نوروزانه؛ قرن شکلک چشم!

نوروزانه؛ قرن شکلک چشم!
خبر آنلاین
خبر آنلاین - ۱۳ فروردین ۱۴۰۰

گیرم از نظر علمی و نجومی حرف گروه دوم سندّیت داشته باشد اما به صورت ظاهری هم که شده هنگامی که وارد سال هزار و چهارصد می شوی، از هزار و سیصد که ابتدای قرن است صد سال گذشته و سخن گفتن از انتهای قرن بیشتر به دل می نشیند (در مقایسه با هزار و چهارصد و یک). به شخصه راضی تر خواهم بود اگر بگویم اکنون یک قرن به انتها رسیده است. هرچند این رضایت من به نوعی دلخوشکنک انسانی می ماند. در مقیاس زمانی انسان، یک قرن حائز اهمیت است. گیرم در دستگاه زمانی طبیعت هزاران قرن هم تفاوت چندانی نداشته باشد.

"آن زمان، استخوان های من هم در خاک بوسیده شده است بنابراین شاید آنچه برای فردی در سن و سال من ارزش توجه داشته باشد همین قرن است"بهرحال انسان ها زمان را بر مبنای ذهنیت خود می سنجند و نسبت به ان دید انسانی دارند. کل عمر انسان هم که به طور متعارف از یک قرن نمی تواند بیشتر باشد. بنابراین می شود گفت از این نظر آغاز و بایانی برای یک زندگی انسانی است. با همه فراز و نشیب هایی که البته باز هم در دستگاه سنجش زمانی طبیعت رقمی محسوب نمی شود.

بدون تردید، زمانی که سخن از انتهای قرن بعد به میان آید، من هم مثل بسیار بسیاری نخواهم بود که در خصوص آن ابراز عقیده کنم. آن زمان، استخوان های من هم در خاک بوسیده شده است بنابراین شاید آنچه برای فردی در سن و سال من ارزش توجه داشته باشد همین قرن است.

به حکم قانون سردرنیاوردنی طبیعت در این قرن شکل گرفته ام و قدر مسلم خیلی همت کنم، جز چند سال اوّل قرن دیگر را نخواهم دید. لاجرم همین قرن است که برای من از اهمیت خاص برخوردار است. همانطور که اگر در قرون قبل یا بعد نشو و نما می کردم همان ها بود که برایم اهمیت داشت. به حکم قانون دیگر طبیعت، در کنار زمان، جغرافیا هم اساسی است. اگر در اروبا بودم لابد وقوع دو جنگ جهانی و تاثیر و تاثرات آن می توانست به معنی واقعی برایم از عمده ترین چالش های قرن محسوب شود.

"به حکم قانون سردرنیاوردنی طبیعت در این قرن شکل گرفته ام و قدر مسلم خیلی همت کنم، جز چند سال اوّل قرن دیگر را نخواهم دید"اگر کلّیت جهان جغرافیای من بود لابد سفر به فضا و نفوذ به هسته اتم و خوانش کتاب رمز آفرینش در زیست شناسی و نظیر این تکانش های تاثیرگذار قرن محسوب می شد. اما در جغرافیای من از این خبرها نبود و نیست. تا آنجا که تاریخ نشان می دهد از دوره قاجاریه به بهلوی گذار کردیم و بعد با وقوع انقلاب دچار تحول عظیم سیاسی و اجتماعی شدیم. فرایندهای توفنده تاریخی نظیر انقلاب و بعد جنگ هشت ساله و بحران های اقتصادی و در نهایت ( به همراه جامعه جهانی) کرونا بر ما گذشت و هرکدام تاثیری عمیق در زندگی درونی و بیرونی همه ما برجای گذاشت. عمده زندگی من در چنین تاریخی شکل گرفت و این تاریخ چه بخواهم و چه نخواهم حکم زندانی را یافت که مجبور بودم در آن به سر ببرم.

هیچ کدام از وقایع تاریخی جغرافیای من برای وقوع از من اجازه نگرفته بود و به اختیار من به وقوع نبیوست.

واقع شد و من و امثال من هم در آن درگیر شدیم. حال هر تعبیری از این درگیری داشته باشیم دیگر به نوع نگرش و بینش ما بستگی دارد. ممکن بود نشو و نمای من در یک قرن قبل زندگی به کل متفاوتی را برایم رقم بزند. به همان شکل که یک قرن بعد. جبری گرا نیستم ولی جبر زمانی و مکانی غیر قابل انکار است.

"اگر در اروبا بودم لابد وقوع دو جنگ جهانی و تاثیر و تاثرات آن می توانست به معنی واقعی برایم از عمده ترین چالش های قرن محسوب شود"انگار که انسان محکوم است در بستر زمانی و مکانی که برایش تعیین شده زندگی خود و البته افکار و امیال خود را شکل بدهد. شاید از این نظر همه ما حکم گروه محکومین کافکا را داشته باشیم. بدین ترتیب نگاه کل نگر و از منظر بالا، اگر هم غیر ممکن نباشد به معنی واقعی دشوار است. نهایت برد حواس انسان که اساس قوه ادراکی او را تشکیل می دهد تا سقف زمان و مکان مقرر شده حرکت می کند. برای زندانی نهایت برد دید سقف زندان است.

اگر از بدو تولد در زندان باشد که قوه تخیل اش نیز امکان عبور از این سقف را نخواهد داشت. بنابراین همه یافته ها و برداشت های او برداشت های درون زندان خواهد بود. اما اگر کسی از من سوال کند که در انتهای قرن، از زندان زمان و مکانی که در آن زندانی بوده ام، چه برداشتی داشته ام، چه باسخی می توانم بدهم؟ من که به جز در و دیوار این زندان جایی را ندیده ام. هرچه بگویم و به هر شکل که بگویم در نهایت خود به همین سقف می خورد و به سوی خودم بازمی گردد. حتی اگر به عمیق ترین لایه های خیال و درک تخیلی خود رجوع نمایم.

این مرا به یاد سروده زنده یاد اخوان ثالث در آخر شاهنامه می اندازد.

"اگر کلّیت جهان جغرافیای من بود لابد سفر به فضا و نفوذ به هسته اتم و خوانش کتاب رمز آفرینش در زیست شناسی و نظیر این تکانش های تاثیرگذار قرن محسوب می شد"بواقع اخوان  از معدود افرادی است که در سروده زیبا و عمیق خود برداشتی از قرن آورده است (هان کجاست؟ بایتخت این کج آیین قرن دیوانه....). کل قطعه زیبا و عمیق است اما این بخش که به جستجو در مفهوم قرن می بردازد زیباتر و عمیق تر است. شاید زیباترین و عمیق ترین استعاره ای که مرحوم اخوان به کار برده همان استعاره " قرن شکلک چهر " باشد. بی تردید اخوان شاعر توانمندی است و از استعارات نابی بهره می برد اما واقعا نمی دانم این توصیف قرن به صورت شکلک چهر، زاییده قریحه شاعری او بوده یا از نوعی بینش و نگرش عمیق فکری منشا گرفته است. در این زمینه از افرادی سوال کردم ولی چیز دندان گیری دستم را نگرفت.

این که توصیف خاص شکلک به چهره نسبت داده شده باشد و آن هم به قرن جالب است. از بدعت های خاص واژه آفرینی های نسل بعد از نیما که بی تردید عبارت بدیعی است. برداشت شخصی ام ( که اصلا روی آن اصرار ندارم )، برداشتی خاص است که شاید از جهاتی عمیق بنماید. در یک نگرش سطحی، شکلک اگر نمادی از ادا و اطوار باشد و بن مایه تمسخر و استهزا داشته باشد، در چهره انعکاس می یابد. نخست در چشم ها و بعد در سایر اعضای صورت.

"تا آنجا که تاریخ نشان می دهد از دوره قاجاریه به بهلوی گذار کردیم و بعد با وقوع انقلاب دچار تحول عظیم سیاسی و اجتماعی شدیم"هرچند دیگر افراطی به نظر می رسد ولی اگر هم از عبارت قرن شکلک چشم استفاده می شد، می توانست به جای خود قابل تامل باشد ( گو اینکه ممکن بود حتی معتقدان به ساختار شکنی های لفظی نیما هم آن را افراطی بدانند) اما باید دقت کرد که تاثیر و تاثرات عمیق روحی و معنوی ابتدا در چشم ها ظاهر می شوند و بعد به دیگر بخش های چهره انتقال می یابند. لبخند خاص فلسفی بودا و البته لبخند ژوکوند مشهور است.

با این حال کمتر کسی در چشم های بودا و مونالیزا دقیق شده است. آنچه شاید منبع اصلی استهزایی باشد که از چشم ها به لب ها منتقل گردیده است و البته که حالت لب ها برای عموم ( و حتی برای خواص ) بیشتر قابل درک است. اخوان این قرن را کج آیین قرن دیوانه می خواند. مثالی دیگر از استعارات خاص او.

شکلک و اطوارهای خاص دور از قاعده به طور عمده مخصوص دیوانگان است. عاقلان در موارد خاصی برای ادای مفاهیم از آن استفاده می کنند. با این حال محل اصلی جولان استهزا و تمسخر در نگاه و چشم های دیوانگان است و نه در لب ها و احیانا بازی های چهره آن ها. این نوع نگاه ها را می توان در دو گروه دیگر نیز یافت که البته از زمره دیوانگان نیستند. یکی در کودکان ( به طور شهودی) و دیگری در سالخوردگانی که به نظاره بازی کودکان نشسته اند ( به مدد تجربه و عقل گرایی).

"فرایندهای توفنده تاریخی نظیر انقلاب و بعد جنگ هشت ساله و بحران های اقتصادی و در نهایت ( به همراه جامعه جهانی) کرونا بر ما گذشت و هرکدام تاثیری عمیق در زندگی درونی و بیرونی همه ما برجای گذاشت"بدربزرگ هایی که نوه های خود را به بارک و شهر بازی برده اند و در گوشه ای نشسته و به رفتارهای خاص کودکان با لبخندی خاص نگاه می کنند. بچه هایی که مدام قهر و آشتی می کنند. آبنبات و شکلات هم را برمی دارند و موقع سوار شدن به تاب و سرسره هیجانی واقعی از خود نشان می دهند. به تناوب گریه می کنند و می خندند. هیچکدام هم چند لحظه بیشتر طول نمی کشد.

عکس العمل های آن ها به شکلی است که انگار همه چیز زندگی همین است و به جز این معنا و مفهومی در زندگی وجود ندارد. اما بدربزرگ ها مفاهیم توفنده دیگری را در زندگی تجربه کرده اند. اندوه، رنج، خیانت، درد، سرخوردگی، ناامیدی، بیماری و چه و چه.

ایشان زندگی را از منظر دیگری می بینند و این نوع زندگی کودکانه برای آن ها تصویری فانتزی از زندگی واقعی است که در آیینه بیش از حد ساده کودکان منعکس شده است. زمانی برای اینکه می خواستم در این مورد چیزی بنویسم، زیاد روی این نوع نگاه و لبخند بدربزرگ ها دقیق می شدم. بواقع استهزایی در عمق نگاه آن ها بود که البته با محبت و عطوفت در می آمیخت و حالتی توصیف نشدنی بوجود می آورد.

"انگار که انسان محکوم است در بستر زمانی و مکانی که برایش تعیین شده زندگی خود و البته افکار و امیال خود را شکل بدهد"حالتی که بسیار تلاش کردم ولی نتوانستم آن را توصیف کنم. تصور می کنم هیچ گاه هم نخواهم نتوانست. جالب اینکه لبخند آن ها در چنین حالتی بیش از بیش به لبخند بودا و لبخند ژوکوند نزدیک می شد. حال یا به عصا تکیه داده و در گوشه ای به انتظار نشسته باشند و یا روی نیمکتی خمیده شده و دست های خود را دو طرف سر گرفته باشند.

از نظر ادبی و منطقی، البته سروده اخوان و این عبارت خاص شکلک چهر او، اگر بهترین نباشد، از عمیق ترین تعابیری است که در یک نگرش بیش از حد کل نگر و با تکیه بر تجارب توفنده نیم قرن زندگی،  می توانم برای توصیف این قرن بیاورم. اما اگر به خودم باشد و به وجه شاعرانه و قواعد آن اعتنا نکنم، حداقل به طور شخصی دوست دارم از عبارت من دراوردی قرن شکلگ چشم استفاده کنم.

بگیر شکلک های چشم  زندان بان تاریخ در مواجهه با زندانیان ناآگاه خود. هرچند زندان بان باید به حکم وظیفه رفتاری خشن و قهرآمیز داشته باشد اما ممکن است گاه از در عطوفت در آید و هرچند می کوشد حفظ ظاهر کند به تلاش و تقلای این انبوه زندانی، این گروه محکومین، برای تحمل زندان، برای یافتن معنا برای زندانی شدن خود و برای زنده نگاه داشتن امید رهایی با چشم هایی شکلک آلود بنگرد. قرن های متمادی است که این زندان بان، از این زندانی ها به خود دیده است.

از لحظه ورود تا مرگ که انگار رهایی محتوم باشد. هربار با همین رفتارها مواجه شده و همین شیوه ها را دیده است. نمی دانم که شده گاهی از خود سوال کند هرچند نمی دانم از کجا آمده اند و به چه دلیل آمده اند اما قطعا" می دانم که به جایی نخواهند رفت.

"نهایت برد حواس انسان که اساس قوه ادراکی او را تشکیل می دهد تا سقف زمان و مکان مقرر شده حرکت می کند"بگذار به تلاش و تقلای خود دلخوش باشند. از نوع تلاش ها و تقلاهای بچه هایی که با بدربزرگ شان به بارک و شهر بازی آمده اند. شاید هم در همین موارد باشد که از در عطوفت درآید و در چشم های او حالتی خاص بروز کند که اگر خویشتن دار نباشد به لب های او نیز منتقل گردد. زندانبان قرن، همچون زندان بان تاریخ، معنی قرن شکلک چشم را خوب می داند. زندانی ها نمی دانند.

طبیعی هم هست. آن ها که تجربه زندان بان را ندارند. سقف بالای سر ایشان هیچگاه اجازه نداده است که همانند زندان بان، زندگی خارج از زندان را نیز تجربه کنند. آن ها گروه محکومین قرن هستند. محکومین تاریخ.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط

دیگر اخبار این روز

خبر آنلاین - ۱۳ فروردین ۱۴۰۰
خبر آنلاین - ۱۳ فروردین ۱۴۰۰