قسمت صد و هفتاد و دو گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت صد و هفتاد و دو 172Çukur Serial Part ۱۷۲

گودال ۷۱-۱

درست وقتی که آکین به همراه تمساح و بقیه مشغول شلیک به سمت ماشین تصادف کرده ی یاماچ هستند، کسی یاماچ بیهوش را قبل از منفجر شدن ماشین بیرون می کشد و جلوی خانه ی جومالی می گذارد و می رود. جومالی وقتی یاماچ را می بیند که حالش به شدت وخیم است، با نگرانی او را همان لحظه پیش دامپزشکی که آشنای ادریس است می برد. عمو دامپزشک با دیدن جومالی فورا او را تشخیص می دهد و خوشحال می شود. جومالی با نگرانی از او می خواهد که فورا به یاماچ رسیدگی بکند اما عمو دامپزشک، با بیخیالی و در حین این که کارش را هم انجام می دهد حال ادریس و پاشا را می پرسد. جومالی از این سوال جا می خورد و می گوید که پدرش مرده است و باتار تعجب می کند.

"جومالی وقتی یاماچ را می بیند که حالش به شدت وخیم است، با نگرانی او را همان لحظه پیش دامپزشکی که آشنای ادریس است می برد"جومالی دیگر سوال های باتار را جواب نمی دهد و فقط از او می خواهد خطر را از بیخ گوش یاماچ دور بکند.

آذر و تمساح به افسون خبر مردن یاماچ را می دهند. افسون با ناراحتی به فکر فرو می رود و برای مدتی سکوت می کند و به دیشب که یاماچ در خانه ی او بود فکر می کند... یاماچ با حرص به او گفته بود: «زنی که دوستش داشتم جلوی چشمام مرد و من نتونستم کاری بکنم... آکشین که تا حالا تو عمرش لب به مشروب نزده بود به خاطر اوردوز در اثر مواد مخدر مرد.

علیچو حتی نمیتونست تو چشم مردم نگاه کنه اما عاشق خوندن کتاب بود. اونو با همون کتابا آتیش زدن. اینا کار من بود؟! آذر، تمساح و یوجل باید به سزای عملشون برسن. اما تورو نمیدونم... انگار تو این کارا دست نداشتی و بی خبر بودی..! » افسون فقط می گوید: «این تو بودی که بابای منو کشتی! » یاماچ می گوید: «من باباتو نکشتم.

"جومالی با نگرانی از او می خواهد که فورا به یاماچ رسیدگی بکند اما عمو دامپزشک، با بیخیالی و در حین این که کارش را هم انجام می دهد حال ادریس و پاشا را می پرسد"اگه مطمئنی که من باباتو کشتم، راحتم کن! ولی این کارو نمیکنی چون خودتم مطمئن نیستی! ».... آذر از این که افسون واکنشی به حرف های او نشان نداده، جا می خورد و دلیلش را می پرسد. افسون با قیافه ی حق به جانب می گوید: «تا وقتی خبر مهمی برام نداشتین منو صدا نزنین! » و می رود. بعد آکین به آنجا می آید. آذر به او می گوید: «یاماچو کشتیم اما بقیه شون هنوز زنده ن.

تو که قرار نیست دخالت کنی؟ حساب بقیه رو من تک به تک میرسم! » آکین می گوید: «هرکاری میخوای بکن. برای من هم نیست. فقط به بابام کاری نداشته باش. »

سلیم در حیاط زندان همراه متین و جلاسون مشغول خواندن آواز است. بعد از تمام شدن آواز او، عده ای به آنها حمله می کنند و کتکشان می زنند که پلیس ها مانعشان می شوند.

"جومالی دیگر سوال های باتار را جواب نمی دهد و فقط از او می خواهد خطر را از بیخ گوش یاماچ دور بکند"از طرفی، کمال و مکه و عمو هم داخل اتاق هایشان هستند که چند نفر به آنها حمله می کنند و کمال و مکه از عمو محافظت می کنند اما کتک هم می خورند تا این که بالاخره پلیس ها سر می رسند و آنها را از هم جدا می کنند.

زن های کاباره ای، به آشپزخانه ی محله می روند و به داملا می گویند با اینکه جومالی از انها خواسته بوده به داملا چیزی نگویند، اما از زندان فرار کرده بوده و به پاویون آمده بوده. داملا از این که جومالی مستقیم بعد از فرارش به پاویون رفته ناراحت می شود.

جومالی از باتار در مورد دامپزشک بودنش می پرسد. باتار می گوید که در اصل جراح بوده اما یک بار درون بدن مریضی پنس را جا گذاشته و خانواده ی مریض قصد کشتن او را داشته اند که ادریس نجاتش داده و از آن به بعد هم از بیمارستان اخراج و مدرکش باطل شده است و این لقب دامپزشک بودن را هم عمو روی او گذاشته است!

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت صد و هفتاد و سه ۱۷۳ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت صد و هفتاد و یک ۱۷۱ Next Episode - Çukur Serial Part ۱۷۳ Previous Episode - Çukur Serial Part ۱۷۱.

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱