ولادیمیر لنین؛ چگونه از نویسنده خرده بورژوا یک انقلابی بسازیم؟
"لعنت بر ابرمردهای ادبیات! ادبیات باید بخشی از آرمان کلی پرولتاریا شود، پیچ و مهرهای کوچک از سازوکار بزرگ سوسیال-دموکراسی، یکه و تقسیمناپذیر، که همه پیشگامان آگاه طبقه کارگر آن را به حرکت درمیآورند. ادبیات باید بخش جداییناپذیر کار سازمانیافته، روشمند و یکپارچه حزب سوسیال-دموکرات شود."
ولادیمیر لنین، بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی سابق، که ۲۲ آوریل، دقیقا صد و پنجاه سال از تولد او میگذرد، وقتی این جملات را سال ۱۹۰۵ در مقاله کوتاه "تشکیلات حزب و ادبیات حزبی" مینوشت، شاید هیچ تصور نمیکرد که با این جملات در آینده نه چندان دور، مسیر ادبیات روسیه، یکی از غنیترین زبانهای جهان و سرنوشت بسیاری از نویسندگان بزرگش را به کلی تغییر خواهد داد.
حق نشر عکس
Getty Images
لنین که در خانوادهای تحصیلکرده و روشنفکر به دنیا آمده بود، در زمان تبعید به سیبری، فرصت مناسبی برای مطالعه، از جمله مطالعه آثار ادبی پیدا کرد. گرچه همچون مارکس هرگز به طور نظاممند و مستقل در زمینه زیباییشناسی، هنر و ادبیات تمرکز نکرد و کتاب ننوشت، اما آراء و افکار و نوشتههای پراکندهاش، تأثیری شگرف بر این حوزه گذاشت و زمینه سیاستگذاریهای فرهنگی آینده کشورش را فراهم کرد.
این تاثیرگذاری به حدی است که اکنون منتقدان ادبی از "لنینیسم" در نقد ادبی شوروی سخن میگویند و ولادیمیر لنین را در جرگه بنیانگذاران ادبیات آن دوران (شوروی سابق) قرار میدهند و او را هم مسئول همه روشنیها و تاریکیهای "رئالیسم سوسیالیستی" میدانند.
حق نشر عکس
Getty Images
Image caption
طرحی از لنین و گورکی در جستوجوی الگوی ادبی برای انقلاب روسیه
درست است که لنین ادیب نبود، نه شاعر و نه رماننویس، اما در این شکی نیست که برای فهم جایگاه بسیاری از نویسندگان بزرگ روس اواخر قرن نوزدهم و اویل قرن بیستم، باید نسبت لنین با آنان را شناخت و نظرات لنین دربارهشان را خواند، از تولستوی و داستایفسکی، تا گورکی و مایاکوفسکی.
در واقع لنین در یکی از نقاط عطف تاریخ ادبیات روسیه قرار گرفت و اساسا او خود چنین نقطه عطفی را ایجاد کرده بود.
او نه تنها در سیاست و اجتماع و اقتصاد، بلکه میخواست در ادبیات نیز از دورانی به دوران دیگر گذر کند: "لعنت به دوران سخنوریهای به سبک ازوپ [نویسنده یونان باستان]، حقارتهای ادبی، زبان نوکرصفتانه، بردگی تفکر! پرولتاریا به این ننگی که هر چه زنده و شریف در روسیه را خفه کرده بود، پایان داده است."
در واقع، نظرات لنین درباره هنر و ادبیات، نشان میدهد که انقلاب عظیمی همچون انقلاب اکتبر روسیه، نه تنها نمیتوانست بدون پشتوانه فکری و فرهنگی به وقوع بپیوندد، بلکه الگوی ادبی خود را نیز از پیش ساخته بود؛ الگویی که فقط منحصر به روسیه روستایی نمیشد و پیشگامان هنر و ادبیات در چهارراههای هنر و ادبیات آن زمان، یعنی برلین و وین و پاریس را خطاب قرار داده و به خود جذب کرده بود.
اما برتولت برشت، نویسنده آلمانی نوشته است: "حزب مارکسیست-لنینیست برای این نیست که تولید شعر را همچون یک مرغداری سازماندهی کند، وگرنه شعرها به یکدیگر شبیه خواهند شد، دقیقا مثل یک تخممرغ که به تخممرغ دیگر شبیه است."
حق نشر عکس
Getty Images
Image caption
لنین روی خوش به کار مایاکوفسکی بهعنوان یک شاعر انقلابی نشان نداد
لنین نشان داد که میتواند هیچ تضادی میان پیشگامی در ادبیات و هنر با انقلاب وجود نداشته باشد، اما عمر این همزیستی پس از انقلاب روسیه کوتاه بود و خود به یکی از دشمنان آنان تبدیل شد و مثلا گفت که پوشکین را به مایاکوفسکی ترجیح میهد و از آناتولی لوناچارسکی انتقاد میکرد که چرا اشعار مایاکوفسکی را در ۲۰ هزار نسخه منتشر کرده است.
با شکلگیری اتحادیه روسی نویسندگان پرولتاریا نیز تضاد بیسابقهای میان گروههای مختلف شکل گرفت و نویسندگان پرولتاریا با توسل به هر شیوهای به دنبال اثبات حقانیت خود بودند.
ولادیمیر مایاکوفسکی، شاعر بزرگ روس، که با اجرای طرح سیاستهای نوین اقتصادی (نپ) مخالف بود، در نشریهای که سال ۱۹۲۳ پایهگذاری کرد و دو سال بیشتر دوام نیاورد (LEF)، شرایط آن دوره، به ویژه کمی پس از مرگ لنین را این گونه توصیف میکند: "با لنین تجارت نکنید... ما شمایل لنین را نمیخواهیم، پرتره او را روی سفرهها، بشقابها، فنجانها و جعبههای سیگار چاپ نکنید، درس لنین را دنبال کنید، او را قدیسش نکنید!"
اما درس لنین برای ادبیات چه بود؟ کسی که وقتی میخواست کتابخانه شورای کمیسرهای خلق را پس از پیروزی انقلاب اکتبر تأسیس کند، هیچ نویسنده خارجی را در آن قرار نداد.
در واقع لنین برای ادبیات حد و حدودی قائل بود و با وجود این که به نقش نقد هنری و ادبی در مبارزه سیاسی به خوبی آگاه بود، اما نقش آیندهنگری ادبیات را انکار میکرد.
مثلا این پرسشها برای او بنبستهایی را ایجاد کرده بود که "چگونه از هنرمندان خردهبورژوا یک انقلابی بسازیم؟" (مثل گورکی) یا "چگونه میتوان یک روشنفکر را به یک روشنفکر تشکیلاتی تبدیل کرد؟" (مثل گرامشی)
در سال ۱۹۰۷، وقتی ماکسیم گورکی رمان "مادر" را منتشر کرد، لنین درباره این کتاب به نویسندهاش گفت: "اثری که بهنگام خلق شده است." بعدها منتقدان، ریشههای سبک "رئالیسم سوسیالیستی" را که به طور رسمی در اولین کنگره نویسندگان شوروی در سال ۱۹۳۴ به تصویب رسید، در این رمان جستوجو کردند.
حق نشر عکس
Socail media
Image caption
رمان مادر را پایه سبک رئالیسم سوسیالیستی دانستهاند
لنین دو سال قبل از انتشار "مادر"، در همان مقاله مشهور "تشکیلات حزب و ادبیات حزبی" که در نشریه ایسکرا منتشر کرد، از یک سو خواسته بود که ادبیات به "ادبیات حزبی" تبدیل شود، از سوی دیگر اعلام کرده بود که هر نویسندهای برای نوشتن هر آنچه میخواهد بدون کوچکترین محدودیتی، آزاد است.
اما بعدها آندری ژدانف، در دوران رهبری استالین، همین مقاله را مبنا قرار داد تا از "هنر حزبی" سخن بگوید و آن را در برابر "هنر نادرست" قرار دهد و آن دوران تاریک ادبی و هنری را رقم بزند.
حق نشر عکس
Getty Images
Image caption
در برهه انقلاب اکتبرگورکی در مقالاتی به تندی از لنین انتقاد میکرد
خود لنین هم در نامهنگاریهایش با گورکی در برهه انقلاب، به سبب اختلافات سیاسی با گورکی، تفکرات او را "یک مشت عقیده ناسالم که به مشتی نتایج بیمارگونه منتهی میشود" خواند.
لنین، پیش از گورکی، درباره تولستوی نیز، ضمن ستایش از آثار ارزشمند او، انتقادهای تند و تیزی را مطرح کرده بود. لنین در سال ۱۹۰۸، دو سال پیش از مرگ خالق "جنگ و صلح"، در مقالهای با عنوان "لئو تولستوی، آینه انقلاب روسیه" که برای هشتاد سالگی او نوشته بود، از آنچه "نتاقض" موجود در آثار این نویسنده بزرگ روسیه خواند، انتقاد کرد.
بیشتر بخوانید:
- ناظران میگویند؛ تاثیر مارکسیسم- لنینیسم بر داستاننویسی معاصر ایران
- از لنین تا لنینیسم
- صد سالگی تزهای آوریل لنین: دورخیز بلشویکها برای تصرف کامل قدرت
- بریتانیا در ترور لنین دست داشت؟
به عقیده لنین، تولستوی توانسته بود به خوبی وضعیت اقتصادی و زمینههای خشم مردم روسیه را نشان دهد، اما در نتیجهگیری انقلابی ناتوان بود: "ممکن است در وهله اول، چسباندن نام هنرمند بزرگ [تولستوی] به انقلاب، که آن را نفهمید و به روشنی از آن رویگردانی کرد، غریب و تصنعی به نظر برسد..."
در همان موقع، رسانههای دولتی روسیه در ستایش تولستوی او را "پیامبر اجتماعی و سیاسی" میخواندند که از خشونت انقلاب ۱۹۰۵ پرهیز کرده بود. اما انتظاری که لنین از تولستوی داشت این بود که آثار این نویسنده "شرایط انسانی را ایجاد کند که یوغ الیگارشی و کاپیتالیسم شکسته شود."
بعدا، وقتی رومن رولان، نویسنده فرانسوی، ترجمه مقاله لنین درباره تولستوی را در نشریه خود (اروپا) منتشر کرد، نوشت: "این مقاله، نمونه منطقی است که لنین با آن ماتریالیسم دیالکتیک را بر یکی از پیچیدهترین جنبههای زندگی اجتماعی یعنی ادبیات اعمال میکرد."
هر چند که بسیاری لنین را پایهگذار نگاه سیاسی و پلیسی به ادبیات و تفکر در قرن بیستم میدانند، نظیر آنچه بعدا در چکسلواکی برای آثار نویسندگان و فیلسوفانی چون کارل کوسیک روی داد، اما او در این زمینه مدافعانی نیز دارد.
نادژدا کروپسکایا همسر لنین که شدیدا به ادبیات علاقه داشت و آثار لنین را ویرایش میکرد، درباره مقاله "تشکیلات حزب و ادبیات حزبی" گفته است که لنین فقط قصد داشت نظم را به ادبیات حزب بازگرداند، اما جانشینان او به شیوه خود آن را تفسیر کردند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران