قسمت صد و بیست و چهار گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت صد و بیست و چهار 124Çukur Serial Part ۱۲۴

گودال ۶۳-۲

یوجل به یاد می آورد که بعد از از دست دادن پدر و مادرش و وقتی اواره ی کوچه و خیابان شده بوده با چتو آشنا می شود و چتو به او کمک می کند.

علیچو بالاخره تصویر بال های کنار اسکله را که قبلا دیده بوده را به یاد می آورد و آدرسش را پیدا می کند اما وقتی به خود می آید کسی دور و برش نیست و همه همراه یاماچ که حالش بد شده بوده به بیمارستان رفته اند.

وارتلو و ساواش همراه افرادشان در زندان هستند. ساواش با نفرت به او می گوید همین که آزاد بشود حساب او را خواهد رسید. شخص دیگری که در زندان است به وارتلو می گوید: «این ساواش از کورتولوش هاست.

"   سریال گودال قسمت صد و بیست و چهار 124Çukur Serial Part ۱۲۴ گودال ۶۳-۲یوجل به یاد می آورد که بعد از از دست دادن پدر و مادرش و وقتی اواره ی کوچه و خیابان شده بوده با چتو آشنا می شود و چتو به او کمک می کند"پشتش به داداشش آذر گرمه. ما ادریس بابا رو میشناسیم اون قوانین و مقررات حالیشه ولی اینا تو کار موادن و هرکاری از دستشون برمیاد. آذر ممکنه بلای جونتون بشه! » اما وارتلو ترسی ندارد!

یوجل، آکشین را که نیمه جان است را به همان اسکله که مادرش خود را به آب انداخته بوده می برد و او را دقیقا وسط دو بال نقاشی شده روی زمین می گذارد. همان موقع هم رمزی به او زنگ می زند و می گوید که کوچوالی ها در حال امدن به ان سمت هستند و یاماچ تنها در بیمارستان مانده است. رمزی سراغ یاماچ می رود و یاماچ با اینکه چشمانش باز است کاری نمی تواند بکند و رمزی او را به زیرزمین بیمارستان می برد.



جومالی و جلاسون، ادریس و علیچو و بقیه خود را به اسکله می رسانند. جومالی جلوتر از همه سراغ آکشین می رود و مدام او را صدا می زند و نوازشش می کند اما دیگر خیلی دیر شده است. او با چشمان اشک آلود به سمت جلاسون برمی گردد و جلاسون با گریه سراغ آکشین می رود و او را در آغوش می گیرد. ادریس و بقیه هم با غم زیادی این صحنه را تماشا می کنند و گریه می کنند. علیچو با ناباوری به این صحنه خیره می شود و به یاد می آورد او بوده که همه چیز را درمورد کوچوالی ها به یوجل گفته و پشت سر هم خودش را سرزنش می کند.

"ما ادریس بابا رو میشناسیم اون قوانین و مقررات حالیشه ولی اینا تو کار موادن و هرکاری از دستشون برمیاد"ساعتی گذشته و جلاسون قصد ندارد آکشین را رها کند. مکه جلو می رود تا او را ارام کند. کمی بعد جلاسون بلند می شود اسلحه اش را به سمت سرش می گیرد که مکه جلوی او را می گیرد. جلاسون با ناامیدی روی زمین می نشیند و فریادی از ته دل می کشد.

یوجل رو به یاماچ می گوید که انگشترش را پس بدهد.

یاماچ می گوید انگشتر را روی جنازه او خواهد گذاشت! یوجل می گوید :«نمیدونم تا کی میتونی طاقت بیاری و مرگ عزیزانت رو تماشا کنی ولی الان برو سراغ مامان و بابات و بغلشون کن تا فرصتشو از دست ندادی! »

وارتلو و ساواش و افرادشان از زندان آزاد می شوند. ساواش وارتلو را صدا می زند و به سمتش چاقو می گیرد و او را به گوشه ای می برد. مدد که این صحنه را دیده انها را تعقیب می کند و درست وقتی ساواش قصد چاقو زدن به وارتلو را دارد، مدد چاقوی خودش را به سمت وارتلو می اندازد و وارتلو، جلوی ساواش را می گیرد و با اینکه به راحتی می تواند ساواش را بکشد این کار را نمی کند و ساواش فرار می کند. همان موقع فرهاد رو به آن دو می گوید: «چون گوشیتون خاموش بوده به من پیام دادن. خبر خیلی بده! » و همراه هم به قبرستان می روند و وارتلو ناباورانه به این صحنه خیره می شود.

"آذر ممکنه بلای جونتون بشه! » اما وارتلو ترسی ندارد!یوجل، آکشین را که نیمه جان است را به همان اسکله که مادرش خود را به آب انداخته بوده می برد و او را دقیقا وسط دو بال نقاشی شده روی زمین می گذارد"

یاماچ از بیمارستان مرخص شده و از متین و کمال می پرسد که آکشین را پیدا کرده اند یا نه؟ متین با غم زیادی به او خیره می شود و بعد هم همگی به قبرستان می روند. یاماچ از دور به خاک سپردن آکشین را تماشا می کند و با غم زیادی به فکر فرو می رود.

یوجل وقتی نوجوان بوده، به گودال می رود و وقتی ادریس را در تشییع جنازه ای می بیند به سمتش اسلحه می گیرد تا انتقامش را بگیرد اما بچه ای در جمع او را می بیند و فریاد می زند که باعث می شود یوجل فرار کند و بقیه هم به دنبال او بیفتند. یوجل گوشه ای پنهان می شود و بعد به سمت افراد گودال می رود و وانمود می کند که کسی که دنبالش هستند از طرفی دیگر رفته است. آنها از او می خواهند تا خالکوبی اش را نشان بدهد و یوجل هم که از قبل خالکوبی را با جوهر کشیده بوده ان را نشان می دهد و قسر در می رود. کمی بعد چتو پیش یوجل می آید و از او می پرسد که بالاخره کاری که می خواسته را انجام داده یا نه؟ یوجل نوجوان می گوید: «نه.

چون ما اتحاد نداریم. درسته آدممون زیاده ولی ما به برادر احتیاج داریم. کسایی که هیچ وقت پشتمون رو خالی نکنن. » بعد هم علامت مخصوص بره های سیاه را با میله آهنی داغ کرده و روی انگشتش زده بود.

جلاسون بعد از مراسم تشییع جنازه، نرفته و کنار مزار اکشین نشسته است.

"همان موقع هم رمزی به او زنگ می زند و می گوید که کوچوالی ها در حال امدن به ان سمت هستند و یاماچ تنها در بیمارستان مانده است"او با آکشین درد دل می کند و از او می خواهد که بیدار شود. بعد هم مثل دیوانه ها خاک را کنار می زند که مکه جلویش را می گیرد.

کوچوالی ها حال خوشی ندارند و هرکس گوشه ای نشسته و گریه می کند. سلطان نای ایستادن ندارد و با گریه به ادریس می گوید: «تا الان هیچ وقت ازت نپرسیدم. ولی این کیه؟ چرا این کارو با ما میکنه.....

چرا؟ چرا؟ » ادریس او را در آغوش می گیرد و سعی می کند که آرامش کند.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت صد و بیست و پنج ۱۲۵ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت صد و بیست و سه ۱۲۳ Next Episode - Çukur Serial Part ۱۲۵ Previous Episode - Çukur Serial Part ۱۲۳

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
آفتاب - ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۲۳ خرداد ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۶ خرداد ۱۴۰۱