قسمت پنج سه سکه - اوچ کروش

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت پنج ۵۳ Gheroon - ۳ Sekkeh Serial Part ۵

اوچ کروش

۲ – ۳

افه برای پرس و جو و گرفتن اظهارات مردم به خانه ی کارتال می رود. اهالی محله در خانه این طرف و آن طرف می روند جوری که انگار یکی از اعضای خانواده هستند. افه در یکی از اتاقهای خانه لیلا را درحال آرایش کردن می بیند و درمورد او کنجکاوی می کند. لیلا می گوید:« دارم می رم سر کار...توی یه بار رقاصم.» افه لبخند می زند و می گوید:« آدرسشو بده که منم بیام تماشا.» ناگهان لیلا عصبانی می شود و به افه می گوید:« اگه این حرفو یه نفر دیگه مثلا یکی از همکلاسی های دانشگاهت می زد باور می کردی؟ باور می کردی که توی یه بار رقاصی می کنه؟ اما درمورد من زود باورت می شه.» افه منظور او را درک نمی کند و از رفتار لیلا تعجب می کند. او می پرسد:« خب پس شغلت چیه؟» لیلا جواب می دهد:« توی کادی کوی کار می کنم اگه خیلی کنجکاوی فردا بیا پیدام کن.»

افه گشتی در خانه ی کارتال می زند و در نهایت در حیاط خانه سر میز کنار نریمان و کارتال می نشیند و در مورد شبی که کارتال توسط قاتل زخمی شد سوال می کند.

"   سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت پنج ۵۳ Gheroon - ۳ Sekkeh Serial Part ۵ اوچ کروش۲ – ۳افه برای پرس و جو و گرفتن اظهارات مردم به خانه ی کارتال می رود"نریمان بی هوا می گوید که آن شب کارتال با ماشین مرساد از خانه خارج شده و این موضوع زود توجه افه را جلب می کند. وقتی افه می فهمد مرساد پسر یکی از مقتولان یعنی بابا صادق است بیشتر به قضیه مشکوک می شود و حدس می زند که قاتل می خواسته صاحب ماشین یعنی مرساد را بکشد و اشتباهی به کارتال حمله کرده است. او به کارتال می گوید:« احتمالا سوژه ی بعدی قاتل مرساده.» کارتال مرساد را به حیاط می آورد و به همراه افه قضیه را برای او توضیح می دهد. مرساد خودش هم از این موضوع جا می خورد و گریه اش می گیرد و می گوید هیچ وقت آزارش به کسی نرسیده است که حالا کسی بخواهد او را بکشد. کار فوری برای کارتال پیش می آید و او مجبور می شود از انجا برود و وظیفه ی محافظت از مرساد گردن افه می افتد.

افه که نمی تواند در محله بماند مرساد را به خانه ی خودش می برد. قاتل که همه جا مرساد را زیر نظر دارد آنها را تا خانه ی افه تعقیب می کند.

کارتال شبانه به محل قرار با دستیار نزیح یعنی آتیلا می رود و قسط اول بدهی اش را می پردازد. او از آتیلا می خواهد که به او اجازه ی ملاقات با نزیح را بدهد اما آتیلا قبول نمی کند و پول را برمی دارد و می رود. کارتال آتیلا را تعقیب می کند و بدون اینکه او را متوجه خودش کند پشت سرش وارد رستوران بزرگ و مجللی می شود. کارکنان رستوران در تدارک مراسم بزرگی هستند و در طبقه ی بالا نزیح در بالکن نشسته و به کارها نظارت می کند.

"افه در یکی از اتاقهای خانه لیلا را درحال آرایش کردن می بیند و درمورد او کنجکاوی می کند"کارتال پیش نزیح می رود تا با او حرف بزند اما قبل از اینکه بتواند حرفش را کامل بزند نزیح به افرادش دستور می دهد بی سر و صدا حساب او را برسند. در زیر زمین آن ساختمان، افراد نزیح کارتال را به شدت کتک می زنند. کارتال روی زمین می افتد و به نظر می رسد که برای مقابله با آنها کاری از دستش برنمی آید اما وقتی یکی از نگهبانها کولی بودن او را مسخره می کند و فحش می دهد کارتال یکدفعه متحول می شود و یک تنه همه ی نگهبانها را نقش برزمین می کند و چند نفر از آنها را می کشد و فرار می کند. وقتی کارتال پشت بوته های حیاط پنهان می شود اتفاقی حرفهای نزیح و دخترش را می شنود. دختر نزیح بهار به او می گوید:« من هرگز با اون آدمی که می گی ازدواج نمی کنم.» نزیح می گوید:« تا حالا هرکاری خواستی کردی.

گفتی می خوام برم خارج چون نتونستم مادرمو فراموش کنم اجازه دادم بری اما دیگه بسه. این بار باید به حرفم گوش بدی.» بهار از نفرتی که به پدرش دارد حرف می زند و اینکه حتی تحمل نگاه کردن به چهره ی او را هم ندارد. نزیح می گوید:« توی این دنیا فقط دو نفرن که می تونن با من اینجوری حرف بزنن. شاید بتونم به اون شلیک کنم اما به تو هرگز... این عروسی انجام می شه.

"نریمان بی هوا می گوید که آن شب کارتال با ماشین مرساد از خانه خارج شده و این موضوع زود توجه افه را جلب می کند"من به اون آدم قول دادم که تو با پسرش ازدواج کنی.» بهار می گوید که چنین اتفاقی نخواهد افتاد و اضافه می کند:« ولی اگه من می خواستم به کسی شلیک کنم بی شک اون آدم تو بودی.» وقتی بهار سوار ماشینش می شود تا از آنجا برود کارتال از صندلی عقب سرش را بلند می کند و او را می گیرد. بهار شروع به داد و فریاد می کند و از کارتال می خواهد که کاری با او نداشته باشد. کارتال هم سعی می کند به او بفهماند که قصد بدی ندارد وقتی بهار آرام می شود کارتال به او می گوید:« حرفای تو وبابات رو شنیدم اگه واقعا توی تصمیمت جدی هستی بدون که منم مجبورم برای نجات دادن خودم از شر بابات راحت بشم. می تونیم با هم همکاری کنیم. آدرسمو برات می ذارم.» کارتال بعد از دادن پیشنهاد همکاری از ماشین او پیاده می شود و می رود.

افه در خانه، مادرش را درحال نظافت می بیند.

مادرش حال او را می پرسد و مرگ هالیت را تسلیت می گوید. افه درحین درددل به مادرش خبرمی دهد که از کار اخراج شده و مادرش شوکه و نگران می شود و می گوید:« می خوای به بابات بگم کاری برات بکنه؟» افه عصبانی می شود و می گوید:« هرگز چنین کاری نکن. نمی خوام درمورد من با اون آدم حرف بزنی.» با اینحال مادر افه وقتی به خانه ی خودش برمی گردد با کمی ترس به همسرش می گوید:« یه چیزی درمورد افه می خواستم بگم.»

افه به بار محل کار لیلا می رود و او را پشت پیشخوان پیدا می کند. لیلا برای افه مشروب می ریزد و افه می گوید:« می خورم به این شرط که به سوالام جواب بدی.» لیلا می گوید:« حدس می زدم برای آشنایی درست و حسابی نیومدی و فقط اومدی سوالاتو بپرسی.» افه می گوید:« تو می خواستی من فقط بخاطر تو اومده باشم نه؟» لیلا با لبخند می گوید:« اگه می خواستم نمی تونستی طاقت بیاری...حالا سوالتو بپرس، مشروبتو بخور و برو.» افه درحالی که می نوشد از او سوالاتی درمورد محله و کارتال می پرسد. در این بین یکی از مشتری های بار به لیلا تعرض می کند و لیلا سینی را به صورت او می کوبد.

"وقتی افه می فهمد مرساد پسر یکی از مقتولان یعنی بابا صادق است بیشتر به قضیه مشکوک می شود و حدس می زند که قاتل می خواسته صاحب ماشین یعنی مرساد را بکشد و اشتباهی به کارتال حمله کرده است"مشتری دستش را برای زدن لیلا بالا می برد که ناگهان افه سر می رسد و دست او را می گیرد و در گوشش چیزی می گوید. مشتری مودبانه از لیلا معذرت خواهی می کند و می رود.

قسمت بعدی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت شش ۶ قسمت قبلی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت چهار ۴ Next Episode - ۳ Gheroon - ۳ Sekkeh Serial Part ۶ Previous Episode - ۳ Gheroon - ۳ Sekkeh Serial Part ۴

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۰ خرداد ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱ شهریور ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
آفتاب - ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۱ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱