اصلی که کمتر مورد توجه قرار میگیرد
اگر از بسیاری سؤال شود که چه کسی باید عادل باشد بی شک اولین موردش به خدا بر میگردد و اگر باز به پرسید نظرها متوجه قاضی می شود و در نهایت شاید به امام جماعت ختم شود؛ در حالیکه اگر به معنای عدل توجه شود که عبارت است از گذاشتن هر چیز در جائی که سزاوار آن است «وضع الشی فی موضعه» این مفهوم و مصادبقش عمومیت پیدا می کند و آن به این معنا است که در همه جا عدل باید اجرا شود و از امامت و رهبری گرفته تا هر مدیری باید کار او با عدالت همراه باشد زیرا که مدیریت بدون نصمیم گیری نمی شود و تصمیم هم اگر بهره ای از عدالت نداشته باشد فسادزا خواهد بود.
در این صورت به طور مثال اگر مهندسی را در جای خودش قرار ندهی و کسی به جای او قرار گیرد که توان انجام کار درست را ندارد عدالت انجام نشده است.
اگر معلمی یا استادی را به کار گماری که این کاره نیست و نسبت به انجام وظیفه اش قاصر یا مقصر باشد راه عدالت را نپوییده اید،
اگر پزشکی را استخدام کنید که در کار خودش تبحر ندارد و یا آموزش لازم را ندیده است یا ادعای بیجا می کند باز عدالت محقق نشده است،
اگر مدیری را مسئولیت دهید که سازمانی را اداره کند که به هر جهت نتواند کارش را درست انجام دهد و جای بهتر از خودش را اشغال کرده باشد ظلم واقع شده و همینطور در همه ارکان اجتماعی این قاعده ساری و جاری باید باشد.
در طرف مقابل هم هرکس کاری را به عهده بگیرد که بداند دیگری توان بهتر از وی را دارد به خود و به جامعه ظلم کرده است و عدالت را زیر پا گذاشته است.
به نظر می رسد این مکتب شیعه است و این یعنی شایسته سالاری! حال اگر اجرا نمی شود بحث دیگری است. عدل یک بحث اجتماعی است و صد البته که از فرد آغاز می شود. تا کسی نسبت به کارهای خویش عادل نباشد و مفهوم عدالت را نفهمیده یا به او آموزش نداده باشند قطعاً در مصادر اجتماعی نمی تواند کار محوله را به خوبی انجام دهد. و این بر می¬گردد به مدیریت کلان که طوری نباشد که مردم به خاطر گذران زندگی خود از ترس گرفتار شدن به فقر و بیکاری، هر کاری را بپذیرند تا بتوانند زندگی روزمره انسانی خود را بگذرانند، یا شرایط اداری کلان جامعه به گونه ای باشد تا زیاده خواهان به طمع بیفتند و مصادری را اشغال کنند که سزاوارشان نیست!
اگر عدالت به معنای واقعی اش اجرا نشود چه بسا مدیری که به درد آبدارچی می خورد، یا آبدارچی که می تواند مدیر خوبی باشد.
در اینجا بد نیست به تفاوت عدل و آزادی پرداخته شود و اینکه چرا در جهان امروز در بعضی کشورها و به ویژه کشور ما بیش از آنکه سخن از عدل رود از آزادی بحث می شود. دلایلی که به نظر می رسد عبارتند از:
آزادی نعمتی خدادادی است که هر انسانی که از مادر متولد می¬شود خدا آن را به او عطا کرده است؛ اما عدل را باید بشر اجرا کند و پایه و مایه و اساس حکومتها و داوریهاست.
آزادی در متن وجود انسان قرار دارد.
"تا کسی نسبت به کارهای خویش عادل نباشد و مفهوم عدالت را نفهمیده یا به او آموزش نداده باشند قطعاً در مصادر اجتماعی نمی تواند کار محوله را به خوبی انجام دهد"در آزادیِ انسان گفته اند از عبودیت غیر خدا حذر کن زیرا خدا تو را آزاد آفریده است . این موهبت خدایی است و حقی نیست که دیگری به انسان داده باشد. و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حراً
وقتی همگان آزاد باشند و کسی بنده کسی نباشد آزادی به معنای واقعی آن تحقق پیدا کرده است و در اینجا عدل است که باید حاکم باشد.
اگر عدل باشد آزادی هم حتماً هست، عدل ناظر بر حق و تکلیف و مانع از سوء استفاده توسط صاحبان قدرت است ؛ اما اگر آزادی مطلق باشد ممکن است عدالت را از بین ببرد و صاجبان زر و زور و تزویر از موقعیت خود سوء استفاده کنند.
آنهاییکه به حق فریاد واآزادی می زنند برای این است که عدالت اجرا نمی شود و ظالمان اجازه نمی دهند دیگران سر از کارشان درآورند یا اگر در آوردند اجازه انتقاد به آنها نمی دهند!
آزادی در زیر شعارها پنهان میشود اما عدل و در مقابلش ظلم عینیت دارد و به خوبی قابل لمس است و به آسانی می توان مصادیق آن را پیدا کرد.
آزادی می تواند به بی بند و باری تبدیل شود در حالیکه عدالت را نمی توان توجیه کرد یا ظلم را از نظرها دور داشت.
آزادی معمولاً مفهوم لوکس، زیبا و دهان پرکنی است که اغلب دستمایه مرفهان و روشنفکران و ابزار به¬دستان؛ اعم از دارندگان قدرت، ثروت، علم، پست و مقام، عنوان، شهرت، هنر و مانند آن است ، یا آنانکه خود به دنبال قدرتند.
طرفداران آزادی در جامعه و مدعیان از بین رفتن آن را اگر با متقاضیان اجرای عدالت بررسی کنیم اغلب به این نتیجه می¬رسیم که در اولی معمولا آدم هایی طرفدار آنند که ابزار قدرتمندتری در اختیارشان هست یا به دنبال آنند، اینها خود از شفاف سازی هراس دارند و سعی می کنند برای خود حق ویژه قایل شوند. آنها اگر به محاکم قضائی هم معرفی شوند از ابزار های خود برای تبرئه حد اکثر استفاده را می کنند و حتی قاضیان را به انحراف می کشانند. بسیار کم اند روشنفکرانی که از نبود عدالت برای عموم مردم گله مند باشند
در جوامع انسانگرای لیبرال امروزی به آزادی بهای بیشتری می دهند زیرا تأمین کننده آزادی دلخواه آنان است ولو عموم مردم در مضیقه باشند.
تبلیغات¬چیان هم که از راه تبلیغات نان می خورند و دوست دارند هر چه می خواهند بگویند ولو خلاف باشد؛ و اگر خلاف هم در آمد یا از سر آن بگذرند یا در گوشه ای از کارهایشان آن را تکذیب کنند، بیشتر بر طبل نبود آزادی می کویند. و می بینیم حتی در جاییکه دروغ و شایعه فراوان است آزادی خیلی پررنگ می شود. تبلیغات انتخاباتی امریکا را بنگرید که سراسر دروغ و تهمت بود اما همه خوشحالند که آزادی هست و در کشور خود ما هم گاهی متأسفانه همینطور است!
بنابراین عدالت است که شفافیت می آورد در حالیکه از آزادی سوء استفاده می شود و هر کس خود را مجاز می داند که هر کاری که دلش می خواهد بکند و خود را بر حق بداند.
قرآن عدل را سرلوحه همه برنامه¬ها قرار می¬دهد. اعدلوا هو اقرب للتقوی (مائده، ۸) . یا داود انا جعلناک خلیفه فاحکم بین الناس بالحق (ص.
"آنها اگر به محاکم قضائی هم معرفی شوند از ابزار های خود برای تبرئه حد اکثر استفاده را می کنند و حتی قاضیان را به انحراف می کشانند"۲۶) و علی کشته شد «لشده عدله» (جرج جرداق) و نه به خاطر سرکوب آزادی
و این نشان می دهد که در کشور ما هم که شیعی است جمعی به تقلید از جو جهانی به دنبال آزادی هستند تا عدالت.
نظام های گزینش افراد و انتخاب آنان اغلب نشان می دهد که کارآیی، توانمندی و صلاحیت لحاظ نمی شود بلکه رابطه و رانت و تبلیغات آن را تعیین می کند.
پس در جامعه شیعی بنا بر اصل مسلم خود حاکمانی لازم دارد که خود به حق در آن جایگاه قرار گرفته باشند و اصل عدالت شیعی را در همه شئون کشور بدون ملاحظه اجرا، و از رانت مالی، موقعیتی، خویشاوندی و مانند آن جلوگیری کنند. اگر عدالت حاکم باشد و در همه ارکان نظام افرادی قرارگیرند که هم کارآشنا باشند و هم از عدالت نسیی (تقوا) برخوردار باشند خود به خود آزادی هم تعریف می شود. البته اگر مدعیان عدالت تخلف کردند راه برای مبارزه با آنان هم تعریف شده است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران