قسمت سیزده آخرین تابستان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آخرین تابستان قسمت سیزده 13Akharin Tabestan Serial Part ۱۳

آخرین تابستان ۴-۴

وقتی جانان و آلتای به آدرسی که یامور برایشان فرستاده می آیند، یامور و سلیم تابلوی وکالت او را نشان میدهند و جانان با تعجب می گوید: «اینجا مال منه؟ » و یامور اضافه می کند: «و اجاره ی شیش ماهش هم پیش پیش داده شده. » بعد جانان با دیدن قیمت آنجا سلیم را به اتاقی می برد و می پرسد: «سلیم من نمیتونم اجاره اینجا رو بدم و نمیتونم قبولش کنم! چون اگه ما طلاق بگیریم این درست نیست.» سلیم می گوید: «من که غریبه نیستم. » جانان می گوید: «به شرطی قبول میکنم که اینو به عنوان قرض ببینی. » و سلیم هم راضی می شود. بعد یامور سورپرایز بعدی را که سلیم برای جانان کفش زیبایی خریده، به جانان میدهد و جانان با لبخند به او خیره می شود...

آکگون به دیدن کان می رود و اسلحه اش را به او برمیگرداند و می گوید: «مال باباته؟ » کان تایید می کند و آکگون می گوید: «منم بابام هشت ساله که زندانه چون لیدر یه باند جرایم سازمان یافته ست.

"» بعد جانان با دیدن قیمت آنجا سلیم را به اتاقی می برد و می پرسد: «سلیم من نمیتونم اجاره اینجا رو بدم و نمیتونم قبولش کنم! چون اگه ما طلاق بگیریم این درست نیست.» سلیم می گوید: «من که غریبه نیستم"تو کنجکاو شدی بدونی من کیم و یامور چون به من قول داده بود به کسی نگه نگفت. تو پسر دل پاکی هستی این کارا بهت نمیاد. یامور هم دختر خوبیه قدرشو بدون. چیزی که میخواستی بفهمی رو فهمیدی دیگه بقیه ش با خودته. »

سلیم وقتی به خانه برمیگردد، اکگون با خشم و عصبانیت می گوید که می خواهد به استانبول برگردد و تحت نظارت گروه دیگری باشد.

سلیم جا می خورد و آکگون می گوید: «کسی که دخترت رو به دردسر انداخت من بودم. من یه دیوونه م! نباید اینجا نزدیک خانواده ت باشم. » سلیم با عصبانیت به او سیلی میزند و بعد از آکگون می خواهد آرام باشد!

آکگون از خانه بیرون می رود که با یامور روبرو می شود. یامور می گوید: «چرا همه چیزو به کان گفتی... » آکگون می گوید: «چون ناراحت بودی و منم کاری که لازم بود رو کردم.

"» سلیم وقتی به خانه برمیگردد، اکگون با خشم و عصبانیت می گوید که می خواهد به استانبول برگردد و تحت نظارت گروه دیگری باشد"» یامور با چشمان پر از اشک به او خیره می شود و دست آکگون را در دست می گیرد و تشکر می کند. اکگون می پرسد: «دوستش داری؟ » یامور مکث می کند و بعد می گوید: «آره. گزینه مناسب برای من کانه... » آکگون لبخند تلخی میزند و بعد می گوید: «بهت دروغ گفتم. » و گلوله ی توی گردنش را نشان میدهد و می گوید: «گفتم این گلوله داستانی نداره نه؟ اما داره...

نه سال پیش وقتی بابام رو به تله انداختن، این گلوله ایه که قلب مادرم رو سوراخ کرد و ازش رد شد... » یامور گریه اش می گیرد و اکگون را در آغوش می گیرد.

سلیم به بخشی از نامه ی مادر آکگون که پیش خودش نگه داشته خیره شده. مادرش در ان نوشته: ادم وقتی خیلی دیر میفهمه واقعا کیه. سر یه دو راهیم.

"» سلیم با عصبانیت به او سیلی میزند و بعد از آکگون می خواهد آرام باشد!آکگون از خانه بیرون می رود که با یامور روبرو می شود"احساس میکنم راهی که سخت هست رو مجبورم انتخاب کنم. حتما در آینده اسم سلیم کارا رو خواهی شنید. به عنوان یه خاطره بد تو ذهنت حک میشه...حتی شاید همراه اسم مادرت در موردش حرف بزنن. خواستم واقعیت رو از زبون خودم بشنوی... و ادامه نامه را نمی خواند.

صبح روزی که قرار است نتایج قبولی دانشگاه ها مشخص بشود، سلیم آکگون را سوار ماشینش می کند و به کلانتری میبرد.

کسی دستبند الکتریکی آکگون را باز می کند و سلیم می گوید: «تو اون آدمی که دیشب ادعا کردی نیستی. تو آدم بد ذاتی نیستی. میخوام اگه قراره پیش من باشی به این چیزا نیازی نباشه. من به خاطر توئه که دخترمو صحیح و سالم کنار خودم دارم و تو لایق یه شانس دوباره هستی... » آکگون لبخند میزند و با سلیم همراه میشود.

"» یامور با چشمان پر از اشک به او خیره می شود و دست آکگون را در دست می گیرد و تشکر می کند"سلیم برای لحظه ای می رود تا چیزی بخرد که عده ای آکگون را می گیرند و داخل دستشویی می برند. احمد پیدایش می شود و رو به آکگون می گوید: «اشتباه کردی آکگون. از این که اینجا اومدم نه سونر و نه باباش خبر ندارن. من اومدم تورو نجات بدم. » و عکسی که چهار ماه قبل از مرگ مادرش در کنار سلیم کارا گرفته شده را نشان اکگون میدهد و می گوید: «بازپرس مادرت رو تهدید کرده بود تا پدرت رو بهش بده.

» آکگون با چشمان پر از اشک به عکس مادرش خیره می شود.

قسمت بعدی - سریال آخرین تابستان قسمت چهارده ۱۴ قسمت قبلی - سریال آخرین تابستان قسمت دوازده ۱۲ Next Episode - Akharin Tabestan Serial Part ۱۴ Previous Episode - Akharin Tabestan Serial Part ۱۲

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
بی بی سی فارسی - ۱۷ بهمن ۱۳۹۹
خبرگزاری مهر - ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱