قسمت سیصد و هشتاد و شش گودال
سریال گودال قسمت سیصد و هشتاد و شش 386Çukur Serial Part ۳۸۶
گودال قسمت ۳۵
دکتر به خانواده ی کوچوالی خبر می دهد که عمل کاراجا با موفقیت طی شده است. همه نفس راحتی می کشند.
افراد محله ی گودال، جنازه سردار را پیدا می کنند اما قاتل او ناشناس باقی می ماند.
کاراجا به هوش می آید و سلیم و عایشه از ذوق گریه می کنند. ادریس به ملاقات کاراجا می آید و برایش آبنبات می آورد. کاراجا از توجه اعضای خانواده اش خوشحال می شود.
" سریال گودال قسمت سیصد و هشتاد و شش 386Çukur Serial Part ۳۸۶ گودال قسمت ۳۵دکتر به خانواده ی کوچوالی خبر می دهد که عمل کاراجا با موفقیت طی شده است"نیمه های شب سلیم برای او لالایی می خواند.
پلیس به بیمارستان آمده و برای توضیح علت درگیری ها ادریس را با خود می برد. ادریس در آنجا با فیاض روبرو می شود و می خواهد مطمئن شود که فیاض به خاطر مرگ سردار با او دشمنی نخواهد کرد. فیاض هم ادریس را برای ماهیگیری به قایقش دعوت می کند و نشان می دهد که هیچ مشکلی بین انها نخواهد بود.
یاماچ به دیدن وارتلو در خانه اش می رود از او می پرسد که چرا در حمله سردار از خانه و خانواده ی آنها محافظت کرده است؟ وارتلو جواب سر بالا می دهد و باز هم هویتش را پنهان می کند.
یاماچ هم برای این که نشان دهد به زودی هویت او را خواهد فهمید می گوید: «از شهرستان چیزی می خوای؟! پنیرو اینا! یکی از دوستامون رفته وارتول. » و وقتی سکوت وارتلو را می بیند می رود. وارتلو عصبی می شود و کاملا منظور او را می فهمد.
سلیم با وارتلو قرار می گذارد تا ماجرای تیر خوردن دخترش را دقیقتر از زبان او بشنود. وارتلو هم همه چیز را شفاف توضیح می دهد.
"افراد محله ی گودال، جنازه سردار را پیدا می کنند اما قاتل او ناشناس باقی می ماند.کاراجا به هوش می آید و سلیم و عایشه از ذوق گریه می کنند"
فیاض و ادریس هردو از بازداشتگاه مرخص می شوند و جلوی آگاهی زمانی که فیاض می خواهد پسرش را در آغوش بگیرد، تک تیراندازی که پشت سطل زباله پنهان شده به یاووز شلیک می کند و او را می کشد. آن تک تیرانداز که لباس هایی شبیه به لباس های علیچو به تن دارد زود از محل حادثه می گریزد.
از آنجایی که وارتلو زودتر از حمله افراد سردار خبر امدنشان را به سعادت داده بود، سعادت متوجه حضور او در گودال شده است. به همین دلیل به وارتلو زنگ می زند و به او می گوید: «من میخوام ببینمت. میدونم تو ارباغ نیستی و اینجایی.
» وارتلو به ناچار قبول می کند.
در بیمارستان، بادکنک صورتی ای توجه آکشین را جلب می کند. آکشین بادکنک را دنبال می کند و با جلاسون روبرو می شود. جلاسون سعی می کند خودش را به اکشین ثابت کند و کمی به او نزدیک شود. آکشین خیلی زود متقاعد می شود و جلاسون را در آغوش می گیرد.
"ادریس در آنجا با فیاض روبرو می شود و می خواهد مطمئن شود که فیاض به خاطر مرگ سردار با او دشمنی نخواهد کرد"ندرت که به دنبال آکشن آمده او را در آغوش جلاسون می بیند و از دخترش می خواهد که آنها را تنها بگذارد. بعد هم به جلاسون می گوید: «خدا لعنتت کنه! دیگه حق نداری دخترمو ببینی. »
ندرت در محوطه بیمارستان روی نیمکت کنار سنا می نشیند و از او می خواهد که با یاماچ صحبت کند تا بتوانند آجار و آکشن را برای تحصیل به خارج از کشور بفرستند. ندرت علت تصمیمش را اینگونه توضیح می دهد: «من با یه کارادایی ازدواج کردم... اما نمیخوام اکشین این کارو کنه.
اگه اینجا بمونه همینطور میشه... آجار راه پدربزرگشو ادامه نده. بره درس بخونه و کسی بشه واسه خودش. »
افراد فیاض که مطمئنند یاووز توسط علیچو کشته شده او را در وسط محله و در مقابل چشمان موحی الدین به زور می دزدند و با خود می برند. موحی الدین لحظه آخر چهره ی فیاض را داخل ماشین می بیند و این خبر را فورا به گوش یاماچ می رساند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران