«دامگستران یا انتقامخواهان مزدک»: لایحه ای در رد یک اتهام سرقت ادبی
از جمله مدارک موجود در آرشیو عبدالحسین صنعتیزاده (۱۲۷۴ـ۱۳۵۲) دستنویس یکی از رمانهای تاریخیِ اوست به نام «سلحشور» (۱۳۱۲).[۱] در صفحه اول این دستنویس سال آغاز نگارش این رمان ۱۳۱۰ هجری شمسی ذکر شده و در صفحه دوم به خط صنعتیزاده چنین آمده است: «به طور اتفاق اگر این کتاب به دست شما ای آقای معظم افتاد مسبوق باشید که نویسنده و صاحب این کتاب صنعتیزاده کرمانی مقیم در خیابان ناصریه طهران است و به او رد کنید زیرا این نسخه اصل و پاکنویس نشده کتاب است و برای دیگری فایدهای ندارد و از این بابت به هر قسم حقالزحمه که شما راضی شوید شما را راضی خواهم نمود. صنعتیزاده».[۲] این اشاره گرچه در وهله اول غیرمنتظره جلوه میکند اما وقتی آن را با این آگاهی بخوانیم که صنعتیزاده به سرقت ادبی متهم شده بود، آنگاه این اقدام را به حسابِ دفاع او از حیثیتِ ادبی با وسواس بر حفظ اصلِ اسنادِ نویسندگیاش میگذاریم.
زندگی ادبی عبدالحسین صنعتیزاده در زیر سایه یک اتهام ادبی گذشت، هرچند برخلاف انتظار این اتهام پویایی ادبی او را از بین نبرد. اتهام این است که رمانهای تاریخی صنعتیزاده، خاصه کل کتاب «دامگستران یا انتقامخواهان مزدک» یا بخش هایی از آن (جلد اول منتشر شده به سال ۱۲۹۹ در بمبئی، جلد دوم منتشر شده به سال ۱۳۰۴ در مطبعه مجلس در تهران)، نه به قلم خود او که به خامهی میرزا آقاخان کرمانی است. در اوایل دهه اول قرن حاضر این اتهام به عبدالحسین صنعتیزاده وارد شد، و او در رد آن و به جهت اثبات توانایی نویسندگی خود به نگارش رمانهای متعدد و نیز روزنامهنگاری اقدام کرد.[۳] این اتهام به دفعات در کتابهای تاریخ ادبیات و حتی در مداخل برخی فرهنگنامهها و دایرهالمعارفها تکرار شده است[۴] اما دربارۀ تاریخ شکلگیری این اتهام، و بررسی و تحلیلِ دلایلِ طرفینِ دعوی پژوهش مستقلی در دست نداریم.
رمان «دامگستران یا انتقامخواهان مزدک» به عنوان یکی از نخستین رمانهای تاریخی فارسی، اهمیت درجه اول دارد، و به این جهت، بررسیِ این اتهام سرقت ادبی، یکی از مهمترین مباحثِ تاریخ ادبیات معاصر فارسی ست. در نوشتۀ حاضر این ماجرا بررسی میشود و با بهرهگیری از شواهد تاریخی، سبکی و محتوایی دلایل چندی برای تبرئه عبدالحسین صنعتیزاده ارائه خواهد شد.
در ابتدا بایستی گفت که آنچه در زیر خواهد آمد کوشش در نقد استدلالهای تاریخی و تحلیلی در زمینه «سرقت ادبی» صنعتیزاده از میرزا آقاخان کرمانی ست.
"و در نتیجه این یادداشت بین «الهام» گرفتن، «اقتباس» یا «تاثیرپذیری» از یک نویسنده و «سرقت ادبی» از او تفاوت ماهوی و اساسی قایل است"و در نتیجه این یادداشت بین «الهام» گرفتن، «اقتباس» یا «تاثیرپذیری» از یک نویسنده و «سرقت ادبی» از او تفاوت ماهوی و اساسی قایل است. تاثیرپذیری یک نویسنده از نویسنده دیگر امری ست بسیار متداول و البته نه از منظر ادبی، نه حقوقی و اخلاقی غیرمجاز شمرده نمیشود. فرض «سرقت ادبی» اما بر این استوار است که نویسندهای بخشی از اثرِ نویسندۀ دیگر یا کلیتِ آن را به نام خود منتشر کرده است. اگر صرفا استدلال برخی محققین به تاثیرپذیری صنعتیزاده از میرزا آقاخان کرمانی محدود بود ضرورتی برای نگارش این مقاله وجود نداشت چرا که صنعتیزاده خود اولا در فصل بیست و هفتم از جلد دوم کتاب «دامگستران» از میرزا آقاخان کرمانی به عنوان «دانشمند کرمانی» یاد کرده و به تحلیل تاریخی او از «مزدک» اشاره میکند، آنجا که به نقل دیدگاه میرزا آقاخان پرداخته، مینویسد به اعتقاد او مزدک تنها کسی بود که در اواخر سلطنت ساسانیان از نتایج محیط مسموم و پر از خرافاتی که «موبد و دستور»های زرتشتی ایجاد کرده بودند بیم داشت و «برای نجات نوع بشر از چنگ این ظاهرسازان و خداوندان تحمیلی قیام کرد». غیر از این اشاره مستقیم در خود رمان، صنعتیزاده در بخشهای متعددی از خودزندگی نامهاش («روزگاری که گذشت» انتشارات ابنسینا، ۱۳۴۶) اذعان دارد که در شناختش از تجدد ادبی، از طرز و سبک نگارش و تفکر میرزا آقاخان کرمانی تأثیر پذیرفته ست (بنگرید فصل هشتم کتاب «روزگاری که گذشت»).
شواهد تاریخی همچنین آشنایی نسبتا وسیع صنعتیزاده از رسالههای میرزا آقاخان را نشان میدهد، تا آنجا که صنعتیزاده حتی دورهای از نوجوانی خود را به همکاری در کتابت برخی رسائل خطی میرزا آقاخان به قصد ارسال برای ادوارد براون گذارنده، موضوعی که در ادامه بیشتر به آن خواهم پرداخت.
باری، نگارنده تأثیرِ جنبههایی از اندیشۀ میرزا آقاخان را بر صنعتیزاده انکار نمیکند، بلکه بر آن است که اولا نظراتی که رمان «دامگستران» را یک «سرقت ادبی» معرفی کردهاند رد کند، و در ثانی نشان دهد صنعتیزاده گرچه از اندیشههای میرزا آقاخان درباره دلایل انقراض سلسله ساسانی و نقش مزدکیان در آن تاثیراتی گرفته است اما در نهایت رویکرد سیاسی، زبان، سبک و شیوه داستاننویسی صنعتیزاده با تفکر ادبی، زبان و برنامه های سیاسیِ میرزا آقاخان تفاوت ماهوی چشمگیر دارد.
سابقه اتهام سرقت ادبی در خصوص کتاب «دامگستران»:
اتهام سرقت ادبی کتاب «دامگستران» نخستین بار در حوالی سال هزار و سیصد و پنج هجری شمسی (یعنی شش سال بعد از انتشار جلد اول کتاب «دامگستران یا انتقام خواهان مزدک») توسط روزنامهنگاری با نام جلالالدین الحسینی مدیر روزنامه «آیینه جنوب» (منتشره در کرمان) در این جریده مطرح شد. جلالالدین الحسینی مدعی شد که پدر عبدالحسین صنعتیزاده، حاج علی اکبر (۱۲۳۸ـ۱۳۱۸)، پس از آنکه مدتی را در اسلامبول و در معاشرت با میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و سیدجمالالدین اسدآبادی سپری کرده بود، پیش از بازگشت به ایران کتابهایی از میرزا آقاخان را به امانت به کرمان آورده و بعدها پسرش آنها را به نام خود چاپ و منتشر کرده است. با وجود آنکه این اتهام نخستین بار در سالهای آغازین قرن چهاردهم مکتوب شد اما مهمترین سال در فراگیر شدن آن را باید سال هزار و سیصد و چهل و شش شمسی دانست؛ سالی که فریدون آدمیت کتاب «اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی» را منتشر کرد و در آن به این ادعا شهرت عام بخشید.
الف: فریدون آدمیت: فراگیرسازی یک اتهام ادبی
در پایان فصل «آثار میرزا آقاخان کرمانی»، آدمیت پس از اشاره و معرفی اجمالی آثار میرزا آقاخان چنین مینویسد:
گذشته از آثار مزبور از برخی سرشناسان کرمان که از احوال میرزا آقاخان اطلاع داشته اند (از جمله محمود دبستانی کرمانی)[۵] به تواتر شنیده شده که میرزا آقاخان چند داستان تاریخی به صورت رمان فرنگی درباره مزدک، مانی، نادرشاه و شاه سلطان حسین نوشته بوده است.[۶] درست نمیدانم این کتابها (اگر او نوشته) چه شده است. میدانیم نسبت به زندگانی آن کسان از نظر تاثیر مثبت یا منفی که در تاریخ ایران کردهاند توجه خاص داشته است. اما نکته باریک اینکه میرزا آقاخان برافتادن دولت ساسانی را به «انتقام» تاریخی تعبیر میکند و کشت و کشتار مزدکیان را از علل عمده تباهی سلسله ساسانی میشمارد.
"تاثیرپذیری یک نویسنده از نویسنده دیگر امری ست بسیار متداول و البته نه از منظر ادبی، نه حقوقی و اخلاقی غیرمجاز شمرده نمیشود"میان این وجهه نظر تاریخی و موضوع جلد اول رمان دام گستران یا انتقام خواهان مزدک (که به نام میرزا عبدالحسین صنعتیزاده کرمانی در بمبئی به سال ۱۲۹۹ شمسی انتشار یافته است) همسانی غریبی هست – و عنوان «جنایت عظیم: مرگ مدنیت» که در رمان مزبور سرفصل داستان سقوط ساسانیان است از تعبیرات خاص میرزا آقاخان میباشد. ممکن است فرض کرد که صنعتیزاده از میرزا آقاخان الهام گرفته است. نکته عمده دیگر اینجاست که نویسنده دامگستران در مقدمه جلد اول آن مینویسد: در «سال چهاردهم زندگانی خود به تصنیف و تالیف این کتاب پرداخته بودم تا اینکه در این سال اقدام به طبع آن نموده، و برای ارائه افکار جوانی و داشتن یادگاری از دوره صباوت از اصلاح و انشا و مطالب آن صرف نظر نموده…»[۷] عینا تقدیم میدارد. اما در واقع سبک نگارش و مهمتر از آن اندیشهای که در آن رمان پرورانده شده است، کار بچه چهارده ساله نمیتواند باشد مگر از نوابغ روزگار باشد. میرزا آقاخان هم در چهارده سالگی توانایی پرداختن چنین اثری را نداشته است.
آدمیت در ادامه در پانویسی در پی پایان این پاراگراف چنین مینویسد:
تفصیل مطلب ظاهرا این بوده است: میرزا علی اکبر کرمانی در اسلامبول خدمت میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی را میکرده و معتمد بوده است.
پس از دستگیری و اعدام آنان قسمتی از کتابها و نوشتههایشان در اختیار میرزا علی اکبر باقی میماند.[۸] سپس از اسلامبول به کرمان بازگشت؛ او آدم عامی اما نیک نفسی بود و در کرمان یتیمخانهای برپا کرد. پس از مرگش[۹] آن نوشتهها به پسرش میرزا عبدالحسین صنعتیزاده میرسد. ماخذ اطلاعات ما تا اینجا قول محمود دبستانی کرمانی است به یکی از دانشمندان درجه اول ایران که در نقل هر روایتی دقت را به حد کمال و حتی وسواس میرساند. بنا بر تحقیقی که کردیم معلوم شد که قسمتی از آن نوشتهها و بعضی نامههای میرزا آقاخان هنوز در تصرف عبدالحسین صنعتیزاده می باشد از جمله نسخه اصلی کتاب رضوان به خط مولف. آن را برای انتشار چندین سال پیش به موسسه انتشارات علمی ارائه داده بود.
"فرض «سرقت ادبی» اما بر این استوار است که نویسندهای بخشی از اثرِ نویسندۀ دیگر یا کلیتِ آن را به نام خود منتشر کرده است"اطلاع دیگری که کسب کردیم راجع به رمان تاریخی «مانی نقاش» است. از ناشر آن تحقیق شد معلوم گردید که خط و کاغذ نسخهای را که صنعتیزاده برای چاپ عرضه داشته بوده خیلی کهنهتر از زمان او بوده و سالیانی پیش نوشته شده بوده است. به علاوه در صفحه آخر کتاب جای اسمی تراشیدگی داشته و نام «صنعتیزاده» با خط تازهای متفاوت با خط متن آن نسخه ثبت شده بود. از طرف ناشر تذکراتی هم به صنعتیزاده داده شده بود. آنچه گفتیم صرفا نقل اقوال بود با ذکر مآخذ و از روی نهایت دقت که شیوه کار ماست.
(آدمیت، چاپ دوم ۱۳۵۷، ص.۶۹ )
در همان سال هزار و سیصد و چهل و شش، صنعتیزاده آخرین اثر خود، خودزندگینامه «روزگاری که گذشت» (۱۳۴۶ نشر ابنسینا) را منتشر ساخت. ظاهرا نه آدمیت از انتشار کتاب صنعتیزاده مطلع بوده و نه صنعتیزاده از کتاب آدمیت چرا که هیچیک درباره کتاب دیگر در این آثار مطلبی ننوشتهاند. یک سال بعد اما، صنعتیزاده در یادداشتی با عنوان «نامه نویسنده دامگستران» (منتشر شده در «راهنمای کتاب») به طور مشخص به ادعاهای آدمیت پاسخ داد.
در کتاب «روزگاری که گذشت» عبدالحسین صنعتیزاده به نقل از پدرش مینویسد که پس از مدتی که پدرش، حاج علی اکبر، در اسلامبول در حلقه میرزا آقاخان و سید جمالالدین اسدآبادی میگذراند قصد بازگشت به وطن میکند. پیش از آمدن او به ایران، میرزا آقاخان او را صدا زده از وی میخواهد ماموریتی برایش انجام دهد. در آن دوران با قدرت گرفتن سیاسی «مجمع آدمیت» و همراه شدن این مجمع با حلقه «اتحاد اسلام»، دولت ایران در پستخانهها از توزیع مراسلات و جراید و مجلاتی که از طرف حلقه اسلامبول برای «بیداری هموطنان» میفرستادند جلوگیری میکرده است.
"میدانیم نسبت به زندگانی آن کسان از نظر تاثیر مثبت یا منفی که در تاریخ ایران کردهاند توجه خاص داشته است"لذا میرزا آقاخان از حاج علی اکبر میخواهد که مراسلات و مکاتیبی (احتمالا شامل ماهنامه «قانون» و نوشتجات دیگر) را که در یک بسته به او داده میشود به طهران و به نزد شیخ هادی نجمآبادی برساند. جریان از این قرار است که حاج علی اکبر به سبب عارضه بیماری کر شده بود و این وضعیت باعث میشد مامورین گمرکی شک چندانی به او نکنند. بنا به این روایت میرزا آقاخان تنها یک بسته به حاج علی اکبر میسپرد که او نیز در بدو ورود به تهران به شیخ هادی نجمآبادی تحویل میدهد.[۱۰]
عبدالحسین صنعتیزادهغیر از اشاره فوق به نقش پدرش در حمل بستهای از اسلامبول به طهران، در فصل سی و یکم این خودزندگی نامه، صنعتیزاده به شرح اجمالی بازگشتش به کرمان پس از قریب پنج سال زندگی در تهران و کوشش ناموفقش برای ورود به مجلس شورای ملی میپردازد. او که به تازگی با قمرتاج دولتآبادی ازدواج کرده است وقتی که به کرمان میرسد به نقل یک گفتگو با پدرش حاج علی اکبر میپردازد که در آن پدر به او چنین میگوید: «به چه حق و انصاف باید سید مرآت جنوب[۱۱] به واسطه آنکه سی تومان از من میخواسته و ندادهام در روزنامهاش به من تهمت و افترا بزند، بنویسد چندین صد هزار تومان از دارالایتام استفاده کرده یا بنویسد کتابهای میرزا آقاخان را از اسلامبول به کرمان آورده و تحویل پسرش داده که چاپ و انتشار دهد». صنعتیزاده در ادامه مینویسد: «پرسیدم، شما در مقابل این اراجیف چه کردید؟» حاج علی اکبر پاسخ میدهد: «من به او نامهای نوشتم که هر کس میتواند بیاید دفتر خرج و دخل دارالایتام را رسیدگی کند، یا زمینهای واگذاری دولت را ببیند که آیا در تصرف من است یا دارالایتام و همچنین درباره نوشتجات خیالی میرزا آقاخان هم اشتباه کردید! من دو سال قبل از گرفتاری میرزا آقاخان و رفقایش از اسلامبول به ایران عزیمت کردهام و میتوانید تذکرهای را که قونسولگری ایران در اسلامبول در تاریخ ۲۳ ژوین ۱۸۹۴ مطابق ذیقعده ۱۳۱۱ صادر کرده ببینید» (صنعتیزاده، ۱۳۴۶، ص.
۳۰۹). صنعتیزاده در صفحات بعد عینا عکس تذکرهنامه را به همراه ترجمه آن در کتابش منتشر میکند که ادعای فوق را تصدیق میکنند (صنعتیزاده، ۱۳۴۶، ص. ۳۱۰ـ۳۱۱).
این نوشتهی صنعتیزاده مشخصا نشان میدهد که سابقه اتهام سرقت ادبی به یادداشتی از جلالالدین الحسینی در روزنامه «آیینه جنوب» (آغاز انتشار ۱۳۰۵ شمسی) بازمیگردد. جلالالدین الحسینی در طول حیات خود چهار روزنامه را مدیریت کرد. ابتدا روزنامه «مرآت جنوب» را در ۱۲۸۹ هجری شمسی با چاپ سنگی در کرمان منتشر کرد که تا اوایل جمادیالاول سال ۱۳۳۰ منتشر و پس از آن توقیف شد.
"اما نکته باریک اینکه میرزا آقاخان برافتادن دولت ساسانی را به «انتقام» تاریخی تعبیر میکند و کشت و کشتار مزدکیان را از علل عمده تباهی سلسله ساسانی میشمارد"دلیل توقیف این روزنامه را روزنامه «دهقان» به مدیریت احمد بهمنیار در شماره ۱۷ مورخ ۲۱ صفر ۱۳۳۰ هجری قمری چنین مینویسد:
چون آقای سید نصراله موید الاشراف مدیر مرآت جنوب به واسطه درج بعضی لوایح و مقالات مغرضانه و رسم تصویرها و کاریکاتورهای غیرمنصفانه در روزنامه خود همواره موجب توهین نسبت به محترمین و ادارات دولتی و مدارس میشدند. چون حال ایشان معلوم نبود اغلب اهمیتی به نگارشات ایشان داده نمیشد تا اینکه در یکی از نمرات روزنامه نسبت به آقای شوکت الوزاره رییس پستخانه توهین وارده آورده و نسبتهای خلاف واقع به ایشان داد. جناب ایشان متحمل این بیاحترامی نشده و به محض ورود ایالت جلیله حضور ایشان متظلم شدند. حضرت اقدس والا رجوع به عدلیه نمودند. موید الاشراف در عدلیه متعهد شد تا ده روز دیگر از عهده اثبات آنچه نوشته برآید و چون در این مدت از عهده برنیامد لذا از طرف عدلیه محکوم به دادن سیصد تومان مجانی و حبس یک ساله و توقف روزنامه شد.
فعلا محبوس است. روزنامه دهقان در پایان از روسای عدلیه تقاضای تجدید نظر و تخفیف در مجازات وی را نموده است (اسماعیل رزم آسا، ۱۳۶۷، ص ۲۷).
بعد از توقیف روزنامه فوق، جلالالحسینی روزنامه ثاقب را در ۱۶ جمادی الاول ۱۳۳۰ قمری تا جمادی الاول ۱۳۳۱ منتشر نمود (رزمآسا، ۱۳۶۷، ص۱۱۱).
در سال ۱۳۴۷، صنعتیزاده درصدد پاسخ به ادعاهای فریدون آدمیت برمیآید. وی در یادداشتی با عنوان «نامه نویسنده دامگستران» در مجله «راهنمای کتاب» پس از نقل عین استدلال آدمیت، ابتدا به تذکرهای که قونسولگری ایران صادر کرده و پیش از این در کتاب «روزگاری که گذشت» هم آورده بود اشاره میکند و عکس آن را در اینجا نیز عینا منتشر میسازد. در ثانی به نشان دادن اشتباهات تاریخی و سستیهای استدلالی آدمیت میپردازد. به درستی اشاره میکند که پدر ایشان، حاج علی اکبر، به سال ۱۳۱۸ درگذشته است و در نتیجه نشان میدهد برخلاف ادعای آدمیت مبنی بر این که حاج علی اکبر پیش از انتشار «دامگستران یا انتقامخواهان مزدک» فوت کرده بود در واقع ایشان تا قریب بیست سال بعد نیز در قید حیات بودهاند و البته این مساله با تواریخ مضبوط بر سنگ قبر حاج علیاکبر که در محل پرورشگاهی که در کرمان تاسیس کرده مدفون است تایید میشود.
"اما در واقع سبک نگارش و مهمتر از آن اندیشهای که در آن رمان پرورانده شده است، کار بچه چهارده ساله نمیتواند باشد مگر از نوابغ روزگار باشد"در مورد تصاحب نسخ خطی از میرزا آقاخان کرمانی، عبدالحسین تصاحب نسخهای از «رضوان» را منکر میشود هرچند به یاد میآورد که چنین نسخهای را یک بار در دورهای که در خیابان ناصریه تهران تجارتخانه داشته یک «جوان کلاهدوز که در خیابان باب همایون» سکونت داشت و «از بستگان درباریان قاجاریه» بود به او ارائه کرده است. ولی او آن را نخریده و بعدا مطلع شده است آقای محمد علی خیام که در همان راسته کتابفروشی داشته است آن را خریده و پس از چندی به آقای حسین ثقفی فرزند آقای اعلمالدوله فروخته است. البته صنعتیزاده تایید میکند که یک نسخه خطی از میرزا آقاخان کرمانی را در تصاحب دارد که آن هم نسخه «انشاءالله ماشاءالله» است که وی آن را بیست سال قبل از همسر میرزا یحیی دولتآبادی خریده است.[۱۲]
استدلال بعدی صنعتیزاده این است که با وجود آنکه آدمیت در ابتدای کتابش منبع اصلی احوال خانوادگی و سابقه تحصیلی میرزا آقاخان را شرح حال میرزا به قلم شیخ محمد افضلالملک (برادر شیخ احمد روحی) در مقدمه کتاب «هشت بهشت» و نیز مقاله محمود دبستانی کرمانی در شهریور ۱۳۲۸ در مجله یغما ذکر کرده است چگونه است که هیچ یک از این دو در مکتوب خود اشارهای به وجود «چهار» رمان مکتوب از میرزا آقاخان نکردهاند. صنعتیزاده در دفاع از خود همچنین به درستی اشاره میکند که نه ادوارد براون و نه کلمان هوار که اولی با شیخ احمد روحی مکاتبه داشته (و امروز بخشی از این مکاتبات در دسترس است) و دومی نزد میرزا آقاخان معلومات شرقی آموخته است به وجود یا حتی اقدام یا نیت میرزا آقاخان به نگارش یک رمان به سبک غربی اشاره نداشتهاند. استدلال سوم صنعتیزاده برای اثبات خیالی بودن وجود چنین رمانهایی این است که در هیچ یک از نامههای میرزا آقاخان کرمانی به ملکمخان نیز که در آرشیو ملکم خان در پاریس نگهداری میشدند، و بنا به این یادداشت صنعتیزاده نیز آنها را در همانجا بررسی کرده بوده، میرزا آقاخان کرمانی اشارهای به نگارش این کتابها نکرده است.
در تایید این استدلال صنعتیزاده بایستی گفت که کاملترین مجموعه اسناد مرتبط با میرزا آقاخان کرمانی در دسترس آقای آدمیت بوده است، و او رسائل میرزا آقاخان، نامههایی شخصی میرزا آقاخان به ملکمخان (که در آرشیو ملکمخان در بیبلیوتک دو پاریس نگهداری میشود) و نیز نامههایی از میرزا آقاخان به کرمان به قصد خویشاوندانش (که از طریق علی روحی در اختیار آدمیت گذارده شده) دسترسی داشتهاند. در نتیجهی بررسی همین نامههای شخصی به ملکمخان است که برای مثال آدمیت به درستی اشاره میکند که دو تا از آخرین نوشتههای میرزا آقاخان کرمانی با عنوان «در تکالیف ملت» و دیگری «تاریخ قاجاریه و سبب ترقی و تنزل دولت و ملت ایران» (هر دو نوشته شده به سال ۱۸۹۳) یافت نشدهاند. این در حالی ست که میرزا آقاخان در نامهای به ملکمخان نوشته است که از این دو، رسالهی «در تکالیف ملت» به اتمام نیز رسیده و تا دو روز دیگر آن را برای ملکمخان خواهد فرستاد. غیر از این، امروز با گذر بیش از پنجاه سال از انتشار کتاب آدمیت و در اختیار داشتن برخی اسناد دیگر، منجمله برخی مکاتبات میرزا آقاخان با قبرس و یا اصل مکاتبات شیخ احمد روحی با ادوارد براون، آیا عجیب نیست که در هیچ جا میرزا آقاخان کرمانی یا همراهش شیخ احمد حتی به تصنیفِ یک داستان تاریخی به صورت رمان فرنگی اشاره نکردهاند؟
در نهایت صنعتیزاده در رد استناد آدمیت به سرفصل مربوط به فصل سیام جلد دوم کتاب «دامگستران» که با عنوان «جنایت عظیم: مرگ مدنیت» (صفحه ۹۰) در کتاب منتشر شده و آدمیت وجود این سرفصل را که از ترکیبات خاص میرزا آقاخان است جزو استدلالهای قوی خود میداند اشاره میکند که سرفصل فوق را او نگذاشته بوده، بلکه «در موقع تصحیح در چاپخانه آقای مینوی سرفصلهایی که بنده نوشته بودم نپسندیدند و این سرفصلها را ایشان به سلیقه خودشان نوشتند» (ص. ۱۰۹، جلد یازدهم، راهنمای کتاب، ۱۳۴۷).[۱۳]
متاسفانه فریدون آدمیت دیگر در صدد دفاع از ادعای خود یا رد استدلالهای متعدد صنعتیزاده برنیامد و بدون هرگونه پاسخی به استدلالهای محکم فوق عین مطلب چاپ اول کتاب «اندیشهها میرزا آقاخان کرمانی» را در چاپ دوم آن در سال ۱۳۵۷ نیز آورد.
ب: باستانی پاریزی: احتیاط مشکوک
یک سال بعد از انتشار دو کتاب «اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی» و «روزگاری که گذشت»، باستانی پاریزی مقالهای با عنوان «سخنی چند پیرامون اندیشههای میرزا آقاخان و روزگاری که گذشت» را در شماره ۵۶ در مرداد ماه ۱۳۴۷ مجله وحید منتشر کرد.
"ماخذ اطلاعات ما تا اینجا قول محمود دبستانی کرمانی است به یکی از دانشمندان درجه اول ایران که در نقل هر روایتی دقت را به حد کمال و حتی وسواس میرساند"او در این مقاله اشارهای نیز به ادعای دکتر آدمیت (به نقل از دبستانی کرمانی) بر سرقت ادبی صنعتیزاده از میرزا آقاخان کرده است و در زیرنویس چنین مینویسد: «من نمیتوانم به این صراحت در این باب اظهار عقیده کنم، اما گمان کنم اگر هم کتابهای دامگستران و رستم در قرن ۲۲ وغیر آن را بر آثار آقاخان بیفزاییم چیزی بر مقام او نیفزودهایم» (باستانی پاریزی، ۱۳۴۷، ص. ۷۸۰). باستانی همین مقاله را بیست سال بعد در شماره ۶۵ مجله بخارا (ویژهنامه فریدون آدمیت) که در اردیبهشت ۱۳۶۷ منتشر شد، با مقداری ویرایش و افزوده تحت عنوان «آدمیت و میرزا آقا خان کرمانی» بازچاپ کرد.[۱۴] در این ویرایش و بازچاپ، باستانی پاریزی در زیرنویسی در ابتدای مقاله چنین مینویسد: «این مقاله را در معرفی کتاب آدمیت، در مجله وحید به چاپ رساندهام. آدمیت در آن کتاب اظهار داشته بود که کتابهای صنعتیزاده از میرزا آقاخان بردسیری است – حرفی که من با احتیاط تمام، از کنار آن رد میشوم». هرچند در ادامه این مقاله همان زیرنویس سال ۱۳۴۷ خود در مجله وحید را این بار با کمی تغییر میآورد، و به آن این جمله را میافزاید: « صنعتیزاده هم نویسندهی خوبی ست.
علاوه بر آن درین کتاب صحبت از موتورسیکلت جانکاس است که در زمان میرزا آقاخان بعید مینماید کاربردی داشته بوده است. رمان رستم یکی از بهترین رمانهای ایرانی است و آدم را به یاد نوشتههای ویلز میاندازد». همانطور که از این نقلها بر میآید باستانی پاریزی از کنار ادعای سرقت ادبی «دامگستران» با احتیاطی که به نظر معنای تایید ضمنی میدهد عبور میکند ولی ادعای سرقت ادبی کتاب «رستم در قرن بیست و دوم» (منتشره در کتابخانه شرق ۱۳۱۳) را رد میکند. این در حالی ست که اساسا این عنوان از آثار صنعتیزاده که یک اثر علمیتخیلی بوده و جزو رمانهای تاریخی صنعتیزاده نیست مشمولِ در ادعای اولیه آدمیت نبوده است. به عبارت سادهتر باستانیپاریزی در این زیرنویسها ادعای سرقت ادبی را به کتابی دیگر نیز تسری میدهد و بعد از احتیاط در نظر دادن درباره اولی، کتاب دوم را از ادعای سرقت مبرا میکند!
باستانی پاریزی یک بار دیگر نیز در مقاله «تا جایی که بیل خور دارد پاپیل کن» که او برای ویژهنامه همایون صنعتیزاده، پسر عبدالحسین صنعتیزاده (مجله بخارا، شماره ۷۲و ۷۳، سال ۱۳۸۸) نوشته است؛ درباره این ادعای سرقت ادبی اظهار نظر میکند.
در آنجا باستانی با تفصیل بیشتری به این موضوع میپردازد و چنین مینویسد:
وقتی حاجی به کرمان رسید اول کاری که کرد به بردسیر (۱۴ فرسخی کرمان) پیغام به بهادرالملک رساند که حامل چیزهایی از طرف برادرش میرزا آقاخان است.
"بنا بر تحقیقی که کردیم معلوم شد که قسمتی از آن نوشتهها و بعضی نامههای میرزا آقاخان هنوز در تصرف عبدالحسین صنعتیزاده می باشد از جمله نسخه اصلی کتاب رضوان به خط مولف"اما بهادرالملک که از برادر سخت خشمگین بود بهدلیل اینکه داماد صبح ازل شده است، و در این مورد خصوصا مادرش سخت آزردهخاطر بود و شیر خود را بر پسر حرام کرده بود، جواب داد که میرزاآقاخان برادر من نیست، و از قبول نامه و اشیاء ارسالی خودداری کرد. این را هم عرض کنم که خانواده او از متعینین و مالکان قدیمی بردسیر بودند و املاک بسیار داشتند – و بههمین سبب میرزاآقاخان از ارث هم محروم شده بود.
همین نکته باعث شد که مرحوم دکتر آدمیت بهنقل از دبستانی کرمانی (مرحوم درگاهی که من هم او را زیارت کرده بودم و دخترش هم شاگرد من بود؛ مرحوم دبستانی سالها وکیل مجلس بود) یک جا نوشته است که پس از اعدام میرزاآقاخان، قسمتی از کتابها و نوشتههایشان در اختیار میرزاعلیاکبر کر باقی ماند… و از آن جمله رمان دامگستران یا انتقامخواهان مزدک بود – که [بعدها] بهنام میرزا عبدالحسین صنعتیزاده کرمانی، در بمبئی، بهسال ۱۲۹۹ش/۱۹۲۱م. انتشار یافته است».
این نکته را یک روز مرحوم مجتبی مینوی که روزهای جمعه در منزل خود مینشست و دوستان با او دیدار میکردند نیز به زبان آورد. آن روز مرحوم مجدالعلی بوستان هم حضور داشت. و بعضی این مطلب را به همه کارهای صنعتیزاده تسری دادند.
مرحوم مینوی در این مورد اشاره بهمن هم کرد که چه میگویم؟ عرض کردم: «این ظن نباید قریب بهیقین باشد و من اصولا به این سادگی حاضر نیستم لااقل کتابی بسیار دلپذیر، مثل رستم در قرن بیست و دوم این نویسنده توانا و مبتکر کرمانی، عبدالحسین صنعتیزاده، را بهدیگری نسبت دهم، ولو آنکه نفر دوم کرمانی باشد». مینوی گفت: «ما شنیدهایم، و شما چه دلیلی بر رد آن دارید»؟ من گفتم: «دلیل ساده من این است که در کتاب رستم در قرن بیست و دوم، وقتی هواپیمائی در آسمان پیدا میشود رستم برای ترساندن حاضرین میگوید: این همان سیمرغ است که برای کمک من آمده است، جای دیگر مسابقه سرعت میان موتور سیکلت و رخش گذاشته میشود که البته رخش میبازد. دلیل من این است که در زمان میرزاآقاخان (شهید ۱۳۱۴ه./۱۸۹۶م.) هنوز هواپیما اختراع نشده بود و موتور سیکلت همه جا وجود نداشت و میرزاآقاخان نمیتوانست بهاین دقت از این دو پدیده جدید نقل و انتقال نام ببرد».
مرحوم مجدالعلی بوستان که از قضات شریف روزگار بود، گفت: «شما درست میگوئید و حق با شماست»، و مرحوم مینوی هم بلافاصله گفت: «دستی که قاضی ببرد خون ندارد».
گرچه روایت بالا نشان میدهد که ظاهرا «شنیدههایی» در زمینه تسری «سرقت ادبی» به همه کارهای صنعتیزاده وجود داشته، که باستانی پاریزی در دفاع از اصالت نگارش «رستم در قرن بیست و دوم» توسط صنعتیزاده در مقاله مجله «وحید» خود زیرنویس داده بوده، اما خود روایت فوق سستیهایی دارد: اول آنکه این صحت دارد که خانواده میرزا آقاخان او را از ارث محروم کردند اما باستانی پاریزی هیچ مبنایی برای این ادعای خود که حاج علی اکبر به نزد خانواده میرزا آقاخان رفته تا بستهای به آنها بدهد و آنها تحویل نگرفتهاند به دست نمیدهد.. ابهام دیگر در این روایت این است که چگونه است که مجتبی مینوی که خود بر جلد دوم کتاب «دامگستران» مقدمه نوشته و هم این رمان و هم رمان «مانی نقاش» را تصحیح کرده، و بر انتشارشان نظارت داشته ناگهان بر اساس برخی «شنیده»ها، نسبت به اصالت انتسابِ تمامیِ آثار قلمیِ صنعتی زاده شک آورده است. و با وجود آنکه مینوی تا سال ۱۳۵۵ در قید حیات بوده و صنعتیزاده در دفاعیه خود در مقابل آدمیت به سال ۱۳۴۷ او را تغییر دهندهی عنوان سرفصل سیام کتاب به «مرگ مدنیت» معرفی کرده چرا هیچگاه مینوی تردید خود را نسبت به آثار صنعتی زاده اظهار نکرده است؟ در ضمن استدلال باستانی پاریزی در دفاع از اصالت تالیف «رستم در قرن بیست و دوم» استدلالی ست که عقل سلیم به راحتی در ذهن میآورد و عجیب است که مجتبی مینوی و جمعی از فضلا به این نکته توجه نکرده بودند.
ج: رضا زنگیآبادی و فرضیه غیاب شش ساله
یکی از استدلالها در تایید «سرقت ادبی» اما بر مبنای یک فرضیه متفاوت در مقاله «میرزا آقاخان کرمانی و رمان تاریخی» (زمستان ۱۳۹۳، مجله نگاه نو) از سوی رضا زنگیآبادی مطرح شده است.
"از ناشر آن تحقیق شد معلوم گردید که خط و کاغذ نسخهای را که صنعتیزاده برای چاپ عرضه داشته بوده خیلی کهنهتر از زمان او بوده و سالیانی پیش نوشته شده بوده است"او با انتساب رمان «دامگستران» به میرزا آقاخان، وی را از آغازگران رمان فارسی و به تعبیری پدر رمان تاریخی میشناساند. زنگیآبادی همسو با فریدون آدمیت نگارش رمان «دامگستران» را به قلمِ صنعتیزاده در چهارده سالگی ناممکن میداند. البته او با توجه به تذکره قونسولگری ایران در استانبول (مندرج در کتاب «روزگاری که گذشت») و نیز روایت افضلالملک (برادر شیخ احمد روحی) از جزییات اتفاقات روزهای دستگیری و تبعید شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان و این واقعیت که در این شرح هیچ اشارهای به حضور علی اکبر صنعتی در آن روزها نشده بر آن است که این فرض که علی اکبر یادداشتهای میرزا را با خود به ایران آورده کمتر منطقی است و به جای این فرض، در عین پذیرش ادعای سرقت ادبی صنعتیزاده، فرضیه جدید و دومی را پیش کشیده و محتمل میداند. زنگیآبادی با مطالعه دقیق خودزندگینامه «روزگاری که گذشت» بر آن است که یک دوره شش ساله از زندگی عبدالحسین صنعتیزاده در این کتاب جا افتاده است. به طوری که عبدالحسین در حوالی چهاردهسالگی از کرمان به دنبال پدرش به یزد و بعد طهران میرود.
و مدتی را در پیش شیخی که نامش را در کتاب نمیآورد در طهران به کمکرسانی در کتابت نسخ به فردی با نام «میرزا مصطفی» که شیخ او را به آن کار گمارده میگذراند. در فصل بعد وقتی که صنعتیزاده بعد از «شش ماه» کمک در امر کتابت نسخ خطی (که احتمال میدهد به جهت ادوارد براون کتابت میشدهاند) به کرمان بازمیگردد دوره حکمرانی نصرتالسلطنه در این ایالت آغاز شده است؛ نصرتالسلطنهای که طبق این زندگینامه صنعتیزاده را ناگزیر میکند پس از اجرای اولین تیاتر تاریخ کرمان تعهد دهد دیگر پی برگزاری چنین برنامهای را نگیرد. زنگیآبادی با توجه به این واقعیت که نصرتالسلطنه در سال ۱۳۳۴ هجری قمری به حکومت کرمان رسیده است سن عبدالحسین را در این تاریخ بیست و یک سال میداند. با توجه به این موضوع به نظر زنگی آبادی یک دوره شش ساله از زندگی عبدالحسین صنعتی زاده بین چهارده تا بیست و یک سالگی در خودزندگی نامه او به طور کامل محذوف و نامشخص مانده است.
به دلیل وجود این حذف شش ساله، زنگیآبادی حدس میزند که دوران اقامت صنعتیزاده نوجوان در تهران و همکاری او با میرزا مصطفی کاتب در امر کتابت نسخ نه شش ماه که در واقع شش سال بوده است. و در طول این شش سال محتملا عبدالحسین به کتابهای میرزا آقا خان و از جمله برخی رمانهای او دست پیدا کرده است.
"به علاوه در صفحه آخر کتاب جای اسمی تراشیدگی داشته و نام «صنعتیزاده» با خط تازهای متفاوت با خط متن آن نسخه ثبت شده بود"او در اثبات این احتمال به این واقعیت اشاره میکند که برخی از کارهایی که شیخ برای ادوارد براون میفرستاده آثار میرزا آقاخان کرمانی بودهاند. برای مثال رساله «تکوین و تشریع» نوشته میرزا آقاخان کرمانی را مثال میآورد که خود صنعتیزاده در کتابش به کتابت آن در دوره مذکور اشاره کرده است.
برای پاسخ دادن به فرضیه زنگیآبادی بایستی ابتدا شرح صنعتیزاده از همکاری او با شیخ را آورده و بعد از طریق منابع تکمیلی بر این دوره زندگی او نور بتابانیم. صنعتیزاده در کتاب «روزگاری که گذشت» پس از اشاره به حضور در نزد شیخ، که نامش را در کتاب افشا نمیکند، چنین مینویسد:
همه روز صبح یک ساعت از روز بالا آمده به خانۀ شیخ میآمدم و به اتفاق به تصحیح کتاب «تکوین و تشریع» که شخص محترمی موسوم به آقا میرزا مصطفی کاتب آن را نوشته بود مشغول میشدیم و چون به تدریج شیخ با من انس گرفت کتب خطی دیگری را هم که نسخههای آن منحصر به فرد بود در اختیارم گذارد که مطالعه نمایم و بعدا دانستم که شیخ با پروفسور برون در لندن مکاتبه دارد و پروفسور برون از لندن برای شیخ پولی میفرستد و شیخ هم به طور امانت به همان کاتب دستور میدهد که از آن کتب استنساخ نماید و سپس خودش شخصا آن کتابها را تصحیح و به لندن میفرستد (صنعتیزاده، ۱۳۴۶، ص. ۱۴۴).
حسین موقر بالیوزی در کتاب خود «ادوارد براون و اعتقاد بهایی» در پانویس صفحه سی و چهار به معرفی هویت واقعی میرزا مصطفی کاتب و رابط او با ادوارد براون، که احتمالا بایستی همین شیخ مورد اشاره در خودزندگینامه صنعتیزاده باشد، میپردازد. بالیوزی براساس یکی از یادداشتهای براون در ضمیمه نامهای از میرزا مصطفی متوجه میشود براون آن نامه را به تاریخ ۱۵ سپتامبر ۱۹۲۲ به وسیله ساموئل سعید فرزند دکتر سعید دریافت کرده است.
بالیوزی براساس این یادداشت به این نتیجه میرسد که واسط مراسلات بین میرزا مصطفی و ادوارد براون، یا همان شیخ مذکور در روایت عبدالحسین صنعتیزاده، دکتر سعید خان کردستانی، یک پزشک معروف مقیم تهران بوده است. همچنین در یکی دیگر از نامهها به ادوارد براون میرزا مصطفی نام اصلی خود را اسماعیل، پیشهاش را رنگرزی و خود را اهل سده معرفی کرده است و در نتیجه بالیوزی نام واقعی میرزا مصطفی کاتب را اسماعیل صباغ سدهی آورده است. [۱۵]
رینولد نیکلسون شاگرد و جانشین ادوارد براون در دانشگاه کمبریج یادداشتهای براون را درباره نسخ خطی که براون جمعآوری کرده بوده ویرایش و منتشر نموده است.[۱۶] در این اثر فهرست رسالههایی نیز که ادوارد براون از میرزا مصطفی کاتب، که عبدالحسین با او همکاری میکرده، دریافت کرده است آمده و در نتیجه ما تصویر روشنی از رسالههایی در دست داریم که ممکن است حتی در صورت همکاری طولانی مدت عبدالحسین صنعتیزاده با این کاتب در دسترس او قرار گرفته باشند. در این لیست آثاری از میرزا آقاخان نیز به کتابت میرزا مصطفی وجود دارد: ۱) رساله «ماشاءالله در رد رساله انشاءالله» (تاریخ کتابت شووال ۱۳۳۰). ۲) زندگینامه میرزا آقاخان کرمانی براساس نسخه سنگی کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» نوشته ناظمالاسلام کرمانی (نیکلسون، ص.
"(آدمیت، چاپ دوم ۱۳۵۷، ص.۶۹ )در همان سال هزار و سیصد و چهل و شش، صنعتیزاده آخرین اثر خود، خودزندگینامه «روزگاری که گذشت» (۱۳۴۶ نشر ابنسینا) را منتشر ساخت"۶۷). ۳) یک نسخه دو جلدی از کتاب «هشت بهشت». نسخه کتابت شده به وسیله میرزا مصطفی نسبت به نسخه دیگری از همین رساله که براون از خود شیخ احمد کرمانی دریافت کرده بود یک مقدمه بیست و چهار صفحهای بیشتر دارد (نیکلسون، ص. ۷۶). ۴) کتاب رضوان اثر میرزا آقاخان که میرزا مصطفی به تاریخ شعبان ۱۳۳۱ کتابت کرده است (نیکلسون، ص ۲۸۴).
غیر از این چهار رساله از میرزا آقاخان یا درباره او دو رساله دیگر از میرزا آقا خان کرمانی جزو نسخ آرشیو براون فهرست شده است: اولی مکتوبات کمالالدوله که تاریخ کتابت آن ذی الحجه ۱۳۲۹ ذکر شده اما نام کاتب نیامده است (نیکلسون، ص ۱۵۰). دومی «نامه باستان» اثر میرزا آقاخان که نام کاتبش مشخص در یادداشتهای براون ضبط نشده است.[۱۷]
با کنار هم گذاشتن موارد فوق مشخص میشود که از جمله آثاری که میرزا مصطفی کاتب (یا همان اسماعیل صباغ سدهی) برای ادوارد براون کتابت میکرد برخی از آثار میرزا آقاخان کرمانی بوده است اما این آثار همان آثار آشنایی ست که در لیست رسائل میرزا آقاخان آمدهاند. از لیست سایر رسایلی هم که براون از میرزا مصطفی دریافت کرده مشخص میشود که این کاتب رسائل خاصی را کتابت و ارسال میکرده که در زمینه پژوهشهای درباره منابع تاریخ بابیت مورد توجه براون بودهاند. با این توصیفات، گرچه میتوان همنظر شد که زنگیآبادی به ابهامهای موجود در سالشمار زندگی صنعتیزاده توجه کرده است، اما نمیتوان چنین حکم کرد که بر فرض طولانیتر بودن دوره همکاری صنعتیزاده در امر کتابت با میرزا مصطفی او به رمانهای میرزا آقاخان، که از اساس دلایل متقنی برای وجودشان در دست نیست، دست یافته است.
د: کریستف بالایی و ضمیمه کردن تحلیل ساختار روایی به قصد تایید ادعای تاریخی آدمیت
همانطور که محققین تاریخ ادبیات درباره انتساب این اثر دو دسته شدهاند به طوری که برای مثال یحیی آرینپور، حسن کامشاد، حسن میرعابدینی و محمد پارسانسب (غلام) آن را در مجموعه آثار صنعتیزاده میآورند و کریستف بالایی و آدمیت آن را جزو آثار آقاخان، درباره ارزش ادبیِ این رمان نیز نظرات کاملا متضادی مطرح شده است. حسن میرعابدینی، که رمان را متاثر از میرزا آقاخان اما به قلم صنعتیزاده میداند، بر تشتت رمان بین جلد اول و دوم تاکید کرده، صنعتیزاده را نویسندهای دانسته که «نوآور» نبود و «از رویدادهای تاریخی نیز برداشتی افسانهای و آغشته به هیجانهای رمانهای الکساندر دوما داشت». میرعابدینی در توضیح جلد دوم این کتاب حتی تا آنجا نظری متفاوت دارد که آن را حاوی «بافتی شتابزده و نثری بیچهره، شبیه نثر اغلب داستانهای رمانتیک آن زمان» ارزیابی میکند (میرعابدینی، «صد سال داستاننویسی ایران، چاپ پنجم ۱۳۷۸، ص.
"ظاهرا نه آدمیت از انتشار کتاب صنعتیزاده مطلع بوده و نه صنعتیزاده از کتاب آدمیت چرا که هیچیک درباره کتاب دیگر در این آثار مطلبی ننوشتهاند"۳۶). کریستف بالایی، اما این رمان را ستوده و آن را «دارای ساختار روایی پیچیده با ضمایم و یادآوریهایی از گذشته» ارزیابی میکند که «نه تنها تکنیک رمانی شایستهای را نشان میدهد بلکه بیانگر شناختی نسبتا عمیق از رمان اروپایی ست» (بالایی، ص. ۳۷۳).
این نگارنده گرچه با بالایی در زمینه ارزش ادبی و قدرت ساختار روایی رمان «دامگستران» همسوست، اما در این بخش قصد دارم نشان دهم چگونه خوانش او از این رمان متاثر از پذیرش ادعای سرقت ادبی این رمان جهت داده شده است. بالایی بر این فرض است که رمانهای تاریخی صنعتیزاده به قلم او نیست. و همین را مبنای تحلیل ساختاری و محتوایی کتاب «دامگستران» نیز قرار میدهد.
او پس از ذکر ادعای آدمیت مینویسد که «آنچه ما از زندگی صنعتیزاده کرمانی میدانیم ظاهرا دلایل وی [آدمیت] را مورد تایید قرار میدهد». (بالایی، چاپ دوم ۱۳۸۶، ص. ۳۷۲). او براساس این فرضیه که صنعتیزاده کل یا قسمتی از یک متن آقاخان کرمانی را اقتباس کرده است، تاریخ نگارش اولیه دامگستران را به اواخر قرن نوزدهم میلادی بازگردانده، و آن را اولین رمان تاریخی ادبیات نوین فارسی معرفی میکند.[۱۸]
بالایی در ادامه به تحلیل ساختاری و محتوایی متن میپردازد و با توجه به «ساختار پیچیده» آن که «بیانگر تجربه بسیار در کار نگارش و همچنین دانش و معلومات نویسنده» است محتوای آن را به دلیل انتخاب موضوع تاریخی «سقوط یزدگرد سوم» و فتح ایران توسط اعراب مغایر با سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ که به گفته او زمان اوجگیری ملیگرایی در ایران است دانسته و این را «احتمالا نشانه بارز» آن میداند که این رمان مدتها قبل از آن و بنا بر انگیزههایی متفاوت با ملیگرایی نوشته شده است. او سپس با تحلیل محتوای این رمان معتقد است که در آن کشور ایران به دلیل «قدرت و نفوذ روزافزون روحانیون زردشتی بر پادشاهی» در انحطاط به سر میبرد و «اتحاد اسلام و مزدکیان» کشور را از «ورطه» بیرون کشیده و «ملت» را از یوغ اسارت «آزاد» میکند. با کاربست این تحلیل محتوایی، بالایی نتیجه میگیرد که «بنابراین دامگستران بیش از آنکه جنبه ملیگرایی داشته باشد مسیله میهنپرستی را مطرح میکند، آنگونه میهنپرستی که اندیشهای شدیدا انتقادی به آن جان بخشیده و نگاهی از خارج آن را هدایت میکند».
"پیش از آمدن او به ایران، میرزا آقاخان او را صدا زده از وی میخواهد ماموریتی برایش انجام دهد"و نتیجه میگیرد: «پس جای شگفتی نیست اگر نویسندهی این رمان همان آقاخان کرمانی» باشد که در تبعید زندگی میکرد (بالایی، ص. ۳۸۲).
به نظر این نگارنده اعتقاد به سرقت ادبیِ صنعتیزاده، بالایی را از تحلیلِ صحیح اثر و امعان نظر به محتوای هر دو جلد آن منحرف کرده است. این رمان تحلیل تاریخی سیاری در طول دو جلد خود دارد. گرچه ولیعهد در جلد اول عاشق دختر مزدکی و همراه آنها در توطئه علیه شاهنشاه است، در جلد دوم مزدکیان که پیش از این مظلوم و ستمدیدهی شاه بودند، خائن و دروغگو تصویر شده، شهریار ایرانی پشیمان از توطئه پیشین خود به سوی شاه برمیگردد. در نهایت نیز پس از دستگیری توسط اعراب، ولیعهد مسلمان گشته و پیرو علی بن ابیطالب میشود.
این شکل از قرائت آشتیجویانه بین ایران و مذهب شیعی، که خاصه در جلد دوم رمان مشخص است، را به هیچوجه نمیتوان با اندیشه میرزا آقاخان کرمانی همسو دانست.
درباره اندیشه تاریخی و خاصه باور مذهبی میرزا آقاخان کرمانی اختلاف نظرهای فراوانی بین محققین وجود دارد. برخی محققین او را به دلیل ازدواج با یکی از دختران میرزا یحیی صبحازل، و البته نگارش «هشت بهشت» ازلی میدانند، پارهای او را همچون آخوندزاده لاییک و سکولار دانستهاند (بنگرید بهرام چوبینه در مقدمه بر ویرایش «سه مکتوب») و برخی بر مبنای برخی ابیات او در «نامه باستان» که از آخرین آثار در دست از اوست وی را در نهایت مسلمانی معتقد میدانند (بنگرید محمد جعفر محجوب در مقدمه بر ویرایش «صد خطابه»). با این حال هیچ یک از محققینی که نظریات متضاد و متفاوتی درباره میرزا آقاخان ابراز کردهاند او را مُبلّغِ نوعی از ایرانیت در پیوند با تشیع معرفی نکردهاند. این در حالی ست که پایان رمان «دامگستران» به وضوح با برکشیدن امام علی و انتقامگیری از عمر رنگی شیعی دارد که در تحلیل کریستف بالایی به طور کامل از آن غفلت شده است.
در این رمان احترام به مسلمین تا آنجاست که حتی در نقد اعراب مهاجم به ایران اقلیتی از آنها را مسلمانان خالصی میداند که «در غزوات حضرت رسالتپناهی» جهاد نموده و «نسبت به سایرین به قانون و شریعت اسلام» آشناتر بودند. و در نتیجه راوی نقد خود را محدود به آن اکثریتی میکند که تازه مسلمان شده و با دین در واقع آشنایی نداشتند (بنگرید فصل یازدهم).
"لذا میرزا آقاخان از حاج علی اکبر میخواهد که مراسلات و مکاتیبی (احتمالا شامل ماهنامه «قانون» و نوشتجات دیگر) را که در یک بسته به او داده میشود به طهران و به نزد شیخ هادی نجمآبادی برساند"در همین فصل در پی ذکر اعمال شقاوتبرانگیز توسط یکی از حملهکنندگان نویسنده برای آنکه بین اعمال حمله کنندگان به ایران و اسلام تفاوت قایل شود مینویسد: «نعوذبالله این به قاعده به کلی از شریعت اسلام به دور است». این نوع نگرانی از آنکه مبادا توصیف حمله اعراب به نقد اسلام تفسیر شود از میرزا آقاخان که از محافظهکاری رایج در آثار صنعتیزاده به دور بود بعید است.
اشاره به شباهتهای سبکی و نثری بین «دامگستران» و سایر نوشتههای صنعتیزاده
غیر از سستی دلایل تاریخی کسانی که صنعتیزاده را به انتحال ادبی متهم کردهاند، و نیز وجود تفاوتهای مشخص محتوایی بین اندیشه میرزا آقاخان و جزئیاتِ رمان «دامگستران»، برخی ویژگیهای سبکی و روشهای صحنهپردازی در این رمان وجود دارد که به دفعات در رمانهای بعدیِ صنعتیزاده قابل ردیابی ست. برای مثال صحبت با قارئین یکی از شگردهای روایی عبدالحسین صنعتیزاده است که مکرر در رمانهایش («رستم در قرن بیست و دوم»، «فرشته صلح»، «مجمع دیوانگان») به کار برده است و در این رمان نیز وجود دارد. در صحنهپردازی ویژگیهای اصلی رمان «دامگستران» آن است که در آن توصیف جز در حد لزوم کار بسته نمیشود و از توصیف زمان، مکان و محیطهای داستانی چندان خبر نیست (پارسانسب، ص.
۳۷۳) ویژگی صحنهپردازی همه آثار دیگر صنعتیزاده نیز چنین است. در نامه نیما یوشیج به صنعتیزاده (۱۳۱۴) در نقد رمان «رستم در قرن بیست و دوم» اتفاقا نیما یوشیج بر همین مساله در این کتاب صنعتیزاده اشکال میگیرد و آن را نقد میکند (مراجعه کنید به نامه نیما مندرج در «رستم در قرن بیست و دوم»، ۱۳۹۵).
برای شباهت در پرداخت طنزآمیز موقعیتهای داستانی در صحنهای که در فصل سیزدهم بالوی به قراول یک در دستور میدهد ایاد را از خواب بیدار کند، رفتار بالوی و نوع تکبرش کاملا یادآور طنز موقعیت در کتاب «رستم در قرن بیست و دوم» و نوع رفتار و گفتار رستم در مقابل مردم تعجبزدهی قرن بیست و دوم در دارالعلم سیستان است. شکل کاربرد گفتوگو در این رمان که صرفا به جهت پیشبرد داستان است و نه فرضا ارائه اطلاعات خارج از بافت داستانی یا صرف پر کردن فضای داستانی در سایر آثار صنعتیزاده از قبیل «فتانه اصفهانی»، «عالم ابدی» نیز به روشنی قابل ردیابی است.
از مشابهتهای نثری و سبکی که بین این اثر و سایر آثار صنعتیزاده میتوان دید به کارگیری «چه» در ابتدای جملات، شکل به کارگیری “ب” بر سر افعال ماضی، نوع کاربرد “را” و استفاده از «همی» و حرف اضافهی «از برای»[۱۹] در جملات است که در همگی آثار صنعتیزاده عمومیت دارد. شکلهای بیانی مثل آنجا که در فصل چهاردهم رمان «دامگستران» آمده است، وقتی که مینویسد: «ای بسا آن خیالات همچنان باشد که انسان گاهی تصورات ایام طفولیت را به خاطر آورده و در نزد خود از آنها تنبیه شده و بر آن روزگار میخندند» نیز به دفعات در رمانهای دیگر صنعتیزاده و در خودزندگینامه صنعتیزاده قابل مشاهده است
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران