«مواجهه با نیروهای متنوع سرکوب در خیابان، زبان و استراتژی مشترک بین اعتراض‌ها به وجود خواهد آورد»

رادیو زمانه - ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱

موج دیگری از اعتراض‌ها در ایران پس از آزادسازی قیمت کالاهای اساسی آغاز شده است. این اعتراض‌ها از پنج‌شنبه شب ۱۵ اردیبهشت در استان خوزستان و شهر اهواز شروع شد. شورش مردمی علیه نابرابری به صورت پراکنده در شهرهای خوزستان ادامه پیدا کرد. پنج‌شنبه ۲۲ اردیبهشت ویدیوهایی از حمله به چند فروشگاه بزرگ در تهران، کرج و قزوین منتشر شد و همان روز اعتراض‌ها در دست‌کم پنج استان خوزستان، لرستان، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و تهران شکل گرفت. نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی همچون گذشته به سرکوب خشن اعتراض‌ها دست زده اند.

"تاکنون دست‌کم نام‌ و عکس پنج شهروند جان‌باخته در شورش علیه نابرابری منتشر شده است"تاکنون دست‌کم نام‌ و عکس پنج شهروند جان‌باخته در شورش علیه نابرابری منتشر شده است. از شمار زخمی‌ها و بازداشت‌شدگان اطلاع دقیقی در دست نیست. «زمانه» در رابطه با اعتراض‌های اخیر با شماری از تحلیلگران، کنشگران و صاحب‌نظران گفت‌و‌گو کرده است. گفت‌و‌گوی زیر با یک زن هنرمند و کنشگر مدنی ساکن ایران است. نام او به دلایل امنیتی نزد زمانه محفوظ خواهد ماند.



▪️ آیا اعتراضات یک هفته گذشته به مناطق دیگر گسترش خواهد یافت؟ آیا در آستانه موج دیگری از خیزش توده‌ای و سراسری مردم هستیم؟

چیزی که برای همه ما مسلم است، گران شدن نان یعنی مردم معترض بیشتر و نارضایتی‌های بیشتر. اعتراضات سال‌های اخیر با سرعت خیلی زیادی در سراسر ایران پخش شده و اعتراض به گرانی نان به احتمال خیلی زیاد از همین الگو پیروی می‌کند. در مورد موج دستگیری مردم، چیزی که به نظر می‌رسد، روش سرکوبی که در آبان ۹۸ و اعتراض‌های بعدی تثبیت شده همچنان ادامه خواهد داشت؛ چون از دید حاکمیت یک روش موفق محسوب شده.

همین‌طور اطلاع‌رسانی از دستگیری‌ها یا افراد صدمه‌دیده در درگیری‌های شهرهای کوچک همچنان غیرممکن و یا از دریچه‌ی رسانه‌های غیرقابل اعتماد اتفاق می‌افتد و بنابراین امکان سرکوب و دستگیری بسیار زیاد است.

▪️ چه پیوند‌ها و گسست‌ها یا چه شباهت‌ها و تفاوت‌های مفهومی میان اعتراضات کارگری (که شعارها و فعالان مشخصی دارد و از جایگاه عینی متعین رخ می‌دهد) با خیزش‌های توده‌ای بی‌سر می‌توان برقرار کرد؟

مهمترین شباهت بین جنبش‌های کارگری، معلمی، صنفی و این اعتراضات اخیر را می‌توان همزمانی آن‌ها و ظهور بی‌واسطه‌شان در خیابان دانست. من فکر می‌کنم این حضور و مواجهه با نیروهای متنوع سرکوب در خیابان، می‌تواند زبان مشترک و استراتژی‌های مشترکی را هم برای تداوم اعتراض‌ها در میان این جنبش‌ها به وجود بیاورد.

اما همین شکل‌گیری استراتژی‌های مشترک نیازمند زمان بیشتر هست.

"«زمانه» در رابطه با اعتراض‌های اخیر با شماری از تحلیلگران، کنشگران و صاحب‌نظران گفت‌و‌گو کرده است"یعنی اعتراضات به گرانی‌ها اگر امکان تداوم و سازماندهی داشته باشد رفته‌رفته از تجربیات صنفی دیگر با خبر می‌شود؛ چنان‌چه معلمان به مرور در حال انتشار و تکثیر شیوه‌های برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی خود در میان گروه‌های دیگر هستند. یعنی مثلا فعالان سیاسی پرادعا که در ابتدا فکر میکردند حمایت ضمنی‌اشان از معلمان نهایت کاری‌ست که در قبال این حرکت می‌توانند بکنند رفته‌رفته فهمیدند دانش و آگاهی‌ای که برای سازماندهی در دل این جنبش ورای تمام گرایشات سیاسی موجود در حال شکل‌گیری‌ست، روشی مترقی برای تداوم اعتراض و حضور است و باید آن را آموخت.

تجربه نشان داده هر بار که خیزشی در ایران به اندازه‌ی کافی عمومی و بزرگ می‌شود خیزش‌های سیاسی پیش از خودش را یادآوری/بازخوانی می‌کند. و این زنده‌شدن جنبش‌های پیشین افق پیش رو را هم شکل می‌دهد.

فهم این موضوع با هزینه‌ی زیاد برای معلمان همراه بوده و با گذشت زمان و چندین حضور خیابانی پرشور و سراسری اتفاق افتاد.

این عرضه‌ اندام جنبشی برای معلمان فقط رفتن به خیابان نبود بلکه با روش‌های خلاقانه‌ی متنوعی همراه بود؛ مثلا بیانیه‌های دعوت به تجمع که با تنوع بسیاری در شهرهای بزرگ و کوچک نوشته می‌شد و هر بار یادآوری متون قانون اساسی برای از بین بردن ترس از تجمع، حضور در خیابان را در ذهن معترضین موجه می‌کرد. یا تاکید بر خواسته‌هایی که عموم معلمان را اعم از بازنشسته و شاغل، شامل می‌شد و شرح خواسته‌های صنفی برای دیگر اقشار جامعه و یا پیشنهادات خلاقانه‌ای مثل گرفتن قلم به دست در دل تظاهرات و شعارها و شعرهای مشترک.. و همینطور پیوند زدن خواسته‌های صنفی با افق‌های سیاسی گسترده‌تر  مثل آموزش زبان مادری و آموزش رایگان برای همه که هر دو مبارزاتی با سابقه طولانی در ایران هستند… همه و همه شیوه‌های مترقی زنده نگه داشتن جنبش معلمان در این سالها بوده‌ست.

بنابراین می‌توان مطمئن بود هر معترض دیگری با اتصال به این دانش ذخیره‌شده در دل جنبش‌های دیگر، تداوم حضور خیابانی‌اش را می‌تواند تضمین کند. اما همه‌ی اینها در صحنه‌ی عمل می‌تواند تغییر کند. افرادی که در اعتراض به گرانی در خیابان هستند می‌توانند معترضان متفاوتی باشند و دینامیک متفاوتی هم با جنبش‌های دیگر اجتماعی بسازند.

"من فکر می‌کنم این حضور و مواجهه با نیروهای متنوع سرکوب در خیابان، می‌تواند زبان مشترک و استراتژی‌های مشترکی را هم برای تداوم اعتراض‌ها در میان این جنبش‌ها به وجود بیاورد"مسلماً تجربه‌ی فعالیت صنفی و گروهی با تجربه‌ی اعتراض به گرانی متفاوت است، وظیفه‌ی متفکران جامعه ایرانی هم در این لحظه شاید این است که فارغ از رمانتیسیسم‌ای که برای سرنگونی آنی همه چیز دارند، یا محافظه‌کاری و ترس‌خوردگی‌ای که بعد از شکست‌های سیاسی پی‌درپی به آن دچار شده‌اند، واقعیت را دقیق ببیند و راه‌های ارتباط این جنبش‌های اجتماعی به هم و به خودشان را از نو بازتعریف کنند.   

چیزی که ما در فضای اطرافمان نسبت به تک‌‌تک این جنبش‌ها احساس می‌کنیم نوعی جنگ‌ نیابتی‌ست. معترضان به گرانی به دلیل آنی بودن اعتراضاتشان معمولا صدای واضحی در رسانه‌ها ندارند. قیم‌های جنبش‌های آنی معمولا فرصت‌طلب‌ترین و بی‌اخلاق‌ترین و رخوت‌زده‌ترین گروه‌های سیاسی هم هستند با دسترسی بسیار به رسانه و اینترنت. این عدم توازن منجر به حذف ده‌ها گروه میانی می‌شود که باید حضور داشته باشند و نقش خودشان را در این دینامیک بازی کنند.

▪️ به نظر شما افق شورها و خیزش‌های توده‌ای که در چند سال اخیر شاهد آن بودیم چیست؟

من فکر می‌کنم در این لحظه ما قادر به دیدن افق نیستیم.

ما فقط غباری از اتفاقات را در افق می‌بینیم. چون معترضان احتمالا با خواسته‌ها، گرایشات و انگیزه‌های متفاوتی در یک اعتراض شرکت می‌کنند و حضورشان و تنوع و تکثر آن حضور هست که افق را روشن می‌کند.

تجربه نشان داده هر بار که خیزشی در ایران به اندازه‌ی کافی عمومی و بزرگ می‌شود خیزش‌های سیاسی پیش از خودش را یادآوری/بازخوانی می‌کند. و این زنده‌شدن جنبش‌های پیشین افق پیش رو را هم شکل می‌دهد. چنانکه جنبش‌های کارگری اخیر، مارا به بازخوانی جنبش‌های کارگری قبل و در شروع انقلاب هدایت کرد و چنانکه پیش از این جنبش اصلاحات مباحثی از انقلاب مشروطه را زنده کرده بود و یا جنبش سبز به یادآوری و بازخوانی پنجاه و هفت مشغول بود،..

"تجربه نشان داده هر بار که خیزشی در ایران به اندازه‌ی کافی عمومی و بزرگ می‌شود خیزش‌های سیاسی پیش از خودش را یادآوری/بازخوانی می‌کند"به همین ترتیب جنبش های سیاسی امروز مثل گرانی نان هم لحظاتی در تاریخ را زنده خواهد کرد که افق پیش رو را برای ما ترسیم می‌کند.

▪️ پس از آنکه اعتراضات اخیر در خوزستان را به نام «شورش گرسنگان» خواندند، برخی از فعالان سیاسی خارج از کشور اطلاق صفت گرسنگی را تحقیرآمیز خواندند و به این اطلاق اعتراض کردند. نظر شما در این مورد چیست؟ و اساساً به نظر شما اعتراضات اخیر را به چه نامی می‌توان خواند؟

از نظر من «گرسنگی» نه تنها تحقیر آمیز نیست، بلکه باید شروع فهم ما از سیاست امروز باشد. یعنی حتی اگر در این لحظه ما جزو دسته‌ی «گرسنگان» نیستیم برای اندیشیدن به سرنوشت مشترک و یا هر وضعیت مشترکی چه درون مرزهای ایران چه فراتر از آن باید به «گرسنگی» و کسی که در این لحظه گرسنه مانده، بیاندیشیم. چه کسانی امروز در تهران گرسنه‌اند؟ چه کسانی امروز در ایران گرسنه‌اند؟ چه کسانی در دنیای امروز گرسنه مانده‌اند؟

«گرسنگی» نه تنها تحقیر آمیز نیست، بلکه باید شروع فهم ما از سیاست امروز باشد. یعنی حتی اگر در این لحظه ما جزو دسته‌ی «گرسنگان» نیستیم برای اندیشیدن به سرنوشت مشترک و یا هر وضعیت مشترکی چه درون مرزهای ایران چه فراتر از آن باید به «گرسنگی» و کسی که در این لحظه گرسنه مانده بیاندیشیم.



فقط در این صورت هست که می‌توانیم به سمت تخیل جهانی پیش برویم که کسی در آن گرسنه نیست.  من چون در توییتر و بقیه‌ شبکه‌های مجازی مشغول بحث‌های سیاسی نیستم نمی‌دانم که حرفهایم له یا علیه چه کسانی ممکن هست باشد. اما چیزی که متوجه می‌شوم «شورش گرسنگان» و «قیام تشنگان» در واقع وضعیت بخش بزرگی از مردم زمین در آینده‌ی نه چندان دور است.

این وضعیت جمعی تحقیرآمیز یا افتخارآمیز نیست، خود واقعیتِ موجود یعنی تمام شدن منابع و همزمان قدرت بی‌حد نظام‌های گسترش نابرابری‌ست. باید از کسی که با وجود گرسنگی قیام می‌کند سپاسگزار بود که فاجعه‌ی نزدیک و به مراتب عمومی‌تر را به ما یادآور می‌شود.

"فهم این موضوع با هزینه‌ی زیاد برای معلمان همراه بوده و با گذشت زمان و چندین حضور خیابانی پرشور و سراسری اتفاق افتاد"این به این معنی نیست که من و شما که در این لحظه گرسنه و یا تشنه نیستیم به دام بت‌واره‌کردن این قیامِ به غایت ضروری بیافتیم.. من معتقدم تصاحب قیام دیگران، تظاهر به بودن در وضعیتی مشابه، قیومیت کسی که در رسانه حاضر نیست، این‌ها همه خفه‌کردن آخرین نبض‌های زنده‌ی سیاست است.

به جای هرکدام از این کارها ما باید حلقه‌های ارتباط خودمان را امروز در پایتخت ایران و با امتیازاتی چندین برابر کسی که همین حالا گرسنه‌است به دقت و با ظرافت روشن کنیم و بفهمیم. و در همین زنجیره‌ی فهم، همبستگی را جایگزین عادی‌سازی‌کردن نابرابری کنیم.. از نظر من این کار همت و تلاش و مبارزه‌ی به مراتب سخت‌تری از به اشتراک گذاشتن تصویر و خبر مبارزه‌ی یک انسان گرسنه در خوزستان نیاز دارد، توهم همبستگی همراه با تنبلیِ یافتن نقاط اتصال مبارزات، خلاصه کردن همه چیز به دوگانه‌ی مبتذل جمهوری اسلامی آری یا نه، مارا به دام ساختن موقعیت‌های کاذب و مصرفی در شبکه‌های اجتماعی مجازی انداخته‌ست و خود این شیوه‌ی سیاست‌ورزی انگار تثبیت‌کننده‌ی نابرابری شده است.

  

در واقع مسئله این نیست که ما در پایتخت ایران یا پایتخت ایالات متحده و بریتانیا اسم قیام مردم خوزستان را چه بگذاریم، مسئله این است که گرسنگی امروز این مردم برای سیاست عمومی و افقی که همه‌ی مارا شامل بشود چه پیامدی دارد؟ ما کجای این افق ایستادیم و این نابرابری چه بلایی بر سر هرنوع تخیل از افق مشترک می‌آورد؟ بدون این عموم- و تخیل مشترک- چه نوعی از زندگی بر تک تک ما تحمیل خواهد شد؟

▪️ آیا در این ماه‌های اخیر هنرمندان هم تخت فشار خاصی قرار گرفته اند؟

باید پرسید کدام هنرمندان؟ و تحت چه نوع فشارهایی؟ با تغییرات اقتصادی سال‌های اخیر ما با صحنه‌های متفاوتی از هنر و هنرمندان در ایران مواجه هستیم. همزمان با اعتراضات مردم گروهی از مستندسازان دستگیر می‌شوند، بخش دیگری از هنر ایران به بازارهای جهانی متصل می‌شود، گالری‌ها و موسسات کوچکتر مورد سانسور و تهدید قرار می‌گیرند و البته بزرگترین پروژه‌ی هنرهای تجسمی سال‌های اخیر در کارخانه قند کهریزک با کمک بخش خصوصی و گالری دستان شویی بی‌سابقه برگزار می‌کند و یا بنیاد پژمان از بخشی از کلکسیون هنری خود با حضور ۶۵ هنرمند پرده‌برداری می‌کند.

من گمان می‌کنم این رویداد‌ها را نباید با همان دوگانه‌های کلی‌گوی مبتذل سیاسی تعبیر کرد و مثلا گفت : اینها دستشان در یه کاسه‌ست یا آن یکی‌ها مبارز واقعی هستند. آن چیزی که در واقع در حال رخ دادن است تبعیض و نابرابری حتی در اجرای قانون و در مقابلش سرکوب است و بخش خصوصی همچنان با شعار آزادی و رهایی از تیغ سانسور و وعده‌های پرزرق و برقش در حال جذب دسته‌ای از هنرمندان است. در عمل هم همین بخش خصوصی تضمین‌کننده‌ی نوع خاصی از آزادی شده‌ست (که باز باید پرسید آزادی برای چه نوع هنر و هنرمندی؟)

از طرفی چیزی که هنرمندان را تحت فشار قرار می‌دهد فقط بازداشت هنرمندان نیست، شرایط سخت اقتصادی نوع خاصی از آفرینش هنری را غیر ممکن می کند، همینطور اختناق سیاسی موجود امکان مطرح کردن فکرهای متفاوت را از هنرمندان گرفته‌ست.

"افرادی که در اعتراض به گرانی در خیابان هستند می‌توانند معترضان متفاوتی باشند و دینامیک متفاوتی هم با جنبش‌های دیگر اجتماعی بسازند"فقدان آزادی در انواع و اقسام رسانه‌های داخلی و خارجی، تخصصی و غیرتخصصی، امکان مطرح کردن فکرهایی که زاویه‌های مختلفی به مباحث سیاسی روز می‌دهند را کاملا از هنرمندان گرفته‌ست. اندیشیدن به عنوان هنرمندی مستقل از نهادهای حکومتی و رسانه‌های داخلی و خارجی و نبودن در هیچ کدام از دوگانه‌های مسلم و پرخطای سیاسی امروز تقریبا برای هنرمند ایرانی غیرممکن شده‌ست. بنابراین بازداشت یکی از روش‌های سرکوب است که تا سرکوب کوچکترین حرف‌های مخالف در فضای مجازی توسط فعالین مجازی پرطرفدار ادامه پیدا می‌کند و احتمالا ترکیب این‌ها در طولانی مدت شیوه‌های خلق آثار هنری را به شدت متاثر خواهد کرد.

منابع خبر

اخبار مرتبط

کلمه - ۱۴ شهریور ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۱۹ مرداد ۱۴۰۰
رادیو زمانه - ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
کلمه - ۲۱ مهر ۱۳۹۹
خبرگزاری جمهوری اسلامی - ۲۲ فروردین ۱۴۰۰