مبانی حکمی هنر یا مبانی هنر حکمی؟

مبانی حکمی هنر یا مبانی هنر حکمی؟
ایسنا
ایسنا - ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲



ایسنا/اصفهان بازاندیشی در باب مبانی و مؤلفه‌های هنر حکمی یکی از گمشده‌های حال حاضر خصوصاً در سنت ایرانی اسلامی است. پاسخ به این سؤال که آیا ممکن از با استمداد از ابزار نقد مدرن، زیبایی‌شناسی نزد سنت را مورد تحلیل قرار داد و چگونه؛ پرسشی است که در کتاب مبانی نقد حکمی هنر موردبررسی قرارگرفته است.

یکی دیگر از سلسله نشست‌های فصل سخن، سه‌شنبه (۱۲ اردیبهشت‌ماه) در کتابفروشی جهاد دانشگاهی اصفهان برگزار شد و به نقد و بررسی کتاب‌های حوزه علوم انسانی (فلسفه هنر) پرداخته شد.

در ابتدای این نشست که با محور نقد و بررسی کتاب «مبانی نقد حکمی هنر» برگزار شد، جواد آقاجانی، مؤلف کتاب «مبانی نقد حکمی هنر» با بیان اینکه اغلب کتاب‌های نقد هنر فارسی و غیرفارسی، توسط اندیشمندان غیر ایرانی نوشته‌شده‌اند، اظهار کرد: دغدغه و ایده اصلی این کتاب وقتی به سراغ من آمد که سؤال برایم مطرح شد و آن‌هم این بود که آیا در اندیشمندان ایرانی کسی در باب هنر سخن گفته است یا نه؟ آیا بین حکمای عرفان آیا مطلبی در باب معیارهای هنر وجود دارد یا خیر؟ کمابیش عرفای شاعر در باب معیارهای عینی هنر سخن گفته‌اند.

او در خصوص روش‌شناسی پژوهش خود عنوان کرد: جامعه آماری این کتاب محدود به عرفای دارای متون منظوم است. در بین این عرفا دست به گزینش زده و عرفایی چون نظامی، شبستری، عطار، مولانا و عبدالرحمن جامی را برگزیدم.

"ایسنا/اصفهان بازاندیشی در باب مبانی و مؤلفه‌های هنر حکمی یکی از گمشده‌های حال حاضر خصوصاً در سنت ایرانی اسلامی است"از متون منظوم این حکما مطالبی در باب هنر استخراج کردم. روش من این بود که مداخل و کلیدواژگان را شناسایی کرده و سپس به سراغ منابع رفتم، اما این روش کافی نبود و ابیاتی را که برای نقد هنر نیاز داشتم به دست نمی‌آوردم، بنابراین مجدداً منابع را بیت به بیت بررسی کرده و آن‌ها را از روی شرح بیت انتخاب کردم، سپس کدگذاری و دسته‌بندی انجام شد. درنهایت به کمک نقد سه‌گانه دسته‌بندی نهایی را برقرار کردم.

آقاجانی با بیان اینکه نقد سه‌گانه در سه بخش اثر هنری، هنرمند و جایگاه مخاطب در هنر به تحلیل هنر می‌پردازد، اضافه کرد:  ابتدای امر از این روش برای ورود به مبحث بهره جستم و تلاش کردم که متوجه شوم آیا مؤلفه‌های نقد هنر از منابع فارسی استخراج می‌شود و چگونه؟ در بین انواع زیبایی‌شناسی عینی، ذهنی و متافیزیکی، زیبایی‌شناسی عینی که معیار نقد هنری به ما بدهد، در آثار نظامی بیشتر به دست آمد، اما تحلیل آثار دیگر حکما سؤال ابتدایی من را که آیا می‌توان بر اساس آثار ایرانی معیارهایی برای نقد علمی هنر استخراج کرد یا خیر، دچار چالش کرد. من ابتدا قصد داشتم معیارهای صورت را در آثار پیدا کنم.

این پژوهشگر مبانی هنر ادامه داد: استفاده از نقد سه‌گانه اثر هنری کمک زیاد  به هدفم نکرد و کافی نبود. لازم بود نقد صورت و معنا را نیز اضافه کنم.

ابتدا با عینکی به آثار نگریستم که معیارهای صورت را از منابع خارج کنم. صورت در مثنوی را دیده بودم. در آرای حکمای موردپژوهش، شارحان اندیشه حکمی و عرفانی در ایران نگاه زیادی به مخاطب و زیبایی‌شناسی ذهنی ندارند؛ اما در نگاهی که مجنون به لیلی دارد، این زیبایی‌شناسی ذهنی وجود دارد. آن چه که دیگران زیباییِ لیلا را نمی‌دیدند ولی مجنون آن را می‌دید، برای مثال در حکایت «به مجنون گفت روزی عیب‌جویی/ که پیدا کن به از لیلی نکویی» می‌توان اشاره کرد.

در ادامه این نشست سعید بینا مطلق، استاد تمام و مدرس فلسفه دانشگاه اصفهان در نقد کتاب مبانی نقد حکمی هنر بیان کرد: فعلیت موضوع کتاب باید روشن شود تا پرسش‌های بعدی طرح شود. ما در حوزه هنری به لحاظ نظری چندان منابعی در اختیار نداریم.

"پاسخ به این سؤال که آیا ممکن از با استمداد از ابزار نقد مدرن، زیبایی‌شناسی نزد سنت را مورد تحلیل قرار داد و چگونه؛ پرسشی است که در کتاب مبانی نقد حکمی هنر موردبررسی قرارگرفته است"منابع وجود دارد، اما گفت‌وگو و مبانی قوی نیست. ضعیف بودن مبانی نظری سبب خلط‌هایی شده است. این ضعف در فلسفه و علوم سیاسی هم دیده می‌شود. هنوز در ایران حد میان هنر سنتی و مدرن مشخص نیست و سبب ابهام‌هایی شده است. پایان‌نامه‌هایی در دانشگاه هنر اصفهان کارشده که درباره مبانی هنر اسلامی است، اما هیچ‌چیز از اسلام در آن دیده نمی‌شود.

صرفاً با صفت اسلامی، پدیده‌ای اسلامی نمی‌شود.

او با اشاره به عدم امکان اسلامی سازی هنر مدرن، افزود: نوعی مسئله هویت در ایران مدرن به این پرسش‌های فلسفی درآمیخته و مانعی شده که ما به مسئله هنر نپردازیم. هویت مسئله ساده‌ای نیست و وقتی هنر با فلسفه عجین می‌شود، جلوی اندیشه را می‌گیرد. به‌جای اینکه دغدغه‌تان حقیقت باشد و به آن بپردازید مسئله‌تان هویت می‌شود و تمرکز شما را در اختیار می‌گیرد، درحالی‌که هویت موهوم است. برای مثال دانشجو و پژوهشگر می‌خواهد هنر سینما را اسلامی کند و به این نتیجه می‌رسد که چون سینما نسبتی با خیال دارد و خیال هم یکی مؤلفه اساسی فلسفی ما است پس ما می‌توانیم سینما را اسلامی کنیم، درحالی‌که سینما پدیده مدرنی است که با هویت سنی مسیحی و اسلامی و هندو هم در تضاد است.

بینا مطلق ادامه داد: این تلاش برای خودی کردن پدیده‌ها انجام می‌شود. مولوی داستان پیرزنی را نقل می‌کند که شاهینی را بر دودکش خانه خود می‌بیند، شیفته آن می‌شود، پس شاهین را به دام می‌اندازد و او را در آشپزخانه می‌اندازد تا فرار نکند.

"یکی دیگر از سلسله نشست‌های فصل سخن، سه‌شنبه (۱۲ اردیبهشت‌ماه) در کتابفروشی جهاد دانشگاهی اصفهان برگزار شد و به نقد و بررسی کتاب‌های حوزه علوم انسانی (فلسفه هنر) پرداخته شد"این داستان نقل ما و پدیده مدرن است‌. کار زیاد انجام می‌شود، اما نتیجه کم است. ما باید مدرنیته و سنت را بشناسیم. ما مفروض می‌گیریم که سنت و مدرنیته روشن است. اگر این‌طور بود ما با رکود در حوزه‌های علوم اجتماعی مواجه نمی‌شدیم.

اگر ما به نقد هنر بپردازیم و اگر آن نقد به مبانی درست بناشده باشد، به شناخت هنر مدرن و سنتی کمک می‌کند.

این مدرس دانشگاه با تأکید بر نسبت هنر و صورت گفت: صورت در هنر سنتی برابر با معنا است. در همین شهر موزه اصفهان اگر از علت تفاوت احساسی که ارگ جهان‌نما و میدان نقش‌جهان به انسان منتقل می‌کند، سؤال کنیم، متوجه تفاوت میان سنت و مدرنیته می‌شویم. تفاوتی که بین حس انسانی در برج ایفل و کلیسا شارت وجود دارد هم محل سؤال است. تا چه حد برج ایفل نمود نبوغ انسان فرانسوی مسیحی است و تا چه اندازه برج جهان‌نما نمودار نبوغ ایرانی اسلامی است. اگر ما به این سؤالات بپردازیم دیگر به تفکر در مبانی هنر وجود ندارد، هرچند مبانی مهم‌اند.

"در بین این عرفا دست به گزینش زده و عرفایی چون نظامی، شبستری، عطار، مولانا و عبدالرحمن جامی را برگزیدم"شاید حوزه روشنفکری ما به‌جای پرداختن به مسائل روشن و بدیهی به مسائل انتزاعی و بی‌سرانجام پرداخته‌اند.

او اضافه کرد: مدرنیته پدیده‌ای جهانی است. هیچ دوره‌ای در تاریخ بشر جهانی نشده است. همان اندازه غرب درگیر مدرنیته است که ما هستیم. روشنفکرانِ ما فکر می‌کنند مدرنیته پدیده غربی است، پس درصدد مبارزه و نفی آن برآمدند تا پدیده خودی در مرزهای خودی خلق کنند. درست این است که آن را به‌جای نفی، نقد کنند و چیستی آن را آشکار کنند تا با آن بهتر زندگی کنند.

بینا مطلق در ادامه مطرح کرد: نکته دیگر این است که اولین و قوی‌ترین منتقدان مدرنیته غربی‌ها هستند، ما نیستیم.

هایدگر، مارکس، گنون و ... غربی‌اند. پس غرب به همان اندازه درگیر مدرنیته است ‌که شرق درگیر است. پدیده مدرن همان اندازه با اسلام غریبه است که با مسیحیت بیگانه است. این توهم را باید از اذهان زدود که ما منتقد مدرنیته هستیم.

او با تأکید بر عنوان کتاب گفت: در عنوان کتاب «مبانی نقد حکمی هنر» چند واژه باید موردبررسی دوباره قرار گیرد.

"من ابتدا قصد داشتم معیارهای صورت را در آثار پیدا کنم.این پژوهشگر مبانی هنر ادامه داد: استفاده از نقد سه‌گانه اثر هنری کمک زیاد  به هدفم نکرد و کافی نبود"مبانی، نقد و هنر و جایگذاری واژه حکمی در آن باید مجدداً تعریف شوند. عنوان با کلمه «نقد» شروع‌شده و سرآغاز مهم کتاب است. هدف نویسنده استخراج مبانی حکمی هنر در آثار حکمای ایرانی است. البته شاید انتظار می‌رفت از ابن‌سینا و فارابی یاد کنند، اما به دلایل متعدد ازجمله این‌که فیلسوفان ما به نظریه هنر زیاد نپرداخته‌اند. منابع پژوهشی هنر بیشتر در عرفان است.

مولوی درباره مبانی هنر صحبت بیشتر می‌کند.‌ فتوت‌نامه‌ها منابع دیگر پژوهش‌ هنر سنتی است. در این منابع مبانی هنر سنتی را می‌توان تا اندازه‌ای آشکار دید و نویسنده نیز به آن پرداخته است.

این مدرس فلسفه درباره مبانی کتاب «مبانی نقد حکمی هنر» بیان کرد: در وهله اول مسئله مبانی در این کتاب برای من روشن نبود. به نظر من نویسنده از مبانی همان بحث نقد سه‌گانه هنر، هنرمند و مخاطب را در نظر داشته و در مرحله دوم صورت و معنا و در مرحله سوم زیبایی و زشتی مبنای کار نویسنده قرارگرفته است که گفتار در این باب مبسوط است. خواننده با حجم زیاد مطالب مواجه است. به نظر می‌رسد نگرانی نویسنده این بوده که چیزی را فروبگذارد و انباشت مطالب با حجم کم نقد دیگری به کتاب است.

"در آرای حکمای موردپژوهش، شارحان اندیشه حکمی و عرفانی در ایران نگاه زیادی به مخاطب و زیبایی‌شناسی ذهنی ندارند؛ اما در نگاهی که مجنون به لیلی دارد، این زیبایی‌شناسی ذهنی وجود دارد"بیشتر لازم بود تحلیل در باب صورت و معنا و تفاوت‌هایشان به کار می‌رفت. برای مثال پاسخ به این سؤال که چه چیزی جهان‌نما را از نقش جهان جدا می‌کند، می‌توانست کتاب را خواندنی‌تر کند. این انباشت مطالب متعدد، عطش خواننده کتاب را برطرف نمی‌کند. اینجاست که واژه مبانی روشن نیست.

بینا مطلق افزود: آقاجانی از عبارت مؤلفه‌های هنر حکمی استفاده کرده است. من فکر می‌کنم مراد او ویژگی‌های هنر حکمی بوده است.

ویژگی البته از مبانی جدا است. واژه دوم که باید روشن‌تر شود، واژه «هنر» است. هنر در گذشته و نسبت به معنایی که از قرن ۱۸ به بعد دارد به معنای گسترده‌تر و وسیع‌تری به کار می‌رفت. در دوران پیشامدرن تفکیک در معنای هنر به آن صورتی که الآن هست وجود نداشت. یک گاری هم می‌توانست زیبا باشد و معبدی هم می‌توانست زیبا تلقی شود.

"پایان‌نامه‌هایی در دانشگاه هنر اصفهان کارشده که درباره مبانی هنر اسلامی است، اما هیچ‌چیز از اسلام در آن دیده نمی‌شود"ما مدارج زیبایی داشتیم. در جامعه سنتی هنرمند گروه خاصی نبودند، بلکه همه افراد به نوع خود هنرمند بودند چون تولید، هر چه باشد، هنر بوده است.

او با اشاره به بحث هنر شهودی بیان کرد: پرسش بعدی از کتاب، پرسش از شهودی بودن هنر سنتی است. هنرمند سنتی اهل شهود بود و این شهود را نزد هنرمند امروزی نمی‌بینیم که البته طبیعی هم هست. هنرمند سنتی نیاز نداشت سنبل‌ها را بشناسد مهم این بود که الگوی خود را درست انتخاب کند و صورت درستی را بسازد؛ بنابراین کسانی که الگو را ارائه می‌دادند، شهود داشتند. اینجا به یکی از مبانی هنر سنتی می‌رسیم و آن قید بشری بودن هنر است.

مولوی معتقد است عقل انسان، عقل استخراج نیست. انسان در نظر او نمی‌تواند مبانی را تعریف کند. در شاهنامه سرآغاز پرداخت فردوسی، بشری نیست بلکه از کشاورزی و مبدأ الهیاتی آموزش آن به انسان آغازشده است. در یونان و هنر نیز به همین صورت است و مبدأ، انسان تلقی نمی‌شود. دوا ها در آیین هندی، در یونان موز ها یا موسا ها و در اسلام ائمه و خدا سرآغاز هستند.

"به‌جای اینکه دغدغه‌تان حقیقت باشد و به آن بپردازید مسئله‌تان هویت می‌شود و تمرکز شما را در اختیار می‌گیرد، درحالی‌که هویت موهوم است"در مسیحیت نیز قدیسان مبدأ هستند. در سنت مسلم بود انسان نمی‌تواند آغازکننده باشد. سرآغاز خداست انسان می‌تواند بر اساس آغاز تولید کنند.

این پژوهشگر فلسفه با تأکید بر تفاوت ماهوی در مبانی هنر سنت و مدرن افزود: در مدرنیته، هنرمند خودش واضع هنر است پس اثر هنری نیاز به توضیح دارد؛‌ اما هنر در سنت قدیم، آشنای همه و مجسم بود و نیازی به توضیح نداشت. هنر، حکمت را به جامعه می‌برد و به‌صورت درمی‌آمد.

هنر یک بعد جمعی قوی داشت. هنر سنتی بعد جمعی خود را ازدست‌داده و با ابزار مدرن که چیستی دیگری دارد نمی‌توان جامعه سنتی  ساخت. با ابزار مدرن، چیستی دیگری را نمی‌توان ساخت. نتیجه تلاش برای ساخت چیز دیگری از این مبنا، یک هیولاست. امروزه صور و مبانی فردی‌اند و هنر بُعد جمعی خود را ازدست‌داده است و فاصله بین هنرمند و دیگران افتاده است.

"مولوی داستان پیرزنی را نقل می‌کند که شاهینی را بر دودکش خانه خود می‌بیند، شیفته آن می‌شود، پس شاهین را به دام می‌اندازد و او را در آشپزخانه می‌اندازد تا فرار نکند"به همین دلیل هنرمند منزوی است و به برگزاری نمایشگاه و گالری می‌پردازند. در سنت، این اصفهان خودش یک نمایشگاه است. این نسبت بین جامعه سنتی و هنرمند که در سنت وجود داشت را دیگر نمی‌توان ایجاد کرد. صور ها برخواسته از سنت مشترک نیستند و ما با گونه دیگری از مخاطب مواجهیم.

بینا مطلق در ادامه مطرح کرد: مخاطب در سنت مشخص نیست چون خودش هنرمند است، اما در مدرنیته هنرمند غریب است. هنرمند مدرن یا کشف معنای اثر را به مخاطب واگذار می‌کند و یا اینکه توصیه می‌کند هنرمند در پای هنر باید بنشیند و برای ما هنرش را توضیح دهد تا فاصله‌اش با مخاطب از بین برود.

اینجا ما تفاوت اساسی بین هنر سنتی و مدرن را درک می‌کنیم، بنابراین هنر مدرن را نمی‌توان سنتی کرد و هنر سنتی را هم نمی‌توان مدرن کرد. این تلاش به‌جایی نخواهد رسید به همین علت هم ما هنری داریم که ملهم از سنت است.

او با اشاره به استحاله و تغییر مفهومی واژه هنر توضیح داد: شاید کلمه «مبانی» در کتاب، صرفاً به‌خصوصیات و ویژگی‌های هنر در سنت پرداخته، فراتر از اصول سه‌گانه نقد رفته و آن‌ها را بازتعریف کرده است. هنر در گذشته معنای صنعت و فن هم داشت و هر تولیدی هنر تلقی می‌شده است. میرفندرسکی پزشکی را نیز نوعی هنر می‌داند. معنای هنر در جامعه مدرن محدود می‌شود و ما از هنرهای زیبا یاد می‌کنیم که پنج‌گانه هستند.

"اگر ما به نقد هنر بپردازیم و اگر آن نقد به مبانی درست بناشده باشد، به شناخت هنر مدرن و سنتی کمک می‌کند.این مدرس دانشگاه با تأکید بر نسبت هنر و صورت گفت: صورت در هنر سنتی برابر با معنا است"مبانی هنر مدرن با هنر سنتی یکسان نیست؛ بنابراین با سنجه‌های مدرن به سراغ هنر سنتی رفتن و نقد آن‌ها، نکته دیگری است که ما در کتاب می‌بینیم.

این مدرس فلسفه واژه «حکمی» در عنوان کتاب «مبانی نقد حکمی هنر» را نیز محل پرسش دانست و اظهار کرد: به‌راستی در کتاب، هنر حکمی یا حکمی هنر مطرح است؟ هنر حکمی و هنر سنتی بیشتر در کتاب به چشم می‌خورد. اینجا کتاب ابهامی در عنوان دارد.

بینا مطلق با اشاره به بحث زیبایی و زشتی در کتاب «مبانی نقد حکمی هنر» عنوان کرد: در کتاب گفته‌شده که در آثار مصنوع زشتی را می‌بینیم اما در طبیعت هیچ زشتی نیست؛ اما برخی از پیشگامان نقد هنر سنتی، به بودن زشتی در طبیعت باور داشتند. افلاطون معتقد است که حتی وسایل منزل باید زیبا باشند چون در امر تربیت مؤثرند. در این شرایط است که پس از رشد افراد در منزل خرد و لگوسِ آن‌ها هماهنگ با زیبایی است. افلاطون به وجود زیبایی و زشتی در طبیعت باور داشت.

پیروی برخی اندیشمندان از باور به اندیشه کمال نزد ارسطو منجر به این تلقی شده که در طبیعت زشتی وجود ندارد. ارسطو نظم را پررنگ می‌بیند و هر چیزی نظم داشته باشد در نظر او زیباست، اما افلاطون کمال یک شیء را در صورتش می‌بیند. نزد ارسطو هر چیز اگر آن چیز که باید باشد، هست، پس زیباست و برای مثال در مقایسه رتیل با یک پروانه هر دوبه‌یک اندازه زیبا هستند چون هرکدام چیزی هستند که باید باشند. به گمان من اثر ارسطو در فلسفه مسیحی باعث شده توماس آکویناس نیز چنین نظری داشته باشد. افلاطون علاوه بر نظم، به زیبایی هم باور دارد.

او به تفسیر آرای افلاطون در باب زشتی و زیبایی پرداخت و گفت: افلاطون در دفتر نهم جمهوری در نقل از تراژدی و هنر، یک شیء را فرض می‌گیرد، برای مثال تختی را فرض می‌گیرد که سه نمونه از آن وجود دارد.

"در همین شهر موزه اصفهان اگر از علت تفاوت احساسی که ارگ جهان‌نما و میدان نقش‌جهان به انسان منتقل می‌کند، سؤال کنیم، متوجه تفاوت میان سنت و مدرنیته می‌شویم"اولی تخت اصلی است که خدا ساخته و یک نمونه بیشتر ندارد ‌و دومی تختی است که درودگر برای استراحت ساخته و سومی تختی که صورتگر کشیده است. این تخت سوم در مرحله سوم از حقیقت قرارگرفته است. افلاطون گفته حقیقت نسبتی با هنر ندارد. البته وقتی افلاطون از حقیقت صحبت می‌کند مرادش الگوی اولیه است که خدا ساخته و وقتی هنر تصویر است در مرحله سوم حقیقت قرار می‌گیرد. افلاطون در اینجا نقدی به دوران خودش مطرح کرده است.

این استاد تمام گروه فلسفه دانشگاه اصفهان افزود: ما برای ساخته‌های دست بشر الگوی معقول نداریم.

یک الگوی الهی داریم و سرآغاز هرگز بشری نبوده است بلکه قدیسان آن را آموزش می‌داده‌اند. افلاطون هم همین الگو را دارد و سرآغاز را به انسان نمی‌سپرد بنابراین نسبتی با جهان معقول ندارد.

بینا مطلق در معنای ناخودآگاه به‌کاررفته در کتاب تشکیک کرد و گفت: در کتاب گفته‌شده که فروید به ناخودآگاه توجه دارد و ناخودآگاه را به معنی شهود نزد حکمای سنتی گرفته است؛ که این در نظر من غلط است.

او نسبی بودن زشتی و زیبایی در آثار قدما را رد کرد و افزود: با ابیات معروف مثنوی در باب گفتگوی خلیفه و لیلا ایده نسبی بودن زشتی و زیبایی در سنت تائید نمی‌شود. این را حمل بر نسبی بودن نباید گذاشت. در هنر سنتی علاوه بر زیبایی اثر، زیبایی بیننده مطرح است. کمال بیننده اینجا حائز اهمیت است.

"تا چه حد برج ایفل نمود نبوغ انسان فرانسوی مسیحی است و تا چه اندازه برج جهان‌نما نمودار نبوغ ایرانی اسلامی است"اینجا به این اشاره می‌کند مجنون کمال برخوردار است که زیبایی نزد لیلی را می‌بیند و خلیفه از کمال بهره‌ای ندارد. اینجا صحبت از نسبی بودن زشتی و زیبایی نیست. علاوه بر زیبایی و کمال اثر بر کمال بیننده نیز تأکید دارد.

در ادامه این نشست جواد آقاجانی در پاسخ به نقدهای مطرح‌شده، اظهار کرد: این نقد که باید جامعه آماری کمتری از حکما را دخیل کتاب می‌شد قابل‌قبول است. مبسوط بودن بحث کتاب، نقد به‌جایی است و باید تحلیل بیشتری چاشنی مباحث کتاب می‌شد.

مؤلف کتاب «مبانی نقد حکمی هنر» در پاسخ به سؤال از «نقد حکمی هنر یا هنر حکمی» گفت: بخشی از کتاب به تشریح معنایی واژه هنر پرداخته است‌. از هر ۵ عارف شاعر، قول‌هایی در خصوص معنی هنر در کتاب به‌کاررفته است، اما معنای این کلمه از گذشته تاکنون محدودتر شده است.

هنرهای بهتر و هنرهای کهتر و هنرهای کاربردی و هنرهای اخلاقی و دسته‌بندی‌های دوره رنسانس در این بحث وجود دارند و توضیح کوتاهی از ابن‌سینا هم در کتاب آمده است که کمال مطلوب هر چیزی در زمانی، هنر در نظر گرفته می‌شده است.

این عضو هیئت‌علمی گروه پژوهش دانشگاه علم و هنر یزد در ادامه گفت: با توجه به اینکه تلاش پژوهش کتاب این است که با استناد به منابع حکمی، مبانی نقد هنری را استخراج کند، به دنبال هنر حکمی نبوده است. سعی شده نقد را با توجه به دسته‌بندی‌های مختلف و رویکردهای مختلف نقد ارزیابانه و غیر ارزیابانه و علمی و تقارن و تناسب و تعادل و تشریحی و توصیفی بودن و دانش‌های میان‌رشته‌ای و روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه مطرح کند. به همین دلیل نقد حکمی در عنوان مطرح‌شده است.

آقاجانی با تأکید بر اینکه هنر معنای مبسوطی دارد، افزود: من با مداخلی چون نقش، عکس و تصویر نیز به سراغ منابع رفته‌ام و مواردی که مرتبط با مباحث تجسمی است را انتخاب کرده‌ام.

او در خصوص مباحث زشتی و زیبایی گفت: تقسیم‌بندی متافیزیکی شارحان اندیشه شرقی با نوع نگاه الهی به موجودات و طبیعتشان، الگوی سرمدی در عالم دیگری موردنظر دارند و می‌گویند در این دنیا زشتی وجود ندارد. هرچه اثر از منبع اصلی دور شود نازیبا می‌شوند. ولی زشتی وجود ندارد؛ اما در باب نوع نگاه زیبایی‌شناسی عینی در کتاب مطرح‌شده است که زشتی وجود دارد.

این پژوهشگر هنر در بحث نسبی بودن زیبایی و زشتی نیز چنین مطرح کرد: در مثال گفت‌گوی لیلی و خلیفه در کتاب علاوه بر مراتب تدریجی، مخاطب نیز باید به درجه‌ای از کمال برسد که بتواند زیبایی را درک کند.

"اگر ما به این سؤالات بپردازیم دیگر به تفکر در مبانی هنر وجود ندارد، هرچند مبانی مهم‌اند"«مجنون زیبایی‌شناس» عبارتی است در کتاب که اشاره به کمال مجنون دارد. کمالی که خلیفه در این گفت‌وگو از آن بی‌بهره است.

آقاجانی در خصوص کلمه مبانی در عنوان کتاب افزود: شاید استفاده‌ از کلمه مبادی یا مؤلفه‌ها به‌جای کلمه مبانی در عنوان کتاب، دقیق‌تر باشد. ایده پژوهش کتاب این است که از روی الگوهای اولیه نقد، چون نقد سه‌گانه، یک سری پایه‌ها و معیارهایی را استخراج‌کنم. چون این کار استخراج اصول بود، کلمه مبانی را برگزیدم. علت دیگر استفاده از این عنوان بکر بودن و عمیق بودن موضوع پژوهش بوده است که می‌توان در آثار تک‌تک این عرفا تفکر کرد و مبانی را کشف نمود.

او با بازشناسی جایگاه مخاطب در هنر افزود: در بحث زیبایی‌شناسی ذهنی و جایگاه مخاطب باید گفت که در خیلی از آثار به‌ویژه در آثار ایرانی، تمرکز بر هنرمند است، زیرا شارحانی که این مسئله را موردبررسی قرار داده‌اند به خاطر وجود خالق اولیه که هنرمند از او الهام و الگو گرفته، بیشتر به هنرمند پرداخته است.

به تأثیر از رنسانس، هنرمند را نخبه جامعه می‌دانند. هنرمند را خالق اثر می‌داند و توجه کمتری به مخاطب دارد. به‌خصوص در آثار مولانا، نگاه زیبایی‌شناسی ذهنی به چشم می‌خورد. در خیلی از موارد، شارحان به این نوع نگاه اشاره نکرده‌اند. مخاطب در آثار مولانا جایگاه ویژه‌ای دارد.

آقاجانی در ادامه گفت: شهود در مرتبه‌ای فراتر از ناخودآگاه وجود دارد و در هنر سنتی جایگاه ویژه‌تری هم دارد.

همچنین در ادامه، سعید بینا مطلق در خصوص صورت و معنا توضیح داد: در هنر اسلامی صورت و معنا، با ظاهر و باطن متناظرند.

"شاید حوزه روشنفکری ما به‌جای پرداختن به مسائل روشن و بدیهی به مسائل انتزاعی و بی‌سرانجام پرداخته‌اند.او اضافه کرد: مدرنیته پدیده‌ای جهانی است"معنا به همان اندازه دارای اهمیت است که باطن اهمیت دارند. صورت اهمیت ویژه‌ای دارد. هنر مقدس با جمله هنر اساساً صورت است پیوند خورده است. هر دو مهم‌اند. مبنای صورت اسم ظاهر و مبنای معنا اسم باطن است که هم‌تراز هم دیگرند.

او در پایان افزود: دو نظر نسبت به هستی وجود دارد و در اشعار حافظ نیز به این دو نظر اشاره‌شده است.

حافظ می‌گوید «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد». اول می‌گوید زشتی و بدی در هستی نداریم و بعد او را خطاپوش و زشتی پوش می‌خواند. افلاطون همین نقد را نسبت به هومر مطرح می‌کند. هومر می‌گوید در کنار زئوس دو خمره وجود دارد که هر دو لباب از سرنوشت نیک و سرنوشت بد است و زئوس از هر دوبه‌یک اندازه برمی‌دارد.

او اضافه کرد: افلاطون می‌گوید ما نمی‌توانیم بگوییم در نظر خداوند خیر و شر برابرند. دغدغه افلاطون مدینه فاضله است و قانون بشری بین درست و نادرست تمایز قائل است.

"روشنفکرانِ ما فکر می‌کنند مدرنیته پدیده غربی است، پس درصدد مبارزه و نفی آن برآمدند تا پدیده خودی در مرزهای خودی خلق کنند"اگر تمایز قائل نباشد، امکان قانون گذاری ندارد. هراکلیتوس می‌گوید همه‌چیز برای خدا خوب و نیک و عادلانه است. انسان‌ها چیزی را عادلانه می‌گویند و چیزی را غیرعادلانه می‌خوانند. اگر ما این مطلب را بپذیریم بنیاد هرگونه اخلاقی را از میان برده‌ایم ازجمله مفهوم اخلاق نزد هراکلیتوس را نیز از بین برده‌ایم. دو نگاه الهی و نگاه بشری وجود دارد.

از نگاه الهی همه‌چیز نیک است. نیک به معنای به‌جا بودن است و معنای خیر نمی‌دهد. جامعه بشری محدود و ناگزیر است بین ظلم و عدل تمایز قائل شود.

انتهای پیام

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبر آنلاین - ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
خبرگزاری دانشجو - ۱۵ دی ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۵ شهریور ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۱۹ دی ۱۴۰۱
خبر آنلاین - ۱۸ آذر ۱۴۰۱

دیگر اخبار این روز

باشگاه خبرنگاران - ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
آفتاب - ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲