قصه پر غصه ذوب آهن در حکومت پهلوی

قصه پر غصه ذوب آهن در حکومت پهلوی
خبرگزاری مهر
تابناک - ۱ اسفند ۱۴۰۰

به گزارش

تابناک به نقل از مهر

، جریان سلطنت طلب همواره با اشاره به برخی مصادیق خاص از پیشرفت در دوران پهلوی سخن می‌گوید بی آنکه به تمامی واقعیت و ماجرا به صورت کامل اشاره کند.

دانشگاه تهران و ذوب آهن دو مورد از این مصادیق است، هرچند ادعا می‌شود اولین دانشگاه در زمان رضاشاه ساخته شد، در حالی که پیش از آن موسسات آموزش عالی در ایران فعالیت داشتند و تنها در آن زمان با تجمیع آن موسسات، نام دانشکده و دانشگاه در ایران مرسوم شد. از این رو برخی از پژوهشگران تاریخ، ساخته شدن دانشگاه توسط رضاخان را یکی از بزرگترین دروغ‌های تاریخ می‌دانند.

در سال ۱۲۹۷ و دو سال پیش از کودتای انگلیسی رضاخان، دانشگاهی که امروز معروف به دانشگاه خوارزمی است، تاسیس شد. مدرسه عالی طب نیز سال‌ها پیش از روی کار آمدن رضاشاه فعالیت داشت و پزشک تربیت می‌کرد. پزشکان فارغ‌التحصیل این مدرسه در درجه تخصص و استادی بودند. این مدرسه در سطح تخصصی در دو رشته امراض نسوان (بیماری زنان) و کحالی (چشم‌پزشکی) پذیرش دانشجو داشت.

"مدرسه عالی طب نیز سال‌ها پیش از روی کار آمدن رضاشاه فعالیت داشت و پزشک تربیت می‌کرد"در رابطه با دیگر رشته‌ها نیز دانشجویان پس از گذراندن دوره عمومی، برای اخذ مدرک تخصصی مورد نظر به خارج از کشور می‌رفتند. در دارالفنون نیز که توسط امیرکبیر بنا نهاده شد، دانشجویان در رشته‌های مهندسی معدن و مهندسی شیمی، تحصیل می‌کردند. دارالفنون اولین موسسه آموزش عالی و به عبارت دیگر اولین دانشگاه ایران به حساب می‌آید.

همچنین ادعا می‌شود که دبیرستان توسط رضاشاه در ایران تاسیس شد، در حالی که پیش از روی کارآمدن رضاشاه و پیش از کودتای سوم اسفند، در تهران حداقل ۱۷ دبیرستان وجود داشت که سه تای آن دخترانه بود. ایران پیش از کودتا، دارالمعلمات (دانشسرای تربیت معلم) داشت. هدف از تاسیس درالمعلمات تربیت دبیران لیسانسه برای آموزش در دبیرستان‌ها بود.

[۱]

در نتیجه مشخص می‌شود که سنگ بنای دانشگاه و آموزش عالی در ایران توسط رضاشاه و سلطنت پهلوی بنا نهاده نشده است از سوی دیگر درباره تأسیس دانشگاه تهران و پیشنهاد طرح آن نیز روایت‌های مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند اولین‌بار در سال ۱۳۰۷ پروفسور حسابی این پیشنهاد را مطرح کرد، اما پیشنهاد او هیچ‌گاه به مرحله اجرایی نرسید. بعد از آن در سال ۱۳۱۲ بار دیگر از تأسیس دانشگاه سخن به میان آمد و نقل است که علی‌اصغر حکمت آن را عنوان کرد. با این حال فارغ از آنکه این طرح را چه کسی یا کسانی مطرح کرده‌اند، دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ تأسیس شد و کار خود را با ادغام مدرسه علوم سیاسی و چند مدرسه دیگر تحت عنوان دانشکده حقوق آغاز کرد. طرح دانشگاه تهران در ادامه سیاست‌های خاص حکومت از جمله سیاست‌های سکولاریستی بود که پیش از آن و طی اقدامات مختلف رضاشاه آغاز شده بود.

بر این اساس «نظام پهلوی درصدد بود بنیان‌های فرهنگی ایران را که تکیه‌گاه اساسی ملت بود تخریب نماید.

"این مدرسه در سطح تخصصی در دو رشته امراض نسوان (بیماری زنان) و کحالی (چشم‌پزشکی) پذیرش دانشجو داشت"سفر امان‌الله‌خان، پادشاه افغانستان که به کمک انگلیسی‌ها در افغانستان به قدرت رسیده بود، میل به تجددطلبی را در رضاشاه و اطرافیان وی تشدید کرد…». [۲] در میان سیاست‌های تجددطلبانه رضاشاه، دین‌زدایی و حذف روحانیان یا کاهش قدرت آنها از اهمیت بسزایی برخوردار بود؛ بنابراین بسیاری از سیاست‌های او در زمینه‌های مختلف از جمله آموزش نیز بر پایه سکولاریسم و ناسیونالیسم افراطی قرار داشت. بر پایه این سیاست، یکی از هدف‌های تأسیس دانشگاه تهران نیز تحقق دین‌زدایی و کاهش قدرت روحانیان بود. این مهم را می‌توان در پاسخ به چرایی شکل‌گیری اولین دانشکده، یعنی دانشکده حقوق و علوم سیاسی، به‌وضوح دید.

ملی‌گرایی افراطی از اهداف مهم رضاشاه در تأسیس دانشگاه تهران بود. به عبارتی بهتر است گفته شود: «لبه تیز سیاست غیر مذهبی کردن رژیم، مرکب از برنامه تمرکزگرایی و میل به پرورش یک سیستم میهن‌پرستی به جای ارزش‌های دینی، در تلاش همه‌جانبه آن برای سست کردن تعلیمات دینی و تضعیف اسلام و سخنگویان آن در جامعه تجلی کرد.

اقداماتی برای کاهش تعداد دانش‌آموزان مدارس اسلامی و نیز القای ارزش‌های اخلاقی مبتنی بر شهروندی و میهن‌پرستی به جای تعلیمات سنتی دینی انجام گرفت». [۳] البته ناسیونالیسم مورد نظر رضاشاه، ابعاد متنوعی داشت و شامل اقدامات زیادی بود، اما آنچه اهمیت داشت این بود که دانشگاه می‌توانست و موظف بود که بخشی از این پروژه را عملی سازد؛ برای نمونه یکی از مظاهر ناسیونالیسم رضاشاهی حذف القاب، عناوین و اصطلاحات اسلامی بود که از همان آغاز سلطنت رضاشاه در دستور کار قرار گرفت و دانشگاه آن را به بهترین شکل اجرا کرد.

و خلاصه سخن با آنکه رضاشاه نهادهای آموزشی مدرن همچون دانشگاه تهران را با اهداف مهم تمرکزگرایی، دین‌زدایی و تبلیغاتی تأسیس کرد، این سیاست‌ها، فرجام چندان خوشایندی برای سلسله پهلوی به دنبال نداشت؛ چراکه گذشته از شکاف‌های عمیق اجتماعی و فرهنگی میان مردم و حکومت طی آن دوران، شاهد هستیم که این سیاست‌ها در دوره پهلوی دوم به یکی از عوامل مهم ضدیت با حکومت پهلوی تبدیل شد. به عبارتی دانشگاه تهران، نهادی که قرار بود به عنوان نهاد تبلیغاتی حکومت عمل کند و سیاست‌های حاکمیت را تحقق بخشد، در دوره محمدرضا پهلوی به یکی از نهادهای مهم مخالف حکومت تبدیل شد. [۴]

و اما قصه پر غصه ذوب آهن!

اما ذوب آهن حکایت تلخ‌تری دارد، تاسیس ذوب آهن در ایران تاریخچه عجیبی دارد که مرور آن پرده از واقعیت‌های بسیاری برداشته و نشان می‌دهد که چگونه مستشاران غربی از جمله آمریکایی با وعده‌های فراوان سال‌ها از بودجه عمومی کشور ارتزاق و کاری نکرده و هر سال کار ذوب آهن را به سال بعد واگذار و رها کرده و رفته‌اند!

آبان ۱۳۱۶ (اوایل نوامبر ۱۹۳۷ میلادی) قراردادی میان دولت ایران و کنسرسیوم دماگ-کروپ از آلمان برای احداث یک واحد فولادسازی به ظرفیت ۱۰۰ هزار تن فولاد در سال در کرج منعقد می‌شود، با آغاز جنگ جهانی دوم روند تاسیس این کارخانه متوقف شده و هرگز شروع به کار نمی‌کند و در دوره‌های زمانی مختلف ایران تنها هزینه‌های هنگفتی برای مستشاران غربی که وعده تکمیل و یا احداث ذوب آهن را می‌دهند پرداخت می‌کند.

با گذشت نزدیک به سه دهه و به سرانجام نرسیدن وعده‌ها و وعیدها در سال ۱۳۴۳ پهلوی قصد خود مبنی بر احداث کارخانه ذوب آهن را بار دیگر مطرح کرده و متعاقب این مسئله، پیشنهادهای مختلف دیگری از طرف کشورهای صنعتی به ایران داده می‌شود اما نهایتاً قرعه احداث کارخانه ذوب آهن اصفهان به نام شوروی خورد و این کشور شروع به احداث مهم‌ترین کارخانه ذوب آهن ایران در آن زمان کرد. عملیات احداث در سال ۱۳۴۶ آغاز شد و بخش‌هایی از این کارخانه در سال ۱۳۵۰ و برخی از بخش‌های دیگر آن در سال‌های بعد به بهره‌برداری رسید.

۱۷ دی ۱۳۳۹ روزنامه‌های سراسری کشور خبری را منتشر ساختند که نشان می‌داد که با کمک آمریکایی‌ها تکلیف ذوب آهن در بهار ۱۳۴۰ مشخص خواهد شد، بهار ۱۳۴۰ فرا می‌رسد و خبری نمی‌شود، تا اینکه ۱۳ خرداد ۱۳۴۰ مطبوعات کثیرالانتشار کشور می‌نویسند: «دولت شوروی علاوه‌بر دعوت از علی امینی نخست‌وزیر اصلاح‌طلب ایران برای سفر به مسکو پیشنهاد کرده است که یک کارخانه ذوب آهن و چندین سد نیز در ایران بسازد.»

این پیشنهاد با توجه به خبری که ذکر آن رفت یعنی تعیین تکلیف ذوب آهن توسط مشاورین آمریکایی در بهار ۱۳۴۰ نشان می‌دهد که این مستشاران در کار خود دبه کرده و دولت ایران را سر کار گذاشته بودند!

همه این خبرها نشان از تلاش پهلوی برای تاسیس ذوب آهن در ایران با کمک بیگانگان داشت ولی چون هزینه‌های فراوانی بابت مستشاران خارجی داده می‌شد همه کشورها ردیف شده بودند تا سهم خود را از بیت‌المال ملت مستضعف ایران برداشته و بعد با بیان اینکه «ذوب آهن در ایران صرفه اقتصادی ندارد» کاری انجام نداده بروند!

با گذشت بیش از دو دهه از زدن اولین کلنگ ذوب آهن در کشور و پرداخت مبالغ گزاف به مستشاران غربی مردم نتیجه‌ای را مشاهده نکرده و به این نتیجه می‌رسند که غرب تمایلی به این ندارد که ایران ذوب آهن داشته باشد، ۱۰ خرداد ۱۳۴۱ «روزنامه اطلاعات» در گزارشی به این مسئله پرداخته و نظرات مردم را پوشش می‌دهد: «مردم روی استنباط خودشان می‌گویند نمی‌گذارند ایران کارخانه ذوب‌آهن داشته باشد زیرا اگر ایران کارخانه ذوب‌آهن داشته باشد دیگر لازم نیست محصول ساخت خارجی‌ها را بخرد و بازار فروش اجناس آنها باشد.»

مجله طنز توفیق نیز ۱۷ خرداد ۱۳۴۱ به این مسئله پرداخته و نوشته بود: «بر هر فردی از افراد واضح و مبرهن است که صلاح ما در نداشتن چنین کارخانه‌ای می‌باشد چون ما وقتی کارخانه ذوب‌آهن وارد کنیم قاعدتاً خیلی از کالاهای مورد احتیاجمان را خودمان باید بسازیم و آن وقت کشور ما متأسفانه از صورت یک بازار هر دمبیل برای کشورهای بزرگ، خارج می‌شود»!

در گزارش دیگری به تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۴۱ به نقل از یک مهندس ایرانی در «روزنامه اطلاعات» آمده بود: «ما از دماک کروپ بابت کارخانه ذوب آهن کرج مبالغ هنگفتی طلبکار بودیم.

"در رابطه با دیگر رشته‌ها نیز دانشجویان پس از گذراندن دوره عمومی، برای اخذ مدرک تخصصی مورد نظر به خارج از کشور می‌رفتند"وقتی جنگ تمام شد و طلب ما هم از کمپانی مزبور روی اسناد و مدارک ثابت گردید کمپانی مزبور چون حاضر نبود پولی را که گرفته بود مسترد بکند، لذا اعلام کرد که کرج جای مناسبی برای نصب کارخانه ذوب آهن نیست.»

این مهندس گفته بود: «دماک کروپ به این بهانه تمام پول‌هایی که باید به ایران مسترد می‌کرد بابت مطالعه و تهیه طرح محسوب داشت و سال‌ها وقت این مملکت را تلف کرد تا بتواند بدهی خود را به این طریق مستهلک کند و علاوه‌بر آن مبالغ هنگفتی هم بابت مطالعه و مکاشفه از ملت این مملکت بگیرد حالا بعد از ۲۵ سال و صرف ده‌ها میلیون دلار پول نمی‌دانیم کجا معدن داریم که به درد ذوب آهن بخورد و چه نوع کارخانه‌ای لازم داریم چقدر باید ظرفیت داشته باشد. کجا باید نصب شود. درست همان نقطه اول که بودیم هستیم به اضافه مقدار زیادی پرونده و نقشه و طرح که به درد بایگانی می‌خورد.»

و در پایان این گزارش آمده بود: «ولی ۲۰ سال و ۲۵ سال در عمر یک مملکت زمان خیلی زیادی است. در این ۲۵ سال دنیا به اندازه ۲۵ قرن جلو رفته است و ما هنوز می‌گوئیم که سرگرم مطالعه هستیم!»

می‌آیند و می‌روند و با ما کاری ندارند!

در همین روز یعنی ۱۰ خرداد ۱۳۴۱ روزنامه دیگری طی گزارشی نوشته بود: «مهندسین آلمانی می‌روند متخصصین سوئدی می‌آیند. متخصصین سوئدی می‌روند کارشناسان آمریکایی می‌آیند و به قول جمله معروف ذکاءالملک فروغی که گفته بود می‌آیند و می‌روند و با ما کاری ندارند، می‌ترسیم اگر ۵۰ سال دیگر هم بگذرد باز ما گرفتار همین آمدن و رفتن‌ها باشیم و مهندسین در تونل‌های زیرزمینی به دنبال ذغال‌سنگ و سنگ آهن بگردند و بالاخره هم تاسیسات ذوب آهن نداشته باشیم.»

«روزنامه اطلاعات» ۱۲ خرداد ۱۳۴۱ و در ادامه پرونده‌ای که برای این موضوع باز کرده بود نوشت: «به مرور زمان مسئله ذوب آهن یک منبع مالی تمام نشدنی زرخیز برای مهندسین مشاور بلژیکی، آلمانی، انگلیسی سوئدی و اخیراً آمریکایی درآمد.

به صورتی که با جرات می‌توان گفت که مبالغی که از سال ۱۳۱۶ به این طرف به این مهندسین پرداخت شد کافی بود با آن یک کارخانه کوچک پولادسازی ۳۰ هزار تنی ساخته شود و باز به جرات می‌توان گفت که از سال ۱۳۱۶ تا کنون برای اجرای هیچ طرح فنی در دنیا تا این اندازه مطالعه نشده و مطالعات آن خرج و هزینه نداشته است.»

۱۷ خرداد ۱۳۴۱ نیز سرمقاله‌نویس این روزنامه نوشت: «۳۵ سال است کسانی که عمرشان اقتضا دارد گوششان با کلمه ذوب آهن آشناست و کسانی که کمتر از سی و پنج سال عمر دارند از روزی که به دنیا آمده‌اند این کلمه را شنیده‌اند. سی و پنج سال یک عمر است و ما یک عمر روی مسئله ذوب آهن مطالعه کرده‌ایم، حرف زده‌ایم، چیز نوشته‌ایم، پول داده‌ایم، میسیون به خارج فرستاده‌ایم میسیون خارجی دعوت کرده‌ایم و از مجموع این کوشش و تلاش و صرف وقت و صرف پول امروز غیر از یک رمان گرد و خاک گرفته به نام تاریخچه ذوب‌آهن نداریم، که آن را چندروز است همکاران ما از زیر خاک بیرون کشیده و مفتوح کرده‌اند.»

پولش را ایران داد بهره‌اش را اسرائیل برد!

با گذشت زمان ابعاد دیگری از تراژدی ذوب‌آهن در روزنامه‌ها منتشر می‌شود از جمله اینکه هزینه تاسیس ذوب آهن در ایران از خرید تجهیزات تا حقوق مستشاران خارجی را ایران پرداخت کرده بود ولی بعد از جنگ جهانی دوم همه این تجهیزات تحویل رژیم صهیونیستی می‌شود تا اسرائیل از این تجهیزات استفاده کند!

دوم تیر ۱۳۴۱ روزنامه‌ها فاش کردند؛ «کارخانه ذوب آهنی که برای ایران ساخته شده بود و قرار بود در کرج نصب شود هم اکنون در اسرائیل مشغول کار است، اسرائیلی‌ها ماشین آلات کارخانه ذوب‌آهن ایران را که ساخته شده و آماده حمل بود و به علت جنگ در انبارهای کارخانه باقی مانده بود با بهای ارزان خریداری کردند و قطعات مورد احتیاج آن ساخته شد و تکمیل گردید و حالا مشغول کار است.» [۵]

خلاصه سخن اینکه ایران در دوره پهلوی اول و دوم چندین دهه به غربی‌ها از امریکا و انگلیس گرفته تا آلمان و فرانسه باج و خراج داد تا ذوب آهن در ایران تاسیس شود و در نهایت غربی‌ها پول‌ها را گرفتند و کاری نکردند و شاه در نهایت دست به دامان مسکو شد تا برایش ذوب آهن بسازد!

[۱] آیا رضاشاه سنگ بنای آموزش عالی را در ایران گذاشت؟، تسنیم، ۷ خرداد ۱۳۹۹

[۲] موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران بررسی مؤلفه‌های دین، تجدد و مدنیت در تأسیس دولت ملت در گستره هویت ملی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۱، صص ۴۴۱-۴۴۲.

[۳] استفانی کرونین، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، انتشارات جامی، ۱۳۸۲، ص ۱۹۹.

[۴] زهرا سعیدی، نگاهی به سیاست‌های فرهنگی آموزشی پهلوی اول؛ نهاد علم مدرن چرا و چگونه در ایران پایه گذاری شد؟، پژوهشکده تاریخ معاصر

[۵] سیدروح الله امین آبادی، کارخانه ذوب آهن کرج چگونه از اسرائیل سردرآورد؟!، روزنامه «کیهان»، ۱۰ آبان ۱۳۹۷

منابع خبر

اخبار مرتبط