کاملاً دقیقاً انسان زنده یا کتاب چاپشده از فقدان روحیه ژرمن و ضررشان برای تمدن متعالی وقت میدانستند.»
روز دهم ماه مه سال ۱۹۳۳ جهان شاهد سوزاندن میلیونها نوشتار به بهانه «اقدام علیه فقدان روحیه ژرمن» بود. البته این خود رایش سوم نبود که این برنامه را ترتیب داد! بلکه دانشجویان دانشگاههای بودند که این نوشتهها و کتابها را به آتش کشیدند. البته این آغاز راه بود، دولت هیتلر بعدها سیستم ممیزی و سانسور و ماشین تبلیغات و پروپاگاندایش را در مجموع برنامه «راهحل نهایی» بر علیه جریان آزاد اطلاعات به جریان انداخت. در همین سال بود که حزب نازی اعلام کرد هر کتابی که «در برابر آینده ما مانع ایجاد کند یا به ریشههای تفکرات ژرمن، سرزمین ژرمن و نیروی انگیزه مردم ما ضربه بزند» سوزانده خواهد شد.
در سال ۱۹۳۳ فهرستی از کتابهایی که عقاید مذموم گسترش میدادند و لیست سیاه نویسندگان تهیه شد. فهرستی از کتابفروشیها نوشتهشد، فهرستی از کتابهای موجود در کتابخانههای عمومی، فهرستی از فهرستها و فهرستهای طبقهبندی کتابها، نویسندگان، نظریات، عقاید، علوم، تواریخ تهیه شد و آنها را به دو دسته ژرمن و ناژرمن طبقهبندی کرد. بلافاصله بازرسیهای سرزده، زیرآبزنیهای همسایههای مشکوک، اعزام به اردوگاههای کار اجباری و پشتههای شعلهور کتاب در میان خیابانها آغاز شد.
جنگ سرد
نازیها در طول حکومتشان، گروهها و نژادهایی را که تجسم روحیه ناژرمن بودند، طبقهبندی، شناسایی و جداسازی کردند. دقیقاً فهرستهایی مشابه در طول سالهای جنگ سرد در ایالات متحده آمریکا ایجاد شدند.
کتابسوزی و سانسور پیوند مستقیم و نزدیکی با یکدیگر دارند. اولی تظاهر فیزیکی و ظاهری دومی حساب میشود. لازم است کمی به شرایط سیاسی و اجتماعی دوره مورد نظر اشاره کنیم. شرایط دوران جنبش آزادیهای مدنی در آمریکا و آغاز جنگ سرد. بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۶ ناگهان خوشبینی غیرمعمولی در مورد آزادیهای مدنی و اجتماعی در آمریکا پدید آمد. این خوشبینی اما به سرعت یک سال بعد ناپدید شد، آمریکا در مورد کمونیسم دچار وسواس شدیدی شد. دقیقاً همین وسواس باعث شد در دورهای که قرار بود دوره گسترش آزادیهای مدنی باشد، برخی از سختترین ضربههای به آزادیهای مدنی وارد شد.
حتی اگر قصد آمریکاییها در آن دوران مبارزه با کمونیسم بود به گفته برخی کارشناسان داشتن دانش کامل از کمونیسم طبیعیترین لازمه مبارزه با آن بود. اما دولت ایالات متحده آمریکا به سیاستگذاریهایی اقدام کرد که کاملاً بر خلاف این لازمه طبیعی بود.
اول از همه دولت ترومن آزادی مطالعه در آمریکا را هدف گرفت. این کار از طریق بستن مرزهای بر روی کتابهایی بود که دولت تصور میکرد حاوی مطالب ظاله کمونیستی یا تبلیغات کمونیستی باشند. مجلاتی که شهروندان آمریکایی از خارج کشور دریافت میکردند در پست ضبط میشد، کتابهای اجازه ورود به کشور نداشتند. تعدادی از کتابهای و نشریات از سوی دولتهای ترومن و آیزنهاور کاملاً ممنوعه اعلام شدند؛ از جمله این کتابها و نشریات میتوان به این موارد اشاره کرد: روزنامه پراوادا، ایزوستیا، مجله اکونومیست لندن، گزیده آثار لنین و یک کتاب با عنوان زندگی شاد، کودکان در جمهوری خلق رومانی. نهایتاً البته دولت به انتشارات براون اجازه داد تا این متون را نگه دارد، اما فقط در صورتی که دسترسی به آنها را کاملاً محدود کند.
رادیو «صدای آمریکا» از سوی سناتور جوزف مککارتی به شدت مورد حمله قرار گرفت. سناتور مککارتی میگفت: «توطئه وسیع ضد آمریکایی …» در محل فرستندههای این رادیو در حال شکل گرفتن است.
در شرایطی که هیچگونه شاهدی مبنی بر توطئه ادعایی پیدا نشد اما محدودیتهای بیشتری برای دسترسی به اطلاعات و آزادی گردش اطلاعات وضع شد. نتیجه مقررات جدید ممنوعیت انتشار و پخش هرگونه کتاب، موسیقی و نقاشی از هر فرد کمونیست یا اطرافیانش بود.
کتابخانههای آمریکایی به سرعت شروع به جمع کردن آثار نویسندگان ممنوعه کردند. از جمله این نویسندگان برت اندروز، رییس دفتر روزنامه نیویورک هرالد تریبیون در واشنگتن، جوزف دیویس، سفیر پیشین ایالات متحده آمریکا در مسکو، ورا میشلز، رییس انجمن سیاست خارجی، والتر وایت، سرپرست انجمن ملی رنگینپوستان و فاستر ری دالس، عموزاده وزیر خارجه و رییس سیا. رابرت جاستین گلدستین در کتاب «سرکوبی در آمریکای مدرن» ضمن اشاره به این نامها خبر میدهد که بسیاری از این کتابها پس از برچیدهشدن از قفسه کتابفروشیها و کتابخانهها پنهانی به آتش کشیده شدند.
هر چند به نظر میرسد میزان کتابسوزیهای آمریکایی به اندازه کتابسوزی نازیها در طول جنگ جهانی دوم وسعت نداشت، اما بدون تردید نه تنها شامل برچسب زدن و ساختن لیست سیاه از آدمهایی محسوب میشد که «ضد آمریکایی» محسوب میشدند بلکه حتی به شدت شامل محدودیت در استفاده از کتابها، مجلات و نشریات نیز میشد.
فراموش نکنیم که تا همین دو سال پیش که قانون مشهور به «قانون میهنپرستی (Patriot Act)» همچنان در آمریکا اجرا میشد، به پلیس افبیآی اجازه میداد تا در مورد عادات کتابخانی و بررسی کتابهای امانت گرفته یا خریداری شده توسط افراد تجسس کند. این قانون که پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ وضع شدهبود، به نام امنیت ملی، این حق را به حکومت آمریکا میداد، شهروندان را بر اساس کتابهایی که میخوانند، میخرند و یا به امانت میگیرند، تحت تعقیب قرار دهد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران