یک نامه و بازخوانی پاسخ آن
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، داود سلیمانی؛ از میان نامههایی که که بین معاویه و امام حسین(ع) رد و بدل شده، نامه معاویه، هنگامی که در صدد بیعت گرفتن از مردم برای یزید و پاسخ امام(ع) به وی بسیار شنیدنی و قابل تامل است. درسهای بسیاری در پاسخ امام(ع) به نامه معاویه نهفته که نکات برجسته و درس آموز آن، میتواند در فضای امروز جامعه نیز دارای پیامهای موثری باشد.
در سالهای پایانی خلافت معاویه، مروان بن حکم، والی مدینه بود و چون معاویه او را برای گرفتن بیعت از مردم ناتوان یافت، نامهای نوشته و به سعید بن عاص دستور داد تا خود را به آنجا رسانده و به جای مروان بن حکم به عنوان والی جدید مدینه از آنها بیعت بگیرد.
بعد از فراخوان سعید و صحبت با آنها در مسجد، بیعت نکردند- بخصوص بنی هاشم که هیچ یک بیعت نکرد - و ابن زبیر نیز آشکارا مخالفت میکرد. پس از این بود که سعید بن عاص به معاویه نوشت :"اما بعد به من دستور دادی تا مردم را به بیعت با یزید، فرزند امیر مؤمنان فرا خوانم و بنویسم که چه کسانی شتابان آمدند و چه کسانی نه. خبر میدهم که مردم آن را نپذیرفتند، بخصوص بنی هاشم که هیچ یک بیعت نکرد و گزارشهای ناخوشایندی نیز از آنان است و اما آن کس که دشمنی خود را علنی کرده و آشکارا از بیعت خودداری کرد؛ عبدالله بن زبیر است، من نیز جز با سواران و مردان جنگجو توان درگیری با آنان را ندارم مگر اینکه خود بیایی و ببینی چه میکنی.
"بعد از فراخوان سعید و صحبت با آنها در مسجد، بیعت نکردند- بخصوص بنی هاشم که هیچ یک بیعت نکرد - و ابن زبیر نیز آشکارا مخالفت میکرد"والسلام"
معاویه، نامههایی برای عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن جعفر و حسین بن علی(ع) نوشته و به سعید بن عاص دستور داد تا به آنان برساند و پاسخ آنان برای او بفرستد "اما بعد از تو مطالب ناخوشایندی رسیده که باور نداشتم. شایسته ترین مردم در وفاداری به کسی که با او بیعت شده کسی است که در بزرگی و شرافت و منزلتی که نزد خدا دارد چون تو باشد. دل به جدایی مبند و از خدا بترس و این امت را به آشوب برمگردان و در کار و اندیشه خود و دین خود و امت محمد (ص) باش. و کسانی که یقین ندارند تو را به سبکسری واندارند ."
آنچه که بیشتر نگارنده برآن تاکید دارد، پاسخی است که امام(ع) به معاویه میدهد، در این پاسخ نکات مهمی وجود دارد که فلسفه عدم تن دادن به حکومت بنی امیه و یزید بن معاویه را نشان می دهد:
امام حسین(ع) در پاسخ او نوشت:
"اما بعد، نامه ات رسید، در آن آورده ای که از من کارهای ناخوشایندی به تو رسیده که باور نداشتی، البته به نیکیها، جز خدای متعال راهنمایی و ارشاد نمیکند. اما آنچه از من به تو رسیده را چاپلوسان سخن چین و تفرقه افکن به تو گفته و گمراهان از دین برگشته دروغ بافتهاند.
"
در اینجا، امام(ع) به نقش چاپلوسان و سخن چینهای حکومت که نقش تفرقه افکنانهای دارند، اشاره میکنند و اینکه، دین آنان قلبی نبوده، بلکه گمراه و از دین برگشتهاند و دروغگویند و به قول امام(ع) در سخنی دیگر تا جایی بدنبال دین هستند که دنیای آنان تامین شود.
سپس میفرمایند: "من نه سر جنگ با کسی دارم، نه سر ناسازگاری، از خدا میترسم که تو و دار و دسته دور از حق و پیمان شکن تو که حزب ستمگر و یاران شیطان رانده شدهاند، خود این مهم را واگذارند."
در اینجا امام(ع) اشاره دارد که "اولا من به دنبال جنگ نیستم، ثانیا هشدار میدهد که چون شما دور از حق و پیمان شکنید، عهد شکنی میکنید.
امام(ع) میافزاید:" آیا این تو نبودی که حجر و یاران او را که عبادتگر و خاشع در برابر خداوند بودند - آن که بدعتها را وحشتناک میشمردند و امر به معروف و نهی از منکر میکردند - کشتی؟ و پس از آنکه میثاقهای محکم و پیمان های مؤکد به (در امان بودن) آنان دادی - به سبب گستاخی که در برابر خدا داری و ناچیز شماری پیمان الهی را- به ظالمانه و تجاوزگرانه آنان را کشتی؟ آیا این تو نبودی که عمر و بن حمق را که پرستش خدا چهره اش را فرسوده بود، کشتی؟ پس از آنکه آن چنان پیمانها (در امانش) دادی که اگر آهوان آن را در مییافتند از فراز کوهها به زیر می آمدند؟"
امام(ع) در این جای نامه به چند امر مهم اشاره میکند که عدم مشروعیت حکومت جور را میرساند:
"یکی اینکه دست حکومت به خون بی گناهان و بهترین فرزندان امت آلوده شده بود. حجر بن عدی و یاران او و عمروبن حمق و امثالهم."
"دوم اینکه عهد خود را بر نریختن خون آنان شکسته و امان نامههایی را که داده بودی، نقض کردی."
"سوم آنکه جرم اینان، جز امر به معروف( و بقول امروزیها جز اصلاحات اجتماعی و دینی) نبود."
همچنین، امام(ع) ادامه میدهد:
"آیا تو نبودی که در اسلام ادعای زیاد بن ابیه را کردی و آن را فرزند (پدر خود) ابوسفیان پنداشتی؟ با اینکه رسول خدا(ص)، حکم فرمود که؛ "فرزند از آن شوهر و برای زناکار سنگسار است. سپس او را بر مسلمانان چیره ساختی که آنان را میکشت و دست و پای آنان را در خلاف جهت یکدیگر قطع میکرد و آنان را بر شاخههای درخت خرما به دار میآویخت، سبحانالله! - ای معاویه! - گویا تو از این امت نیستی و آنان از تو نیستند."
امام(ع) به عدم شایسته گزینی بر گماردن افراد در مسئولیتهای حکومتی در ولایات اشاره میکند که بواسطه گماردن افراد بیریشه، ناشایست، مطیع و بله قربان گو، موجب قتل و کشتار مردم بیگناه میشوند در ادامه:
"این تو نبودی که حضرمی را کشتی؟ کسی که زیاد بن ابیه به تو نوشت او بر دین علی - کرم الله وجهه - است، دین علی(ع) همان دین پسر عم او(پیامبر اکرم) است که تو را در این مسند نشانده و اگر دین اسلام نبود، برترین شرافت تو و پدرانت، همان کوچیدن پر دردسر زمستان و تابستان بود، خدا به برکت ما منت بر شما نهاد و آن را از شما برداشت."
در این فراز، امام(ع) به امری اشاره میکند که دوستداران و حامیان واقعی دین را از ملتبسین به آن ممتاز میسازد، امیرالمومنین معاویه، کسی است که محبان اهل البیت پیامبر(ص) را که علی(ع) سید آنان است، میکشد. جرم آنان، محبت واقعی ایشان به علی(ع) و خاندان ایشان است.
علاوه بر این که متذکر میشود؛ آن پلهای که معاویه و امثال وی بر آن پا نهادهاند، همین دین محمد(ص) بوده است.
"پس از این بود که سعید بن عاص به معاویه نوشت :"اما بعد به من دستور دادی تا مردم را به بیعت با یزید، فرزند امیر مؤمنان فرا خوانم و بنویسم که چه کسانی شتابان آمدند و چه کسانی نه"آنان دین را معبر قدرت و ثروت خود ساخته ولی به عاملان اصلی دین و راستگو ترین و متعهدترین و با ایمان ترین ایشان، یعنی خاندان رسالت و محبان آنان اینچنین جفا میکنند.
سپس امام(ع) میافزاید:"و در نامه خود آورده ای: «این امت را به آشوب و فتنه برمگردان» من برای این امت، فتنهای بزرگتر از فرمانروایی تو بر آنان سراغ ندارم."
در نگاه امام(ع)، فتنه بزرگ، خود حاکمیت معاویه و رفتاریست که در فرازهای قبل برشمرد؛ مثل: "عهد شکنی، شکنجه و آزار مسلمین، کشتن افراد بی گناه، کشتن محبان واقعی دین وغیره، نه آنکه هرکس دنبال امر به معروف و اصلاح جامعه بود، بکشی و نام فتنه بر آن نهی.
امام(ع)، فتنه واقعی را خود معاویه و نحوه حکمرانی وی معرفی میکند؛ "و آورده ای که: «در کار و اندیشه خود و دین خود و امت محمد(ص) باش»، به خدا سوگند من هیچ کاری را برتر از پیکار با تو نمیشناسم، اگر آن را انجام دهم برای تقرب به خداست و اگر انجام ندادهام برای دینم از خدا آمرزش میطلبم و از او درخواست میکنم که مرا به آنچه دوست دارد و میپسندد، موفق بدارد."
این قطعه بیانگر این امر است که امام(ع) تن به خواسته نامشروع حاکم جائری، چون معاویه دادن را، نه تنها بر نمیتابد، بلکه معتقد است که هیچ کاری برتر از مبارزه در راه خدا با این حکومت ستمگر نیست.
همچنین، امام(ع) در فراز آخر مینویسد: "و آورده ای که: «اگر با من دسیسه کنی من نیز با تو دسیسه کنم». ای معاویه! تا میتوانی با من مکر کن، به دینم سوگند از دیرزمان با صالحان مکر میکردند. امیدوارم دسیسه تو جز خودت را زیان نرساند و جز عمل تو را تباه نسازد.
هر چه دانی با من مکر کن. از خدا بترس ای معاویه! بدان که خدا را کارنامهای است که هیچ کوچک و بزرگی را فرو نمیگذارد، جز اینکه همه را به حساب میآورد. بدان که خدا، کشتار از روی بدبینی و گرفتار ساختن از روی تهمت تو را فراموش نکرده و نیز فرمانروا کردن تو کودکی را که شراب مینوشد و سگ بازی میکند از یاد نخواهد برد. من تو را نمیبینم، جز این که خود را هلاک و دینت را نابود و زیر دستان خود را تباه ساختهای، والسلام.» (نامه و پاسخ به نقل از: موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، ۱۳۷۸، ۲۸۳- ۲۸۶)
امام(ع) در پایان، کشتار معاویه را از روی بدبینی به مردم و به تعبیر امروزین، توهم توطئه و دشمن پنداری میداند و اینکه وی از "مباهته" در برخورد با مخالفان استفاده میکند. بهتان زدن از روی بدبینی، گوش دادن به نزدیکان از نمامان و سخن چینان و بدگویان، نسبت به انسانهای شریف و امثال آن.
سپس اشاره به ولیعهدی فردی، چون یزید با آن خصوصیات که شکمبارگی و دنیا طلبی دارد، نموده و او را بهقول امروزیها، قدرت طلب و طالب ثروت و خوشگذران دانسته و شایسته امارت مسلمین نمیداند.
داود سلیمانی - عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران