ازترجمه جدید «آلیس در سرزمین عجایب» تا «خاطرات خفته»
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،کتابهای جدیدی در انتشارات شانی منتشر شدند. در ادامه این آثار را معرفی میکنیم:
بیشتربخوانید
- «زیر درخت گردو»؛ روایتگر رازهای صبا پس از مرگ
کتاب «آلیس در سرزمین عجایب»
کتاب آلیس در سرزمین عجایب اثر لوئیس کارول یکی از پرطرفدارترین کتابهاست که با گذشت سالها از انتشارش همچنان کتابی جذاب و خیالپردازانه برای کودکان و نوجوانان است که لذت خواندنش را هرگز فراموش نمیکنند. آلیس در سرزمین عجایب با ترجمه سوین. الف در نشر شانی منتشر شده است.
آلیس در این قصه مانند تمام دخترهای دیگر، کنجکاو و خیال پرداز است و به ماجراهای هیجان انگیز علاقه دارد. او تا قبل از ورودش به سرزمینی عجیب یک دختر معمولی بود.
"به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،کتابهای جدیدی در انتشارات شانی منتشر شدند"یک روز آلیس خرگوش سفیدی را میبیند، آن را دنبال میکند و به سرزمینی جادویی وارد میشود که ملکهای بدجنس بر آنجا حکومت میکند. آنجا سرزمینی است که اتفاقهای عجیب و غریبی در آن رخ میدهد. سرزمینی که در آن موجوداتی عجیب وجود داشتند؛ هزارپایی که حرف میزد، تولهسگی که به اندازهی یک اسب بزرگ بود و گربهای که سریع غیب و دوباره ظاهر میشد.
آیا این موجودات واقعی هستند؟ اگر واقعی هستند، آلیس چهطور میتواند راه برگشت به خانه را پیدا کند؟ لوئیس کارول (Lewis Carroll) استاد ریاضیات کالج کرایستچرچ دانشگاه آکسفورد، عکاس و نویسنده انگلیسی جزء بزرگترین نویسندگان ادبیات کودک جهان است.
دربخشی از کتاب میخوانیم:
«از آنجایی که آلیس برای توضیح دربارهی حیوانِ خانگیاش همیشه آماده بود، مشتاقانه گفت:
دینا گربهی ماست. اون در گرفتنِ موشها استاده و کارش حرف نداره. در حدیکه حتی نمیتونید تصورش رو هم بکنید.
حیف شد واقعا! کاش میتونستید اون رو کنار پرندهها ببینید. اگه میپرسید چرا این حرف رو میزنم، علتش اینه که اون هر پرندهی کوچیکی رو میبینه، به سرعت قورت میده.
حرفهای آلیس روی همه.ی حیوانات تاثیر شدیدی گذاشت.»
کتاب «خوششانس»
کتاب خوششانس اثر نیکلاس اسپارکس با ترجمه محدثه مظاهری در نشر شانی منتشر شد. این اثر یک داستانِ عاشقانه، پُرطرفدار و پُرفروش است که در سال ۲۰۰۸ توسط نویسنده آمریکایی نیکلاس اسپارکس منتشر شد.شخصیت اصلی این رمان لوگان تیبو عضو نیروی دریایی ایالات متحده است که یک روز به طور اتفاقی عکسی از یک زن خندان و جوان را در خلال جنگ عراق از زیر آوراهای یک خانه پیدا میکند. او عکس را پیش خودش نگه میدارد و خیلی زود پس از این اتفاق برندهی یک دست بازی پوکر میشود، بعد از این ماجرا هم در یک نبرد دو تن از دوستانِ صمیمیاش کشته میشوند.
"الف در نشر شانی منتشر شده است.آلیس در این قصه مانند تمام دخترهای دیگر، کنجکاو و خیال پرداز است و به ماجراهای هیجان انگیز علاقه دارد"فقط او زنده میماند. به نظر میرسد بهترین دوست او، ویکتور توضیح بسیار قانعکنندهای برای این بخت بلند لوگان دارد، یعنی عکس زنی که پیدا کرده جادوی شانس و اقبال اوست.
دربخشی از کتاب میخوانیم:
«بث گفت: من واقعا اون رو دوست دارم مادربزرگ.
او جلوی آینهی دستشویی ایستاده بود و داشت با بابلیس موهایش را به شکلِ زیبایی فر میکرد؛ هرچند شک داشت که با وجود باران، چیزی از این مدل روی سرش باقی بماند. بعد از وقفهی کوتاهی در بارندگی روز قبل، امروز یکی از آن طوفانهای استوایی پیشبینی شده وارد منطقه شده بود.
_ من فکر میکنم دیگه وقتشه که با من روراست باشی، تو فقط از تیبالت خوشت نمیآد. بلکه فکر میکنی اون نیمهی گمشدته.
کتاب «تختخوابت را مرتب کن»
کتاب «تختخوابت را مرتب کن» اثر ویلیام اچ. مک ریون با ترجمه پرستو جهانبین در نشر شانی منتشر شد.
این نویسنده در کتابش p۱ را تدریس میکند که درس ارزشمندی است. او در دوران خدمتش در نیروی دریایی این درس را آموخت. ژنرال بازنشته آمریکایی در این کتاب که از پرفروشترینهای نیویورک تایمزه م هست درباره چیزهای کوچکی صحبت میکند که باعث تغییر زندگی حتی دنیای شما میشود.
همه شما در زندگی روزمره با موضوعات کوچکی مواجه میشوید که هیچ توجهی به آنها ندارید و نمیدانید، گذشتن از همین موارد کوچک میتواند زندگیتان را دستخوش تغییر و تحولات بزرگی کند. ویلیام اچ. مک ریون در کتاب تختخوابت را مرتب کن (Make your bed) درسهایی به شما میدهد که منجر به موفقیتتان درزندگی میشود.
او در هر فصل یکی از روشهای رفتاری و تربیتی یگان ویژه نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا را به تصویر میکشد.
"یک روز آلیس خرگوش سفیدی را میبیند، آن را دنبال میکند و به سرزمینی جادویی وارد میشود که ملکهای بدجنس بر آنجا حکومت میکند"این کتاب به آثار نوشته شده در زمینه موفقیت شباهت بسیاری دارد. تفاوت بزرگی آن با این دست آثار این است که خود مک ریون تمامی این نکات را لمس کرده و با آنها زندگی کرده است و میکند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«هنگامی که در را باز کردم تا اجازه دهم رهبران جدید دولت عراق وارد اتاق شوند، صدام همچنان نشسته بود. پوزخندی روی صورتش نشست و در رفتارش هیچ اثری از پشیمانی یا تسلیم شدن نبود. بلافاصله آن چهار رهبر عراقی سر صدام داد و فریاد زدند، اما در یک فاصلهی ایمن و مناسب قرار گرفته بودند. صدام با نگاهی تحقیرآمیز و لبخندی مرگبار به آنها اشاره کرد تا بنشینند.
آنها که هنوز از دیکتاتور پیشین میترسیدند سر جایشان نشستند.»
کتاب «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسفم»
کتاب «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسفم» اثر فردریک بکمن با ترجمه معصومه بیات درنشر شانی منتشر شد. داستان این کتاب در مورد السا، دختر هفت سالهای است که با همه هفت سالههای دیگر فرق دارد. در واقع این کتاب ماجرای مادربزرگی هفتاد و هفت ساله است که او هم با بقیه فرق دارد. السا خیلی باهوش است و مادربزرگی سرخوش دارد. این کتاب داستان هیجانانگیز ماجراجوییهای مادربزرگ و السا است که در هر شرایطی از همدیگر محافظت میکنند.
"اگه میپرسید چرا این حرف رو میزنم، علتش اینه که اون هر پرندهی کوچیکی رو میبینه، به سرعت قورت میده"این دو نفر دنیای خودشان را دارند، اما داستانی کلی را به مخاطب نشان میدهند. مادربزرگ از دنیا میرود و قبل از مرگش مسئولیتهایی بر دوش السا میگذارد که این مسئولیتها با افسانههایی که مادربزرگ برای السا تعریف کرده است، تطابق دارد.
دربخشی از کتاب میخوانیم:
«و حالا این حیوانات ابری بودند که وقتی سایهها مخفیانه به قلمرو پادشاهی آمدند تا برگزیده را بدزدند، او را نجات دادند. در تمامی طول مدتی که میاماس از رویا ساخته میشد، میموواس از عشق بنا میگردید.
مسلما بدون عشق موسیقی هم به وجود نمیآمد و بدون موسیقی هم اصلا میموواسی وجود نداشت و برگزیده کسی است که به تمامی قلمروهای پادشاهی عشق میورزد؛ پس اگر سایهها او را اسیر میکردند در نهایت کل سرزمین کمابیش نابود میشد.»
کتاب «اعتراف»
کتاب اعتراف یکی از بهترین رمانهای انریکه اندرسون ایمبرت با ترجمه علی باغشاهی درنشر شانی منتشر شد. انریکه اندرسون ایمبرت (۱۲ فوریه ۱۹۱۰ - ۶ دسامبر ۲۰۰۰) یک رمان نویس آرژانتینی، نویسنده داستان کوتاه و منتقد ادبی بود. اندرسون - ایمبرت، فرزند خوزه انریکه اندرسون و هونورینا ایمبرت در کوردوبا، آرژانتین متولد و از دانشگاه بوئنوس آیرس در سال ۱۹۴۶ فارغ التحصیل شد.
از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۷ در دانشگاه توکومن تدریس کرد. در سال ۱۹۴۷، به دانشکده دانشگاه میشیگان پیوست. به وی در سال ۱۹۵۴ بورسیه گوگنهایم اعطا شد. وی اولین استاد ویکتور اس. توماس در زمینه ادبیات اسپانیایی در دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۶۵ شد.
"حرفهای آلیس روی همه.ی حیوانات تاثیر شدیدی گذاشت.»کتاب «خوششانس»کتاب خوششانس اثر نیکلاس اسپارکس با ترجمه محدثه مظاهری در نشر شانی منتشر شد"اندرسون ایمبرت تا زمان بازنشستگی در ۱۹۸۰ در هاروارد ماند. وی در سال ۱۹۶۷ به عنوان عضو آکادمی هنر و علوم آمریکا انتخاب شد.
دربخشی از کتاب میخوانیم:
«شبی در آلابامای آمریکا گروهی از مردان سفیدپوست مشعل بهدست به سمتِ خانهی سیاهپوستان حرکت کردند. آنها قصد داشتند که خانهی آنها را با آتش بسوزانند. من لباس کوکلاکس کلا را پوشیده بودم و با مشعلی در دست بهدنبال هجکیشان خودم به سوی خانههای سیاهپوستان به راه افتادم.
وقتی از کوچه تنگ و تاریکی عبور کردم که حتی مشعلم هم نمیتوانست آن را روشن کند. ناگهان صدای قدمهایی را شنیدم که با سرعت به من نزدیک میشد! ترسیدم و مشعل را بر زمین انداختم.»
کتاب «خاطرات خفته»
کتاب خاطرات خفته اثر پاتریک مودیانو ترجمه لیلا قاسمی درنشر شانی منتشر شد.مودیانو از مادری بلژیکی و پدری یهودی اهل ایتالیا در سال ۱۹۴۵ به دنیا آمد.
وی از چهرههای نوجوی ادبیات مدرن فرانسه شناخته میشود که آثارش هم تحسین منتقدان ادبی را برانگیخته است و هم خوانندگان فراوانی دارد. مودیانو از نویسندگان پُرکار است و برخی از آثارش در قالب فیلم تولید شدند. جایزهی بزرگ آکادمی فرانسه در زمینه ادبیات سال ۱۹۷۲ نصیب وی شد. در سال ۱۹۷۸، جایزهی معتبر فرانسوی گنکور را برای رمان خیابان بوتیکهای خاموش دریافت کرد.
نویسنده در رمان «خاطرات خفته» به بازخوانی و یادآوری خاطرات دهه بیست زندگی خود میپردازد. خاطرات جوانی اهل کتاب و تشنه دانستن که در خیابانها و کافههای پاریس سرگردان حقیقت است.
"او عکس را پیش خودش نگه میدارد و خیلی زود پس از این اتفاق برندهی یک دست بازی پوکر میشود، بعد از این ماجرا هم در یک نبرد دو تن از دوستانِ صمیمیاش کشته میشوند"در رمان خاطرات خفته با داستانی خلاقانه و هیجانآور روبه رو هستیم. نویسنده از همان ابتدای داستان مخاطب را به سفری در دل خطرها، سرخوشیها، دلدادگیها، رفتنها، خاموشی و فراموشی میبرد و در انتهای داستان مخاطب را غافلگیر میکند.
دربخشی از کتاب میخوانیم:
«احتمالا من قصد داشتم که مادام هابرسن را از حافظهام پاک کنم. همانند تمام افرادی که بینِ هفده تا بیست و سهسالگیام دیده بودم. اما اکنون بعد از گذشت نیمقرن، تعداد افراد کمی ناپدید شدهاند، که در سالهای ابتدایی زندگیِ شما بودهاند. بههر حال تردید دارم که بسیاری از آنها بینِ تصویر مبهمی ارتباطی پیدا کنند که از مردی جوان دارند و ممکن است حتی نامش را به یاد نیاورند...
و چیزی که اکنون هستید!
خاطرهی مادام هابرسن نیز برایم مبهم است. زنی سیساله با پوستی گندمگون، چهرهای معمولی و موهایی کوتاه.»
انتهای پیام/
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران