حسین نصر و جمع میان اسلام و سلطنت
اما چرا سید حسین نصر غیرسیاسی ترین و هم هنگام سیاسی ترین متفکر تاریخ ایران معاصر است؟ پاسخ ساده و ابتدایی به پرسش پیش گفته این است که از سویی نصر متفکری است که نه تنها تاملاتی در اندیشه سیاسی و حکمت عملی نداشته است بلکه هیچ بخشی از تفکر وی درباره سیاست و یا تاریخ اندیشه سیاسی نبوده است. اما از سوی دیگر او متفکری است که به نزدیک ترین ارتباط را با کانون های قدرت سیاسی و نظام حکومتی ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ داشته است. البته به نظر می رسد علاوه بر این پاسخ سهل که البته در صحت آن تردیدی نمی توان روا داشت، باید دقیق تر به ماجرا نگریست و درنگی در حضور سید حسین نصر در سیاست عصر پهلوی دوم داشت.
*خاستگاه خانوادگی آریستوکراتیک
نصر برخاسته از یک بستر نیمه اشرافی و بالیده در فضایی نخبه گرایانه است. مروری بر فضای خانه و همچنین خانواده پدری و مادری او این نکته را مبرهن می سازد.
"اما از سوی دیگر او متفکری است که به نزدیک ترین ارتباط را با کانون های قدرت سیاسی و نظام حکومتی ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ داشته است"فهرست اولین ها و بهترین ها و تنها ترین ها در خانواده نصر بسیار طولانی است. شجره نامه خانوادگی نصر به خوبی می تواند نمایشی از یک سلسله آریستوکرات در اواخر دوران قاجار و دوره پهلوی باشد. کما اینکه پدر و عموی او از صاحب منصبان فرهنگی دولت رضاشاهی بودند. همچنان که پدرسید حسین نصرعضو نخستین مجلس شورای ملی بود، مادرش نیز از شهرتی برخوردار بود که درصدد کاندیداتوری مجلس سنا در دوره پهلوی دوم برآمده بود. دایی او نیز مقام سرکنسولی و سفارت ایران در آمریکای شمالی را داشت و بعدها پسر عموی او توانست شهردار تهران و سرپرست چندین وزارتخانه در کابینه های مختلف محمدرضا شاه را به دست آورد.
پسرعمه اشنیز وزیر دارایی در کابینه سپهبد رزم آرا بود. ازسوی دیگر مقامات عالیه سیاسی همانند محتشم السلطنه اسفندیاری، منصورالملک، محمدعلی فروغی، سیدحسن تقی زاده و بسیاری دیگر از بزرگان سیاسی آن زمان همواره مهمان خانه پدری سید حسین نصر بوده اند و خاطرات کودکی او راشکل داده اند. چه اینکه شکوه الملک که رئیس دفتر ویژه رضاشاه بود همسایه و دوست صمیمی پدر نصر بود و علی اکبر سیاسی نیز رئیس دفتر پدرش در وزارت فرهنگ دوره رضاشاهی بود.از سوی دیگر او نتیجه شیخ فضل الله نوری است و از محیط خانوادگی اش تعلیمات دینی دریافت کرده است. او در فضایی بالیده که تصوف در آن بسیار زنده بوده است. چه اینکه پدر و پدربزرگ اش مرید مرحوم صفی علیشاه بوده اند.
"البته به نظر می رسد علاوه بر این پاسخ سهل که البته در صحت آن تردیدی نمی توان روا داشت، باید دقیق تر به ماجرا نگریست و درنگی در حضور سید حسین نصر در سیاست عصر پهلوی دوم داشت"سید حسین نصر درسیزده سالگی برای ادامه تحصیل به ایالات متحده و نزد دایی اش می رود که آن زمان مسئولیت سرکنسولی ایران در نیویورک را عهده دار بود. نصر پس از پایان تحصیلات اش درسال ۱۳۳۷ بهایرانبازمیگردد و در طول بیست سال اقامت در ایران تا سال ۱۳۵۷ مسئولیت های مختلف فرهنگی و علمی و یک مسئولیت سیاسی را می پذیرد.
*خاطره مسئولیت های خطیر
ریاست دانشکده ادبیات، معاونت دانشگاه تهران، نائب التولیت دانشگاه صنعتی آریامهر، تاسیس دانشگاه صنعتی اصفهان، تاسیس و مدیریت انجمن شاهنشاهی فلسفه و در نهایت ریاست دفتر مخصوص فرح پهلوی از جمله پست هایی است که سید حسین نصر از سال ۳۷ تا ۵۷ شمسی عهده دار آن بوده است. علاوه بر آن نصر در طی این بیست سال با احکامی که اکثرا از سوی محمدرضا شاه امضاء شده بود در مراکزی نظیر شورای عالی فرهنگستان شاهنشاهی علوم ایران، هیئت امنای بنیاد فرح، هیئت امنای فرهنگسرای نیاوران، هیئت امنای موزه فرش، هیئت امنای هنرهای معاصر، هیئت امنای نگارستان، هیئت امنای مرکز تحقیقات تاریخی، هیئت امنای آبگینه، هیئت امنای بنیاد شاهنامه فردوسی، شورای عالی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی منطقهای، شورای عالی فرهنگ، انجمن فلسفه و علوم انسانی ایران، کنگره انقلاب آموزش در رامسر، شورای مرکزی آموزش کشور و بنیاد سلطنتی تحقیقات اسلامی عضویت فعال داشت. با نگاهی کوتاه به این فهرست بلند می توان این سخن او را پذیرفت که می گوید: «بنده دراین بیست سال فقط و فقط مسئولیتهای فرهنگی ودانشگاهی را پذیرفتم. پذیرش ریاست دفترملکه هم یک امراستثنائی در یک زمان استثنایی بود و اکنون که چنددهه از آن می گذرد، می پذیرم که در این مورد سنجیده عمل نکردم.
اگر چه در آن زمان فکرمی کردم با عقلانیت و با توجه به تمامی عوامل دارم تصمیم میگیرم.» (۱۳۹۳. صفحه ۲۳۲) پرپیدا است که همه مسئولیت ها و احکامی که نصر پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ داشته است، زیر سایه پذیرش ریاست دفتر فرح پهلوی قرار دارد و بخش بزرگی از جامعه، او را به سبب حضور چند ماهه در سمت ریاست دفتر مخصوص ملکه، به عنوان کارگزار رژیم سابق می شناسند تا اندیشمندی اسلامی که بیشترین آثار حوزه سنت گرایی را تالیف کرده است. اما در این مقال، به جای پاسخ دادن به این پرسش که چرا منتقدان نصر حاضر به نادیده گرفتن ریاست چند ماهه او در دربار آخرین پادشاه ایران نیستند، باید به این پرسش پاسخ داد کهچرا سید حسین نصر در مورد پذیرش ریاست دفتر مخصوص ملکه، به قول خودش «سنجیده» عمل نکرد؟ برای پاسخ دادن به این پرسش باید زمینه تاریخی و همچنین مختصات شخصیتی سید حسین نصر را مورد بررسی قرار داد.
*زمانه و زمینه تصمیم نصر
ظاهرا سید حسین نصر در طول حضورش در ایران بارها از پذیرش مسئولیت های سیاسی و پست های حکومتی سرباز زده است. یکی از منصب های حاکمیتی که چندین بار و از طرق مختلف به نصر پیشنهاد شده و نصر آن را نپذیرفته، مقام سفارت و نمایندگی ایران در خارج از کشور بوده است. او در بیان خاطرات خود در گفتگو با راقم این سطور گفته است: «چندین بار درصد بودند که مرا سفیر کنند مخصوصا در عربستان سعودی که از زیر آن هم شانه خالی کردم.
"*خاستگاه خانوادگی آریستوکراتیک نصر برخاسته از یک بستر نیمه اشرافی و بالیده در فضایی نخبه گرایانه است"اگر چه به علت فعالیتهای فرهنگی ام در سطح جهانی، مقام سفیر فرهنگی به من داده شده بود. یادم می آید وقتی جیمی کارتر به ریاست جمهوری ایالات متحده رسید، اولیای امور در ایران می خواستند بنده سفیر ایران در ایالات متحده شوم و من زحمت زیادی کشیدم تا بتوانم در ایران بمانم و کارهای علمی و فرهنگی خود را دنبال کنم. در نتیجه در طول حضورم از سال ۳۷ تا ۵۷ خورشیدی از همه ریاست ها و مقامات سیاسی گریختم. به جز پذیرفتن ریاست دفتر ملکه که اولا در شرایط خاصی انجام یافت و ثانیا بیشتر جنبه فرهنگی داشت.»(۱۳۹۳. صفحه ۲۲۳) پیش از این آوردیم که نصر، پذیرش ریاست دفتر فرح را تصمیمی نسنجیده از سوی خود خوانده است.
اما این نسنجیدگی مانع دفاع نیم بندش از تصمیم اش نمی شود. او در فراز دیگری از گفگتویش با نگارنده، دلایل خود را می آورد و می افزاید: «یکی از دلایلی که باعث شد که راضی شوم مقام ریاست دفتر مخصوص ملکه را بپذیرم این بود که تعداد زیادی از مراکز فرهنگی و هنری زیر نظر این دفتر بود، ازموزه رضا عباسی گرفته تا موزه هنرهای معاصر تهران، از حفظ بافت سنتی اصفهان گرفته تا محافظت از فرهنگ سنتی یزد، از مراقبت و توسعه کارگاههای کاشیکاری ایرانی گرفته تا رسیدگی به مدرسه خان شیراز و میدان نقش جهان و صدها طرح و برنامه های دیگر که همگی آنها در راستای حفظ هویت فرهنگی ایران بود. در روزهایی که مملکت رو به متشنج شدن پیش می رفت، من بیش از هرچیز نگران این میراث فرهنگی بودم که سالها وقت خود را مصروف آن کرده بودم و از این لحاظ بار سنگینی بر روی وجدان خودم احساس می کردم.» (۱۳۹۳. صفحه ۲۳۰) با این وجود به نظر می رسد، تصویری که نصر امروزه از شرایط پذیرش ریاست دفتر مخصوص فرح پهلوی در سال ۱۳۵۷ به دست می دهد، با گذر از سالهای هجرت اش از ایران و تبعید خودخواسته اش در آمریکا به دست آمده است و برای روشن شدن شرایطی که او پیشنهاد دربار را می پذیرد، باید زمینه و زمانه تصمیم نصر را مورد بررسی قرار داد.
*رویارویی با توسعه آمرانه
واقعیت این است که هر نظام حکومتی برای خودش نخبگانی دارد. این نخبگان در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می توانند بحران ها را پیش بینی کنند و احتمالا در رفع بحران ها بکوشند.
"شجره نامه خانوادگی نصر به خوبی می تواند نمایشی از یک سلسله آریستوکرات در اواخر دوران قاجار و دوره پهلوی باشد"توسعه آمرانه دوران پهلوی دوم مسبب بحران های غیرقابل کتمانی در حوزه مشروعیت حاکمیتی و آزادی های سیاسیشد که توسط نخبگان رژیم سابق نه به طور دقیق پیش بینی شد و نه در مسیر رفع بحران گام گذاشته شد. در یک سطح تحلیل، نصر جزء چند صد نخبه ای بود که در دستگاه حکومت وقت حضور داشت و قادر به رویت موج نارضایتی ها نبود. سید حسین نصر آنقدر که دستگاه حاکمه را از خطر کمونیسم سیاسی و سوسیالیسم اسلامی می ترساند و در این مسیر مشاوره می داد، از بحران هایی که توده مردم را آزرده بود غفلت می ورزید. یک بار از نصرالله پورجوادی شنیدم که نصر به مهمانان خارجی اش که در سال ۵۷ به ایران می آمدند و از دیدن وضعیت کشور که همانند یک بمب ساعتی نزدیک به انفجار است جا می خوردند می گفته است: «جای هیچ نگرانی نیست، ارتش ایران بسیار قوی است!» این سخن نشان می دهد، هوش سیاسی نصر همانند هوش فلسفی اش نبوده و همانند بقیه نخبگان عصر پهلوی دوم، هیچ خطری از جانب محدودیت های سیاسی اعمال شده توسط رژیم حس نمی کرده است. سید حسین نصر در این عدم احساس نارضایتی های عمومی از حکومت آنقدر قاطع بوده که صادقانه پیشنهاد فرح پهلوی برای ریاست دفتر مخصوص اش در تابستان ۵۷ و زمانی که پرویز ثابتی رکن اصلی امنیت داخلی رژیم آماده فرار از کشور می شده است را می پذیرد.
اما در یک سطح تحلیل دیگر سید حسین نصر در کنار چهره هایی نظیر رضا قطبی را باید یکی از معدود نخبگان فرهنگی رژیم محسوب کرد که در برابر توسعه آمرانه و بی ملاحظه محمدرضا شاه، عزم و جهد حفظ میراث فرهنگی و وجه سنتی در اجرای پروژه های مختلف را داشت. روایت آغاز این دغدغه توسط خود نصر اینچنین است: «در نخستین سفرم به اصفهان پس از بازگشت به ایران در سال ۳۷، از دیدن خیابان های جدیدالتاسیس که بازار قدیمی شهر را به دو قسمت تقسیم کرده بود و ساخت و سازهایی که بسیاری از خانه های قدیمیاصفهان را -که قدمت برخی از آن خانه ها به دوره سلجوقی نیز می رسید-تخریب کرده بود، اشک در چشمانم حلقه زد. همانجا بود که تصمیم گرفتم با هر چه در توان دارم برای حفظ بافت سنتی اصفهان کوشش کنم، ولی این کار بسیار مشکلی بود. چون من در ابتدا لشکر یک نفره ای بودم که می بایست بر علیه اراده های آهنینی که می خواست اصفهان و دیگر شهرهای کشور را بی محابا متجدد و صنعتی کند، می جنگیدم.با وجود این مشکلات ابتدا کارهای فرهنگی و هنری را با هدف حفظ سنن خودمان در دستور کار خود قرار دادم. در رادیو ملی ایران درباره هنرهای سنتی چندین برنامه گذاشتم و همزمان در محافل گوناگون دانشگاهی درباره اهمیت حفظ فرهنگ و هنر سنتی ایران سخنرانی می کردم.
"همچنان که پدرسید حسین نصرعضو نخستین مجلس شورای ملی بود، مادرش نیز از شهرتی برخوردار بود که درصدد کاندیداتوری مجلس سنا در دوره پهلوی دوم برآمده بود"به مرور زمان و تا اندازه ای توانستم دغدغه میراث فرهنگی و اهمیت معماری ایرانی و اسلامی رابا همکاری تنی چند از همفکران تبیین کنم. در اواخر دهه ۴۰خورشیدی مسئولیت های فرهنگی به من واگذار شد و قدرت اجرایی بیشتری پیدا کردم و از این طریق کوشیدم در حد توان مسائلی را که شرح داده بودم، در عرصه عمل تا حد امکان اجرا کنم. از دهه چهل خورشیدیتا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در اواخر دهه ۵۰خورشیدی، چندینطرح فرهنگی، هنری و دانشگاهی را به طور همزمان پیگیری و با کمک بعضی دیگر از دوستداران فرهنگ کشورمان به سرانجام رساندم که اکنون به آنها افتخار می کنم.» (۱۳۹۳. صفحه ۲۴۱) پرهویدا است که عزم نصر در حفظ مواریث فرهنگی و سنتی خیلی اوقات کارگر نمی افتاده است و او قدرتی هم برای پیش بردن آن نداشته است. این نکته هم قابل کتمان نیست که تلاش های نصر نه تنها از پایگاه اپوزسیونی نبوده و جنبه اعتراضی نداشته، بلکه در مسیر استفاده از استعدادهای درون رژیم شکل گرفته و به جایی انجامیده است که سید حسین نصر برای به پیش بردن کم هزینه و پرقدرت اراده فرهنگی خویش به دربار و شخص ملکه متوسل می شود.
با این حال نمی توان فراموش کرد که از نام گذاری مدرن ترین خیابان های شمال تهران در دهه ۵۰ به نام میرداماد و ملاصدرا گرفته تا نجات هسته سنتی کاشان و اصفهان از مدرنیزاسیون پهلوی واقعیت هایی است که به کوشش سید حسین نصر انجام گرفته است. هر چند که او نائب التولیه پادشاه ایران در محبوب ترین دانشگاه اعلی حضرت بود، اما تمام تلاش اش را به کار بست که در کنار آموزش های صنعتی، تفکر سنتی و اسلامی و همچنین فلسفه علم در این دانشگاه تدریس شود تا مهندسین فارغ التحصیل از آن، تنها وجه غربی نداشته باشند و با میراث فکری و فرهنگی ایران و اسلام هم آشنا باشند. هر چند او از سوی دربار به عضویت در شوراهای فرهنگی متعددی منصوب شده بود، اما بهره گیری او از این فرصت ها برای تاسیس مرکزی جهت رشد فلسفه اسلامی و شکل گیری نهاد ماندگار انجمن حکمت و فلسفه که با رضایت شخصیت هایی نظیر مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم مرتضی مطهری همراه بود قابل تامل است. از سوی دیگر نصر خود را بیش و پیش از یک مدیر سیاسی، یک کنشگر فکری می داند و می گوید: «من خودم با اقدامات سیاسی مخالفم. من وظیفه و رسالت دیگری دارم.
"دایی او نیز مقام سرکنسولی و سفارت ایران در آمریکای شمالی را داشت و بعدها پسر عموی او توانست شهردار تهران و سرپرست چندین وزارتخانه در کابینه های مختلف محمدرضا شاه را به دست آورد"به عقیده من ریشهایترین اصلاحات از بالا، یعنی از قلمرو فکر شروع میشود چرا که نخستین انحرافات هم از همین گستره برمیخیزد.»(۱۳۸۵. صفحه۱۳۳ ) همین تلاش برای تاثیرگذاری فکری، راهی برای به پیش رفتن نصر در مسیری باز می کند که پایانش دفتر مخصوص آخرین ملکه ایران است.
*جمع میان اسلام و سلطنت
یکی از شاخصه های دیگری که باید در تحلیل شخصیت سید حسین نصر در نظر گرفت، شریعتمداری اوست. هر چند او گرایش شدیدی به تصوف دارد، شریعت را نیز از یاد نبرده است. در دوره ای که متشرع بودن مترادف با امل بودن ارزیابی می شد، نصر همه آداب روزانه اسلام را به جا می آورد. یک بار از احمد احمدی شنیدم که دهه چهل و روزهایی که تابستان ها مقارن با ماه رمضان شده بود، نصر نه تنها فریضه ماه مبارک را انجام می داده بلکه کلاس را هم در وقت افطار تعطیل می کرده، در حالیکه کمتر دانشجوی روزه داری در کلاس حضور داشته است.
پایبندی سید حسین نصر به مناسک اسلامی موضوعی است که راقم این سطور از زبان محسن جهانگیری و مهدی محقق نیز شنیده است. جالب است که در دهه پنجاه و با نزدیک تر شدن نصر به دربار نیز این روحیه او حفظ می شود. نجفقلی حبیبی و محمد علی رجبی به خاطر دارند که در آن روزها نیز استاد دانشکده ادبیات فرائض را به جا می آورد. خود نصر نیز در گفتگو با رامین جهانبگلو می گوید: «من از بیست سالگی با حیات معنوی سر و کار داشتهام. این ارتباط منحصر به نوشتن درباره تصوف نیست بلکه بیش از هر چیز دیگری شامل زیستن عارفانه است و از آنها گذشته البته من درا لتزام عملی به اسلام نیز بسیار جدی بودهام.
"سید حسین نصر درسیزده سالگی برای ادامه تحصیل به ایالات متحده و نزد دایی اش می رود که آن زمان مسئولیت سرکنسولی ایران در نیویورک را عهده دار بود"من از بیست سالگی هرگز یک روز و حتی یک بار هم نمازم را ترک نگفتهام و هیچ گاه روزهام را نشکستهام.» (۱۳۸۵. صفحه ۲۴۱)سید حسین نصر هم زمان که باور الزام آوری به دیانت اسلامی داشت، جز سلطنت، سنخ دیگری از مدل حکمرانی ملازم با اسلام نیز در ذهن خود نمی شناخت. از نظر نصر دموکراسی غربی و جمهوری کمونیستی نمی توانست مطابق با اسلام باشد. سید حسین نصر با مطمح نظر داشتن سلطنت و مذهب به مثابه دو پایه هویت ایرانی از عصر صفوی تا عهد پهلوی، منعی برای نزدیک شدن به دربار آن هم برای پیش بردن اموری که امروزه و در دوران تثبیت جمهوری اسلامی نیز پیگیری می شود برای خود متصور نبود. او اهل تاریخ اندیشه و تفکر اسلامی بود و به همین مناسبت به خوبی با چهره هایی نظیر خواجه نصیرالدین طوسی آشنا بود که با نفوذ به دربار سلاطین وقت و همراهی با آنان، خدمات زیادی به تشیع کرده بود.
شاید نصر خود را در جایگاهی می دید که می تواند نظیر خواه نصیرالدین طوسی به قدرت فائقه دوران نزدیک شود و چند قدمی برای حفظ ارزش های اسلامی و ایرانی بردارد. هر چند این موضوع نمی تواند توجیه کننده پذیرش دفتر مخصوص ملکه در رژیمی باشد که بحران های شدیدی را در جامعه به وجود آورده بود. اما هنوز این پرسش که چرا نصر پیشنهاد فرح درباره پذیرش ریاست دفتر مخصوص اش را پذیرفته است پابرجا است.
*دو پاسخ نصر به یک پرسش
دو دهه پیش نصر در پاسخ به چرایی پذیرش ریاست دفتر مخصوص ملکه به رامین جهانبگلو گفت: «این امر را پذیرفتم چرا که پای آینده کشور در میان بود نه اینکه در آن زمانه پرخطر این کار را از سر بلندپروازی و ورود به عرصه سیاست یا چیزی مانند آن کرده باشم. زیرا احساس میکردم که تنها کسی بودم که میتوانست مهم چون میانجی به ایجاد موقعیتی کمک کنم که درآن مثلاً آیتالله خمینی با شاه مصالحه کنند و نوعی «حکومت سلطنتی اسلامی» برپاگردد که در آن علما نیز درباره امور مملکتی اظهار نظر کنند اما ساختار کشور دچار تحول نشود. بسیاری از علما نیز هدفی جز این در ذهن نداشتند.» (۱۳۸۵.
"با نگاهی کوتاه به این فهرست بلند می توان این سخن او را پذیرفت که می گوید: «بنده دراین بیست سال فقط و فقط مسئولیتهای فرهنگی ودانشگاهی را پذیرفتم"صفحه ۱۸۷) همو بیست سال بعد به همان پرسش این بار به نگارنده اینگونه پاسخ داد: «چون این کار را در آن زمانی ک وظیفه ملی و حتی دینی دانستم و شاید هم اشتباه کردم. بلکه بگویم حتما اشتباه کردم و گرنه اینگونه چوب آن را نمیخوردم»(۱۳۹۳. صفحه ۳۲۳) مقایسه این دو پاسخ به یک پرسش مشخص به خوبی می تواند نشان دهنده سیر تدقیق نصر در زندگی شخصی و تنها تصمیم سیاسی اش در سال ۱۳۵۷ باشد.
منابع و مآخذ:
در جستجوی امر قدسی. گفتگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر. نشر نی.
۱۳۸۵
آفاق حکمت در سپهر سنت. گفتگوی حامد زارع با سید حسین نصر. انتشارات ققنوس. ۱۳۹۳
* نویسنده و روزنامه نگار حوزه اندیشه
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران